« فهرست دروس
درس خارج اصول آیت‌الله جعفر سبحانی

1404/06/24

بسم الله الرحمن الرحیم

ادلّه ی قرآنی اصل برائت: استدلال بر آیه ی دوم برائت: التكليف فرعٌ الإيتاء/أصالة البراءة /الأصول العمليّة

 

موضوع: الأصول العمليّة/أصالة البراءة /ادلّه ی قرآنی اصل برائت: استدلال بر آیه ی دوم برائت: التكليف فرعٌ الإيتاء

 

در جلسه ی گذشته، إسْتدلال آیه ی نخست بر «قُبْح عِقاب بلابیان» را بیان نمودیم. در این جلسه به إسْتدلال آیه ی دوم در این بحث خواهیم پرداخت.

 

أدلّه ی قرآني اصل برائت:

آیه ی نخست: «التّکلیفُ فَرْعٌ للإیتاء»:

نکته: مرحوم آخوند خراساني (ره) فقط به آیه نخست برائت إکتفاء کرده و حقّ هم با ایشان است؛ زیرا دلالات این آیات ضعیف است.

مقدّمه:

الف) باید کلمه ی «أتی» را مورد بررّسی قرار دهیم. «أتی» أي «جِئتُه». پس کلمه ی «أتی» به معنای «آمدن» است. امّا اگر به باب إفْعال برود، به معنای «عطاء کردن» می باشد. بنابراین «آتاء» أي «إعْطاء».

ب) «شرایط عامّة» چهار تا می باشد:

اوّل: «بلوغ»

دوم: «عَقْل»

سوم: «قُدْرَت»

چهارم: «عِلْم»

بحث ما در این آیه این است که آیا این آیه شریفه در مقام بیان شرط سوم یعنی «قُدْرَت» است یا در مقام بیان شرط چهارم یعنی «آگاهی» است؟

نظر مرحوم شیخ أنْصاري (ره): این آیه شریفه در مقام بیان شرط چهارم یعنی «آگاهی» است.

نظر ما: این آیه شریفه در مقام بیان شرط سوم یعنی «قُدْرَت» است.

توجّه به این نکته ضروریست که بحث ما در مورد این آیه ی شریفه یک بحث «تفسیري» است نه بحث «أصولي».

ج) در این آیه ی شریفه یک جمله دو بار تکرار شده. ﴿لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَمَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا﴾[1]

«قُدِرَ» در این آیه ی شریفه به معنای «ضِیق» است. «ما» در عبارت شریف «ممّا آتَاهُ اللَّهُ»، یعنی «مال». و عبارت شریف «آتَاهُ اللَّهُ» هم به معنای «أعْطاء الله» می باشد.

د) بحث ما در عبارت شریف ﴿لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا﴾[2] می باشد؛ در مورد «ما» در این عبارت شریف سه إحتمال داده دارد:

إحتمال نخست: مراد، «مال» است.

إحتمال دوم: مراد، هر آن چه «مُکلّف به» و «عَمَل» می باشد از جمله «مال».

در این دو إحتمال فوق، «ما آتاها» یعنی «أَقْدَرُ الله» است.

إحتمال سوم: مراد، «تکلیف» است.

در این إحتمال أخیر، «ما آتاها» به معنای «أعْلَمَ الله» است.

اگر إحْتمال اوّل و دوم را أخْذ کنیم، آیه از محلّ بحث ما خارج است؛ زیرا بحث ما در شرایط چهارم است نَه شرایط قدرت. بنابراین اگر به سوره ی «طَلاق» دقّت کنیم می بینیم اساساً در مورد «قدرت» بحث کرده نَه «عِلْم و جَهْل».

بنابراین بحث ما در مورد «حقوق مالي» یا مطلق «تکلیف» أعَمّ از «حقوق مالي» است نَه «تکلیف» و «حقوق مالي» مناسب با «قدرت» است.

شاهد: آیه ی شریفه از قبیل «صُغْری و کُبْری» می باشد و «کُبری» باید همیشه أعَمّ از «صُغْری» باشد.

صُغْری: ﴿لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَمَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ﴾[3] .

«ما» در اینجا به معنای «مال» است.

کُبری: ﴿لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا﴾[4] .

در اینجا ما نمی توانیم «ما» را «مال» بگیریم؛ زیرا لازم می آید «صُغْری» و «کُبْری» با هم یکی باشد؛ چون عرض کردیم که باید «صُغْری» «أَخَصّ» از «کُبْری» باشد.

إشکال أخباري ها بر این إسْتدلال: شما قرآن کریم را «تفسیر به رأی» کرده اید! و حال این که امام (علیه السّلام) تفسیر دیگری کرده. «اقُلْتُ للإمامِ الصّادقِ (عليه السّلام): هَل جُعِلَ في النّاسِ أداةٌ يَنالونَ بها المَعرِفَةَ ؟ قالَ: لا، قُلْتُ: فَهل كُلِّفوا المَعرِفَةَ؟ قالَ: لا، إنّ عَلَى اللّه ِالبَيانَ، ﴿لا يُكَلِّفُ اللّه ُالعِبادَ إلاّ وُسْعَها﴾[5] و ﴿لا يُكَلِّفُ نَفْسا إلاّ ما آتیها﴾[6] »[7] . پس حضرت «ما» را «تکلیف» گرفته و لذا إستدلال شما خِلاف این روایت است.

جواب به این إشکال: اگر در این روایت نیز دقت کنیم متوجه خواهیم شد که این روایت هم «ما» را معنای «قدرت» گرفته نَه «تکلیف».

توضیح ذلک: در بیان «مَعارف»، بیان خدا شرط «قدرت» است؛ بدون بیان، «إمْتثال» ممکن نیست. ولی در بیان «تکالیف»، بدون بیان، «إمْتثال» ممکن است مانند «إحْتیاط کردن». پس این روایت نیز مؤیّد إسْتدلال ماست.

 


logo