1404/02/31
بسم الله الرحمن الرحیم
جبر فلسفی/مکتب های جبری گری /مسأله ی جبر و تفویض
موضوع: مسأله ی جبر و تفویض/مکتب های جبری گری /جبر فلسفی
در دو سه جلسه ی پیش نظریّه ی «جَبْر أشْعَري» از مسأله ی «جَبْر و تفویض» را مورد نَقْد بررّسی قرار دادیم. در این جلسه به بیان نظریّه ی «جَبْر فَلْسَفي» خواهیم پرداخت.
ب) «جَبْر فَلْسَفي»:
همه ی فلاسفه «مُجْبِرة» نیستند؛ بلکه برخی از فلاسفه از طریق دو قاعده قائل به «جَبْر» شدهاند:
قاعده ی نخست: «الشّيء ما لَم یَجِب، لَم یوجَد» و «الوجود مُساوِقٌ للوجوب».
مقدّمه:
«قاعده ی کُلّي»: «کل مُمْکِنٍ یَحْتاج إلی العِلَّة».
غربي ها: این «قاعده ی کُلّي»، از راه «تجربه» برای ما إثْبات شده که به وسیله ی «عِلْم شناخت» حاصل می شود. به این نٕحْو یا چیزی خود به خود «موجود» نشده. لذا اگر چیزی «موجود» شده، پُشت سر «موجود دیگری» است.
إشکال به این فرمایش: این اشتباه است زیرا «تجربه» بیش از این نمی رساند که این موجود و موجود دیگر، با هم «مُقارِن و مُتلازِم» هم هستند. امّا این که «موجود دوم» از «موجود» اوّل سرچشمه میگیرد را دیگر ثابت نمی کند.
نظر ما: دلیل این «قاعده ی کُلّي»، از أمور «بَدیهیّة» و «فِطْري» می باشد. به این نَحْو که «موجود مُمکن» در وسط دایره می باشد. یعنی «وجود» و «عَدَم» نسبت به آن مساوی است. لذا «بَدیهي» است که اگر بخواهد «موجود» شود، این کار ممکن نیست مگر این که که قُوّه ی قاهِره ای این کار را برای او میّسر می کند. نتیجه این که «أمور بَدیهیّة» نیازی به «دلیل و بُرْهان» ندارد.
حال که این مقدّمه روشن شد، عَرْض می کنیم برای موجود شدن «مُمکن»، پنج جُزء لازِم است. بنابراین به تعداد این جُزْءها، «باب عَدَم» داریم که اگر یکی از این جُزْءها نباشد «باب عَدَم» برای «مُمکن» همچنان باز است. ولی اگر این پنج جُزْء قَطْعي شد، «مُمکن بالذّات» از حالت إمْکان بیرون می آید «واجب بالغیر» می شود.
برخی از فلاسفه مُعْتَقد هستند که «شِيء» تا زمانی درب های «باب عَدَم» بسته نشده، «لَم یوجَد».
تا اینجا این فرمایش صحیح است و لذا این قاعده را کسی نمی تواند مُنْکر شود؛ ولی در ادامه نتیجهگیری اشتباهی کرده اند. بنابراین مُسْتَدِل بین «کَون الفاعل فاعلاً موجِباً» [بکَسْرِ الجیم] و «کَون الفاعل فاعلاً موجَباً» [بفَتْحِ الجیم] خَلْط کرده. نتیجه این که فاعل خودش «موجِب» است نَه این که «موجَب» باشد. اگر ما «فاعل مُخْتار» باشیم می شویم «موجِبٌ بالإخْتیار» و اگر «فاعل مُضْطَرّ» باشیم می شویم «موجِبٌ بالإضْطِرار».
پس این قاعده صحیح است ولی ربطی به مسأله ی «جَبْر و تفویض» ندارد.
قاعده ی دوم: «کُلُّ شيءٍ إخْتیاريٌّ بالإرادَة و فِعْل الإخْتیاري هو الصّادِرُ عن إرادَةٍ لا عن قَهْرٍ».
یعنی «أفْعال إخْتیاري» مَسْبوق به إراده هست مثل إنسان سالمی که راه می رود. امّا «أفْعال جَبْري» مَسْبوق به إراده نیست؛ مثل کسی که به بیماری رَعْشه مُبْتلاء شده و حرکت کردن دستانش دست خودش نیست.
سؤال: خود «إراده» چطور؟ «إضْطِراري» است یا «إخْتیاري»؟ اگر بگویید «إضْطِراري» است نعوذ باللّه قرآن کریم را خراب کردهاید! زیرا «إراده» که «إضْطِراري» شد، فِعْلش نیز «إضْطِراري» می شود. و اگر بگویید «إخْتیاري» است، پس «کُلُّ إرادة الإخْتیاريّة مُتوقّفٌ إلی إرادةٌ أُخْری...». حال باید ببینیم که این إراده ی دیگر و سوم آیا «إخْتیاري» است یا «إضْطِراري»؟! این ادامه پیدا میکند و مُنْجَر به «تَسَلْسُل» می شود و چون «تَسَلْسُل» محال است، مجبوریم بگوییم ریشه ی تمام إراده ها «إضْطِراري» در نتیجه تمام «آثار» می شود «إضْطِراري». پس «جَبْر» ثابت می شود!
عُلماء و سایر فلاسفه در صدد جواب به این إشکال برآمدند. هفت جواب برای این إشکال ذکر کرده اند.
جواب نخست [مرحوم مُلاصَدْراء (ره)]: قاعده ی «کُلُّ إرادة الإخْتیاريّة مُتوقّفٌ إلی إرادةٌ أُخْری...»، مربوط به «أفْعال خارجي» [أي: اللجَوارِح] می باشد. این أفْعال دو نوع هستند:
«مُخْتار»: «ما یَکون مَسْبوقاً بالإرادة».
«غیر مُخْتار»: «ما یَکون غیرَ مَسْبوقٍ بالإرادة».
إشکال به این فرمایش ایشان: شما مشکل را حلّ نفرمودید. پس مِلاک «إخْتیاري» أفْعال غیر خارجي و «جَوانِحي» چیست؟ اگر مِلاکی برای آن نداشته باشید، همان مشکل «تَسَلْسُل» و نتیجه ی آن حاصل می شود و مشکل سر جای خود می ماند.
جواب دوم [مرحوم آخوند خراساني (ره)]: بله؛ «إراده»، تابع «سَعادت و شِقاوت ذاتي» بَشَر است.
إشکال به این فرمایش ایشان: شما مشکل را شدیدتر کردید! زیرا خودِ «سعادت و شقاوت ذاتي» مشکل دیگری است! زیرا ما قبول نداریم که إنسان به دو گونه «شَقي و سَعید» تقسیم می شود. این خِلاف قرآن و روایات و دین است؛ زیرا قرآن کریم در مورد خلقَت إنسان می فرماید: ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا ۚ لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾[1]
البته سعادت و شقاوت «إکْتِسابي» داریم اما «ذاتي» نداریم.
جواب سوم [مرحوم آخوند خراساني (ره)]: هر چند «إراده» به ظاهر «إضْطراري» می باشد، ولی مُقَدّمات إراده (تَصَوُّر، تصدیق به فایده، رَفْع موانع، تصمیم و...)، «إخْتیاري» است.
إشکال به این فرمایش ایشان: این جواب در شأن شما نیست! مُقَدّمات إراده «إضْطِراري» است یا «إخْتیاري»؟ اگر بگویید «إضْطِراري» است، باطل می شود و اگر بگویید «إخْتیاري» می گوییم مِلاک آن چیست؟! لذا دوباره همان إشکال برخی از فلاسفه زنده می شود.
جواب چهارم [مرحوم حائري یزدي (ره)]: گفته است إراده بر إراده مُتِعلِّق نمی شود؟! همان طور که إراده بر فِعْل مثل (خوردن، آشامیدن، نماز خواندن و...) مُتِعلِّق می شود، إراده بر إراده نیز مُتِعلِّق می شود. یعنی گاهی إنسان إراده می کند که إراده کند! مثلاً مسافر مُتِحیّر است که قَصْد دَه روز کند که در فلان شهر بماند یا نَه.«قَصْد کردن» خودش «إراده» است و لذا «إراده» می کند که «قَصْد» کند.
إشکال به این فرمایش ایشان: کلام خوبی است ولی مشکل را حَلّ نفرمودید. زیرا مشکل ما این است که مِلاک «إخْتیاري» بودن «إراده» چیست؟
سه جواب دیگر را در جلسه ی آینده بحث خواهیم کرد.