1404/02/03
بسم الله الرحمن الرحیم
الثاني: الاستدلال بمفهوم الشرط/حجية خبر الواحد /الأمارات
موضوع: الأمارات/حجية خبر الواحد /الثاني: الاستدلال بمفهوم الشرط
در جلسه قبل در بحث أدلّه ی قائلین به «حُجّیَّت خبر واحد» مفهوم وصف را برای «حُجّیَّت خبر واحد» مورد بررّسی قرار دادیم. در این جلسه به بیان و بررّسی «مَفْهوم شَرْط» برای «حُجّیَّت خبر واحد» خواهیم پرداخت.
ادامه ی بحث «حُجّیَّت خبر واحد» به وسیله ی «مَفْهوم شَرْط»:
«مَفْهوم شَرْط» با استفاده از آیه ی شریفه ی «نَبَأ»:
بیان مشهور: موضوع در این آیه ی شریفه، «نَبَأُ الفاسِق» است؛ یعنی موضوع مُرکّب است. نتیجه این می شود که: «نَبَأُ الفاسِق إنْ جاءَ به الفاسِق، فَتَبَیَّن». مفهوم این جمله این میشود که: «نَبَأُ الفاسِق إنْ لَم یَجِئ به الفاسِق، فلاتَتَبَیَّن». یعنی جمله ی «سالِبة» دو مصداق دارد:
۱.«فاسق» نمی آید و «عادل» نیز نمی آید
۲. «فاسق» نمی آید ولی «عادل» می آید: در این فَرْض «مَفْهوم شَرْط» صادق است.
نکته: ثِقْل کلام روی کلمه ی فاسق نیست بلکه روی گزاره ی «آمدن یا نیامدن» است.
إشکال به این فرمایش: به غیر از «نَفْي» و «إثْبات» که باید إخْتلاف داشته باشند، «جمله ی مَنْطوقیّة» و «جمله ی مَفْهومیّة» باید از همه جهت «یکسان» باشد. شما شرط را عوض کردید و لذا «شَرْط» در «مَفْهوم» و «مَنْطوق» شما یکی نیست. چون «آمدن عادل» معنا ندارد و «شَرْط» را عوض می کند.
بیان مرحوم آخوند خراساني (ره): موضوع در این اینجا «النَّبَأ الموجود في الکُتُب الأرْبَعَة أو الصِحاح السِّتَّة» می باشد. فرض این است که «نَبَأ» أمْر مُحَقَّقی می باشد و در این مطلب جای بحث نیست؛ زیرا اگر «آورنده» این «نٔبَأ»، فرد «فاسق» باشد، تَبَیُّن لازم است و اگر آورنده فاسق نباشد، پس حتماً «عادل» است لذا «تَبَیُّن» لازم نیست. اگر این باشد قَطْعاً مَفْهوم درست است.
إشکال به این فرمایش ایشان: این چیزی که شما فرمودید، خِلاف ظاهر آیه ی کریمه است. شما پنداشتید که این آیه ی شریفه در مقام بیان «أحْکام نَبَأ» می باشد. در حالی که آیه ی کریمه در مقام بیان «أحْکام نَبَأ عَلَی وجه إطْلاق» نیست بلکه به شهادت شأن نزول آیه فقط در مقام بیان یک فرد است و آن هم «نَبَأ الفاسِق» است و أصلاً نسبت به «نَبَأ عادل»، هیچ توجّهی ندارد.
مرحوم نائیني (ره) نیز بیانی دارند که تقریباً شبیه به همین بیان مرحوم آخوند خراساني (ره) میباشد و اشکالی که ما به فرمایش مرحوم آخوند خراساني (ره) داشتیم به این بیان نیز وارد است.
بیان مرحوم خویي (ره): «شروط» أنواعی دارد.
أقْسام شروط:
الف) بسیط: «إنْ رُزْقْتَ وَلَداً، فَأَخْتِنْهُ».
ب) مُرکّب: «إنْ رُزْقْتَ وَلَداً ذَکَرَاً، فَأَخْتِنْهُ».
نکته: «وَلَد» در اصطلاح عرب، «پسر» است؛ امّا در إصْطِلاح قرآن کریم أعْمّ از «پسر و دختر» است.
ج) «عَدَمُ مَدْخَلیّةِ القِیْد»: یعنی «قِیْد» هست امّا وجودش «کالعَدَم» است؛ مثل: «إنْ رَکِبَ الأمیرُ، و کانَ یَوْم الجُمْعة، فَخُذ رِکابَه». در اینجا قِیْد «یَوْم الجُمْعة» مَدْخَلیّت ندارد.
آیه ی شریفه از قبیل قِسْم أخیر است. پس آن چیزی که «مَدْخَلیّت» دارد و ما را وادار به «تَبَیُّن» می کند، «نَبَأ» است نَه «فاسِق»؛ زیرا در «نَبَأ»، إحْتمال صِدْق و کِذْب وجود دارد.
إشکال به این فرمایش ایشان:
أوّلاً: همان طور که «نَبَأ» مَدْخَلیّت دارد، «فِسْق» نیز مَدْخَلیّت دارد.
ثانیاً: این فرمایش شما، همان فرمایش مرحوم آخوند خراساني (ره) است با بیان زیباتر که ما به آن أشکال کردیم.
بیان برخی از قُقهاء: جایی که انسان إعْتماد به گوینده دارد، جای انگیزه ی «تَفَحُّص» نیست امّا جایی که انسان إعْتماد به گوینده ندارد، جای انگیزه ی «تَبَیُّن» است!
إشکال به این فرمایش: بحث ما در مورد آیه ی شریفه است این فرمایش شما در جایی است که غیر از بحث آیه ی شریفه باشد.
بنابراین به نظر ما أصلاً این آیه ی کریمه مُقْتَضي نیست برای «إثْبات حُجّیَّت خبر واحد».
إشکال: بر فرضِ این که این آیه ی شریفه، «مُقْتَضي» برای «إثْبات حُجّیَّت خبر واحد» باشد، ما «مانع» داریم. و دلیل این مطلب ذیل این آیه ی شریفه می باشد.
ذیل آیه شریفه ی «نَبَأ»:
﴿أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ﴾[1]
در ذیل این آیه ی شریفه، کلمه ی «جَهالت» [ندانستن نَه نادانی] دارد که نقطه ی مقابل «عِلْم» است. پس معلوم میشود که هرگاه بخواهیم با قومی برخورد داشته باشیم، باید این برخورد «عالمانه» باشد. نتیجه این که «ذِیْل» آیه حاکم بر «صَدْر» آیه می باشد.
جواب به این إشکال: «تَبَیُّن» در اینجا به معنای «تَبَیُّن عِلْمي» نیست بلکه به معنای «تَبَیُّن إطْمیناني» می باشد!
إشکال به این فرمایش:
أوّلاً: شما به جای این که «جَهالت» را در این آیه ی شریفه معنا کنید به بحث در مورد «تَبَیُّن» پرداخته اید!
ثانیاً: اگر بررّسی بفرمایید، در قرآن کریم «تَبَیُّن عِلْمي» زیاد به کار رفته.
مثال:
۱. ﴿أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَىٰ إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا﴾[2]
شأن نزول: پیامبر أکْرَم (صَلّی الله علیه و آله و سَلَّم) «أسامَة» را فرستاد تا بروم به جایی که در أثْناء، به یک جمعیّتی برخورد کردند. «أُسامة» خیال کرد که این جمعیّت، «مُشْرِک» هستند. در حالی که آن ها خود را «مؤمن» معرفی کردند. امّا «أُسامة» گفت آن ها در حال تَقیّه هستند باید همه ی آن ها را بِکُشیم! این آیه ی شریفه نازل شد. یعنی چون بحث خطیر «خون و قَتْل» است، باید «تَبَیُّن عِلْمي» کرد.
۲. ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ﴾[3]
ضمیر «أنّه» در عبارت شریف «أَنَّهُ الْحَقُّ» به قرآن کریم بر می گردد نَه به «خداوند متعال».
بنابراین به نظر ما این إشکال دَفْع نشد.