1403/12/05
بسم الله الرحمن الرحیم
ما هو الدليل على حجّية قول اللغوي؟/حجية ظواهر الألفاظ /الأمارات
موضوع: الأمارات/حجية ظواهر الألفاظ /ما هو الدليل على حجّية قول اللغوي؟
در جلسه قبل به طور کلّي مقدّمات بحث «قول لُغَوي» را بیان کردیم. در این جلسه به بیان أدلّه ی قائلین به «حُجّیّت قول لُغَوي» خواهیم پرداخت.
أدلّه ی قائلین به «حُجّیّت قول لُغَوي»:
الف) الإجْماع: إجْماع فقَهای إسْلام برای دستیابی و عدم إشکال به إسِتدلالات قرآن کریم و أحادیث أئمّة المعصومین (علیهم السّلام) این بوده که به کتابهای لُغَت مراجعه می کردند.
إشکال به این دلیل: این إجْماع حُجّت نیست؛ زیرا این إجْماع،«مَدْرَکي» می باشد. اگر واقعاً عُلَماء در مشکلات إسْتِدلال از آیات و روایات به «قول لُغَوي» مراجعه می کردند، این کار آن ها از بنای عُقَلاء سرچشمه می گیرد؛ زیرا عُقَلاء در چنین مواردی به أهْل فَنّ رجوع می کنند و «لُغَوي» نیز مصداقی از مصادیق أهْل فَنّ است.
ب) سیرةُ العُقَلاء: «سیره ی عُقَلاء» از همان قرن اوّل بر این مِنْوال بوده که در مشکلات لُغات، به اهل فَنّ و لُغَت مراجعه می کردند. کتابی است به نام «الإتْقان في علوم القرآن» نوشته ی «عبدُ الرّحمان سیوطي» متوفّای تاریخ نُهْصد و یازده هِجري قَمَري. در این کتاب آمده فردی به نام «نافع بن أزْرَق» که از خوارج هم بوده به «إبْن عبّاس» شما هم در مورچه و هم در شِپِش فَتْواء می دهید! من چند لُغٔت دارم لطفاً آن را برای من معنا کن. «نافع بن أزْرَق» یکصَد و هفتاد لُغَت قرآني را از «ابن عبّاس» پُرسید و «ابن عبّاس» هم همه ی این لُغات را در جواب او از أشعار عَرَب إسْتِدلال کرد و «نافع بن أزْرَق» هم قانع شد! پس معلوم میشود که از همان اوّل این سیره جاری بوده. البته أصْل معنا که واضح است. تمام بحث ما در مورد «تفاصیل معاني ألْفاظ» است. یعنی همه معنی آب را میدانند اما بحث در این است که آیا آبی که حالت گوگردی هم دارد آب صِدْق می کند یا خیر.
ج) دلیلُ العَقْلي:
مرحوم شیخ أنْصاري (ره): «إنْسِداد» دو گونه است:
۱. «إنْسِداد کبیر»: عِلْم به «أحْکام شَرْعیّة» بسته است و فقیه نمی تواند عِلْم به شَرْعي پیدا کند.
۲. «إنْسِداد صغیر»: فقیه در یک «موضوع خاصّ» نمی تواند عِلْم پیدا کند؛ یعنی علم به تفاصیل لُغَت (نَه عِلْم به أصْل معاني لُغَت) «مَسْدود» است لذا ناچار است که به «ظَنّ» عَمَل کند. لذا «قول لُغَوي» مفید ظَنّ است و ظَنّ نیز در چنین شرایطی حُجَّت است.
إشکال ما به این دلیل: ایشان چون أهْل تَتَبُّع بوده، درصدد بوده که «حُجّیّت قول لُغَوي» را از راه «عِلْم أصول» ثابت کند در حالی که حقّ این است که این باب باید از راه «تَتَبُّع تاریخ» ثابت شود.
إشکال مرحوم آخوند خراساني (ره) به مرحوم شیخ أنْصاري (ره): این قول لُغَوي که شما میفرمایید در یک صورت «إنْسِداد» هست امّا «مفید» نیست. و در یک صورت دیگر نیز نیازی به انسداد نیست؛ حتّی اگر باب «عِلْم به تفاصیل لُغات» هم باز باشد.
توضیح ذلک: این إنْسِداد صغیری که شما باز کرده اید در صورتی که «إنْسِداد کبیر» نباشد یعنی «باب عِلْم و عِلْمي» به لُغات «مَفْتوح» باشد، ما عِلْم به أحْکام پیدا می کنیم و لذا در این صورت نیازی به «قول لُغَوي» نداریم. و اگر علم به احکام کلی مسدود باشد در اینجا ما به هر ظَنّی که یکی از آن ظُنون «قول لُغَوي» است، عَمَل می کنیم که «باب إنْسِداد صغیر» باز باشد و چه مَسْدود باشد.
إشکال ما به مرحوم آخوند خراساني (ره): صَدر کلام شما درست نیست امّا ذیل کلام شما درست است. لذا این که شما در صَدر کلام خود فرمودید اگر باب عِلْم و عِلْمي باز باشد نیازی به لُغَوي نداریم، مگر می شود در این فرض ما به لُغَت محتاج نباشیم؟!
تَنْبیهاتٌ:
رَفع دو إشْکال:
إشْکال نخست: «تناقض صَدر و ذیل»؛ همه ی عُلَماء میگویند «قول لُغَوي» حُجَّت نیست؛ چون تناقض در صَدْر و ذیل لازم میآید.
جواب به این إشکال: همه ی شما به لُغَوي رجوع می کنید. لذا اگر تناقض است، پس چرا به لُغَوي رجوع می کنید؟! بنابراین بین «فِعْل و قول» شما «تناقض» است.
إشْکال دوم: لُغَوي «موضوعٌ لَه» را بیان نمی کند بلکه «مُسْتَعْمَلٌ فیه» را بیان می کند و ما محتاج هستیم به «موضوعٌ لَه».
جواب به إشکال: اگر به کتابهای لُغَوي أصیل نظیر «أساس البَلاغَة» جناب زَمَخْشري، یا «العیْن» جناب «خَلیل بن أحْمد فَراهیدي» و یا المَقائیس جناب «إبن فارِس» و... مراجعه بفرمایید، متوجّه خواهید شد که نویسندگان این کتاب های لُغَت أصیل، «موضوعٌ له» را بیان کرده اند نَه صِرْفاً «مُسْتَعْمَلٌ فیه» را.
نکته ی مهمّ مربوط به درس:
مرحوم محمّد تقي مَسْجد شاهي (ره) ادیب چیره دست معاصر فرموده اگر کسی خودش مُجْتهد در عِلْم لُغَت شناسی باشد و به أهْل لُغَت مراجعه نکند یعنی با لُغَت و أشعار عَرَب و لُغات قرآن کریم و أحادیث مأنوس باشد و مُمارِسَت داشته باشد، میتواند «معنای أصیل» را از «معنای غیر أصیل» تفکیک کند. عین همین مطلب را ما در «عِلْم رِجال» عرض کردیم. نمونه ی آن مرحوم بروجردي (ره) بودند که در «عِلْم رِجال» از کسی تقلید نمی کردند بلکه خود، در این زمینه مُتِبَحِّر بودند.
نظر نهایی ما: قول لُغَوي مانند کتاب های أصیلی نظیر «أساسُ البَلاغَة» جناب زَمَخْشري، یا «العیْن» جناب «خَلیل بن أحْمد فَراهیدي» و یا المَقائیس جناب «إبن فارِس» و... از باب رجوع به أهل فَنّ، حُجَّت است.
نکته: فصل بعدی علی القاعده باید در مورد «إجْماع» بحث و بررّسی داشته باشیم. امّا چون این بحث طولانی است و ما فعلاً سه روز بیشتر تا پایان سال و قبل از ماه مبارک رمضان درس نداریم، به بحث «تحریف» خواهیم پرداخت و «إجْماع» را در سال جدید بحث خواهیم کرد.