1403/11/13
بسم الله الرحمن الرحیم
السادس: إنّ الحكماء قسّموا العقل إلى نظري وعملي. - السابع - الثامن - زلّة من الأعاظم/أحكام القطع /الأمارات
موضوع: الأمارات/أحكام القطع /السادس: إنّ الحكماء قسّموا العقل إلى نظري وعملي. - السابع - الثامن - زلّة من الأعاظم
در جلسه پیش پنج مقدّمه از مقدّمات بحث «حُسْن و قُبْح عَقْلي» از بحث أمر دوم (أي: في حُجّيَّةِ العَقْلِ في إسْتِنْباطِ الأحْكامِ الشَّرعيّة) را بیان کردیم؛ در این جلسه به بیان سایر مقدّمات این بحث خواهیم پرداخت.
ادامه ى بحث أمر دوم: «في حُجّيَّةِ العَقْلِ في إسْتِنْباطِ الأحْكامِ الشَّرعيّة»
مقدّمه ى ششم: «انواع حُكْم عَقْلي»:
الف) حُكْم «عَقْل نظري»: مثل: «كُلُّ مُمْكِنٍ يَحْتاجُ إلى العِلَّة».
ب) حُكْم «عَقْل عَمَلي»: مثل: «العَدْلُ حَسَنٌ الظُّلمُ قَبيحٌ».
نكته: بيان عبارت «عَقْل نظري و عَقْل عَمَلي»، در واقع به لحاظ «مُدْرَک عَقْل» است نَه «مُدْرِک»؛ یعنی ما دو تا عَقْل نداریم بلکه دو نوع «حُکْمِ عَقْل» داریم كه به إعْتِبار لِحاظ یک مُدْرَک، «نَظَري» و به إعْتبار لِحاظ مُدْرَکی دیگر، «عَمَلي» است.
مقدّمه ی هفتم:
«تقسیم حُکْم عَقْل نَظَري»:
۱. «بَدیهي»: مثل: «إمْتِناعُ إجْتِماعِ الضِّدِّيْن».
٢. «غير بَديهي يا نَظَري»: مثل: «كُلُّ مُمْكِنٍ يَحْتاجُ إلى العِلَّة».
گفته شده راه حَلّ «أحْكام نَظَري»، در واقع به واسطه ى «أحْكام بَديهي» انجام مى پذیرد. مراد از «بَدیهي»، سه قضیّه می باشد:
الف) «إمْتِناعُ إجْتِماعِ الضِّدِّين»
ب) «إمْتِناعُ إجْتِماعِ النَّقضِّيْن»
ج) «إمْتِناعُ إرْتِفاعِ النَقيضين»
به نظر ما «أحْكام عَقْل عَمَلي» نيز همین طور است؛ یعنی گاهی:
۱. «بَدیهي» است: مثل: «العَدْلُ حَسَنٌ الظُّلمُ قَبيحٌ».
٢. «غير بَديهي» است: «الصِّدْقُ حَسَنٌ و الكِذْبُ قَبيحٌ»؛ مثلاً دليل قَبيح بودن «كِذْب» اين است كه موجب مى شود إنْسان به «جَهْل» گرفتار شود.
مقدّمه ی هشتم: «صِدْقُ القَضايا يَحْتاجُ إلى أنْ يَكونَ لَه مُطابَقٌ في الخارِج».
در قضاياى «نَظَري»، اين گزاره در مورد آن خیلی روشن است؛ زیرا تمام «قَضایای عَقْل نَظَري» در خارج، براى خود یک «مُطابَق» دارند؛ مثل: «الجُزْءُ أصْغَرُ مِنَ الكُلّ». بنابراین وقتی ما این قضیّه را در خارج بررّسی میکنیم، نِمود خارجي آن را در خارج مشاهده مى كنيم.
امّا نسبت به «قَضاياى عَقْل عَمَلي» دو نوع دیدگاه و نظر وجود دارد:
نظر مشهور: مشهور عُلَماء، از مرحوم أبو علي سینا (ره) گرفته تا مرحوم مُظَفَّر (ره) می فرمایند: در واقع «إتّفاقِ العُقَلاء»، مُطابَقِ «عَقْل عَمَلي» است.
نظر ما: با اين که «إتّفاق عُقَلاء» در أحْکام عَقْل عَمَلي مُؤَثِّر است، ولى مَطابَق آن «فِطْرَت» است.
شاهد قرآني: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾[1] ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[2]
شاهد رِوايي: «عثمان الأعور قال: سمعت أبا عبد الله (عليه السّلام) يقول: ما من مولود إلا يولد على الفطرة، فأبواه يهودانه أو ينصرانه، أو يمجسانه وانما أعطى رسول الله (صلّى الله عليه وآله و سلّم) الذمّة وقبل الجزية عن رؤس أولئك بأعيانهم على أن لا يهودوا ولا ينصروا واما أولاد اهل الذّمّة اليوم فلا ذمّة لهم»[3] .
سؤال: بین این «فِطْرَت قرآني و رِوايي» که عرض کردیم با آن «فِطْرَت مَنْطِقي» که در عِلْم مَنْطِق از أقْسام بُرْهاني شُمرده شده چه فرقی است؟
جواب: «فِطْرَت قرآني» يعنى «فِطْرَت قرآني و رِوايي» يعنى «آفرينش». امّا مراد از «فِطْرَت مَنْطِقي» يعنى «حَدّ وَسَط» و دلیلِ «تَصْديق به نِسْبَت»، همراه آن باشد و از او جدا نباشد. مثلاً: گفته شده قضيّه ى مَنْطِقي «الأَرْبَعَةُ زَوْجةٌ»، یک قضیّه ی «فِطري» مى باشد؛ زیرا «حَدّ وَسَط و بُرْهان» آن این است که هر زَوْجی تقسیم میشود و عدد چهار نیز چون زَوْج است، قابل تقسیم است.
مقدّمه ى نُهُم: در «أحْکام عَقْل عَمَلي» در واقع «وَراءَ الإدْراک»، حُكْمى نيز وجود دارد كه آن حُكْم، يا «تصديق» و يا «تَكْذيب» است.
به نظر ما دلیل آن، همان «فِطْرت» است. ولى مشهور قائل اند به اين كه دليل آن، «إتّفاق عُقَلاء» مى باشد.
مقدّمه ى دَهُم: مَنطقيّون: «القياسُ على أقْسام الخَمْسه»:
١. قياس بُرهانّي: اين قياس، از شش راه مُنْتَجّ به نتيجه مى شود.
٢. قياس جَدَلي: اين قياس مَدْرک ندارد لذا از «مَشْهورات» استفاده مى شود. يعنى کلام و إسْتِِدلال خَصْم را أخذ كرده و به وسیله ى همان کلام و إسْتِدلال، كلام او محكوم مى شود.
٣. قياس خِطابي
۴. قیاس شِعْري
۵. قياس وَهْمي
همه ى عُلماء مخصوصاً عُلماى علوم عَقْلي در مورد «أحْكام عَقْليّة» قائل اند به اين كه قياس آن از قبيل «قياس جَدَلي» می باشد؛ چون از «مَشْهورات» يعنى همان «إتّفَقَ العُقلاء» استفاده مى شود.
إشكال به اين فرمایش: اگر این طور باشد، یقین به «مسائل عَمَلي» نمى تواند «يقين مُطْلَق» باشد بلكه «يقين نِسْبي» است.
يقين مُطْلَق: مثل: «كُلُّ مُمْكِنٍ يَحْتاجُ إلى العِلَّة».
يقين نِسْبي: يعنى تا زمانی عُلَماء و عُقَلاء بر فلان مسأله ى عَقْلي إتّفاق دارند يقين حاصل است و إلّا فلا! اين فرمايش درست نیست؛ زیرا بسیاری از مسائل عقاید ما بر أساس «حُسْن و قُبْح» می باشد و اگر این را از قبیل «قیاس جَدَلي» بگیریم، صِدْق آن نِسْبي مى شود. و اين نمى تواند درست باشد؛ زیرا اين فرمايش شما شبیه مَنْطق نادرست مکتب مادّی گَری است.
بنابراين به نظر ما قیاس «حُسْن و قُبْح» از قبیل «قیاس بُرْهاني» می باشد که یکی از مقدّمات آن «فِطْرت» است كه إضافه مى شود به آن شش مقدّمه ى «قياس بُرهاني».
شاهد قرآني دیگر: ﴿أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ﴾[4] ﴿مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ﴾[5]
دیگر شواهد: دلايل خداشناسي مَبْني بر «حُسْن و قُبْح عَقْلي»:
۱. لزومُ شُکْرُ المُنْعِم
٢. لزومُ دَفْعُ الضَّررِ المُحْتَمَل
٣. وَصْفُه سُبْحانَه بالعَدْل و الحِكْمَة
۴. لزومُ لُطْفُه سُبْحانَه
۵. لزومُ بِعْثَتُ الأنْبياء
۶. لزومُ إيْصالِ كُلِّ مُكَلَّفٍ إلى الغَايَةِ في التَّكْليف
۷. لزومُ تَجْهيزُ الأنْبياء بالبَيّنات و المَعاجِز
٨. العِلْم بِصِدْقِ دَعْوَى الأنْبياء
٩. ثَباتُ الأخْلاق في جَميع العُصور و الحَوالات