« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

99/12/24

بسم الله الرحمن الرحیم

تقسیم وضع به وضع شخصی و وضع نوعی

 

موضوع: تقسیم وضع به وضع شخصی و وضع نوعی

مرحوم نایینی مناقشه کردند که وضع استعمالی مستلزم جمع بین لحاظ آلی و استقلالی است.

از این مناقشه به وجوهی جواب داده شده است.

وجه اول که در کلام مرحوم اقای تبریزی هم امده، این است که گرچه جمع بین لحاظ آلی و استقلالی ممتنع است اما تحقق وضع بالاستعمال، موجب این جمع نمی شود. زیرا با توجه به اینکه وضع حکم برای لفظ است اقتضاء می کند که لفظ استقلالا ملاحظه شود اما خصوصیت استعمال اقتضاء نمی کند که لفظ آلیا ملاحظه شود. به عبارت دیگر استعمال متقوم به این نیست که لفظ آلیا و غیر مستقل ملاحظه شود بلکه استعمال بطبعه فقط اقتضاء نمی کند که لفظ استقلالی ملاحظه شود یعنی نسبت به لحاظ آلی لفظ لا اقتضاء است نه اینکه اقتضای آلی بودن و عدم استقلالیت را داشته باشد. لذا اگر در یک مورد، استعمال دارای غرضی باشد که اقتضا کند لفظ به نحو استقلالی لحاظ شود، استعمال محقق می گردد. چون لا اقتضاء است و با اقتضاء از ناحیه غرض جمع می شود. مثل شخص غیر عربی که به لغت عربی تکلم می کند و در بعضی موارد مقصودش از اینکه مطالبش را به لغت عربی می گوید این است که بفهماند من مسلط بر زبان عربی هستم. چنین شخصی علاوه بر لحاظ استقلالی معنا، لفظ را هم لحاظ استقلالی می کند و با وجود لحاظ استقلالی معنا، کمال التفات به لفظ هم دارد نه اینکه از ان غافل باشد. یا اگر کسی در مقام سخنرانی و خطبه باشد، التفات به الفاظ هم دارد که لفظ مناسب در جای مناسب به کار ببرد نه اینکه لفظ مغفول عنه واقع شود. بنابراین اینکه مرحوم نایینی فرمودند وضع استعمالي مستلزم جمع بین لحاظ آلی و استقلالی است صحیح نیست. زیرا هرچند وضع اقتضاء می کند که لفظ مورد لحاظ استقلالی قرار گیرد، اما استعمال اقتضای آلی بودن لفظ را ندارد و لذا در هر دو مقام می توان لفظ را منظور بالاستقلال قرار داد.

جواب دومی که از اشکال مرحوم نایینی داده شده و در کلام مرحوم اقای خویی در محاضرات وتعليقه اجود امده، این است که وضع نفس استعمال نیست بلکه وضع مقدم بر استعمال است؛ اگر وضع خود استعمال بود از یک طرف لفظ لحاظ استقلالی می شد و از طرف دیگر آلی. اما چه بنابر مسلک ما که قائل به تعهد هستیم و چه بنابر مسلک اعتبار هوهویت یا علامیت، وضع امر نفسانی است و در نفس واضع محقق می شود و متوقف بر اظهار نیست. اظهار باللفظ یا بالفعل کاشف از اعتبار نفسانی است و در نتیجه اعلام و ابراز وضع از راه استعمال، مستلزم محذوری نخواهد بود. زیرا واضع، ابتدا وضع را انجام می دهد و در مقام ابراز، از این لفظ استفاده می کند. بنابراین در هنگام استعمال دیگر نیازی به لحاظ استقلالی لفظ ندارد چون قبلا وضع را انجام داده است.

مناقشه ای که به این جواب می شود این است که حتی اگر قبول کنیم بنابر مسلک تعهد، حقیقت وضع، مجرد تعهد و امر نفسانی است اما بنابر مسلک اعتبار، حقیقت وضع امری اعتباری است که ابراز مقوم ان است نه اینکه ابراز فقط کاشف از امر اعتباری محقق شده باشد. اصلا بدون ابراز، عنوان اعتباری صادق نیست. اگر شخص بگوید جئنی بولدی علی ولو قبل از اینکه کلمه جئنی را بگوید، در افق نفسش تصمیم داشته اسم خاصی را بگذارد اما قبل از ابراز، صدق وضع نمی کند؛ هرچند مردم باخبر باشند که می خواهد اسم خاصی بر فرزندش بگذارد ، بلکه بنا برمسلک تعهد آن تعهد والتزامی که مورد ترتیب اثر عقلاء قرار می گيرد التزام ابراز شده است ، نه مجرد تعهد نفسانی بدون ابراز .

جواب دیگری از محقق عراقی در خصوص محذور جمع بین لحاظین، در تقریرات بدایع الافکار امده و ان اینکه ولو ما قبول کنیم که در استعمال، لفظ مغفول عنه است و ملحوظ بالاله می باشد نه بالاستقلال، ولی با توجه به انچه در حقیقت وضع گفتیم که وضع ملازمه و ارتباط خاص است بین طبیعی لفظ و طبیعی معنا، بنابر سایر مسالک هم علقه وضعیه بین طبیعی لفظ و طبیعی معنا بر قرار می شود؛ لذا در جایی که شخص می گوید جئنی بولدی علی، نهایتا استعمال اقتضاء می کند شخص لفظِ مستعمَل، ملحوظ بالاله باشد نه طبیعی لفظ و انچه وضع اقتضاء می کند ملحوظ استقلالی بودن طبیعی لفظ است و لذا لحاظ آلی و لحاظ استقلالی در یک جا جمع نخواهد شد.

در همان کلام مرحوم عراقی در تقریرات بدایع الافکار مناقشه سومی هم مطرح شده و از ان جواب داده اند. مناقشه اين است : دلالت لفظ بر معنا متوقف بر صلاحیت لفظ برای دلالت است و گرنه هر لفظی که نمی شود برای دلالت بر معنایی استعمال شود. صلاحیت لفظ برای دلالت بر معنا نیز از راه وضع پیدا می شود و فرض این است که وضع با استعمال تحقق پیدا می کند و این مستلزم دور خواهد شد. چون استعمال متوقف بر صلاحیت است و صلاحیت متوقف بر وضع است و وضع هم متوقف بر استعمال است.

محقق عراقی از این مناقشه جواب داده اند که ما قبول داریم که استعمال متوقف بر صلاحیت لفظ است ولی لازم نیست که صلاحیت از قبل استعمال وجود داشته باشد بلکه ان مقدار که مورد احتیاج است استعداد لفظ برای دلالت بر معنا در ظرف استعمال است و این مقدار از استعداد در محل بحث وجود دارد. زیرا همانطور که مرحوم اخوند فرموده است، قرینه قائم شده است که مستعمِل در مقام وضع است و این استعمال، استعمال وضعی است. همین قرینه باعث می شود لفظ در وقت استعمال، صلاحیت دلالت بر معنا را داشته باشد و مشکل دور برطرف شود.

0.0.1- تقسيم دوم؛ وضع شخصی و وضع نوعی

وضع شخصی این است که واضع در مقام وضع، لفظ را بشخصه تصور کند و ان را برای معنای خاص وضع کند به خلاف وضع نوعی که در ان، واضع لفظ را تصور می کند ولی لا بشخصه بلکه به واسطه یک لفظ مشیر، لفظ عامی تصور می کند و ان لفظ عام را برای معنای خاص وضع می کند.

در قسم اول که لفظ بشخصه تصور می شود، واضع لفظ معینی را بمادته و هیئته تصور می کند و برای معنای خاص وضع می کند؛ اعم از اینکه معنای موضوع له معنای جزئی باشد مثل وضع لفظ زید برای شخص خاص یا کلی مثل وضع لفظ انسان و حجر و شجر و سایر الفاظ در جامدات.

اما در قسم دوم، لفظِ موضوع، بشخصه تصور نشده بلکه لفظ به واسطه یک عنوان مشیر تصور می گردد و برای معنای خاصی وضع می گردد؛ مثلا در هیئات مشتقات، هیئت فاعلی را در نظر می گیرد و برای من یقوم به الفعل وضع می کند؛ چه لازم باشد و چه متعدی. در این موارد، لفظی که وضع شده هیئت در ماده خاصی نیست بلکه هیئتی را که در ضمن ماده فاعل و در ضمن سایر مواد وجود دارد، وضع می کند. این کلمه فاعل، مشیر به کل ما یکون علی هذه الهیئته است که قابل انطباق بر راکع و ساجد و .. می باشد ولی چون هیئت تحققی ندارد مگر ضمن ماده، واضع برای اینکه بیان کند چه هیئتی را وضع می کند ان را در ضمن ماده فاعل بیان می کند نه اینکه موضوع خصوص فاعل باشد. از این وضع تعبیر به وضع نوعی می کنند.

در وضع جوامد، اشکالی نیست که وضع شخصی صورت می گیرد. با توضیحی که داده شد نیز معلوم شد که در هیئات مشتقات هم وضع نوعی مورد اتفاق است. اما ایا در مواد مشتقات، وضع شخصی است یا نوعی؟ هیئت ضرب وضع نوعی شده است اما ایا ماده ضرب، وضع شخصی شده است یا نوعی؟

قول معروف این است که وضع در مواد مشتقات، شخصی است نه نوعی. لذا مرحوم اخوند در امر سادس در بیان اینکه برای مجموعه یک مرکب بما هو مرکب، به وضع علی حده نیاز است یا خیر، وضع را در ناحیه مواد شخصی دانسته و فرموده اند: لا وجه لتوهم وضع للمركبات غير وضع‌ المفردات‌ ضرورة عدم الحاجة إليه بعد وضعها بموادها في مثل زيد قائم و ضرب عمرو بكرا شخصيا و بهيئاتها المخصوصة من خصوص إعرابها نوعيا[1] ؛ یعنی با وجودی که در مرکبات مواد انها دارای وضع شخصی هستند و هیئاتشان دارای وضع نوعی، دیگر چه نیازی به وضع جدید برای مرکب وجود دارد. زیرا مرکب غیر از این مواد و هیئات چیز دیگری ندارد تا بخواهد برای ان وضع صورت بگیرد. تعبیر مرحوم اخوند نشان می دهد که نظر ایشان هم موافق با مشهور است و وضع مواد را ولو در مشتقات، وضع شخصی می دانند.

اشکال شده است که چه فرقی بین مواد و هیئات در مشتقات وجود دارد که وضع در مواد مشتقات شخصی شده است و ولی وضع در هیئات انها نوعی و حال انکه کیفیت وضع در هر دو علی نحو واحد است.

اگر کسی در توجیه شخصی بودن وضع در مواد مشتقات بگوید واضع، لفظ خاص "ض ر ب" را در وضع ملاحظه کرده است و لذا این لفظِ موضوع، شامل سایر مواد نمی شود، اشکال می شود که همانطور که نسبت به مواد به گونه ای تصویر می شود که خصوصیتی داشته باشد تا دیگر مواد را نگیرد، در ناحیه هیئات هم چنین خصوصیتی وجود دارد چراکه واضع در حین وضع هیئت فاعلی هیئت خاصی را ملاحظه کرده که منطبق بر هیئت مفعولی یا هیئت فعل ماضی نمی شود و اگر در توجیه فرق بین وضع مواد و هیئات گفته شود که در وضع هیئت فاعل ملحوظ حین الوضع، هیئتی است که شامل جمیع جزئیاتی که طاری بر جمیع مصادیق است می شود یعنی موضوع امری است که هم بر هیئت در ضمن ماده "فعل" صادق است هم بر هیئت در ضمن ماده "ضرب"، اگر این انطباق بر مصادیق متعدد سبب نوعی بودن وضع در هیئات شود، اشکال می شود که همین خصوصیت در ناحیه مواد هم وجود دارد. واضع که می خواهد "ضرب" را برای عمل زدن وضع کند، این ماده ضرب با این ترتیب خاص "ض ر ب" به نحوی ملاحظه می شود که هم قابل انطباق بر ماده در ضمن ضارب باشد و هم قائل انطباق بر ماده در ضمن فعل ماضی باشد و هم فعل مضارع و هم هیئت مفعولی. اینها مصادیق لفظ ملحوظ می شوند. بنابراین اگر شما به لحاظ انطبقات متعدد، وضع لفظ را در ناحیه هیئت، نوعی گرفتید، در ناحیه ماده هم واضع معنای کلی را در نظر گرفته و لفظ را برای ان معنای کلی وضع می کند تا منطبق بر جزئیات خودش می شود؛ یعنی موادی که هیئت های مختلف گرفته اند .

 


[1] - کفایه/18.
logo