« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

1400/03/11

بسم الله الرحمن الرحیم

معانی اسامی مبهمه

 

موضوع: معانی اسامی مبهمه

0.1- مطلب پنجم؛ معنای اسامی مبهمه

ایا اسامی مبهمه مثل ضمایر، موصولات و اسماء اشاره برای معانی عامه وضع شده اند و وضع در انها از قبیل وضع عام و موضوع له عام است یا اینکه برای معانی خاصه وضع شده اند به طوری که وضع در انها مثل وضع در حروف از قسم وضع عام و موضوع له خاص است و در حقیقت انها در کیفیت وضع ملحق به حروف می باشند؟

مرحوم اخوند در تعیین معانی اسماء مبهمه فرموده اند که نحوه وضع اسامی مبهمه و فرق میان انها با اسامی غير مبهمه ، همانند وضع حروف و فرق بین اسماء و حروف است. یعنی وضع عام و موضوع له عام و فرق هم فقط در قید الوضع است نه موضوع له و مستعمل فیه. مثلا هذا که اسم اشاره می باشد و هو که از ضمایر است و الذی که موصول می باشد در مقایسه با اسم دیگری که مشابه است مثل عنوان "مفرد مذکر" که عام می باشد، در معنای موضوع له یا مستعمل فیه اختلاف ندارند بلکه به همان نحوی که در حرف و اسم مماثل ان مثل فی و کلمه ظرفیت گفته شد، "هذا" با کلمه "مفرد مذکر" از جهت معنای موضوع له و مستعمل فیه مرادف هستند و اختلاف در ناحیه شرط الوضع است. یعنی لفظ هذا وضع شده است برای همان معنای مفرد مذکر ولی با این شرط که این لفظ استعمال در جایی شود که اشاره به مفرد مذکر شود. کلمه "هو" که ضمیر غایب است وضع شده برای مفرد مذکر در جایی که اشاره ذهنیه به این مفرد مذکر شود. ضمیر مخاطب مثل "انت" وضع شده برای مفرد مذکر در جایی که مفرد مذکر مورد خطاب قرار بگیرد. این اشاره و تخاطب شرط علقه وضعیه است نه اینکه در معنای موضوع له یا مستعمل فیه اخذ شده باشد. ولو از جهت اشاره و تخاطب یک تشخص و خصوصیتی در معنای مورد استعمال پیدا می شود زیرا اشاره لا یکاد الا الی شخص و تخاطب لا یکون الا مع شخص، اما این اشاره در معنای موضوع له اخذ نشده تا به دنبال ان تشخص بیاید و معنای موضوع له خاص شود بلکه در ناحیه خود علقه وضعیه اخذ می شود که از ان تعبیر به شرط می کنند و تشخص از کیفیت استعمال ناشی می شود.

بر این اساس به نظر مرحوم اخوند در مقایسه "مفرد مذکر" با "هذا" و "هو" و "الذی" موضوع له در همه این چهار لفظ همان معنای مفرد مذکر است اما در ناحیه کیفیت استعمال و خصوصیت علقه وضعیه اختلاف دارند. مرحوم اخوند می فرماید: فدعوى أن المستعمل فيه في مثل [هذا] أو هو أو إياك إنما هو المفرد المذكر و تشخصه إنما جاء من قبل الإشارة أو التخاطب بهذه الألفاظ إليه فإن الإشارة أو التخاطب لا يكاد يكون إلا إلى الشخص أو معه غير مجازفة[1] .

لذا وضع در مبهمات عام و موضوع له عام می باشد مثل وضع حروف نه وضع عام و موضوع له خاص که مشهور قائل به ان هستند.

این مبنا در تبیین معنای اسماء مبهمه مورد اشکال اعلام قرار گرفته و نوع محققین بعد از مرحوم اخوند مناقشه کرده اند. در مقام مناقشه یک مناقشه عام و مشترکی وجود دارد که در غالب کلمات محققین امده است و علاوه بر ان، محققین و اعلام نسبت به این فرمایش اشکالات خاص دیگری هم بیان کرده اند. البته اشکلات متعدد است اما فقط اشکالات مرحوم ایروانی و اشکال مرحوم اقای خویی بیان می شود.

اشکال مشترک این است اشاره که موجب تشخص است چه اشاره خارجیه که در اسماء اشاره می باشد و چه اشاره ذهنیه که در ضمایر می باشد، خارج از معنای موضوع له نیست بلکه در معنای موضوع له اخذ شده است و تاثیر این موجبات تشخص در استعمال اسماء مبهمه در حد قید الوضع نیست به طوری که موضوع له و مستعمل فیه واحد باشد و فقط در ناحیه قید الوضع اختلاف وجود داشته باشد. موضوع له کلمه "هذا" مطلق مفرد مذکر نیست که با کلمه "مفرد مذکر" ترادف داشته باشد. دلیل بر اخذ خصوصیت همان وجدان و ارتکاز است. زیرا بالوجدان و بالارتکاز از لفظ "هذا" می یابیم که مرادف با مفرد مذکر نیست. شاهد بر عدم ترادف و اشتراک در موضوع له همان مطلبی است که در بحث حروف به عنوان اشکال به مرحوم اخوند گفته شد که کلمه "فی" معنایش با "ظرفیت" یکی نیست. زیرا اگر یکی بود باید استعمال هر یک در موضع دیگری ولو با قرینه صحیح می بود. نهایتا مثل سایر استعمالات مجازی در غیر معنای موضوع له می شود که با قرینه صحیح است. در حالی که این استعمال از افحش اغلاط است. در اینجا هم همین اشکال گفته می شود که اگر موضوع له "هذا" با "مفرد مذکر" یکی بود لازمه اش این بود که استعمال هر یک در موضع دیگری صحیح باشد و حال انکه اینطور نیست. این نشان می دهد که ترادف در کار نیست ، بلکه این موجب تشخص که اشاره باشد در کلمه "هذا" در معنای موضوع له اخذ شده نه اینکه معنای موضوع له مطلق باشد و خصوصیت در ناحیه علقه وضعیه باشد.

البته باید بحث شود که این اشاره فقط اشاره حسیه خارجیه است یا اعم از حسیه خارجیه و اشاره ذهنیه و یا معنویه است. ولو از کلمات مرحوم اخوند استفاده می شود که اشاره ای که قید الوضع می باشد خصوص اشاره حسیه است و لذا اگر کسی بخواهد اشاره را ماخوذ بداند، باید خصوص حسی را اخذ کند، اما اشکال شده است که چنین تضییقی وجود ندارد که خصوص اشاره حسیه ماخوذ باشد. بالوجدان مواردی از استعمال کلمه "هذا" وجود دارد که اشاره حسیه خارجیه یعنی اشاره با دست یا اشاره با چشم در ان وجود ندارد. مرحوم اقای تبریزی مثال می زدند که اگر کسی در مقام بیان مطلب علمی بگوید "الانسان مدرک للکلیات و بهذا یمتاز عن الحیوانات" این "هذا" شئ خارجی نیست که بخواهند به اشاره خارجی کنند. انچه در اشکال مشترک به مرحوم اخوند در غالب کلمات اعلام گفته شده است همین است که بالوجدان می یابیم موجب اختصاصی وجود دارد منتها اشاره ای که ماخوذ در موضوع له است خصوص اشاره حسیه نیست که نقض شود بلکه اعم می باشد. در مورد ضمایر هم به همین صورت گفته می شود که موضوع له "هو" مفرد مذکر نیست بلکه خصوصیت اشاره معنویه در معنای موضوع له اخذ شده است. در اسماء موصوله هم خصوصیت تعيين به صله اخذ شده است و در ضمایر مخاطب هم تخاطب اخذ شده است.

این اشکال مشترک هم جهت سلبی دارد و هم جهت ایجابی؛ در این اشکال هم فرمایش مرحوم اخوند نفی شده و هم با استناد به ارتکاز و وجدان بیان شده که قول مشهور صحیح است و وضع برای معنای خاص اتفاق افتاده است.

 

اشکال مرحوم ايروانی

مرحوم ایروانی نیز اشکال کرده اند که اینکه شما گفتید اسم اشاره "هذا" وضع شده تا اشاره به معنایش شود، مراد شما از لفظ اشاره چیست؟ اگر مقصود دلالت باشد یعنی هذا وضع شده است لیدل علی معناها، این خصوصیتی نیست که در مورد اسماء اشاره وجود داشته باشد بلکه در همه الفاظی که برای معانی وضع می شوند وجود دارد. فأی امیتاز لها عن سائر ما عداها.

اما اگر مقصود این است که "هذا" وضع شده تا استعمال در مفرد مذکر شود در حالی که همراه و مقترن به اشاره حسیه است، به نحوی که بر محل اشاره حسیه که جزئی حقیقی است اطلاق گردد، در این صورت دو اشکال وارد می شود؛

اشکال اول این است که شرط استعمال اسم اشاره مثل "هذا" این نیست که در مقام استعمال حتما مقترن به اشاره حسیه باشد. فانها تستعمل للاشارة الی معان ذهنیة غیر قابله للاشارة الیها حسّا. عملا می بینیم که "هذا" در مواردی استعمال می شود که قابل اشاره حسیه نیست. مثل مثال هایی که در کلام مرحوم اقای تبریزی امده بود. این نشان می دهد که شرط استعمال اشاره حسیه نیست.

اشکال دوم: اینکه گفتید که وضع شده تا بر محل اشاره حسیه اطلاق گردد، سوال می کنیم که اگر بر محل اشاره حسیه به عنوان خاص اطلاق گردد که این عبارت اخری از وضع لفظ برای معنای خاص و اخذ اشاره در معنای موضوع له است که همان مختار مشهور می شود. اما اگر بگویید که بر محل اشاره حسیه به عنوان یک مصداق برای معنای عام اطلاق گردد، اشکال این است که در این صورت وضع لفظ برای معنای عام لغو می شود. زیرا از طرفی می گویید برای معنای عام وضع شده و از طرفی می گویید استعمال نشود مگر در ان فرد خاص و این موجب لغویت و عبثیت وضع خواهد شد. چاره ای ندارید مگر اینکه بگویید لفظ "هذا" از همان اول برای معنای خاص وضع شده است[2] .

 


[1] - کفایه/13.
[2] - نهایه النهایه فی شرح الکفایه/1/16.
logo