« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

1400/03/01

بسم الله الرحمن الرحیم

قول پنجم نظر مرحوم آقای تبریزی قدس سره

 

موضوع: قول پنجم نظر مرحوم آقای تبریزی قدس سره

قول چهارم مختار مرحوم اقای خویی بود که فرمودند حروف برای تحصیص معانی اسمیه وضع شده اند.

مرحله اول بررسی این نظر گذشت. در مرحله دوم باید دید که ایا امور چهارگانه ای که ایشان به عنوان اسباب اختیار این نظر مطرح کردند سببیت دارند یا خیر.

ایشان سبب اول را بطلان سایر الاقوال دانستند. باید گفت که اگر محتملات در مقام ثبوت منحصر در اقوالی بود که ایشان مطرح کرده اند یعنی مسلک علامیت و آلیت و نسبیت و در مسلک نسبیت نیز قول مرحوم نایینی و محقق عراقی و محقق اصفهانی با تفسیر آن به وضع حروف برای نفس وجود رابط، بعد از بطلان این اقوال، طبعا مختار ایشان تعین پیدا می کند. اما اگر محتملات ثبوتی منحصر در این اقوال نبود بلکه قول دیگری به آن اضافه شد که تفسیر صحیح از نظریه مرحوم اصفهانی بود مبنی بر اینکه موضوع له حروف نفس ربط و نسبت است، طبیعتا نمی توانند تعین مختار خودشان را نتیجه بگیرند.

در سبب دوم فرمودند که معنای حرف طبق مبنای مختار، بین جمیع موارد استعمال حروف من الواجب و الممکن و الممتنع علی نسق واحد است، در حالی که در اقوال دیگر معنای جامع بین همه موارد استعمال وجود ندارد. مناقشه می شود که در اقوال دیگر نیز طبق نظر مرحوم اصفهانی با تفسیر صحیح از ان، موضوع له حروف نسبت است و ان نسبتی که موضوع له حروف می باشد به معنای اعم است که اختصاص به موارد وجود رابط ندارد. خود مرحوم اصفهانی فرمودند این نسبت هم در هلیات مرکبه ای که وجود رابط ثابت است وجود دارد و هم در هلیات بسیطه ای که وجود رابط در کار نیست. بر اساس توضیح مرحوم اصفهانی، معنای حروف امر مشترک در تمام موارد استعمال حروف می باشد و این اشتراک، اختصاصی به قول مرحوم اقای خویی ندارد.

سبب سوم این بود که لازمه مسلک مختار در حقیقت وضع یعنی مسلک تعهد، این است که در معانی حروف قائل به وضع حروف برای تحصیص و تقیید شویم. انگار اختیار مسلک تعهد در حقیقت وضع موجب می شود در معانی حروف هم به این نظر رسید که حروف برای تحصیص معانی اسمیه وضع شده باشند. مناقشه ای که وجود دارد و در کلمات هم مطرح شده من جمله در کلمات مرحوم اقای صدر این است که ما تعجب می کنیم چطور مرحوم اقای خویی اختیار این قول را ارتباط به مسلک تعهد داده اند و حال انکه بین اختیار مسلک تعهد در بحث حقیقت وضع و اختیار این قول ملازمه ای در کار نیست بلکه هم بنابر مسالک دیگر در حقیقت وضع مثل جعل الملازمه و جعل العلامیه می توان در این بحث قائل به وضع حروف برای تحصیص شد و هم طبق مسلک تعهد در حقیقت وضع می توان قول تحصیص را انکار و اقوال دیگر مثل وجود رابط و... را اختیار کرد. بله ممکن است مراد مرحوم اقای خویی این باشد که انچه ما در اینجا اختیار کردیم منافاتی با مختار ما در حقیقت وضع ندارد. چون در معانی هر یک از الفاظ اگر بخواهد مبنایی را اختیار کند باید با مبنای مختار ایشان در حقیقت وضع سازگاری داشته باشد. اما این احتمال خلاف عبارات محاضرات است.

در سبب چهارم فرمودند معنای مختار ما موافق با وجدان و ارتکاز مردم است. مناقشه این است که اصل این مطلب که باید مبنای مختار در حروف با ارتکاز و وجدان عرفی سازگار باشد و این یک شاهد و معیار برای صحیح بودن قول مختار است جای انکار ندارد. يعنی شرط صحت هرقول در معانی حرفیه این است که با ما نجده بالوجدان و ما هو ثابت بالارتکاز موافقت داشته باشد . ولی اینکه این قول شما که وضع حروف برای تحصیص و تقیید باشد هم ایا موافق با وجدان و ارتکاز است معلوم نیست. به حسب ارتکاز ممکن است گفته شود انچه ما بالوجدان می یابیم این است که در حروفی مثل "من، فی و الی و ..." معنای خاصی فهمیده می شود که ان معنای خاص باعث تحصیص می شود نه اینکه تحصیص مباشرتا از استعمال حروف پیدا شده باشد. موافق با ارتکاز، وضع حروف برای همان معانی خاصه است که لازمه اش تحصیص معانی اسمیه می باشد.

0.0.0.1- قول پنجم؛ نظر مرحوم اقای تبریزی

قول پنجم در معانی حروف و فرق حروف با اسماء طبق مسلک نسبیت قولی است که در کلمات مرحوم اقای تبریزی امده است. مختار ایشان این است که حروف وضع شده اند برای دلالت بر خصوصیتی در معنای اسمی. اینکه در تعریف حرف هم گفته شده ما دل علی معنیً فی غیره مراد همین است که حرف خصوصیتی را در شئ اخر دلالت دارد؛ شئ اخر یا معانی اسمیه است یا جمله . در مثل زید فی المسجد یا زید فی الدار "فی" دلالت بر این دارد که مسجد یا دار خصوصیت ظرفیت را دارد و متصف به خصوصیت ظرفیت برای زید است و همچنین حرف "من" در سرت من البصره الی الکوفه دلالت بر اين دارد که بصره خصوصيت مبدئيت سير را دارد وهکذا ... . همانطور که در علائم اعراب گفته می شود که وضع شده اند تا دلالت بر خصوصیت مدخولشان داشته باشند، مثلا علامت رفع وضع شده برای اینکه دلالت کند مدخول ان خصوصیت فاعلیت را دارد، حروف هم بعینه وضع علائم اعراب را دارند. حرف "فی" وضع برای ظرفیت اسمی نشده است بلکه وضع شده برای اینکه دلالت کند مسجد یا دار به حسب واقع خارجی حالت ظرفیت را برای زید دارند. در جایی که مدخول فی حد نفسه دارای سعه باشد با استعمال حرف، تضییق پیدا می شود ولی نه اینکه حرف برای تضییق وضع شده باشد که اقای خویی می فرمود. اگر سعه ای نباشد تضییقی هم در کار نیست. در مثل زید فی الدار اصلا قابلیت تحصیص را ندارد و لذا استعمال حروف حتی موجب تحصیص بالملازمه هم نمی شود. کاف تشبیه دلالت بر خصوصیت مشبه به بودن مدخولش را دارد و در زید کالاسد وضع شده تا دلالت کند از کلمه اسد ، خارجا اراده مشبه به بودن شده است. حرف نعم برای دلالت بر اینکه مدخولش متصف به خصوصیت جواب است وضع شده است و ... . و الحاصل فرق بین حروف و اسماء این است که اسم وضع شده برای خود عناوین مستقله و لذا معنا در موارد استعمال، معنای اخطاری است، ولی حروف وضع شده اند برای اتصاف مدخولاتشان به عناوین خاصه به حسب وعاء مناسب مدخولشان که در بعضی موارد وعاء مناسب، مقام تکلم است و بعضی موارد عالم خارج . مثلا حرف نعم دلالت بر اتصاف مدخول به خصوصیت جوابیت به حسب مقام تکلم می کند.

مناقشه و اشکالی که نسبت به این قول وجود دارد این است که این مطلب که در موارد استعمال حروف و با خود استعمال حروف، خصوصیتی در مدخول حرف فهمیده می شود صحیح است و جای اشکال نیست. اشکال این است که همانطور که شما به مرحوم اقای خویی اشکال کردید که پیدا شدن تحصیص و تقیید در معانی اسمیه به خاطر استعمال حروف در تحصیص و تقیید نیست بلکه اینها لازمه معانی حرفیه در موردی است که قابل تحصیص و تقیید می باشد، همین اشکال به مختار شما هم وارد می شود که اینطور نیست که ما وضع له و مستعمل فیه حرف، نفس خصوصیت باشد بلکه دلالت بر خصوصیت در مدخول حروف به این خاطر است که حرف در مثل جمله زید فی الدار در یک معنایی استعمال شده است مثلا "فی" در معنای ظرفیت استعمال شده است و چون "فی" دلالت بر ظرفیت نسبی دارد نه مستقل و متقوم به غیر است، در نتیجه "دار" متصف به ظرفیت نسبی می شود نه اینکه از اول "فی" ابتداءا برای اتصاف مدخول وضع شده باشد. مستعمل فیه "فی" ظرفیت است اما نه ظرفیت مستقل که معنای اسمی باشد بلکه مصادیق ظرفیت است. در مقابل معنای ظرفیت مستقل که معنای اسمی است ، از میان ظرفیت های نسبی متقوم به غیر، مصداقی از ظرفیت محقق شده که از یک طرف متقوم به دار است و از یک طرف به زید. در طول دلالت بر ظرفیت نسبی خاصه، دار متصف به ظرفیت می شود و زید هم متصف به مظروفیت .

بنابراین از میان مسالک سه گانه در تبیین معنای حرفی، مسلک صحیح مسلک نسبیت می باشد که موضوع له حروف را معانی نسبیه دانست در مقابل اسماء. فرق اسم و حرف نظیر ان، در این است که ولو یک معنای مشترکی در هر دو وجود دارد اما موضوع له در حروف، معنا به وجه نسبی است ولی موضوع له اسماء، معنا به وجه تام و مستقل است. از میان اقوال مختلف مسلک نسبیت هم، قول صحیح وضع حروف برای معانی نسبیه و ربطیه است که مختار مشهور و تفسیر صحیح از مختار مرحوم اصفهانی نیز همین است. چه حروفی که برای انشاء امور نفسانی وضع شده اند مثل لعل و لیت و چه حروفی که برای انشاء وضع نشده اند مثل من، فی و الی و ... .

 

logo