« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

1400/02/26

بسم الله الرحمن الرحیم

قول چهارم

 

موضوع: قول چهارم

قول سوم از اقوال مسلک نسبیت در معانی حرفیه این بود که حروف برای وجود رابط وضع شده اند. به حسب تفسیر مرحوم اقای خویی از کلام محقق اصفهانی، ایشان قائل شده اند که حروف برای وجودات رابطه وضع شده اند یعنی در ان اقسام چهارگانه وجودات، قسم چهارم که وجودی است فی غیره و لغیره و بغیره و حتی وجود فی نفسه هم ندارد و ذاتا متقوم به طرفین است نه اینکه فقط در وجود متقوم به طرفین باشد بلکه ذاتا تقوم دارد. بر اساس این تفسیر از کلام محقق اصفهانی، اشکالاتی شده بود.

در بررسی این قول چهارم بنا شد که در دو مرحله بحث شود؛ یکی اینکه ایا مختار مرحوم اصفهانی همین است که در کلمات مرحوم اقای خویی امده که حروف برای نفس وجود رابط وضع شده اند تا این اشکالات مجال داشته باشند یا مختار مرحوم اصفهانی این است که موضوع له در حروف معانی ربطیه و معانی نسبیه هستند یعنی واقع ربط و نسبت که یقبل وجودین موضوع له است نه وجود رابط. مرحله دوم این است که اگر مراد موضوع له بودن واقع نسبت و وجود رابط باشد اشکالات وارد است یا خیر وهمينطور اگر موضوع له خود وجود رابط باشد اين اشکالات وارد است يا خير ؟

اما اینکه مراد مرحوم اصفهانی چیست، تعبیر و توضیحی که مرحوم اقای خویی داشتند این بود که حروف برای نفس وجود رابط وضع شده اند اما به نظر می رسد همانطور که در کلمات عده ای از محققین من جمله مرحوم اقای صدر هم امده مرحوم اصفهانی قائل نیستند که حروف برای نفس وجود رابط وضع شده اند. قرائنی در کلام ایشان وجود دارد که دلالت می کند به نظر ایشان موضوع له حروف معنای نسبی است یعنی معنایی که بذاته متقوم به طرفین است در مقابل معنای اسمی که معنای مستقل است. در حروفی مثل من و فی که ظرفیت و ابتدائیت استفاده می شود، موضوع له ظرفیت نسبی و ابتدائیت نسبی است نه خود وجود رابط. در مجموع سه قرینه دلالت بر این جهت دارد:

قرینه اول تعبیراتی است که در خود کلام مرحوم اصفهانی در توضیح موضوع له حروف ذکر شده است. این تعابیر نشان می دهد که موضوع له را نفس وجود رابط نمی گیرد بلکه امری غیر از وجود رابط است نهایتا شباهت به وجود رابط دارد. هم در کتاب بحوث فی الاصول و هم در تعلیقه بر کفایه در نهایه الدرایه این تعبیرات وجود دارد. در تعلیقه کفایه ایشان تعبیر کرده است : لا شبهة في أن النسبة لا يعقل أن توجد في الخارج إلا بوجود رابط لا في نفسه‌[1] . یعنی نسبت که معنای حرف اگر بخواهد موجود شود به وجود رابط موجود می شود نه اینکه خودش وجود رابط باشد. عبارت دیگر این است که أنّ من البديهي أن حقيقة النسبة لا توجد في الخارج إلّا بتبع وجود المنتسبين من دون نفسية و استقلال أصلا، فهي متقومة في ذاتها بالمنتسبين‌... [2] . اگر بخواهد نسبت در خارج موجود شود وجودش تبعی است. نسبت به حسب ذات، متقوم به منتسبین وجود پیدا می کند نه اینکه نفس وجود رابط باشد.

تعبیر سوم این است إذا كانت‌ النسبة بذاتها و حقيقتها متقومة بالطرفين، فلا محالة يستحيل اختلافها باختلاف الوجودين من الذهن و العين[3] . یعنی وقتی خود نسبت به حسب ذات متقوم به طرفین باشد دیگر با اختلاف وجود که در خارج موجود شود یا در ذهن، حقیقتش فرق نمی کند یعنی از حالت نسبیت و تقوم خارج نمی شود. این تعبیر نیز نشان می دهد که معنای حرفی چیزی است غیر از وجود که ممکن است وجود پیدا کند و ممکن است موجود نشود. موضوع له معنایی است که یقبل الوجودین.

ایشان در جای دیگر فرموده است: أما حقيقة المعنى الحرفي و المفهوم الأدويّ (یعنی مفهومی که حالت اداتیت داشته باشد) فهو ما كان‌ في‌ حدّ ذاته‌ غير استقلالي بأيّ وجود فرض.[4] یعنی معنای حرفی، معنایی است که متقوم به غیر و غیر مستقل است به هر نحوی که وجود پیدا کند چه در خارج و چه در ذهن. پس موضوع له از سنخ مفاهیم است نه وجودات خارجیه.

عبارت دیگر در تعلیقه کفایه این است أن أنحاء النسب‌ الحقيقة في حد ذاتها مع قطع النظر عن أحد الوجودين من الذهن أو العين تعلقية و لا يعقل انسلاخها عن هذا الشأن‌. نسبت که معنای حروف است با تمام انحائش مع قطع النظر از وجود ذهنی و خارجی تعلق به غیر دارد و نمی شود این خصوصیت را از ان گرفت. این عبارت هم به صورت واضح دلالت دارد که معنای حرفی نفس وجود نیست بلکه امری است که یمکن ان یوجود فی الخارج که اگر موجود شود وجود رابط است .

در کتاب بحوث فی الاصول تعبیر کرده است ان الفرق بينهما كالفرق بين الوجود في نفسه و الوجود لا في نفسه أعني الوجود الرابط في قبال الوجود المحمولي‌. فرق بین معنای اسمی و حرفی مثل فرق وجود محمولی و وجود رابط است. معنای اسمی که برای وجود محمولی وضع نشده بلکه معنای اسمی امری است که اگر در خارج موجود شود، وجود محمولی دارد. ایشان می فرماید فرقش با معنای اسمی مثل فرق بین وجود محمولی و وجود رابط است نه اینکه معنای حرفی عین وجود رابط باشد.

در جای دیگر تعبیر کرده است: و الموضوع له طبيعي اللفظ و طبيعي المعنى دون الموجود الذهني منهما أو الخارجي منهما، لأن الوضع للانتقال. و هو نحو وجود إدراكي، و المماثل لا يقبل‌ المماثل‌، و المقابل لا يقبل المقابل‌ . ایشان می فرماید قبلا هم گفته ایم که دو طرف علقه وضعیه طبيعی لفظ و طبیعی معناست. بنابر اين نه وجود ذهنی و نه وجود خارجی هيچکدام موضوع له نیستند. یکی از اشکالات مرحوم اقای خویی این بود که وضع الفاظ برای این است که معانی را به ذهن منتقل کند و اگر برای نفس وجود خارجی باشد که معنا را نمی تواند به ذهن بیاورد. مرحوم اصفهانی در اینجا تصریح می کند که ما هم برای همین جهت می گوییم که موضوع له طبیعی است نه وجود خارجی. انتقال معنا یک نحو وجود ادارکی است ، نه چیزی که موجود در ذهن است می تواند دوباره وجود ذهنی پیدا کند و نه وجودی که در خارج است و مقابل وجود ذهنی است می تواند وجود ذهنی پیدا کند. نه موجود ذهنی وجود ذهنی پیدا می کند و نه موجود خارجی وجود ذهنی پیدا می کند. اینکه ما در فرق بین معنای اسمی و حرفی می گوییم مثل فرق بین وجود محمولی و وجود رابط است با ان قاعده که دو طرف علقه وضعیه طبیعی باید باشد نه وجود منافات ندارد. حتی در اعلام شخصیه هم موضوع له وجود خارجی نیست و وجود در موضوع له نقش ندارد بلکه موضوع له ماهیت است ولو جزئی باشد.

ایشان همچنین فرموده است: فالنسبة الحقيقية و إن كانت المتقوّمة بطرفيها الموجودين عيناً أو ذهناً، إلا ان الموضوع له ذات‌ تلك‌ النسبة المتقوّمة بهما من دون دخل لوجود طرفيها في كونها طرف العلقة الوضعيّة، و إن كان لهما دخل في ثبوتها في حدّ ذاتها[5] . این عبارت دیگر صریح تر از عبارات قبل است که موضوع له نفس وجود رابط نیست بلکه امری است که اگر در خارج بخواهد موجود شود وجودش وجود جوهر و عرض نیست بلکه وجود رابط است.

قرینه دوم: در تعلیقه کفایه فرموده اند نسبتی که معنای حرف است هم در هلیات بسیطه وجود دارد و هم در مرکبه و از طرفی خودش ایشان تصریح می کنند که وجود رابط در هلیات بسیطه نیست. منه‌ ظهر: أن‌ الأمر كذلك في جميع أنحاء النسب، سواء كان بمعنى ثبوت شي‌ء لشي‌ء، كما في الوجود الرابط المختص بمفاد الهليات المركبة الايجابية، أو بمعنى (كون هذا ذاك) الثابت حتى في مفاد الهلية البسيطة، و هو ثبوت الشي‌[6] . این نشان می دهد که موضوع له حروف نفس وجود رابط نیست و الا باید اختصاص به هلیت مرکبه پیدا می کرد.

قرینه سوم:اين که در تنظير معنای حرفی فرموده اند : أن تنظير المعنى الاسمي و الحرفي بالجوهر و العرض‌، غير وجيه فان العرض موجود في نفسه لغيره. و الصحيح تنظيرهما بالوجود المحمولي و الوجود الرابط لا الرابطي‌[7] . اختلاف بین معنای اسمی و حرفی را به اختلاف وجود محمولی و وجود رابط تشبیه کرده اند. تشبیه به ان شده نه اینکه عین ان باشد. اگر نفس وجود رابط بود که دیگر تشبیه غلط بود.

بنابراین با توجه به قرائن متعدد و تعبیرات مختلفی که در کلام مرحوم اصفهانی وجود دارد معلوم می شود که مختار ایشان در موضوع له حروف این نیست که حروف برای نفس وجود رابط وضع شده باشند.

مرحله دوم ایا اشکالات مرحوم اقای خویی به قول چهارم وارد است یا خیر ؟.

اشکال اول ایشان این بود که اصلا ما چیزی در خارج به نام وجود رابط نداریم. اینکه در کلام محقق اصفهانی مفروغ عنه گرفته شده که در مقابل وجود جوهر و عرض وجود سومی به نام وجود رابط داریم صحیح نیست. برهان مرحوم اصفهانی مبنی بر اختلاف متعلق یقین و شک نیز تمام نیست. زیرا تعلق یقین و شک احتیاج به اختلاف اعتباری متعلقات دارد و لازم نیست که حتما به لحاظ وجود خارجی هم متعدد باشند. همین که اعتبارا هم تغایر داشته باشند تعلق یقین و شک را توجیه می کند.

این اشکال در صورتی که مختار مرحوم اصفهانی وضع حروف برای واقع ربط و نفس نسبت باشد وارد نیست. زیرا همانطور که در توضیح مختار ایشان اشاره شد در معانی حروفی مثل من فی علی و الی ... اگر مختار این باشد که برای معنای نسبی وضع شده اند، عنوان ظرفیت را که در نظر بگیریم دو قسم دارد یکی ظرفیت بما اینکه معنای مستقل است و یکی اینکه معنای نسبی و متقوم به غیر است، مرحوم اصفهانی اگر بفرماید در زید فی الدار معنای حرفی معنای نسبی یعنی معنایی است که متقوم به غیر است. در زید فی الدار اگر مراد این باشد که غیر از وجود زید که متمکن در مکان خاص است و غیر از وجود دار که نفس مکان محیط است، نسبت خاصی محقق و متقوم به طرفین است و از این ظرفیت خاصه تعبیر به معنای نسبی می کنیم. غیر از وجود زید و غیر از وجود دار شئ سومی بالوجدان وجود دارد یعنی نسبت بین زید و دار که این نسبت بین عمرو و دار وجود ندارد. وهمينطور این ظرفیت به معنای نسبی برای زید نسبت به دار وجود دارد ولی نسبت به مسجد وجود ندارد ، اين مطلب امری است که بالوجدان آنرا درک می کنيم وقابل انکار نيست . يعنی اینطور نیست که غیر از وجود زید و دار امر اخری منتفی باشد. با توجه به اینکه مراد مرحوم اصفهانی از نسبتی که موضوع له حرف است وجود رابط نیست بلکه نسبت خاص و معنای متقوم به غیر است، دیگر اشکال مرحوم اقای خویی وارد نیست. بالوجدان اضافه خاصی وجود دارد که از آن با لفظ "فی" حکایت می شود. نسبت امری است که در خارج محقق است و اگر بخواهد محقق شود با تحقق طرفین ان است.

 


[1] - نهایه الداریه/1/52.
[2] - نهایه الداریه/1/52.
[3] - نهایه الداریه/1/53.
[4] - نهایه الدرایه/1/54.
[5] - بحوث فی الاصول/26.
[6] - نهایه الدرایه /1/53.
[7] - نهایه الدرایه /1/52.
logo