« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

1400/01/18

بسم الله الرحمن الرحیم

مسلک نسبیت

 

موضوع: مسلک نسبیت

مسلک سوم در تبيين معانی حرفیه تباین ذاتی میان معنای حرفی و اسمی بود. قول اول این مسلک قول به ایجادیت معانی حرفیه است که مختار مرحوم نایینی بود. به نظر مرحوم نایینی فرق بین معنای اسمی و معنای حرفی در این است که معنای اسمی معنای اخطاری است ولی معنای حرف معنای ایجادی است و وضع شده است که بین معانی مستقلهِ بدون ارتباط با هم، در ذهن ربط و نسبت ایجاد کند؛ مثل "فی" در زید فی الدار که موجب ربط بین زید و دار می شود.

بعد از بیان ایجادی بودن معنای اسم و اخطاری بودن معنای حرف، مرحوم نایینی فرمودند ایجادی بودن معانی حرفیه منافاتی ندارد با اينکه در مقابل این نسبت کلامیه که با بکار بردن مثلا لفظ "فی" در جمله زید فی الدار حاصل شده، نسبت واقعیه و خارجیه ای هم بین زید خارجی و دار خارجی وجود داشته باشد که ممکن است نسبت کلامیه با ان مطابق باشد و ممکن نیز هست مخالف باشد. اما مهم این است که رابطه و نسبت بین نسبت کلامیه و خارجیه رابطه مفهوم و مصداق نیست بر خلاف اسماء. در اسماء، رابطه بین مفهوم و معنای زید با شخص خارجیه زید، رابطه مصداق و مفهوم است و لذا معنای زید حالت اخطاری دارد اما رابطه بین نسبت کلامیه و خارجیه رابطه مفهوم و مصداق نیست تا اخطاری شود. در همین مثال زید فی الدار قبول داریم که غیر از نسبت کلامیه یک نسبت خارجیه هست که دار ظرف و زید مظروف ان است و این نسبت بین زید و دار نسبتی است که بین عمرو و دار نیست یا بین زید و مدرسه نیست. در این موارد یک نسبت خارجیه وجود دارد اما رابطه بین این نسبت کلامیه که همان ظرفیت کلامی بین زید و دار است با نسبت ظرفیه خارجیه که در خارج بین زید خارجی و دار خارجی ثابت است، رابطه مشابهت بین دو فرد از یک نسبت است. همانطور که زید و عمرو در خارج رابطه انها این است که هر دو فردی از افراد مفهوم انسان هستند، نسبت بین تصور زید و تصور دار در ذهن نیز یکی از افراد نسبت ظرفیت است که فرد دیگر ان نسبت خارجیه است که بین زید و دار خارجی وجود دارد. مطابقت و عدم مطابقت بین این نسبت کلامیه با ان نسبت خارجیه به این است که ایا در ازاء نسبت ظرفیتی که در مرحله استعمال و در مرحله تکلم به کلام پیدا شده ایا در خارج نیز بین واقع زید و واقع دار نسبت ظرفیت وجود دارد یا خیر و رابطه بین این دو نسبت رابطه مفهوم و مصداق نیست تا یکی حاکی از دیگری باشد. زیرا با قطع نظر از استعمال، معنایی برای حرف وجود ندارد و با استعمال است که معنا پیدا می شود. همانطور که در انشائیات من العقود و الایقاعات به وسیله تلفظ به الفاظ خاصه معنای انشائی ایجاد می شود، در حروف هم به وسیله استعمال حرف، معنا ایجاد می شود. از جهت ایجادی بودن در مقابل اخطاری بودن، استعمال حروف با انشائیات یکسان است؛ هر دو ایجاد معنا است و اخطار در کار نیست. البته در کیفیت ایجاد معنا با هم مختلف هستند؛ زیرا در انشاء، معانی انشائیه مثل ملکیت و زوجیت و ... در عالم اعتبار ایجاد می شوند ولی در حروف، به وسیله حرف ربط و نسبت بین مفهومین در مقام استعمال ایجاد می شود فكم فرق بين‌ إيجاد معنى‌ ربطي‌ في الكلام بما هو كلام و بين إيجاد معنى استقلالي في موطنه المناسب له‌. در انشائیات معنا ایجاد می شود اما معنای مستقل در وعاء اعتبار ولی در حروف معنای ایجاد شده معنای ربط است و ان هم در مقام استعمال.

نسبت به این قول مرحوم نایینی مناقشاتی مطرح شده که عمده ان در کلام مرحوم اقای خویی و نیز مرحوم اقای تبریزی است. اشکال این است که ما قبول داریم معنای اسمی معنای اخطاری است اما اینکه فرموده اند معنای حرف اخطاری نیست بلکه ایجادی است و حرف وضع شده است برای ایجاد ربط بین دو معنای اسمی در کلام نه اینکه با حرف از معنایی حکایت شود، قابل قبول نیست. درست است که به وسیله استعمال حروف، ربط بین اجزاء کلام حاصل می شود، اگر زید و دار مستقلا بدون کلمه "فی" می امدند، بین این دو معنا ربطی نبود، و با استعمال حرف ربط حاصل شد، ولی این ربط ایجاد شده به این خاطر است که حرف "فی" معنایی دارد که به اعتبار ان بین زید و دار ربط ایجاد می شود. وقتی مستعمل حرف "فی" را استعمال کرد، با استعمال دلالت بر معنا تحقق پیدا می کند و به واسطه دلالت بر معنای خاص، بین دار و بین زید ربط ایجاد می شود. ان چه بالوجدان از معانی حروف می یابیم این است که با تکلم به حرف، معنایی به ذهن خطور می کند که از راه دلالت بر ان معنا، بین اجزاء کلام ربط ایجاد می شود، نه اینکه بدون دلالت بر معنا، حرف "فی" سبب ربط شده باشد. دلیل بر این مطلب هم این است که با مراجعه به وجدان و ارتکاز می بینیم که از مثال زید فی الدار به معنایی از کلمه "فی" منتقل می شویم که این معنا از لفظ دیگر مثل زید یا دار یا حتی حروف دیگر مثل الی من علی فهمیده نمی شود. از شنیدن هر کدام از این حروف به معنای خاصی منتقل می شویم در مقابل معانی دیگر و چون این معنای خاص که معنای ربطی است به ذهن می اید، با خطورش ارتباط بین ان دو معنای مستقل پیدا می شود. به عبارت دیگر، لفظ "فی" بما هو هو و با قطع نظر از دلالت بر معنا که بین زید و دار ربط ایجاد نمی کند. لفظ "فی" بما هو هو لفظ است و معلوم است بما هو لفظٌ و بدون در نظر گرفتن معنای خاص نمی تواند بین دو تصور مستقل ربط ایجاد کند وگرنه به مجرد ذکر هر حرفی از حروف باید ربط بین دو تصور مستقل ایجاد شود. اگر این معنا برای این لفظ وجود نداشته باشد زید فی الدار را که می شنود چطور می شود بین زید و دار که معنای متصور مستقل هستند ربط ایجاد شود.

پس مناقشه اول این است که فرمایش نایینی بر خلاف ان چیزی است که به وجدان می یابیم.

مناقشه دیگری هم به کلام مرحوم نايينی وارد است که ناظر به بخش دوم فرمایش مرحوم نایینی است که فرمودند در مقابل نسبت کلامیه ای که با حروف ایجاد می شود نسبت واقعیه و خارجیه ای وجود دارد که ممکن است این دو نسبت با هم مطابق باشند و ممکن نیز هست مخالف باشند اما رابطه میان انها رابطه مفهوم و مصداق نیست بلکه رابطه دو فرد از یک مفهوم است. اشکال این است که دو نسبت خارجیه و کلامیه دو مصداق برای یک مفهوم و برای یک حقیقت نیستند. زیرا نسبت بین زید و دار در خارج نسبت ظرف و مظروف است که دار ظرف است و زید مظروف ان ، اما نسبتی که شما معرفی کردید و به وسیله حرف ایجاد می شود نسبت ظرفیت نیست. چراکه در عالم تصور که زید مستقلا تصور شده و دار نیز مستقلا، در نسبتی که ایجاد می شود یک تصور ظرف و تصور دیگر مظروف ان نیست. معقول نیست تصوراتی که در ذهن ایجاد می شود یکی ظرف برای دیگری باشد بلکه هر تصوری در عرض تصور دیگر است و نهایتا مقارنت با هم دارند نه اینکه یکی ظرف دیگری باشد. بنابراین اینکه در کلام مرحوم نایینی امده نسبت کلامیه با ظرفیت خارجیه دو فرد از یک عنوان هستند منتها یکی نسبت خارجیه ظرفیت و یکی نسبت کلامیه ظرفیت، صحیح نیست بلکه رابطه بین نسبت ثابت بین تصور زید و دار با نسبت ظرفیت خارجیه، رابطه مفهوم و مصداق است و نسبت کلامیه حکایت از نسبت خارجیه خارجیه می کند؛ یعنی با شنیدن حرف "فی" در مثال زید فی الدار معنای خاصی به ذهن ما خطور می کند که ان معنای خاص، ظرف بودن دار برای زید است. انچه ما از معنای "فی" می فهمیم ظرفیت داشتن دار خارجی برای زید خارجی است نه اینکه مفهوم دار برای مفهوم زید ظرفیت داشته باشد. از زاویه این معنایی که به ذهن ما می اید خارج را می بینیم و تطابق و عدم تطابق از همین جا پیدا می شود که این نسبت فهمیده شده از "فی" چون ناظر به خارج است، اگر به لحاظ واقعیت خارجیه دار ظرفیت برای زید خارجیه داشته باشد، می شود مطابق با ان نسبت و کلام صادق خواهد بود و اگر دار ظرفیت برای زید در خارج نداشته باشد، این خبر زید فی الدار کاذب می شود. زیرا انچه را افاده کرده و به ذهن ما اخطار کرده ظرفیت داشتن دار خارجی برای زید بوده است و حال انکه چنین نسبتی در خارج محقق نیست.

در اینجا مطلبی که از بررسی فرمایش مرحوم نایینی باقی می ماند این است که چه مناقشه اول و چه دوم، بر اساس این برداشت از کلام مرحوم نایینی است که مراد ایشان از ایجادی بودن حرف این است که حرف سبب ایجاد ربط در کلام می شود. بر اساس این برداشت و این تفسیر از کلام مرحوم نایینی، این مناقشات وارد است، ولی در بحوث و منتقی از کلام مرحوم نایینی تفسیر دیگری شده و بر اساس ان گفته اند که مناقشه مرحوم اقای خویی وارد نیست. فرموده اند که مناقشه مرحوم اقای خویی مبتنی بر این است که مراد مرحوم نایینی این باشد که حرف سبب ایجاد ربط در کلام شود وحال انکه مراد مرحوم نایینی این نیست بلکه این است که حرف با غمض عین از کلام معنا ندارد. فرق بین معنای اسمی و حرفی این است که معنای اسم با قطع نظر از تحققش در ذهن و وجود ذهنی ان، دارای تقرر است و لذا می شود با تحلیل، وجود را از معنای اسمی جدا کرد و حمل بر معنای اسمی نمود؛ مثلا قیام و انسان و شجر و ... معانی اسمیه هستند و با قطع از نظر کلام و استعمال لفظ، تقرر ذاتی دارند که به لحاظ همان تقرر ذاتی، قابل تقسیم به موجود و معدوم هستند و قابلیت حمل وجود بر انها ثابت است اما در معنای حرفی اینطور نیست که "من" با قطع نظر از وجود ذهنی معنا، معنایی برای ان ثابت باشد بلکه اگر از وجود ذهنی غمض عین شود "من" معنای خاصی ندارد. معنای "من" فقط در ذهن موجود می شود و متقوم به استعمال است و بعد از استعمال و در مرحله وجود ذهنی تحقق پیدا می کند. در سرت من البصره الی الکوفه، اگر سرت من البصره را تصور کنیم معنا برای من تصور می شود، حتی اگر تکلمی نباشد ولی در ضمن کلام باید در نظر گرفته شود اما اگر وجود ذهنی را از معنای "من" بگیریم چیزی از ان باقی نمی ماند. بر خلاف معنای اسمی که اگر وجود را از ان بگیریم، ثبوتی برای ان معنا در عالم مناسب خودش ثابت است و لذا تقسیم می شود معنای اسمی به موجود و معدوم.

مقصود از ایجادی بودن این است که فقط در ذهن قابلیت تحقق دارد یعنی موجود شدن به وجود ذهنی است نه اینکه حرف، سبب ایجاد شود و با حرف معنا ایجاد گردد. سنخ معنای حرفی سنخ معنای وجودی است یعنی متقوم به وجود است نه اینکه معنای مستقل از وجود باشد و استقلالا و با قطع نظر از وجود قابلیت تصور داشته باشد. بنابراین اشکال مرحوم اقای خویی به مرحوم نایینی مبنی بر اینکه حرف دارای معناست وارد نمی باشد.

به نظر می رسد که این تفسیر از کلام مرحوم نایینی صحیح نمی باشد. با توجه به تعبیرات مرحوم نایینی چه در اجود و چه در فوائد، مراد ایشان همانی است که در کلام مرحوم اقای خویی امده است مبنی بر اینکه حرف سبب ایجاد معنا است نه اینکه سنخ معنای حرفی سنخ وجودی باشد در مقابل معنای اسمی که تقرر ماهوی با قطع نظر از وجود دارد. در تعبیرات موجود در کلمات مرحوم نایینی تصریح شده که حرف، معنا را ایجاد می کند و به وسیله "فی" در زید فی الدار ربط ایجاد می شود. شاهد دیگر که مراد مرحوم نایینی همان تفسیر اول است نه دوم، مطالبی است که در بخش اخیر از ایشان نقل شده که معانی حرفیه در ایجادی بودن تنظیر به انشائیات در عقود و ایقاعات شده اند منتها با اين تفاوت که در انشائیات معنا در عالم اعتبار ایجاد می شود ولی در حروف در عالم استعمال و کلام. این تنظیر نشان می دهد که مرحوم نایینی می خواهد بفرماید معنای حرف با استعمال ایجاد می شود و الا خودش معنای آخری ندارد. بنابراین اینکه کلام مرحوم نایینی را به نحوه دوم تفسیر کنیم که از اشکال مرحوم اقای خویی سالم بماند صحیح نیست. علاوه بر اینکه اگر مراد مرحوم نایینی از ایجادی بودن، ایجادی بودن به تفسیر دوم نیز باشد، باز هم به کلام ایشان اشکال می شود که وجدان شاهد بر خلاف است و انچه ما از معنای حروف مثل فی و الی و من به دست می اوریم این است که معنای حرفی از سنخ مفهوم است و یطرء علیه الوجود و العدم و تقوم به ذهن ندارد به طوری که فی حد نفسه تقرر ماهوی نداشته باشد بلکه همانطور که معنای اسمی متصف به وجود و عدم می شود، انچه از کلمه "فی" نیز می فهمیم معنای خاصی است که ممکن است موجود باشد و ممکن است موجود نباشد و اینگونه نیست که تقررش در ذهن حاصل شده باشد. البته کیفیت معنای حرفی با معنای اسمی فرق دارد؛ معنا در حرف متقوم به دو طرف است ولی نه اینکه تقرر ما هوی و با قطع نظر از وجود نداشته باشد بلکه در این جهت مثل اسم است.

 

logo