« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

98/12/12

بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی سندی روایت راوندی

 

موضوع: بررسی سندی روایت راوندی

وجه سوم اشکال سندی به روایت راوندی این بود که مروی عنه راوندی علی و محمد پسران عبد الصمد هستند نه پسران علی بن عبد الصمد . زیرا علی و محمد پسران عبد الصمد از محدثان معروف و استاد ابن شهر اشوب می باشند و از طرفی راوندی هم استاد ابن شهر اشوب می باشد ، معنا ندارد که راوندیِ استاد ابن شهراشوب از پسران استاد دیگر ابن شهر اشوب نقل کند ؛ یعنی از پسران محدث معاصر خود . لذا معلوم می شود که راوندی از علی و محمد پسران علی بن عبد الصمد نقل نمی کند بلکه از علی و محمد پسران خود عبد الصمد روایت می کند و انها از عبد الصمد و عبد الصمد هم توثیق ندارد و روایت به لحاظ او ضعیف می شود .

از این اشکال سوم به چند وجه جواب داده شده است :

جواب اول : در کلمات اقای صدر امده است که ما قبول می کنیم معقول نیست علی بن عبد الصمد خودش شیخ ابن شهر اشوب و استاد او باشد ولی پسران او از مشایخ راوندی و استاد وی باشند و راوندی از انها روایت کند . اما انچه مشکل را حل می کند این است که عبد الصمدی که فرزندان او محمد و علی استاد ابن شهر اشوب هستند غیر از ان عبد الصمدی است که در سند روایت عبد الرحمن بن ابی عبد الله مذکور است . زیرا یک عبد الصمد داریم که جد اعلای همه این افراد منتسب به عبد الصمد ولو مع الوسائط است که پسر او علی بن عبد الصمد می باشد و در موردش توثیق وجود دارد و در سند روایت عبد الرحمن بن ابی عبد الله نیز از ابی البرکات نقل می کند . علی بن عبد الصمد بعد از عبد الصمد به عنوان جد اعلای افراد بعدی قرار می گیرد و از ان تعبیر جد الأسره می کنیم که در طبقه شیخ طوسی و سید مرتضی است و وقتی می خواهد از صدوق نقل کند نوعا با واسطه نقل می کند و واسطه اش غالبا ابی البرکات است و البته گاهی هم گفته شده که بی واسطه نقل می کند . این علی بن عبد الصمد که توثیق دارد و جلیل القدر هم هست فرزندانی دارد که علی و محمد و حسین می باشند . علی بن علی بن عبد الصمد و محمد بن علی بن عبد الصمد که در سند ذکر شده است فرزندان همین علی بن عبد الصمدی هستند که جد الأسره است . علی بن عبد الصمد یعنی جد الأسره یک نوه ای هم دارد که اسمش عبد الصمد است . عبد الصمد نوه معلوم نیست که ایا پسر حسین است یا علی اما مشخص است که پسر محمد نیست . زیرا در سند بعضی از روایات پسر عبد الصمد از محمد تعبیر می کند به عموی پدر من . اگر عبد الصمد فرزند محمد بود باید پسر عبد الصمد از محمد تعبیر می کرد به جد من نه عموی پدر من . لذا روشن است که عبد الصمد دوم که نوه علی بن عبد الصمد جد الأسره است فرزند محمد نیست .

تا اینجا معلوم شد که علی بن عبد الصمد جد الأسره نوه ای دارد که اسمش عبد الصمد است . این عبد الصمد دوم دو فرزند دارد به نام محمد و علی و همین محمد و علی استاد ابن شهر اشوب هستند . پس اینکه در اشکال گفته شده که محمد و علی شخصان معروفان و استاد ابن شهر اشوب می باشند محمد و علی پسران عبد الصمدی هستند که خود نوه علی بن عبد الصمد جد الأسره است . لذا در سند روایت دیگر اشکال پیدا نمی شود . زیرا راوندی از علی و محمدی نقل می کند که پسران علی بن عبد الصمد جد الاسره هستند و هم علی و محمد و هم علی بن عبد الصمد هر دو توثیق دارند .

مرحوم اقای صدر می فرماید این نتیجه ای است که با ملاحظه سند عده ای از روایات به دست می اوریم . یکی از این روایات ، روایتی است که سید ابن طاووس در مهج الدعوات نقل می کند به این سند : قال الشیخ علی بن عبد الصمد اخبرنی جدی قال حدثنا والدی الفقیه ابو الحسن رحمه الله قال حدثنا جماعة من اصحابنا رحمهم الله منهم السید العالم ابوالبرکات ... [1] . این علی بن عبد الصمد همان استاد ابن شهر اشوب است که در اینجا نقل می کند جدش به او خبر داده است . جد او باید پدر عبد الصمد دوم باشد یعنی یکی از فرزندان بلاواسطه علی بن عبد الصمد جد الأسره . جد می گوید که پدرم یعنی ابوالحسن حدیث برایم کرده است . ابوالحسن همان علی بن عبد الصمد معروف است که جد الأسره می باشد و گفته شده که از مرحوم صدوق با واسطه نقل می کند . این والد فقیه که ابوالحسن باشد گفته حدثنا جماعه من اصحابنا که یکی از انها ابوالبرکات است . از این سند استفاده می شود که عبد الصمد در سلسله روات ، دو نفر هستند و علی پسر عبد الصمد که استاد ابن شهر اشوب می باشد و ابن طاوس هم از او نقل می کند غیر از علی بن عبد الصمدی است که جد الأسره است .

البته با مراجعه به کتاب ابن طاووس سندهای دیگری هم دیده می شود که با این کلام اقای صدر تطبیق می کند و می توان ان را به عنوان شاهد قرار داد . در یکی دیگر از این سندها ابن طاووس در مهج الدعوات نقل می کند : قال الشیخ علی بن عبد الصمد حدثنی الشیخ الفقیه عم والدی ابوجعفر محمد بن علی بن عبد الصمد . نمی گوید که محمد بن علی بن عبد الصمد جد من است بلکه می گوید او عموی پدر من است . پس علی بن عبد الصمد پدرش عبد الصمد است و جد او یکی از فرزندان علی بن عبد الصمد جد الأسره می باشد . بعد دارد که علاوه بر عموی پدرم ، جدم نیز برایم نقل کرده است از پدرش که ابوالحسن علی بن عبد الصمد باشد[2] . سند دیگری هم هست که می شود از انها همین نکته را استفاده کرد.

جواب دوم : ممکن است جواب دیگری هم از این اشکال داده شود و ان عبارت است از اینکه هر چند ما در سلسله رواتی که بین راوندی تا صدوق وجود دارد ، دو نفر به نام عبد الصمد نداشته باشیم بازهم مشکلی در این روایت عبد الرحمن بن ابی عبد الله ایجاد نمی کند . در ریاض العلماء این بیان امده است که همانطور که برای فرزندان عبد الصمد تعبیر به ابن عبد الصمد می شود ، در بعضی موارد از نوه های عبد الصمد نیز به ابن عبد الصمد تعبیر می شود . بنابراین اگرچه علی بن عبد الصمد گفته می شود اما مقصود همان علی بن علی بن عبد الصمد است . این مساله ای است که در غیر فرزندان و نوه های عبد الصمد نیز شیوع دارد . چون اگر در یک طایفه جد شخص معروف و متشخصی باشد نوه های او را منتسب به جد می کنند . مثل روایاتی که در ان ها محمد بن القاسم بن فضیل وارد شده است . با توجه به اینکه فضیل بن یسار شخص معروف و از اجلاء اصحاب است در بعضی از موارد به جای اینکه بگویند محمد بن قاسم بن فضیل ، تعبیر می کنند محمد بن فضیل . لذا در مواردی که محمد بن فضیل در سند واقع شده ، نمی شود که اشکال سندی کرد . هرچند محمد بن فضیلی که محمد پسر بلاواسطه فضیل باشد که همان محمد بن فضیل بن غزوان است در مورد او توثیق وارده نشده است اما ان روایاتی که محمد بن فضیل از ابی الصباح کنانی روایت نقل می کند مقصود محمد بن القاسم بن فضیل بن یسار است که توثیق دارد . برای همین مشکلی به وجود نخواهد بود .

در محل بحث هم با توجه به حرف ریاض العلماء که از نوه های عبد الصمد تعبیر به ابن عبد الصمد می کنند ، می شود به اشکال سوم به این تقریب جواب داد که شما در اشکال گفتید افرادی که به نام محمد و علی در سلسله روات وجود دارند فرزندان عبد الصمد و استاد ابن شهر اشوب هستند . وقتی محمد و علی پسران عبد الصمد استاد ابن شهر اشوب باشند معنا ندارد که راوندی از پسران انها روایت نقل کند ، جواب این است که ان محمد و علی که در عبارت به عنوان ابنی عبد الصمد استاد ابن شهر اشوب معرفی شده اند در حقیقت محمد و علی ابنی علی بن عبد الصمد هستند . وقتی استاد شهر اشوب علی بن علی بن عبد الصمد باشد این عبارت سند در روایت عبد الرحمن ابی عبد الله به مشکلی بر نمی خورد . زیرا راوندی نقل می کند از محمد و علی که پسران با واسطه عبد الصمد (يعنی نوه های عبدالصمد ) هستند و مشکلی ندارد که انها هم استاد ابن شهر اشوب باشند و در عین حال مروی عنه راوندی نیز باشند . ایرادی ندارد که معاصر از معاصر نقل کند. اگر شخصی که در مرتبه استادی زید است از استاد دیگر زید بخواهد نقل کند امری رایج میان روات و محدثین است .

وجه چهارم : در سلسله سند روایت از راوندی تا صدوق ، مشکل مروی عنه راوندی و همینطور حلقه دوم سند که ابیهما باشد را بر طرف کردید اما شخص سومی قبل از صدوق وجود دارد که به ملاحظه او سند مشکل پیدا می کند و ان هم ابی البرکات است چرا که در مورد او توثیق وارد نشده است . بله از عبارت صاحب وسائل در امل الآمل می شود توثیق او را استفاده کرد ولی مشکل این است که صاحب وسائل که ابوالبرکات را توثیق می کند از نظر زمانی فاصله بسیاری نزديک 700 سال با او دارد ؛ یکی در قرن یازدهم و دیگری در قرن چهارم و پنجم . این فاصله زمانی نشان می دهد که توثیق صاحب وسائل بر اساس حس نیست بلکه بر اساس اجتهاد و حدس اوست .

اگر توثیق حسی و یا حتی محتمل الحس و الحدس باشد به حسب بناء عقلاء در عمل به اخبار ثقات قابل اخذ و حجت است اما در موردی اگر خبر از وثاقت از روی حدس و اجتهاد باشد نمی شود به ان عمل کرد . زیرا خبر حدسی در اموری که دارای مقدمات حسی هستند و از روی مقدمات حسی قابلیت تمییز دارند ، اگر احتمال حسی بودن داده شود حجت است اما اگر احراز حدسیت شود حجیت ندارد . در محل بحث نیز فاصله زمانی زیاد که نزدیک به 700 سال است باعث می شود که نتوانیم به خبر صاحب وسائل اخذ کنیم . بر همین اساس است که ما بین توثیق قدماء اصحاب و متاخرین تفصیل می دهیم . اگر توثیق از شیخ و یا نجاشی باشد به ان اخذ می شود چون إخبار انها حداقل این است که محتمل الحس می باشد و به ان اخذ می شود اما در توثیقات متاخرین اگر کسی از متاخرین روات را توثیق کند نمی شود به ان اخذ کرد . زیرا برای انها مدارکی حسی غیر از مدارکی که در دسترس ما قرار دارد وجود ندارد . لذا اگر شخصی از متاخرین کسی را توثیق کند که توثیق ان را در رجال شیخ و یا در کلام نجاشی نمی بینیم معلوم می شود که با حدس و اجتهاد به ان رسیده است .

در ما نحن فیه هم صاحب وسائل که ابی البرکات را توثیق می کند با توجه به اینکه او از متاخرین است طبعا اگر بخواهد توثیق کند مبتنی بر حدس و اجتهاد می شود والا اگر مدرک حسی در بین بود به ما هم می رسید .

جواب : هرچند بین توثیق متاخرین و توثیق قدماء فرق است اما نکته فرق بین توثیق متاخرین و توثیق قدماء در محل بحث پیاده نمی شود . در محل بحث ولو صاحب وسائل از متاخرین است و فاصله زمانی او تا مورد توثیق قریب به 700 سال می باشد اما این مانع از اخذ به توثیق صاحب وسائل نمی شود و موجب نمی شود اطیمنان به حدسیت پیدا کنیم بلکه همچنان این خبر محتمل الحس و الحدس باقی می ماند و فرض هم این است که علی المبنی در بناء عقلاء همانطور که به خبر معلوم الحسیه اخذ می کنند به خبر محتمل الحس و الحدس نیز اخذ می کنند .

 


[1] - مهج الدعوات : 36 .
[2] - مهج الدعوات : 18 .
logo