« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

1401/03/03

بسم الله الرحمن الرحیم

اتحاد یا تغایر طلب و اراده

 

موضوع: اتحاد یا تغایر طلب و اراده

دلیل دوم اشاعره بر تغایر طلب و اراده، این بود که در امر کفار به ایمان و عصات به فروع، طلب وجود دارد اما اراده موجود نیست و از این انفکاک کشف می کنیم که طلب و اراده با هم تغایر دارند. گرچه مرحوم آخوند این وجه را به عنوان دلیل مطرح نکرده بلکه به عنوان اشکال و دفع آورده است.

دو تقریب برای این دلیل شده بود. تقریب دوم تقریب مرحوم آخوند با بیان قیاس استثنایی بود. مرحوم آخوند جواب دادند که ملتزم به اتحاد طلب و اراده می شویم بدون اینکه لازم باطلی به وجود بیاید. زیرا وقتی قائل به وجود طلب حقیقی شویم دیگر تکلیف کفار به ایمان و عصات به فروع صوری نخواهد بود بلکه حقیقی می شود. از طرفی نیز قبول داریم که چون طلب و اراده با هم متحد هستند، مراد از اراده تخلف پیدا می کند اما این محذور باطل نیست. محذور باطل تخلف مراد از اراده تکوینیه است اما ما قائل به اتحاد طلب و اراده تشریعیه هستیم و تخلف مراد از اراده تشریعیه محذوری ندارد.

با این توضیح که آنچه در موارد طلب و تکالیف جدیه ثابت است اراده تشریعیه است و تخلف مراد از اراده تشریعیه امتناع ندارد، مناقشه در تقریب قیاس اقترانی نیز معلوم می شود. زیرا صغرای قیاس این بود که اراده و طلب در موارد تکلیف کفار به ایمان از هم انفکاک دارند و کبرای قیاس نیز این بود که هرگاه دو امر در بعضی از موارد از هم انفکاک داشته باشند آن دو با هم متحد نیستند و از ضم این دو مقدمه نتیجه گرفته شده که طلب و اراده متغایر می باشند. جواب معلوم است که اگرچه کبرا مورد قبول است که هرگاه دو امر در بعضی از موارد انفکاک از هم داشته باشند دارای حقیقت واحده نیستند، اما اشکال در ناحیه صغرا است که در تکلیف کفار به ایمان اراده حقیقیه تشریعیه وجود دارد و لذا طلب و اراده تشريعيه از هم منفک نمی شوند.

با این مقدار از مطلب، مناقشه مرحوم آخوند به دلیل دوم اشاعره تمام می‌شود. تمامیت مناقشه مرحوم آخوند به دلیل دوم احتیاج به این نداشت که مرحوم آخوند وارد مساله جبر و اختیار شود که آیا فعل عباد مورد اراده تکوینیه خداوند متعال است یا خیر و اگر مورد اراده تکوینیه باشد، چطور با اختیار بندگان جمع می شود؟

اما پیش از بررسی مساله جبر و اختیار در مطلب سوم، باید معلوم شود که مختار مرحوم آخوند در مطلب دوم مبنی بر اتحاد طلب و اراده، صحیح است یا خیر.

عده ای از محققین من جمله مرحوم نایینی و مرحوم آقای خویی به مرحوم آخوند اشکال کرده اند که هرچند اعتقاد اشاعره به کلام نفسی و تطبیق آن در همه موارد از جمله در بحث اوامر مورد قبول نیست اما این نیز صحیح نیست که طلب و اراده را متحد بدانیم نه متغایر بلکه همانطور که بعضی از محققین متاخر یعنی صاحب هدایه المسترشدین قائل شده اند، اراده با طلب تغایر دارد هم در مفهوم و هم در مصداق.

در کلام مرحوم نایینی امده که آنهایی که قائل به اتحاد شده اند، دلیل و برهانی اقامه نکرده اند و فقط استشهاد به وجدان کرده اند و حال انکه وجدان شهادت به تغایر می دهد بلکه برهان نیز اقتضای تغایر می کند. ایشان فرموده اند که اگر از جهت مفهومی بسنجیم، مفهوم طلب عند الاطلاق غیر از مفهوم اراده عند الاطلاق است. اراده اسم است برای صفت خاصی که در نفس محقق می شود که عبارت از شوق نفسانی موکد باشد، در حالی که طلب حاکی از صفت نفسانی خاص یعنی شوق موکد نیست بلکه طلب تصدی برای تحصیل چیزی در خارج است و در جایی که فقط شوق موکد محقق شده باشد عنوان طلب صادق نیست. لذا در جایی که شخص به دنباله گمشده ای می گردد تا وقتی که متصدی تحصیل ضاله نشده است، به او نمی گویند طالب الضاله. یا مرحوم آقای خویی می فرمایند کسی که فقط شوق رسیدن به مقام علمی داشته باشد ولی متصدی تحصیل علم نشود، بر او طالب العلم صدق نمی کند. این عنوان بر کسی صادق است که متصدی تحصیل علم باشد نه اینکه فقط دارای مجرد شوق باشد. بنابراین طلب، عنوان برای فعل است و اراده عنوان برای صفت نفسانی.

از نظر مصداقی هم معلوم است که طلب و اراده مختلف می باشند. زیرا اراده از کیفیات نفسانیه است اما طلب از مقوله فعل و از سنخ افعال است و هر کدام بر امری صادق می باشند. لذا در کلام مرحوم نایینی امده که به همین خاطر است که برهان بر خلاف اتحاد اقتضا دارد. زیرا اراده از مقوله کیف نفسانی است و طلب از مقوله فعل و معلوم است که دو ماهیت مختلف بر امر واحد منطبق نمی شوند.

وقتی طلب تصدی تحصیل مطلوب باشد، در اوامر انشائیه هم کاری که از مولی برای رسیدن به مطلوبش صادر می شود امر کردن به ماده یا صیغه امر است و لذا خود این امر کردن مولی مصداق طلب خواهد بود و طلب حقیقی نیز محسوب می شود. خود فعل مولی طلب است نه اینکه مستعمل فیه در ماده یا صیغه امر طلب باشد.

مرحوم نایینی می گوید مستعمل فیه در صیغه امر نسبت ایقاعیه یعنی ایقاع الماده علی المکلف است و تا وقتی که امر استعمال نشده و انشاء محقق نشده است این ایقاع الماده علی العبد صدق نمی کند اما با این امر صادق خواهد شد. آنچه در انشائیات محقق می شود در همین حد است نه اینکه مستعمل فیه ماده امر یا صیغه امر طلب انشائی باشد. بله وقتی صیغه امر در معنای خود که نسبت انشائیه ایقاعیه باشد استعمال شد، می شود مصداق طلب. بنابراین حقیقت طلب با اراده مختلف است. در اجود تصریح شده است: و أما صيغة الأمر فهي دالة على النسبة الإنشائية الإيقاعية فقط فما لم تصدر الصيغة لا يتصف المكلف بأنه وقع عليه المادة في عالم التشريع و يكون إيقاعها عليه و جعله‌ في‌ كلفتها بنفس الإنشاء فهي موضوعة للنسبة الإنشائية الإيقاعية و لا تستعمل في غير ذلك أبدا... [1] .

البته این دو مدعایی که در کلام مرحوم نایینی و مرحوم آقای خویی آمده، تلازمی با هم ندارند و قابل انفکاک می باشند. زیرا ممکن است کسی در مرحله قبل قائل باشد که در نفس چیزی به نام طلب نداریم و هر چه هست اراده است اما در مرحله انشاء به خلاف مرحوم نایینی و مرحوم آقای خویی بگوید طلب قابل انشاء است و معنای ماده امر و صیغه امر انشاء طلب است. کما اینکه مرحوم آقای تبریزی نیز به همین شکل مشی کرده و فرموده اند: فرمایش مرحوم نایینی در تغایر اراده و طلب مورد قبول است و فرموده اند که اراده چه شوق موکد باشد و چه اختیار احد الطرفین در فعل ولو شوقی نداشته باشد، با طلب متغایر است. یعنی در محل اصلی نزاع با مرحوم آخوند، مختار مرحوم نایینی را پذیرفته اند اما در قسمت دوم که اگر متغایر بودند ایا در اوامر و انشائیات طلب انشاء می شود یا طلب فقط منطبق بر انشاء می شود و انشاء صرفا مصداق طلب است، مختار مرحوم نایینی را نپذیرفته و فرموده اند که منافات ندارد انشاء، مصداق طلب باشد و به واسطه استعمال صیغه یا ماده امر هم طلب انشاء شود. یعنی می شود منشَأ را هم طلب بدانیم و بگوییم ماده امر وضع برای طلب انشائی شده است و استعمال همین ماده امر هم مصداق حقیقی برای طلب باشد؛ چون تصدی تحصیل مطلوب حساب می شود.

در این نزاع که آیا طلب امر نفسانی است که مختار مرحوم آخوند است یا امر نفسانی نیست که مختار مرحوم نایینی و من تبع ایشان است، این حقیقت را نمی شود انکار کرد که عنوان طلب، بر فعل که همان تصدی شخص برای تحصیل مطلوب باشد صدق می کند اما تمام حرف در این است که آیا طلب فقط بر همین فعل و تصدی اطلاق می شود یا همانطور که بر فعل اطلاق می شود بر آن شوق موکد و حال نفسانی که شخص پیش از فعل دارد و موجب صدور فعل می شود، نیز صادق است. حرف مرحوم اخوند این است که بر صفت نفسانی هم عنوان طلب را صادق می دانیم ولی این کیفیت نفسانی که در نفس شخص وجود دارد حقیقتا غیر از شوق موکد چیز دیگری نیست. این نیز منافات ندارد که طلب بالاطلاق و عند الانصراف، بر فعلی که به دنبال شوق موکد محقق می شود نیز اطلاق گردد. در مواردی که شخص اراده ای نسبت به شئ دارد یعنی شوق موکد دارد، عنوان طلب گفته می شود ولی نه اینکه استعمال طلب منحصر در تصدی نحو المطلوب باشد. به این شکل یک نحوه تصالحی پیدا می شود و در واقع نزاع بین مرحوم آخوند و مرحوم نایینی نزاعِ لفظی می شود يعنی نزاع در صدق عنوان طلب بر کیفیت نفسانی می شود (باقطع نظر از صدق آن بر تصدی تحصیل مطلوب ). و الا در فرض اطلاق شدن طلب بر صفت نفسانی ، همانطور که مرحوم آخوند قائل به اتحاد است با چنين فرضی مرحوم نايينی قائل به تغاير نيست .

 


[1] - اجود التقریرات/1/88.
logo