« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

1401/03/01

بسم الله الرحمن الرحیم

طلب حقیقی و انشائی

 

موضوع: طلب حقیقی و انشائی

نسبت به فرمایش مرحوم اخوند که فرمودند معنای امر طلب انشائی است نه طلب حقیقی و به حمل شایع، محقق عراقی دو مناقشه کردند که اولا حیثیت انشاء از کیفیات و شؤون استعمال است و چیزی که از شؤون استعمال است چون متاخر از معنای مستعمل فیه می باشد نمی شود در معنای مستعمل فیه اخذ شود. لذا باید معنای امر را همان اصل مفهوم طلب بدانیم که اصل مفهوم طلب هم حاکی از طلب حقیقی و خارجی می باشد.

در جواب از این مناقشه گفته شد که وقتی قبول کردیم که طلب دو قسم دارد، یک قسم وجودات حقیقیه هستند که در نفس محقق می شوند و قسم دیگر وجود انشائی طلب است که فقط در عالم اعتبار محقق می شود، اینکه کلمه امر را موضوع برای طلب نوع دوم که وجودات اعتباری باشند بدانیم مشکلی ایجاد نمی کند. منتها با همان توضیحی که قبلا در بحث خبر و انشاء گفته شد که اگر در مقام اخبار، کلمه امر استعمال شود مثل اینکه مولی به رفیقش بگوید امرتُ عبدی بکذا یا در احکام شرعی کسی بگوید امرنا الله بکذا معنای جمله، خبر دادن از وجود انشائی طلب با قطع نظر از استعمال ماست؛ یعنی خبر از تحقق وجود انشائی و اعتباری طلب در عالم اعتبار و قانون داده می شود. اما اگر در مقام انشاء استعمال گفته شود که آمرک بکذا، مستعمل فیه همان طلب انشائی است ولی نه طلب انشائی محقق بلکه طلب انشائی که با همین لفظ می خواهد محقق شود. در واقع کلمه امر استعمال می شود به غرض ایجاد طلب انشائی با همین لفظ. در مقام اخبار، کلمه امر استعمال می شود در مقام حکایت از وجود انشائی مفروغ عنه قبل از اخبار اما در مقام انشاء کلمه امر استعمال می شود به این غرض که همین طلب انشائی در عالم اعتبار موجود شود. با همان توضیح مرحوم اقای تبریزی در بحث حقیقت خبر و انشاء که وقتی دو نفر با هم صحبت می کنند و يکی می گوید بعت داری بکذا، اگر شخص در مقام معامله با عمرو استعمال بعتُ کند، غرضش ایجاد بیع در وعاء مناسب خودش یعنی عالم اعتبار است ولی بعد از اینکه صحبتش با عمرو تمام شد، به بکر می گوید بعتُ داری بکذا و در این استعمال دوم، غرضش از استعمال، اخبار و حکایت از وجود اعتباری و انشائیِ محقق شده در استعمال قبل است. مستعمل فیه در هر دو، بیع به وجود اعتباری و انشائی است اما در استعمال اول، لفظ استعمال در این معنا می شود به غرض ایجاد در عالم اعتبار و در استعمال دوم به غرض اخبار و تحقق این بیع در موطن مناسب خودش.

در استعمال ماده امر هم با توجه به اینکه طلب دو قسم دارد و قسم دوم آن وجودات اعتباریه هستند که بوسیله الفاظ ایجاد می شوند، مرحوم آخوند می خواهد بفرماید که امر دلالت بر قسم دوم یعنی طلب انشائی دارد.

با توضیح بالا اشکال منتقی نیز جواب داده می شود. زیرا وصف انشائی که در کنار طلب است برای تشخیص و اشاره به نوع خاصی از طلب است نه اینکه حیثیت انشائیت که ظهور در فعلیت انشاء دارد در معنای معرَّف اخذ شده باشد.

مناقشه دوم محقق عراقی این بود که اگر امر برای طلب انشائی وضع شده باشد در مواردی که طلب واقعی و اراده واقعیه وجود ندارد مثل اوامر امتحانیه یا اوامری که برای سخریه انشاء شده اند، باید عنوان امر صادق باشد و هو کما تری. زیرا بالوجدان و الارتکاز عنوان امر را در مورد اوامر امتحانی و اوامر مُنشَأ للسخریه که طلب حقیقی ندارد صادق نمی بینیم.

جواب از این مناقشه در آن استدارکی است که مرحوم آخوند در آخر مطلب دوم با تعبیر "نعم لا مضایقة" مطرح کردند. ایشان بیان فرمودند که ولو ما ملتزم هستیم که معنای امر طلب انشائی است اما نه اینکه برای مطلق طلب انشائی وضع شده باشد چه وجود حقیقی این صفات داعی طلب انشائی او شده باشد و چه خیر، بلکه مضایقه نداریم که بگوییم موضوع له امر، طلب انشائی است ولی به شرط اینکه داعی این انشاء، وجود این صفات در نفس باشد و این اشتراط و اختصاص یا بالوضع است یا بالانصراف. لذا در مورد اوامر امتحانیه یا سخریه ملتزم می شوند که عنوان امر صادق نیست. زیرا یا موضوع له امر محقق نیست یا معنای انصرافی امر در اینجا وجود ندارد. بنابراین مرحوم اخوند هم ملتزم است که امر صدق نمی کند اما این عدم صدق کاشف از این نیست که امر برای طلب انشائی وضع نشده است. زیرا ممکن است امر برای طلب انشائی خاص وضع شده یا مدلول انصرافی آن طلب انشائی خاص باشد.

بنابراین مختار مرحوم اخوند مبنی بر اینکه مدلول ماده امر طلب انشائی است مشکلی ندارد. حتی مثل مرحوم آقای خویی هم اصل انشائی بودن طلب را به عنوان مدلول امر می پذیرند ولی با این تفاوت که مرحوم اخوند، انشاء را ایجاد معنا در عالم اعتبار می داند اما مرحوم آقای خویی انشاء را ایجاد معنای نمی بینند بلکه صرف فرض و اعتبار معنا می دانند که در ما نحن فیه اعتبار فعل فی ذمه المکلف باشد.

0.0.0.1- مطلب دوم؛ اتحاد و تغایر طلب و اراده

مرحوم آخوند به مناسبت مطلب اول که معنای امر را طلب دانستند، وارد مطلب ثانی شده اند که آیا این طلب، غیر اراده است یا همان اراده می باشد. قبل از مرحوم اخوند در کلمات صاحب فصول نیز این مطلب به مناسبت بحث از مطلب اول مطرح شده است.

در بیان مطلب ثانی، مرحوم آخوند می فرماید: همانطور که قاطبه اهل حق یعنی اصحاب امامیه بر همین نظر هستند، حقّ در مساله این است که طلب با اراده یکی می باشد. چنانکه معتزله هم همین اعتقاد را دارند، به خلاف اشاعره و بعض اصحابنا که اشاره به محقق خوانساری و محقق اصفهانی صاحب هدایة المسترشدین دارد. اتحاد طلب با اراده به این معناست که این دو لفظ به لحاظ عالم مفاهیم، دارای مفهوم واحدی می باشند و برای یک مفهوم وضع شده اند و به لحاظ وجود خارجی نیز ما بازاء خارجی هر کدام که همان صفت موجود در نفس باشد عین ما بازاء دیگری است. به لحاظ وجود اعتباری هم ما بازاء هر دو یکی می باشد. در نتیجه طلبی که به لفظ امر انشاء شده، عین همان اراده انشاء شده است؛ هما متحدان مفهوما و خارجا و انشاءا.

البته با این توضیح که اگر می گوییم طلب با انشاء اتحاد دارد، مقصود این است که طلب در هر یک از مراحل با اراده در همان مرحله اتحاد دارد. یعنی طلب به لحاظ عالم مفهومی با اراده در عالم مفهوم اتحاد دارد و همچنین طلب در عالم خارج با اراده در عالم خارج، نه اینکه طلب به لحاظ یکی از این مراحل سه گانه، با اراده به لحاظ مرحله دیگر اتحاد داشته باشد. زیرا تغایر میان طلب به لحاظ مرحله انشاء در مقایسه با اراده به لحاظ وجود خارجی واضح است و جای توهم ندارد.

البته در مجموع یک فرق بین لفظ طلب و لفظ اراده به لحاظ مقام انصراف وجود دارد. زیرا لفظ طلب عند الاطلاق انصراف به وجود انشائی دارد اما انصراف اراده، به وجودی حقیقی آن است. همین اختلاف باعث شده است که بعض اصحابنا خیال کنند این دو مغایر هستند و حال انکه چنانکه گفته شد، مغایرت باید به لحاظ مراحل سه گانه باشد که نیست.

مرحوم اخوند در مقام استدلال بر اتحاد بین طلب و اراده فرموده است که دلیل ما وجدان است. مراجعه به وجدان، ما را به این نتیجه می رساند که این دو متحد هستند نه متغایر و با وجود شهادت وجدان، دیگر نیازی به اقامه برهان نیست. وقتی به وجدان و صفحه نفس مراجعه می کنیم، در مواردی که انسان فعل خودش یا فعل دیگری را طلب می کند، غیر از اراده که صفت نفسانی خاص است و مقدمات اراده در عالم نفس، چیز دیگری وجود ندارد که اسمش را طلب بگذاریم؛ فقط اراده است که همان شوق موکّدی است که تحریک العضلات نحو الفعل را در پی دارد یا به دنبال آن مولی عبدش را امر می کند و یک سری مقدمات تحقق اراده که اول تصور فعل است و بعد تصدیق به فائده آن و سپس میل و هیجان نفس برای تحقق فعل و جزم وتصميم ( البته به حسب عبارت کفاية مقدمه تحقق اراده فقط امر اخير است که از آن تعبیر به جزم می شود و باعث می گردد شخص مرید موانع تحقق فعل را دفع کند بقيه یعنی تصور وتصديق به فائده وميل وهيجان نفس ظرف تحقق مقدمه اراده هستند ) مرحوم آخوند می فرماید: فإن الإنسان لا يجد غير الإرادة القائمة بالنفس صفة أخرى قائمة بها يكون هو الطلب غيرها سوى ما هو مقدمة تحققها عند خطور الشي‌ء و الميل و هيجان الرغبة إليه و التصديق لفائدته و هو الجزم بدفع ما يوجب توقفه عن طلبه لأجلها.

مرحوم آخوند بعد از اینکه در امر می فرمایند غیر از طلب چیز دیگری در نفس به نام اراده نیست، به بقیه صیغ انشاء هم تعدی می کنند که در سایر صیغ انشائیه و نیز در جمل خبریه هم غیر از صفات معروفه که قائم به نفس است من الترجی و ... و غیر از علم به ثبوت نسبت یا لاثبوت نسبت، صفت نفسانی دیگری را نمی یابیم که اشاعره تخیل وجودش را کرده اند و در اوامر اسمش را طلب گذاشته اند و در غیر آن کلام نفسانی به مقتضای این شعر که "ان الکلام لفی الفؤاد و انما جعل اللسان علی الفؤاد دلیلا". ما با مراجعه به وجدان چیز دیگری نمی بینیم که اسمش را کلام نفسی یا طلب بگذاریم[1] .

 


[1] - کفایه/65.
logo