« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

1400/11/10

بسم الله الرحمن الرحیم

وضع مشتق در اعم از متلبس و منقضی

 

موضوع: وضع مشتق در اعم از متلبس و منقضی

مرحوم نایینی فرموده بودند چون وضع مشتق برای اعم از متلبس و منقضی، نیاز به تصویر جامع بین الطرفین دارد تا هم شامل ذات در حال تلبس بشود و هم ذات منقضی عنه التلبس و چنین جامعی تصویر نمی شود، وضع مشتق للاعم ثبوتا معقول نیست و در نتیجه وضع للخصوص تعین ثبوتی پیدا می کند و دیگر نیازی به بحث اثباتی نیست.

اما اینکه چرا نمی شود جامع تصویر کرد، فرموده اند که یا همانطور که در تنبیه اول از تنبیهات مشتق بیان می شود، در مفهوم مشتق قائل به بساطت می شوید یا ترکب از ذات و مبدأ و در هیچ یک از این دو تقدیر جامع تصویر ندارد.

بنابر اینکه مفهوم مشتق بسیط باشد و ترکیبی در ان نباشد، مشتق همان مبدأ می شود یعنی ضارب همان ضرب است و فرق در این است که اگر این مبدأ به نحو به شرط لا ملاحظه شود عنوان ضرب بر مبدأ صادق است و لا یصح حمله علی الذات ولی همین مبدأ اگر لوحظ لا بشرط، عنوان مشتق یعنی ضارب بر زید صادق است و یصح حمله علی الذات. بنابراین طبق بساطت، مشتق همان مبدأ است و اختلاف در نحوه لحاظ است. مرحوم نایینی فرموده اند وقتی مشتق نفس المبدأ شد دیگر صدق ان ملازم با صدق مبدأ است چون مفهوما با هم فرق ندارند و وقتی عین هم بودند اگر مبدأ زائل شود عنوان مبدأ صادق نیست و طبعا عنوان مشتق هم نباید صادق باشد. پس بنابر این تقدیر که مشتق نفس مبدأ است، حال مشتقات حال جوامد مثل شجر و انسان و ... می شود که با انتفاء مبدأ، عنوان جامد هم صادق نیست و همانطور که اگر شجر تبدیل به خاکستر شود عنوان شجر را نمی توانیم اطلاق کنیم، نسبت به مشتقات هم علی القول بالبساطه چنین است بلکه اسوأ حالا. زیرا در عناوین ذاتیه، حقیقت عناوین به صور نوعیه انهاست ولی حداقل با ارتفاع صورت یعنی خاکستر شدن شجر، ماده باقی می ماند اما در مشتقات وقتی مبدأ برود دیگر چیزی باقی نمی ماند.

لا یقال که اگر گفتید که مشتقات مثل جوامد هستند بلکه اسوأ حالا، لازمه اش این است که استعمال مشتق در ذاتی که انقضی عنه التلبس و ذاتی که در اینده متلبس می شود، به نحو استعمال مجازی هم صحیح نباشد کما اینکه در جوامد، شجر که تبدیل به خاکستر می شود، استعمال شجر به نحو مجازی نیز صحیح نیست و غلط به حساب می آيد و حال انکه لا اشکال در اینکه استعمال مشتق در این موارد غلط نیست بلکه نهایتا مجازی است.

ایشان جواب داده اند که فرقی بین جوامد و مشتقات وجود دارد که سبب می شود استعمال جوامد بعد از انقضاء مبدأ غلط باشد ولی استعمال مشتق غلط نباشد. فرق این است که در عناوین مشتقه انچه متصف به عنوان مشتق می شود ذات است و این ذاتِ متصف، بعد از انقضای مبدأ هنوز وجود دارد و حتی قبل از تلبس نیز وجود دارد و چون متصف به عنوان مشتق، ذات است و این ذات قبل و بعد از اتصاف، موجود است، سبب می شود که استعمال ان در ذاتی که هنوز تلبس پیدا نکرده است به علاقه أول و مشارفه و در ذاتی که انقضی عنه المبدأ به علاقه ماکان استعمال مجازی شود. اما در عناوین ذاتیه متصف به عنوان، خود صورت نوعیه است نه ماده مشترکه و وقتی صورت نوعیه از بین رفت چیزی باقی نمی ماند که به خاطر ان استعمال حتی به نحو مجازیت درست باشد. و بالجملة بقاء الموصوف‌ في‌ العناوين‌ الاشتقاقية هو المصحح للاستعمال و ان لم يكن مأخوذاً في المعنى‌.

بنابراین اگر مفهوم مشتق مفهوم بسیط باشد معنا ندارد وضع شود برای جامع. چون معنای مشتق نفس المبدأ خواهد بود و وضع برای جامع اعم، یعنی وضع برای وجود و عدم و بین وجود و عدم جامعی در کار نیست.

اما بنابراینکه مفهوم مشتق مفهومی مرکب از ذات و مبدأ باشد، در این صورت هم بین ذات متلبس بالمبدأ و منقضی عنه المبدأ نمی توانیم جامعی تصویر کنیم. زیرا ولو مفهوم مشتق مرکب از ذات است ولی ان ذاتی که در معنای مشتق اخذ شده و رکن در معنای مشتق است، ذات مطلق نیست بلکه ذات خاص است و به تعبیر مرحوم نایینی ذات مقید بما هی متضمنة للمعنی الحرفی در معنای مشتق اخذ شده است. قید ذات نسبتی است که بین ذات و مبدأ وجود دارد و این قید موجود نمی شود مگر در صورت فعلیت تلبس و وجود مبدأ. لذا با توجه به اینکه این خصوصیت یعنی فعلیة التلبس در معنای مشتق اخذ شده است، دیگر نمی توانیم در این فرض جامعی درست کنیم که هم حالت انقضاء را بگیرد و هم حالت تلبس بالمبدأ فی الحال را مگر اینکه زمان را در مفهوم مشتق اخذ کنیم و بگوییم تلبس در حال و تلبس در گذشته. وگرنه بدون اضافه کردن زمان به جامع، جامع شامل دو حالت تامین نمی شود و حال انکه زمان در مفهوم در مشتقات اخذ نشده و لذا بنابر قول ترکیب هم جامع فرض نمی شود[1] .

وقتی وضع للاعم ثبوتا غیر ممکن باشد، وضع در خصوص متلبس تعین پیدا می کند. بله می شود از باب اشتراک لفظی برای هر دو وضع شود ولی خارج از مفروض کلام است که می خواهیم وضع از باب اشتراک معنوی را تصحیح کنیم.

این فرمایش در کلمات اعلام، مورد اشکال قرار گرفته است. هم علی القول بالبساطه و هم در تقدیر ترکیب معنای مشتق.

نسبت به تقدیر اول اشکالی که شده و توضیح ان در کلام مرحوم اقای تبریزی در تنبیه اول مشتق امده، این است که اگر کسی بسیط بودن معنای مشتق را به نحوی که شما بیان کردید، ملتزم شود، جامع تصویر ندارد. بله اگر مشتق نفس المبدأ باشد دیگر نمی توان جامع تصویر کرد. ولی معنای بساطت مشتق این نیست که مشتق نفس المبدأ باشد و اختلاف فقط اختلاف در کیفیت لحاظ باشد. زیرا بالوجدان بین معنای مشتق و مبدأ اشتقاق، اختلاف و تباین می بینیم و بالوجدان ضرب و ضارب دو معنای متباین دارند. توضیح صحیح از بساطت مشتق این است که گفته شود در معنای مشتق ذات اخذ شده است نه اینکه فقط مبدأ باشد، ولی ذاتی که مبهم من جمیع الخصوصیات است الا از جهت خصوصیت تلبس به مبدأ. بنابراین مفهوم مشتق علی البساطه یعنی ذات خاص که خصوصیت ان تلبس به مبدأ است ولی از بقیه جهات ابهام دارد. وقتی طبق این تقدیر خصوصیت معینه تلبس به مبدأ شد جامع تصویر می شود. زیرا ممکن است بگوییم ان خصوصیت معینه فعلیت تلبس به مبدأ است که با قول وضع بالخصوص مناسبت دارد یا خصوصیت معینه جهت تحقق مبدأ است. اگر وضع شده باشد برای ذاتی که خصوصیتش این است که تلبس به مبدأ برای ذات محقق شده باشد هم شامل متلبس به مبدأ در حال می شود و هم منقضی را می گیرد. بنابراین اینطور نیست که اگر قائل به بساطت مفهوم مشتق شدیم وضع للاعم ممکن نباشد.

بنابر قول به ترکیب هم مرحوم نایینی فرمودند که جامع تصویر ندارد الا با اخذ مفهوم زمان در معنای مشتق، نسبت به این فرض هم جواب داده شده که می توانیم به دو نحو جامع تصویر کنیم بدون اخذ زمان. کیفیت اول این است که وضع شود برای ذاتی که انتساب بین ان ذات و مبدأ وجود دارد به نحو انتساب تحققی سواء بقی الانتساب ام لا . اگر قائم وضع برای ذاتی شده باشد که قیام به ان منتسب باشد به انتساب تحققی، هم شامل متلبس بالمبدأ فی الحال می شود هم ما انقضی عنه التلبس. اینکه در کلام مرحوم آقای خویی امده که مشتق وضع شده برای ذاتی که متصف به مبدأ است فی الجمله به معنای خروج اتصاف از عدم به وجود، همین است که مبدأ مشتق نسبت به این ذات تحقق پیدا کرده باشد که هم شامل حال تلبس بشود و هم شامل حال انقضای تلبس. کیفیت دوم این است که اگر گفتیم عنوان انتساب تحققی نمی تواند مشکل را حل کند، از راه جامع انتزاعی احدهما مشکل را حل می کنیم. می گوییم قائم وضع شده برای احد الامرین من المتلبس بالمبدأ و منقضی عنه التلبس و وضع برای جامع انتزاعی هم مشکلی ندارد، به تعبير مرحوم آقای خويی همانطور که در بحث صحيح واعم گفته شد که وضع لفظ برای جامع انتزاعی مشکل ندارد ، و به تعبیر مرحوم اقای تبریزی همانطور که متعلق تکليف در واجب تخییری احد الامرین يا احد الامور است و انتراعی بودن متعلق مشکلی ایجاد نکرد. پس اینطور نیست که برای تصویر جامع، احتیاج به اخذ عنوان زمان باشد تا با توجه به خروج زمان از معنای مشتقات، جامع تصویر نداشته باشد.

بنابراین از جهت ثبوتی و معقولیت، لا اشکال که هر دو نحو هم انتساب تحققی و هم جامع انتزاعی معقول است. اما ایا از نظر اثباتی و موافقت با ارتکاز و فهم عرفی هم اینطور است که برای احد الامرین وضع شده یا خیر.

نسبت به جامع اول که ذات منتسب به انتساب تحققی باشد که جامع بین متلبس و منقضی است مشکل اثباتی هم ندارد و خلاف فهم عرفی نیست اما جامع دومی که ارائه فرمودند مبنی بر اینکه عنوان انتزاعی احدهما موضوع باشد، ولو ثبوتا مشکلی ندارد اما خلاف ارتکاز و فهم عرفی است چون بنابر وضع مشتق للاعم ظاهر اين است که از لفظ معنای واحدی فهميده می شود واز جهت تلبس به مبدأ حيثيت مشترک وجود دارد نه اينکه از حيث معنا حيثيت مشترک وجود نداشته باشد و فقط با عنوان احدهما جامع درست شود .

نتیجه بحث این شد که وضع مشتق للاعم از متلبس و منقضی، به حسب مقام ثبوت امر ممکنی است و استحاله ندارد چه قائل به بساطت مفهوم مشتق شویم و چه ترکیب. همانطور که وضع مشتق لخصوص المتلبس هم امر ممکنی می باشد. وقتی هر دو ممکن شد، نوبت می رسد که به حسب مقام اثبات طرفین نزاع برای احد القولین دلیل ارائه کنند.

مرحوم اخوند برای اثبات وضع لخصوص متلبس بالمبدأ فعلا سه وجه ذکر کرده اند؛

وجه اول؛ تبادر. به عناوین مشتقه مثل عالم و ضارب و ... که نگاه کنیم متبادر از آنها خصوص متلبس به مبدأ است. اگر گفتند که زید ضارب، فهمیده می شود که او الان فعلیت تلبس به مبدأ را دارد نه اینکه قبلا داشته و الان ندارد. متبادر اعم نیست تا وقتی از مخاطب بپرسند که الان زید مشغول است یا خیر، بگوید نمی دانم ممکن است در گذشته مشغول بوده است بلکه متبادر از لفظ خصوص متلبس بالمبدأ فی الحال است و تبادر هم علامت حقیقت است.

وجه دوم؛ صحت سلب. یعنی عنوان مشق بما له من المعنی المرتکز را می توانیم از ذاتی که انقضی عنه التلبس سلب کنیم. صحت سلب هم کشف می کند که مورد سلب داخل در معنای حقیقی ان لفظ مسلوب نیست. چون سلب صحیح است کاشف از حقیقت نبودن مشتق در موارد انقضاء است. و صحة السلب مطلقا عما انقضى عنه كالمتلبس به في الاستقبال و ذلك لوضوح أن مثل القائم و الضارب و العالم و ما يرادفها من سائر اللغات لا يصدق‌ على‌ من‌ لم‌ يكن‌ متلبسا بالمبادئ و إن كان متلبسا بها قبل الجري و الانتساب و يصح سلبها عنه كيف و ما يضادها بحسب ما ارتكز من معناها في الأذهان يصدق عليه ضرورة صدق القاعد عليه في حال تلبسه بالقعود بعد انقضاء تلبسه بالقيام مع وضوح التضاد بين القاعد و القائم بحسب ما ارتكز لهما من المعنى كما لا يخفى.

اینکه مرحوم اخوند فرمودند صحة السلب مطلقا مقصود از مطلق چیست؟ یا به این معناست که در مقابل تمام تفصیلاتی که از بقیه نقل شده یا به این معنا که عند الاطلاق و جایی که قرینه نباشد صحت سلب وجود دارد و سلب مطلق دلالت بر عدم حقیقت بودن می کند.

 


[1] - اجود التقریرات/1/76.
logo