« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسین شوپایی

1400/11/04

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه 5 : مراد از حال

 

موضوع: مقدمه 5 : مراد از حال

مرحوم اخوند در مقدمه پنجم فرمودند که مراد از حال، حال تلبس ذات به مبدأ و حال قیام مبدأ به ذات است نه زمان حاضر در مقابل زمان ماضی و مستقبل. ایشان برای اثبات این مدعا دو وجه ذکر می کنند؛ وجه اول را به عنوان دلیل ذکر کرده ولی نسبت به وجه دوم تعبیر به تایید می کنند که نشان می دهد به عنوان دلیل تام مورد قبول مرحوم اخوند نیست و ممکن است به ان اشکال شود. وجه سومی هم در کلام مرحوم اقای خویی ذکر شده است.

وجه اول: در دو مثال کان زید ضاربا امس و سیکون زید غدا ضاربا که تلبس به ضرب در مثال اول در زمان گذشته می باشد و در مثال دوم در زمان مستقبل، مرحوم اخوند فرموده اند که بالاتفاق استعمال ضارب استعمال حقیقی است و حقیقی بودن استعمال نشان می دهد که مراد از حال در عنوان نزاع حال نطق و تکلم یعنی زمان حاضر نیست بلکه حال تلبس به مبدأ است. زیرا اگر مقصود از حال که ملاک حقیقت بودن استعمال مشتق است حال نطق باشد، در این دو مثال زید در حال نطق متلبس به ضرب نیست و لذا باید استعمال ضارب در مثال اول که زمان تلبس قبل حال نطق است اختلافی باشد و در مثال دوم که تلبس بعد از حال نطق است قطعا مجاز باشد و حال انکه بالاتفاق استعمال ضارب در این دو مثال استعمال حقیقی است. این نشان می دهد که اطلاق عنوان مشتق باید به لحاظ حال تلبس ملاحظه شود نه حال نطق. مرحوم اخوند فرموده اند: فجري‌ المشتق‌ حيث‌ كان‌ بلحاظ حال التلبس و إن مضى زمانه في أحدهما و لم يأت بعد في آخر كان حقيقة بلا خلاف‌ ولی اگر به لحاظ حال نطق بود باید مثال اول مورد نزاع باشد و مثال دوم مجاز قطعی .

در اينجا اشکالی به مرحوم آخوند وارد می شود که از آن جواب می دهند. اشکال این است که چطور استعمال ضارب را در مثال دوم حقیقت گرفتید و حال انکه در اول بحث مشتق فرمودید که اطلاق مشتق بر ذاتی که هنوز متلبس به مبدأ نشده مجازی است.

ایشان فرموده اند بین انچه در اینجا گفتیم که استعمال حقیقت است و انچه در اول بحث مشتق گفتیم منافاتی نیست. زیرا در مثال زید ضارب غدا که پیشتر گفته شد استعمال در ان مجازی است، عنوان ضارب بر زید به لحاظ قبل تلبس به مبدأ اطلاق شده است. و این اطلاق قطعا مجاز است. زیرا غدا قید برای زمان تلبس است و نشان می دهد که حال تلبس فردا می باشد ولی اطلاق و اسناد مشتق در زمان نطق و قبل تلبس است. وگرنه چنانچه کسی در همان مثال "زید ضارب غدا" قید غدا را قید اطلاق و اسناد بگیرد یعنی ضارب شدن زید در فردا می باشد، می شود همان مثال سیکون زید ضاربا غدا. اما اینکه چرا مرحوم اخوند زمان تلبس را فردا گرفت و زمان جری و نسبت را حال نطق و زمان حاضر، ایشان می فرماید کما هو قضیة الاطلاق یعنی مقتضای اطلاق حمل و اسناد این است که حمل در زمان حاضر و زمان نطق صورت می گیرد. مرحوم اخوند می فرماید: و لا ينافيه الاتفاق على أن مثل زيد ضارب غدا مجاز فإن الظاهر أنه فيما إذا كان الجري في الحال كما هو قضية الإطلاق و الغد إنما يكون لبيان زمان التلبس فيكون الجري و الاتصاف في الحال و التلبس في الاستقبال‌.

ایشان در ادامه فرموده اند که از اینجا معلوم می شود "زید ضارب بالامس" هم مجاز است. چون زمان اطلاق و جری الان است و زمان تلبس گذشته و چون زمان تلبس قبل از زمان اطلاق و نسبت یعنی زمان حاضر است، داخل در محل نزاع و اشکال می شود. چون در زمان حال که زمان جری و نسبت باشد مبدأ از ذات منقضی شده است. و الا اگر قید غدا قید جری و نسبت باشد، می شود مثل کان زید ضاربا بالامس[1] .

وجه دوم: علماء ادب و عربیت اتفاق دارند که اسم هیچ دلالتی بر زمان ندارد و از انجا که صفات جاری بر ذات می باشند، مشتقاتی مثل اسم فاعل و اسم مفعول و ... نیز از قبیل اسم هستند و لذا مشتقات نیز بالاتفاق دارای زمان نیستند. این اتفاق نشان می دهد که مراد از حال در مورد نزاع، حال نطق یعنی زمان حاضر نیست. زیرا اگر مراد زمان حاضر باشد معنایش این است که مشتق دلالت بر زمان داشته باشد و وقتی می گوییم زید ضارب یعنی زید ضارب الان.

وجه سوم: مرحوم اقای خویی فرموده اند که اگر حال را حال نطق بگیریم معنایش این است که زمان در معنای مشتق اخذ شده است و حال انکه قابل الالتزام نیست. زیرا لازمه اخذ زمان در مشتقات این است که استعمال مشتق در مجردات و نفس الزمان مجازی باشد. چراکه مشتق تجرید از قید زمان می شود در حالی که این قید در معنای موضوع له امده است. این در صورتی است که در این استعمالات مجازیت نمی بینیم. اینکه وقتی می گوییم الله عالم مجازیت دیده نمی شود نشان می دهدکه مراد از حال، زمان حاضر نیست و زمان حاضر در معنای مشتق اخذ نشده است.

بررسی وجوه مطرح شده؛

فرمایش مرحوم اخوند در وجه اول تمام است.

وجه دومی که به عنوان تایید ذکر شد، مشتمل بر دو مقدمه بود؛ مقدمه اول این است که : اسم که مشتقات جاری علی الذات هم از اسماء می باشند، دلالت بر زمان ندارد. مقدمه دوم این است که عدم دلالت اسم بر زمان ملازمه دارد با اینکه مراد از حال در محل نزاع، حال النطق نباشد.

نسبت به مقدمه دوم جای اشکال نیست که اگر مراد از حال، حال نطق به مشتق یعنی زمان حاضر باشد، مستلزم این است که زمان در معنای مشتق و به صورت کلی در معنای اسم اخذ شده باشد و لذا با عدم دلالت ان بر زمان جمع نمی شود. اما نسبت به مقدمه اول که اسم دلالت بر زمان ندارد، دو مناقشه وجود دارد یکی را خود مرحوم اخوند در کفایه مطرح کرده و از ان جواب داده است. ایشان فرموده که چطور ادعا کردید که اهل عربیت اتفاق دارند که اسم دلالت بر زمان ندارند و حال انکه اهل العربیه خودشان گفته اند که اسم فاعل و مفعول اگر بخواهند عمل فعل خودشان را انجام دهند من الرفع و النصب شرطش دلالت بر زمان است. این نشان می دهد که این اسامی فی الجمله دلالت بر زمان دارند. بنابراین چطور به اهل عربيت نسبت می دهید که گفته اند اسم دلالت بر زمان ندارد.

مرحوم اخوند از این مناقشه جواب داده اند که حرف اهل ادب مبنی بر اینکه شرط عمل کردن اسم فاعل و ... دلالت ان بر زمان است با انچه ما ادعا کردیم منافات ندارد. زیرا ما ادعا می کنیم که به حسب وضع و به دلالت وضعیه اسم دلالت بر زمان ندارد اما اگر اهل عربیت می گویند که شرط عمل اسم فاعل دلالت بر زمان است، مقصود انها از دلالت اصل دلالت است ولو باقرینه نه دلالت وضعیه. كيف لا و قد اتفقوا على كونه مجازا في الاستقبال. اتفاق بر اینکه استعمال مشتق در اینده مجاز است نشان می دهد که مراد انها از دلالتی که شرط عمل مشتقات است دلالت همراه قرینه است نه خصوص دلالت با وضع. بنابراین انکار مقدمه اول به خاطر شرطی که اهل عربیت گذاشته اند، تمام نیست.

مناقشه دوم: این مناقشه ناظر به مقدمه اول است مبنی بر اینکه حرف اهل عربیت از کجا حجت شده است. با حرف انها که نمی شود مدعا را اثبات کرد. لذا مرحوم اخوند از وجه دوم تعبیر به تایید کرده است. همانطور که در کلام مرحوم ایروانی امده اگر مرحوم اخوند تعبیر به تایید کرده است انما هو لعدم العبره باتفاق النحاه لعدم حجیته. ولو اتفاق هم داشته باشند اما این اتفاق حجت نیست و الا تعبیر به تایید نمی کرد بلکه می فرمود دلیل.

البته همانطور که مرحوم اخوند با وجودی که قول اهل لغت را حجت نمی داند اما در مواردی باز هم به قول اهل ادب استناد می کند، چون ایشان قول لغوی را بما انه مفید للظن حجت نمی داند ولی در مواردی که برای انسان از گفته انان علم يا اطمينان حاصل شود مراجعه به قول اهل لغت اشکالی ندارد، ما نحن فیه هم می تواند از این قبیل باشد که اگر باشد این وجه دوم هم دلیل دیگری بر مدعا می شود نه صرفا موید.

مناقشات مطرح شده نسبت به وجه سوم جریان ندارند و لذا وجوهی که ذکر شده اند تا اثبات کنند مراد از حال حال نطق یعنی زمان حاضر در مقابل زمان ماضی و مستقبل نیست، تمام می باشند و زمان در معنای مشتق اخذ نشده است.

مرحوم اخوند بعد از اینکه مدعای خودش را با دو وجه اثبات کرد، متعرض قول مقابل شده و در انها مناقشه می کند. ایشان برای قول مقابل که حال را حال نطق می داند نه تلبس، دو وجه نقل کرده اند:

وجه اول: ظاهر لفظ حال عند الاطلاق زمان حاضر یعنی زمان نطق است و کلمه حال در مورد نزاع مثل کلمه حال در بقیه موارد ظهورش زمان حاضر است.

وجه دوم: چون تمام اسامی مشتقه ظهور در حال النطق دارند که همان زمان حاضر است، در عنوان نزاع هم به اعتبار مناسبتش با اسامی مشتقه که مورد بحث می باشند، کلمه حال ظاهر در همان معنای زمان حاضر است. ظهور مشتقات در زمان حاضر هم دو وجه دارد: اما لدعوی الانسباق من الاطلاق او بمعونة القرینة. یا این ظهور در زمان حاضر به خاطر این است که لفظ عند الاطلاق تبادر در زمان حال دارد که مراد از این تبادر تبادر اطلاقی و انصرافی است یا این ظهور به کمک قرینه است که با توجه به اینکه بحث در همه مشتقات است نه مشتق خاصی، طبعا باید این قرینه، قرینه عامه باشد نه خاصه. قرینه عامه را بر اساس مقدمات حکمت اینطور تقریب کرده اند که ولو در مواردی که لفظ مشتق استعمال می شود جامع زمان حال و ماضی و مستقبل اراده نشده بلکه حصه خاصه اراده شده ولی در بعضی از موارد نتیجه مقدمات حکمت، تعیین همان حصه خاصه است. زیرا همانطور که مرحوم اخوند در دوران وجوب بین نفسی و غیری و بین عینی و کفایی و بین تعیینی و تخییری گفته اند، مواردی که می دانیم جامع اراده نشده و تفهیم بعضی از حصص نیز احتیاج به موونه زائده دارد ولی برای تفهیم بعضی دیگر از حصص همان بکار بردن لفظ مطلق کافی است، با اجرای مقدمات حکمت تعیین همان حصه خاصه را نتیجه می گیریم. در ما نحن فیه هم انجایی که مشتق اراده شده ولو معلوم است که مراد متکلم جامع بین زمان حال و ماضی و مستقبل نیست ولی چون تفهیم غیر زمان حال، احتیاج به قید زائد دارد مثلا باید بگوید امس تا زمان گذشته فهیمده بشود، ولی تفهیم زمان حال احتیاج به قید ندارد، به کمک این قرینه عامه، مشتق ظهور پیدا می کند که در این مشتق زمان حال وجود دارد و زمان حال در مقابل زمان ماضی و مستقبل از ان اراده شده است.

مرحوم آخوند به وجه اول یعنی ظهور فی نفسه کلمه حال در زمان حاضر، مناقشه ای نکرده اند چراکه انگار مناقشه در ان را واضح دانسته اند. چون حتی اگر ظهور فی نفسه حال در زمان حاضر را قبول کنیم ولی در جایی می توان به آن اخذ کرد که دلیل بر خلاف نداشته باشیم ، لا اقل دلیل اول مرحوم اخوند که می تواند قرینه بر خلاف باشد و لذا دیگر نمی شود به ظهور فی نفسه اخذ کرد.

 


[1] - کفایه/44.
logo