1400/07/24
بسم الله الرحمن الرحیم
علامت سوم : اطراد و بیان چهار تقریب
موضوع: علامت سوم : اطراد و بیان چهار تقریب
1- علامت سوم؛ اطراد
مقصود از اطراد، کثرت و شیوع استعمال لفظ در معنای خاص است ، که آن را علامت حقيقت بودن قرار دادند و مقابل ان عدم اطراد است که کشف از مجازیت می کند.
با توجه به اینکه در این تفسیر اجمالی، ابهام وجود دارد برای توضیح علامیت اطراد تقریب های متعددی بیان شده است که اهم انها به چهار تقریب زیر بر می گردد:
تقریب اول:
این تقریب در کفایه مورد اشاره قرار گرفته است. اگرچه مرحوم اخوند توضیح نسبت به اطراد نداده اند و فقط از تعبیراتی که در مقام اشکال مطرح کرده اند این تقریب استفاده می شود. تقریب این است که اگر استعمال لفظ در معنای خاصی شیوع داشته باشد، به این نحو که لفظ را در یک مورد به لحاظ خصوصیتی که دارد استعمال کنند و بعد دیده شود که در هر جای دیگر که ان خصوصیت وجود دارد استعمال لفظ صحیح است، اگر به ملاحظه این خصوصیت اطراد و کثرت استعمال وجود داشته باشد کشف از حقیقت می کند.
در این قسمت تعبیری که در عبارت صاحب فصول بکار رفته مناسب و کامل است. ایشان تعبیر کرده است: و المراد به أن يكون المعنى الذي صح باعتباره الاستعمال من غير تأويل بحيث كلما تحقق صح الاستعمال فيه كذلك[1] . اگر اطلاق لفظ در موردی به خاطر خصوصیتی در معنا بود، چنانچه اطلاق لفظ در بقیه مواردی که دارای ان خصوصیت معنایی هستند صحیح باشد، نشان می دهد که استعمال لفظ در ان معنا حقیقی است. به خلاف عدم اطراد که کشف از مجازیت می کند. یعنی اگر لفظ را به ملاحظه یک خصوصیت معنایی در موردی استعمال کردیم، اگر در موارد دیگر با وجودی که ان خصوصیت وجود دارد ولی استعمال صحیح نباشد، نشان می دهد که مجاز است. مثلا اگر لفظ عالم در مورد زید بکار رود به این خاطر است که او واجد صفت علم است و لذا دربقیه مواردی که صفت علم وجود داردمی بینیم که می توانیم عالم را استعمال کنیم. این کشف از وضع عالم برای این معنا می کند. اما در مجاز اینطور نیست. زیرا ممکن است که لفظ به خاطر خصوصیتی در موردی استعمال شود اما با وجودی که این خصوصیت در جاهای دیگر وجود دارد اما استعمال صحیح نباشد. مثلا استعمال اسد در رجل شجاع به ملاحظه شباهت او به اسد صحیح است اما در موارد دیگر با وجود که شباهت وجود دارد اما این استعمال کلمه اسد صحیح نیست یعنی استعمال لفظ به ملاحظه خصوصیت مصحّح استعمال، اطراد ندارد. اگر اطلاق اسد به ملاحظه شباهت در شجاعت باشد اطلاق اسد صحیح است اما اگر شباهت از غیر جهت شجاعت باشد مثل بوی بد دهان، با وجودی که علاقه مشابهت وجود دارد اما استعمال صحیح نیست.
اشکالی که نسبت به این تقریب شده و در کلام اخوند در کفایه آمده این است که این اطراد در معانی مجازیه هم وجود دارد. در مثال اسد اگر کلیِ علاقه شباهت را در نظر بگیريد اطراد ندارد اما اگر خصوص شجاعت را در نظر بگیرید اطراد دارد حتی در حیوانات. پس اینطور نیست که اطراد استعمال به ملاحظه مصحح استعمال، اختصاص به حقیقت داشته باشد[2] .
تقریب دوم:
تقریب دوم تقریبی است که در کلام صاحب فصول مطرح شده هرچند ایشان اختیار نکرده اند. فرموده اند: اطرادی که علامت حقیقت است اطراد استعمال لفظ در معنا بدون تاویل و علی نحو الحقیقه است. اگر دیدیم لفظی در معنایی استعمال می شود بدون عنایت و تاویل و این استعمال نیز اطراد دارد، نشان می دهد که لفظ در ان معنا حقیقت است. مطلق اطراد علامت نیست بلکه اطراد استعمال بدون تاویل و علی نحو الحقیقه است که اختصاص به موارد حقیقت دارد چراکه در مجاز استعمال بدون تاویل وجود ندارد. ایشان فرموده اند که کلمه "بلا تاویل" را به این خاطر در تقریب علامیت اطراد اورده ایم که موارد دیگر را خارج کنیم؛ هم مجازات و هم کلیاتی که در افراد خاص استعمال می شود؛ مثل انسان که در خصوص زید استعمال می شود ولی استعمال ان در فرد بما انه خاص من غیر تاویل نیست.
مرحوم صاحب فصول بعد از بیان فوق فرموده اند: هذا غایه توجیه الکلام فی المقام و هو بعد محل نظر[3] . اشکالی که صاحب فصول به این بیان وارد می کنند همانی است که در کلام مرحوم اخوند در کفایه امده است که هر چند افزودن قید "من غیر تاویل" یا "علی وجه الحقیقه" باعث می شود که مجاز خارج شود و این نوع اطراد اختصاص به استعمالات حقیقی پیدا کند اما با قید "علی وجه الحقیقه" ما نمی توانیم اطراد را علامت مستقل برای حقیقت بودن بدانیم الا علی وجه دائر .
این اشکال همان بیان صاحب فصول است نه چیزی اضافه بر آن. حاصل اشکال اين است که علامیت اطراد به تقریب دوم مستلزم دور است. زیرا علامیت متوقف بر این است که استعمال علی نحو الحقیقه کثرت داشته باشد و این مبتنی بر این است که بدانیم استعمال مثلا عالم در مورد زید علی وجه الحقیقه است. در حالی که اگر در موردی که عالم در زید استعمال می شود، علی وجه الحقیقه بودن را احراز کردیم علم به وضع پیدا کرده ایم فیلزم الدور. چون علم به وضع متوقف بر اطراد است و اطراد هم متوقف بر علم به وضع است.
لا یقال که در تبادر، اشکال دور جواب داده شد که متوقف علیه تبادر با متوقف علی التبادر مغایر است. زیرا یکی علم اجمالی است و دیگری علم تفصیلی و یا یکی علم مستعلم است و دیگری علم عالم به لغت. مرحوم اخوند می فرماید این جواب در ما نحن فیه نمی اید. زیرا در اینجا گفته شده علامت، استعمال بلا تاویل و علی نحو الحقیقه است و احراز علی نحو الحقیقه متوقف بر علم تفصیلی به وضع است و دیگر معنا ندارد که علم تفصیلی متوقف بر اطراد باشد. ضرورة أنه مع العلم بكون الاستعمال على نحو الحقيقة لا يبقى مجال لاستعلام حال الاستعمال بالاطراد أو بغيره.[4] یعنی وقتی علم تفصیلی به وضع دارید دیگر به مقصد رسیده اند و استفاده از این علامت بدون وجه است.
تقریب سوم:
در کلام محقق ایروانی در تعلیقه بر کفایه امده است که مقصود از اطراد این است که استعمال لفظ در معنای خاص در ترکیب های مختلف کلامی شیوع داشته باشد با حفظ وحدت مستعمل فیه. اگر با وجودوحدت مستعمل فیه بذاته و خصوصیاته، استعمال شیوع داشته باشد نشان از حقیقت استعمال است. مثلا کلمه اسد که حقیقت در حیوان مفترس است، در هر ترکیبی که اطلاق شود مثل رایت الاسد یا نام الاسد یا اکل الاسد و ... می شود از ان همان حیوان مفترس را اراده کرد. این نشان می دهد که استعمال کلمه اسد در حیوان مفترس حقیقت است. زیرا در ضمن هر ترکیبی می توانیم از حیوان مفترس به لفظ اسد تعبیر کنیم. اما در استعمالات مجازی چنین اطرادی وجود ندارد. یعنی اراده معنای مستعمل فیه واحد فقط در بعضی از ترکیب ها ممکن است نه در همه. ما می توانیم از اسد فقط در بعضی از موارد مثل ترکیب رایت اسدا، رجل شجاع اراده کنیم اما در ترکیب نام الاسد یا قام الاسد یا تزوج الاسد اراده رجل شجاع با اطلاق لفظ اسد صحیح نمی باشد.
مناقشه ای که در اين تقريب می شود این است که اگر در حقیقت استعمال مجازی قائل به مجاز سکاکی شدیم و گفتیم که تجوز در مقام تطبیق است، اطراد در استعمال مجازی شیوع ندارد؛ در مثل قام الاسد یا تزوج الاسد معنا ندارد که بگوییم که انگار شیر حقیقی این کار را کرده است. اما اگر در استعمال مجازی قائل به مسلک مشهور شدیم و گفتیم که مجاز، مجاز در کلمه است و لفظ در معنای دیگری غیر از معنای موضوع له استعمال می شود، منتها این استعمال یک مصحح نیاز دارد که علاقه یا پذیرش طبع باشد، بنابر این مسلک، هر چند استعمال مجازی مصحح می خواهد اما برای صحت استعمال مجازی لازم نیست مصحح در همه موارد استعمال وجود داشته باشد بلکه به صورت فی الجمله هم باشد کافی است که در همه موارد صحیح باشد. در مثل رقبه به معنای عنق ولو به این ملاحظه در عبد استعمال می شود که انگار بندی در گردنش هست و او ازاد در افعال نیست اما برای صحت استعمال رقبه در عبد لازم نیست در همه ترکیب ها این مصحح وجود داشته باشد بلکه وقتی مصحح استعمال در اصل عبد وجود داشت در همه موارد و ترکیب ها می توان از عبد تعبیر به رقبه کرد. بنابراین اطراد در ضمن ترکیب های عام، لازم اعم استعمال حقیقی است و مختص به ان نمی باشد و لذا کاشف از حقیقت بودن نخواهد بود.
تقریب چهارم:
مرحوم اقای خویی با استفاده از تقریب سوم و بلکه تقریب دوم و تکمیل انها فرموده اند: مراد از اطراد لفظ این است که استعمال بدون قرینه لفظ در معنای خاص در ترکیب های مختلف اطراد داشته باشد. هم قید ترکیب های مختلف که در تقریب سوم امده بود در این تقریب اخذ شده است و هم قید بلاقرینه که ممکن است مراد از تقریب دوم باشد. اگر در جایی احراز کردیم که لفظ در معنایی در ترکيب های متعدد استعمال شده و در هر ترکیب هم که بکار رفته قرینه وجود نداشته است کشف می کنیم که برای ان معنا وضع شده است. با الغاء جمیع ما یحتمل ان یکون قرینه فی المعنی المجاز می شود کشف کرد که معنا حقیقت است. اساسا روش متعارف و در دسترسی که عملا برای تعلم لغات مختلف به کار گرفته می شود یا راهی که صبیان به الفاظ لغت خودشان اگاهی پیدا می کنند همین اطراد به تقریب چهارم است.
در محاضرات توضیح داده اند که کسی که از یک شهر به شهر دیگر می رود و از لغات شهر مقصد اگاهی ندارد اگر بخواهد لغات رایج در مقصد را یاد بگیرد و بفهمد استعمال حقیقی می کنند یا مجازی، از این طریق وارد می شود که نگاه می کند اهل بلد الفاظی را که در معانی خاصه بکار می برند، در همه موارد همان معنا را از ان اراده می کنند یا خیر. مثلا می بیند که هر جا کلمه ماء را بکار برده اند مقصودشان همین مایع خاص است و این در ترکیب های مختلف فرقی ندارد چه جئنی بالماء چه غسلت الثوب بالماء و چه شربت الماء. اگر هم قرار باشد رعایت قرینه شده باشد، در بعضی از ترکیب ها محتمل است نه در همه و لذا احتمال وجود قرینه منتفی است و معلوم می شود که صحت استعمال به خاطر وضع لفظ است. چون صحت استعمال یا به خاطر قرینه است و یا به خاطر وضع لفظ ، وقتی قرینه منتفی شد وضع احراز می شود.
ممکن است گفته شود که اساسا تنها علامت همین اطراد است. زیرا علامات دیگر یکی تنصیص واضع است که موردش بسیار کم است و دیگری تبادر است که انگار علامیت ندارد. زیرا تبادر برای احراز، احتیاج به این دارد که علم به وضع پیدا کنیم و اگر هم علم به وضع پیدا کنیم دیگر احتیاجی به تبادر نداریم. این قسمت اخیر که فرمودند تبادر هم علامیت ندارد چون تبادر هم به اطراد بر می گردد و با قطع نظر از اطراد نمی توانیم ان را به عنوان یک علامت خاص بدانیم، اگر چه قابل مناقشه است چراکه خود ایشان قبول کردند که با همان دو جواب مرحوم اخوند مشکل تبادر حل شد و برای تصحیح ان نیازی به اطراد نبود، اما بیانی که در تقریب اطراد فرمودند تمام است و لذا علائم سه گانه ای که در کلمات مطرح شده یعنی تبادر و صحت حمل و اطراد، با توضیحی که در ذیل هر یک داده شده، برای کشف معنای حقیقی قابل استناد می باشند.