94/02/22
بسم الله الرحمن الرحیم
کتاب الحج/ اعمال منی/ رمی جمرات/جمره بناء هست یا مجتمع الحصی؟
موضوع: کتاب الحج/ اعمال منی/ رمی جمرات/ جمره بناء هست یا مجتمع الحصی؟
خلاصه بحث قبلی
خلاصه بحث راجع به اینکه جمره بناء هست یا مجتمع الحصی این شد که عرض کردیم جمره دو استعمال دارد: یکی جمره به معنای آن مکانی که بناء در او هست فعلا؛ که در اخبار ازرقی بود که "هدم السیل العقبة و هی المعروفة بجمرة العقبة" و یا در کلام مرحوم حلبی در اشارةالسبق هستکه "الجمرة و هی العقبة" عقبه یعنی گردنه؛ این دیگه در آن بحثی نیست. خود آن عقبه کبری معروف شده بود به جمره. و لذا بعضی از این تعابیر که میگوید در جمره این کار را کرد "تَوَسَّط الجمرة" یا در جمره وسطی دارد که "اراد ذبح ابنه" یا مثلا "جلس الهذلی و تغنّی علیه" این ممکن است همین جمره بالمعنی الاعم باشد که محل بحث نیست؛ جمره بالمعنی الاخصی که واجب است رمیش جزئی از این جمره است.
و ما گفتیم کلمات فقهاء هم هیچ ظهوری ندارد که جمره مجتمع الحصی هست. اینکه در کلمات بود که "فان وقعت الحصاة فی المرمی اجزأ" ما گفتیم میسازد با اینکه مرمی بنا باشد ولی اگر هم بگویید مراد از مرمی حوالی بناء است، این دلیل نمیشود که بناء خارج باشد از جمره؛ فوقش دلیل میشود بر اینکه مجموع البناء و حوالی بناء به نظر این آقایان مثل علامه مثلا جمره بوده؛ اثبات مدعای بعض معاصرین را نمیکند که میخواهند جمره بودن خود بناء را.
و لذا به نظر ما این عبارتهایی که ما نقل کردیم مثل عبارت ازرقی در اخبار مکه که گفت "کانت الجمرة زایلة عن موضعها ازالها جهال الناس برمیهم الحصی" که ما استظهار کردیم که معلوم میشود قبل از این تاریخ هم بنائی بود که به او رمی میشد؛ و نیز آن استبعادی که کردیم که بین زمان علامه و زمان شهید اول به بعد بخواهد اینقدر اختلاف باشد که قبلش بگویند مرمی "اطراف البناء" هست از زمان شهید اول به بعد معروف بشود که مرمی بناء هست، این خلاف وجدان است؛ اگر اینها را به ضمیمه آنچه هم گفتیم مناسبت و حکم موضوع این است که نماد شیطان را رمی کنند مثل حضرت ابراهیم که خود شیطان را رمی کرد یا عمرو بن لهی .. بت گذاشت روی سه جمره و او را رمی کرد اینها را با هم تلفیق کنید اگر موجب علم عادی بشود که جمره همان بناء است فهو و لایبعد ذلک اگر این را نپذیرید بگویید این همه اختلاف بود توجیهات مختلفهای که هم ذکر شد ما را قانع نکرد، نوبت میرسد به اصل عملی؛ اصل عملی به نظر ما در دوران بین تعیین و تخییر، برائت از تعیین است. ما نمیدانیم که آیا باید سنگ بزنیم به خصوص بناء یا سنگ بزنیم به آن اطراف بناء یا مخیریم؟ برائت از تعیین جاری میکنیم و این به نظر ما مشکلی ندارد.
شبهه:الان دیگه مجتمع الحصی نداریم؛ چرا برائت از وجوب اصل رمی جاری نیست؟
فقط یک اشکالی که هست این است که امروز بنابر آن شبههای که ما داشتیم دیگه مجتمع الحصایی نداریم؛ چون ماشین در آن طبقه منفی 2 قرار میگیرد سنگها را میبرد؛ مجتمع الحصایی نداریم. قسمتی که بعد از این حوضچههایی که الان هست (یک قسمتش شیبدار هست) آن هم که آقایان قبول نکردند که این مجتمع الحصی است؛ اینکه مجتمع الحصی نیست؛ خود ایشان هم نپذیرفت که آن مجتمع الحصی است؛ مجتمع الحصی را انتهای زیر جمرات دانست که ما معتقدیم آن هم مجتمع الحصی نیست؛ چون ماشین سنگها را میبرد که نمیشود مجتمع الحصی. اگر اینطوری بگویید اشکال این است که شاید جمره مجتمع الحصی باشد، الان هم که نمیشود به مجتمع الحصی سنگ زد پس تکلیف ساقط است. مثال: این شبهه را با این مثال مطرح کنم جواب بدهم: من نمیدانم که مولی به من گفت "اکرم زیدا" یا گفت "اکرم عمروا" یا گفت احدهما؛ مشهور که میگویند احتیاط کنید؛ هم عمرو را اکرام کنید هم زید را چون محتمل التعیین هست هر کدام. ما معتقدیم برائت از تعیین اکرام زید و اکرام عمرو جاری است نتیجه میشود تخییر؛ امّا به یک شرط؛ به شرطی که اکرام آن محتمل التعیینها ممکن باشد؛ و الا شک در اصل تکلیف میشود. اگر اکرام زید ممکن نباشد شاید فی علم الله اکرام زید واجب بود و تکلیف، شد تکلیف به غیر مقدور؛ ساقط شد و ما دیگر تکیلفی نداریم برائت جاری میکنیم از اصل تکلیف به اکرام. اینجا هم ممکن است کسی بگوید اگر جمره مجتمع الحصی باشد و فرض این باشد که مجتمع الحصی میگویید ما دیگه نداریم یا رمی به او ممکن نیست پس تکلیف ساقط میشود؛ دیگه اصل رمی جمره میشود مشکوک الوجوب؛ برائت از اصل وجوب رمی جمره باید جاری کنیم.
جواب از این شبهه این است که ما قطع داریم که این تکلیف ساقط نیست؛ از تکالیفی است که اگر هم ممکن نباشد رمی به مجتمع الحصی بنابر وجوب آن، باید قاعده میسور را در آن جاری کرد؛ چون حج یک تکلیفی است که الی یوم القیامه است و نباید تعطیل بشود؛ این را از روایات استفاده کردیم و قطع داریم که به صرف عجز از رمی به مجتمع الحصی، تکلیف ساقط نمیشود -تکلیف واقعی نه تکلیف خیالی- و لذا اصل وجوب رمی مسلم است؛ برائت جاری میکنیم از اینکه واجب باشد به غیر این بناء سنگ بزنیم. این مورد از مواردی است که و لو قاعده میسور عامه را قبول نکنیم که ما هم [قبول] نداریم ولی این از مواردی است که قطع داریم شارع تکلیف به یکی از واجبات حج که "الحج الاکبر الوقوف بعرفة و رمی الجمار" از این تکلیف رفع ید نکرده است. مخصوصا که سنگ زدن در آنجا سنگ زدن به نماد شیطان است؛ یک نوع رمز است؛ تعدد مطلوب است. حالا شما به مجتمع الحصی نتوانی سنگ بزنی بگویند دیگه اصلا سنگ نزن؟ خب این یک نمادی است برای سنگ زدن به شیطان؛ تاسیا بابراهیم و آدم -علیهماالسلام- و لذا اصل وجوب مقطوع است. اینکه ما باید به بناء سنگ بزنیم یا مجتمع الحصی؛ اگر مجتمع الحصی ممکن نبود سنگ بزنیم خوب به بناء سنگ میزنیم اگر به مجتمع الحصی ممکن شد، سنگ بزنیم که ایشان در این جزوه خودشان گفتند که الان مجتمع الحصی رفته است آن پائین؛ خب برائت جاری میکنیم از وجوب رمی به مجتمع الحصی و میتوانیم رمی کنیم به بناء.
[سؤال: ... جواب:] اگر نگوییم که ما علم عادی پیدا میکنیم که "ما یجب رمیه هو البناء" کما لایبعد حصول العلم بذلک، امّا ما بعید نیست علم پیدا کنیم که جمره بناء هست. با این شواهدی که ذکر کردیم اگر علم پیدا نکنیم [و] نوبت به اصل عملی برسد و امکان رمی مجتمع الحصی باشد بله، برائت از تعین رمی بناء هم جاری میشود برائت از تعین خصوص مجتمع الحصی جاری میشود نتیجهاش میشود تخییر. این، راجع به این مسأله. چون این مسأله زیاد طول کشیده اجازه بدهید از این بحث رد بشویم بحث بعدی را انشاء الله اشکال کنید استفاده کنیم.
راجع به این قسمت اضافه شده به این بناء هم به لحاظ طول و عرض هم به لحاظ ارتفاع این بحثی است که در مناسک مطرح شده انشاء الله بررسی میکنیم در مسائل آینده. مرحوم آقای خوئی در آن مسأله احتیاط کردند گفتند "اذا زیدت فی ارتفاع الجمرة فالاحوط" رمی آن مکان قدیم [است] که حالا آن مکان قدیم کجاست خود همان هم تشخیصش کار آسانی نیست. این را ما میگذاریم در توضیح همان مسأله آینده انشاء الله بررسی میکنیم.
شرط پنجم: وصول سنگ به جمره باید به سبب رمی باشد.
اما بحثهای بعدی. شرط دیگری که ذکر شده برای رمی این است که وصول سنگ ریزه به جمره به سبب رمی باشد. اگر سنگ را بگذارد روی جمره این، رمی نیست. این واضح است؛ چون مطلق ایصال، رمی نیست.
امّا نزاع در این است که اگر این سنگ ریزه که پرتاب میکنیم در مسیر بخورد به یک جسم سفتی بخورد (به انسانی یا به جملی در زمان قدیم) بعد اصابت کند به جمره، حکمش چیست؟ مرحوم آقای خوئی فرموده این دو صورت دارد:
صورت اول این است که این حائل که سنگ به او خورد صرفا تلاقی کرد سنگ با او و از او رد شد به جمره خورد؛ در مسیر ما به جمره، یک انسانی قرار داشت که سنگ ما از گوشه صورت او عبور کرد و به جمره خورد، اینکه شکی ندارد که جمره صادق است.
نقد کلام محقق خوئی در عدم اکتفاء به طفرة
اما صورت دوم این است که نه، طفره بشود؛ یعنی انسانی مثلا روبروی ما ایستاده سنگ ما به او میخورد از او بر میگردد به سمت جمره که البته الان این فرض ممکن نیست معمولا ولی زمانهای قدیم ممکن بود؛ چون در زمانهای قدیم از چهار سمت ستون، سنگ میزدند؛ آنوقت آن آقائی که آن طرف ایستاده بود که سنگ میزد سنگش میخورد به پیشانی انسان؛ پیشانی انسان را زخم میکرد گاهی هم آنقدر شدیدتر بود که از پیشانی انسان بر میگشت دو مرتبه میخورد به آن ستون؛ این الان عادة ممکن نیست؛ حالا بالاخره بحث علمی است؛ صاحب جواهر گفته مجزی است دیگه؛ رمی صدق میکند دیگه؛ "رمی الجمرة"؛ روایت صحیحه معاویة بن عمار هم که بود "ان اصابت انسانا او جملا ثم وقعت علی الجمار اجزأک".
آقای خوئی فرموده اولا: رمی صدق نمیکند؛ رمی ظاهرش این است که خوردن این سنگ به آن جسم مثل جمره، مستند به انداختن من باشد؛ نه مستند به طفره و بازگشت سنگ از آن جسم. رمی الجمرة ظاهر است که خوردن سنگ به جمره مستند باشد به پرتاب کردن من؛ نه به برگشتن سنگ از آن انسان یا آن جمل. به این "رمی الجمرة" نمیگویند. "و لااقل من الشک" در صدق رمی؛ و وقتی شک کردیم باید طبق قاعده اشتغال احتیاط کنیم. بعد ایشان فرموده است که امّا آن صحیحه معاویة بن عمار "ان اصابت انسانا او جملا ثم وقعت علی الجمار اجزأک" آن فقط فرض اول را میگیرد که طفره نبود و الا در فرض دوم ما مشکل صدق رمی داریم؛ نمیتوانیم به صحیحه معاویة بن عمار تمسک کنیم.
به نظر ما حق با صاحب جواهر است. امّا اینکه آقای خوئی فرمود رمی صدق نمیکند چرا صدق نمیکند؟ ما اگر قصدمان -دیگه چون عنوان قصدی است در رمی الجمرة من این را میگویم و الا در جاهای دیگر که نیاز به قصد هم نیست ولی حالا برای تکمیل بحث میگویم قصدمان- این بود که یک پرنده را سنگ بزنیم سنگ زدیم خورد به دیوار از دیوار برگشت افتاد روی آن پرنده بیچاره و بال آن پرنده شکست؛ نمیگویند که شما سنگ زدید به این پرنده؟ قطعا میگویند. [نمیگویند] "رمیت بحصاة علی هذا الطیر"؟ قطعا میگویند.
[سؤال: ... جواب:] حالا اگر قصد نداشتی هم میگویند ولی چون رمی جمره عنوان قصدی هست ما میگوییم قصد رمی هم فرض میکنیم بود؛ البته آقای خوئی قبول دارد که "جرحتَ الطیر"؛ میگوید "رمیت الطیر بسهم" نمیگویند؛ امّا "جرحته" میگویند. ما میگوییم نه، هم "جرحته" [میگویند] هم "رمیته بسهم".
[سؤال: ... جواب:] بحث در این است که "رمی الطیر" صادق است و لو سنگ بخورد به دیوار از دیوار بخورد به گنجشک؛ چه قصد طیر داشته باشم چه نداشته باشم منتها عرض کردم ما در رمی جمره چون عنوان قصدی است میگوییم قصد رمی الجمرة هم باشد.
پس اولا رمی صادق است "رمی الجمرة" صادق است و لو بخورد به یک انسانی در مقابل، از آن انسان برگردد به جمره بخورد.
ثانیا اگر شک بکنیم، میشود شبهه مفهومیه رمی. در شبهه مفهومیه رمی شک در تکلیف زاید هست؛ چرا برائت جاری نشود؟ ما مبنایمان فرق میکند؛ ما معتقدیم "ارم الجمرة" یعنی کاری بکن که عرفا صدق کند "رمی الجمرة". یک مبنایی داریم در بحث شبهات مفهومیه؛ میگوییم شبهات مفهومیهای که نسبت مولی و عبد به او مساوی است یعنی چه بسا مولی بما هو مولی عرفی هم جاهل است به صدق، به او بگوییم آیا به این نحو ما سنگ زدیم به جمره خورد، "رمی الجمرة" صدق میکند یا نه؟ بگوید باید از عرف بپرسید؛ در این موارد ما میگوییم اصلا متعلق امر این است که "ائت بفعل یصدق علیه رمی الجمرة عرفا" و شک در صدق عرفی رمی جمره بر این فعل ما میشود شک در امتثال. بله مبنای ما این است ولی این مبنا خلاف مشهور است؛ آقایان معمولا اینها را شبهه مفهومیه میدانند. شبهه مصداقیه، آن را میدانند که در خارج شک داریم سنگ به کجا خورد؛ من میدانم سنگ به کجا خورد و از کجا خورد به جمره نمیدانم عرف به این میگوید رمی یا نه؟ یعنی شک در سعه و ضیق مفهوم رمی دارم؛ نمیدانم واجب است بر من آن مفهوم مضیق که صادق نیست بر این طفره؟ یا بر من واجب است مفهوم موسع که بر این طفره صادق است؟ خوب برائت جاری میکنیم از وجوب آن مفهوم مضیق. نتیجهاش میشود جواز اکتفاء به مفهوم موسع. مبنای خود آقای خوئی این است؛ چطوری شده اینجا غفلت شده از این مبنا.
ثالثا: آقا! وقتی شک داریم در صدق رمی بر این مورد دوم که طفره هست چرا به اطلاق صحیحه معاویة بن عمار تمسک نکنیم؟ "ان اصابت انسانا او جملا ثم وقعت علی الجمار اجزأک". بله اگر احراز کنیم "رمی الجمرة" صادق نیست، آنوقت میگوییم دلیل "ارم جمرة" میشود مقید این اطلاق؛ ولی وقتی شک داریم که رمی صادق است یا صادق نیست شک در تقیید این اطلاق داریم؛ شبهه مفهومیه است دیگه برای رمی؛ در شبهه مفهومیه خطاب منفصل که نمیشود ما بخاطر شبهه مفهومیه خطاب منفصل از ظهور خطاب خودمان رفع ید کنیم.
شرط ششم: زمان رمی جمره عقبه
این راجع به شرط پنجم که "وصول الحصاة" به سبب جمره باشد. شرط ششم این است که رمی بین طلوع آفتاب تا غروب آفتاب باشد. وجهش واضح است؛ صحیحه صفوان: "ارم الجمار ما بین طلوع الشمس الی غروبها". صحیحه زراره و ابن اذینه هم مشابه این است: "و الله ما بین طلوع الشمس الی غروبها".
یک مطلبی بگویم و آن این است که گاهی افرادی میآیند نزدیک غروب آفتاب میرسند به جمره سنگ هم میزنند شک میکنند که آیا غروب آفتاب شده بود موقع سنگ زدن یا نشده بود؟ این یک بحث اصولی است که میشود با استصحاب بقاء النهار اثبات کرد که رمی ما فی النهار بوده یا نمیشود اثبات کرد؟ این یک نزاعی است خیلی عمیق که در بحث استصحاب زمان در اصول مطرح میشود.
ما به نظرمان مشکل ندارد؛ ما به نظرمان عرفا استصحاب میکنیم بقاء نهار را میگوییم الان روز هنوز باقی است رمی هم که انجام شد بالوجدان، موضوع، مرکب است عرفا از تحقق رمی و وجود النهار. ما اینطور استظهار میکنیم. و اصل مثبت هم نیست.
اما برخی از اصولیین محقق مثل مرحوم آقای صدر این را قبول ندارند میگویند این اصل مثبت است؛ چرا؟ برای اینکه گاهی شرط الواجب، اختیاری است مثل وضوء گاهی غیر اختیاری است مثل زمان؛ در شرط اختیاری میگویند منحل میشود امر به واقع المشروط و واقع الشرط. "صل مع الوضوء" یعنی "ائت بعملین" یعنی "کن مصلیا و متطهرا فی زمان الصلاة". فعل اختیاری است میشود متعلق امر ضمنی باشد. امّا در زمان -که شرط غیر اختیاری است نمیشود بگویند واجب است بر تو رمی و واجب است الان روز باشد؛ مگر روز بودنِ الان، در اختیار من هست؟ فعل خدا است؛ ﴿لا الشمس ینبغي لها انتدرک القمر و لا الیل سابق النهار﴾؛ در اختیار من نیست. و لذا ترکیب، اینجا غیر معقول است؛ نمیشود بگوید امر ضمنی رفته روی ذات رمی و روی زمان؛ زمان که فعل اختیاری من نیست. پس امر میرود روی عنوان بسیط و مقید؛ "تقید الرمی بکونه فی النهار" یعنی بر من واجب است یک عنوان مقید؛ عنوان مقید چیست؟ اینکه رمی من در روز باشد؛ استصحاب بقاء روز ثابت نمیکند که رمی من در روز بوده. این میشود اصل مثبت؛ مگر اینکه اول زمان رمی هنوز روز بود و استصحاب کنیم رمی من قبلا در روز بود استصحاب میگوید هنوز هم تا آخر در روز است. ولی اگر از اول سنگ زدن شک دارم نکند شب شده خب استصحاب بقاء نهار ثابت نمیکند "اتصاف الرمی بکونه فی النهار" را. این، اشکالش چیست؟ بماند دیگه انشاء الله برای بحث اصول در استصحاب. از این بحث بگذریم.
استثنائات رمی در روز
راجع به رمی در روز استثنائاتی شده: نساء و ضعفاء در شب عید که مرخصند همان شب رمی جمره بکنند؛ معتبره ابیبصیر هم میگوید که "رخص رسولالله -صلّیاللّهعلیهوآله- للنساء و الضعفاء انیفیضوا من جمع بلیل و انیرموا الجمرة بلیل". بحث در این است که آیا این مختص به شب عید است یا شب یازدهم و دوازدهم هم میتوانند زنها و ضعفاء اختیارا شب رمی کنند بجای فردا شب رمی کنند؛ شب یازدهم و شب دوازدهم؟ البته این بحث مربوط به اینجا نیست مربوط به "رمی الجمار یوم الحادیعشر و الثانیعشر" هستکه بعدها میآید ولی اجمالش را عرض بکنم:
بررسی روایت ابیبصیر: "انیرموا الجمار بلیل"
بعض استفتائات آقای خوئی هستکه میگوید جایز است که زنها و پیرمردها و ناتوانها شب یازدهم رمی روز یازدهم را انجام بدهند شب دوازدهم رمی روز دوازدهم را انجام بدهند اختیارا؛ چرا؟ برای اینکه در معتبره ابیبصیر اینطور آمده؛ آمده که "رخص رسولالله -صلّیاللّهعلیهوآله- للنساء و الصبیان انیفیضوا بلیل و انیرموا الجمار بلیل". جمار که مختص به جمره عقبه نیست. پس معلوم میشود ترخیص در رمی جمار در شب، مختص شب عید نیست شبه عید فقط جمره عقبه را دارد.
جواب این است -اگر این استفتاء درست باشد که چاپ شده در استفتائات ایشان- استنادش هم به این روایت است ظاهرا؛ ما اشکال داریم :
اولا: این روایت ابیبصیر در این نقل ابیالمغراء "یرموا الجمار" است ولی در نقل حفص بن البختری و غیره "انیرموا الجمرة بلیل" است. معلوم نیست کدامها درست است؟ قدر متیقن "رمی الجمرة" است. [سؤال: ... جواب:] یک روایت است دیگه با یک متن با یک راوی.
ثانیا: [اگر]احتمال عرفی میدهید دو روایت است ما اصراری نداریم ما که استظارمان این است یک روایت است امّا شما میگویید دو روایت است بسیار خوب ذیل این روایتِ "انیرموا الجمار بلیل" دارد احکام شب عید را میگوید"و انیرموا الجمار بلیل و انیصلوا الغداء فی منازلهم فان خفن الحیض مضین الی مکة و وکلن من یضحي عنهن". اینها مربوط به چه شبی است؟ معلوم است که مربوط به شب عید است دیگه. پس این جمار باید مراد همان رمی جمره عقبه باشد در شب عید. حالا چرا گفتند جمار؟ یا بخاطر اینکه هفت تا سنگ ریزه میزنیم به عقبه به این خاطر میگویند "رمی الجمار" یعنی "یرمی بالجمار" یعنی "یرمی بسبع حصیات" یا خود آن ستونی که در جمره عقبه بود به آن، جمار هم میگفتند؛ چون کومهای از سنگ ریزهها بود؛ بناء تشکیل شده بود از سنگ ریزههایی که اینها را با گل و خاک و اینها با هم چسبانده بودند.
رمی در شب برای نساء و ضعفاء، ترخیص نیست
از این بحث هم بگذریم. صحبت این است که این زنها اگر فردا نمیتوانند رمی کنند، شب ترخیص نیست؛ واجب است رمی کنند؛ اینطور نیست که از عبارت بعضی از مناسکها استفاده میشود که " لابأس بالرمی لیلا للنساء و الضعفاء". میتوانند روز هم بگذارند اگر توانستند خودشان بروند اگر نتوانستند نائب بگیرند. این وجهی ندارد؛ وقتی واجب واجب موسع است شب هم میتوانند رمی کنند، برای چی نوبت را برسانند به استنابه در روز؟ و [گاهی] شب عاجز هستند از مباشرت و روز هم عاجز هستند از مباشرت. -پس دقت کنید مسائل با هم روشن بشود- فرض قبلی این است که اگر روز بشود مجبور است نائب بگیرد؛ چون شلوغ است اینطور نیست که بگوییم آقا! آزادی در رمی شب؛ نه، واجب است رمی شب بر این نساء و ضعفاء.
فرع
و اگر میگویند آقا! شب و روز فرقی نمیکند شب عید هم که هست من ناتوانم حرجی که خودم بروم سنگ بزنم باید نائب بگیرم، سوال این است میتواند این نساء و ضعفاء که مجوز داشتند "انیرمین الجمرة بلیل" میتوانند در همان شب عید نائب بگیرند برای رمی جمره؟ جواب این است که نه؛ چرا؟ برای اینکه "لارمی الا من طلوع الشمس الی غروبها"؛ مجوز فقط به زنها و ضعفاء دادند که خودتان از مشعر شب کوچ کنید خودتان جمره عقبه را رمی کنید. مجوز استنابه در شب ندادند؛ شرط نائب این است که در روز باشد طبق اطلاق "انما الرمی من طلوع الشمس الی غروبها"؛ حتی اگر نائب خودش جزء نساء و ضعفاء باشد؛ برای خودش دارد سنگ میزند در آن شب حق ندارد (این دختر خانم که شب آمده منی برای خودش سنگ بزند) از طرف مادر بزرگش [که] با او هست نائب بشود؛ مادر بزرگش [اگر] نمیتواند شب سنگ بزند روز هم نمیتواند بزند باید صبر کند فردا نائب بگیرد؛ چون شرط صحت رمی این است که در روز باشد الا ما خرج بالدلیل.
تامل بفرمایید انشاء الله بقیه مطالب فردا.