93/02/29
بسم الله الرحمن الرحیم
زیادة طواف/طواف/کتاب الحج
موضوع: کتاب الحج/طواف/زیادة طواف
عرض شد که ابابصیر به نظر ما در روایت مورد بحث، ثقه است، زیرا نجاشی، یحیی بن القاسم - که برخی هم گفته اند یحیی بن ابی القاسم، زیرا اختلاف است که پدر ابابصیر، القاسم است یا اباالقاسم - را توثیق کرده است و این که کشی گفته عیاشی گفت من از ابن فضال پرسیدم که آیا یحیی بن القاسم غلو داشته، و او گفت که غلو نداشته ولی مخلط بوده است، معنایش تضعیف نیست، و شاید خودش اهل غلو نبوده، ولی برخی روایاتی که متهم به غلو است را داخل در دیگر روایات نقل می کرده است و لذا به او لقب مخلط داده است.
کما این که ابابصیر الاسدی از اصحاب اجماع است و کشی بعد از ذکر نام او در ضمن اصحاب اجماع گفته: البته برخی به جای او، لیث المرادی را نام برده اند، اما اکثر همان ابابصیر اسدی را نام برده اند و نهایتا معلوم می شود که عده ای او را در نقل اخبار، مصدّق می دانند:
اجْتَمَعَتِ الْعِصَابَةُ عَلَى تَصْدِيقِ هَؤُلَاءِ الْأَوَّلِينَ مِنْ أَصْحَابِ أَبِي جَعْفَرٍ (عليه السلام) وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) وَ انْقَادُوا لَهُمْ بِالْفِقْهِ، فَقَالُوا أَفْقَهُ الْأَوَّلِينَ سِتَّةٌ: زُرَارَةُ وَ مَعْرُوفُ بْنُ خَرَّبُوذَ وَ بُرَيْدٌ وَ أَبُو بَصِيرٍ الْأَسَدِيُّ وَ الْفُضَيْلُ بْنُ يَسَارٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ الطَّائِفِيُّ، قَالُوا وَ أَفْقَهُ السِّتَّةِ زُرَارَةُ، وَ قَالَ بَعْضُهُمْ كَانَ أَبِي بَصِيرٍ الْأَسَدِيِّ أَبُو بَصِيرٍ الْمُرَادِيُّ وَ هُوَ لَيْثُ بْنُ الْبَخْتَرِيُّ.[1]
لیث مرادی هم که ثقه است و در صحیحه جمیل آمده: مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْكَشِّيُّ فِي كِتَابِ الرِّجَالِ عَنْ حَمْدَوَيْهِ بْنِ نُصَيْرٍ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) يَقُولُ بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ بِالْجَنَّةِ بُرَيْدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ الْعِجْلِيُّ- وَ أَبُو بَصِيرٍ لَيْثُ بْنُ الْبَخْتَرِيِّ الْمُرَادِيُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ زُرَارَةُ أَرْبَعَةٌ نُجَبَاءُ أُمَنَاءُ اللَّهِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ لَوْ لَا هَؤُلَاءِ انْقَطَعَتْ آثَارُ النُّبُوَّةِ وَ انْدَرَسَتْ.[2]
در صحیحه سلیمان بن خالد هم آمده: وَ عَنْهُ عَنْ يَعْقُوبَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) يَقُولُ مَا أَجِدُ أَحَداً أَحْيَا ذِكْرَنَا وَ أَحَادِيثَ أَبِي (عليه السلام) إِلَّا زُرَارَةُ- وَ أَبُو بَصِيرٍ لَيْثٌ الْمُرَادِيُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ- وَ بُرَيْدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ الْعِجْلِيُّ- وَ لَوْ لَا هَؤُلَاءِ مَا كَانَ أَحَدٌ يَسْتَنْبِطُ هَذَا هَؤُلَاءِ حُفَّاظُ الدِّينِ وَ أُمَنَاءُ أَبِي (عليه السلام) عَلَى حَلَالِ اللَّهِ وَ حَرَامِهِ وَ هُمُ السَّابِقُونَ إِلَيْنَا فِي الدُّنْيَا وَ السَّابِقُونَ إِلَيْنَا فِي الْآخِرَةِ.[3]
لذا قطعا از اجلاء و از ثقات است.
علاوه بر این که به نظر ما ابابصیر در روایت مذکور مشترک نیست، بلکه همان یحیی بن القاسم است، زیرا کشی از عیاشی نقل می کند که وی به ابن فضال می گوید:
قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ سَأَلْتُ عَلِيَّ بْنَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ هَذَا هَلْ كَانَ مُتَّهَماً بِالْغُلُوِّ فَقَالَ أَمَّا الْغُلُوُّ فَلَا، وَ لَكِنْ كَانَ مِخْلَطاً.[4]
و این نشان دارد که از مطلق ابوبصیر همان یحیی بن القاسم می فهمیده اند و لذا سوال نکرده که کدام ابابصیر را می گویی.
و یا صدوق بارها از ابی بصیر نقل کرده، ولی در مشیخه به یحیی بن القاسم سند نقل می کند و معلوم می شود که مقصود از روایاتی که از ابابصیر نقل کرده، همان یحیی بن القاسم است، با این که مطلق ابابصیر گفته است و این حاکی از انصراف ابابصیر مطلق، به یحیی بن القاسم است.
ان قلت: ابابصیر بدون قرینه، به یحیی بن القاسم انصراف دارد، ولی شاید روایت برخی رواة از لیث مرادی، قرینه عامه باشد که این ها از حواشی لیث مرادی بوده اند و وقتی این ها می گفتند ابو بصیر، دیگران می فهمیدند که مقصود، همان لیث مرادی است.
قلت:
اولا: این اختصاص به برخی رواة دارد که از لیث مرادی نقل می کنند، اما در رواة عادی این قرینه نیست.
ثانیا: در عرف عام بین رجالیین باید سنجیده شود که ظهور ابابصیر در چیست؟ کسی که در عرف عام رجالیون، ظاهر از کنیه ابابصیر است، همان یحیی بن القاسم است و این که در بین برخی قرینه بر لیث بوده، قرینه خاصه منفصله مشکوکه است که تا علم به آن پیدا نکنیم، نمی شود از ظهور رفع ید کنیم.
اما از سایر ابابصیر ها روایتی نقل نشده است و مقصود از اسدی هم یحیی بن القاسم است و نه عبد الله بن محمد الاسدی، و شاهد آن کلام کشی در بحث اصحاب اجماع است و معلوم می شود که انصراف اسدی هم به یحیی بن القاسم اسدی است و نه عبد الله بن محمد الاسدی.
بررسی سند روایت دوم (روایت عبد الله بن محمد)
عبد الله بن محمد که از امام کاظم علیه السلام (ابوالحسن) نقل می کند، مشترک نیست، زیرا اباالحسن مطلق که گفته شود، مقصود امام کاظم علیه السلام است، در طبقه آن حضرت علیه السلام، دو شخص مشهور به نام عبد الله بن محمد بن حصین الاهوازی و عبد الله بن محمد الحجال المزخرف وجود دارد که هر دو ثقه و صاحب کتاب هستند.
البته عبد الله بن محمد اهوازی یا عبد الله بن محمد بن علی بن عباس هم در این طبقه داریم، ولی غیر مشهور هستند و انصراف عبد الله بن محمد به فرد مشهور است، مگر قرینه ای بر خلاف آن ذکر شود.
گذشته از این که روایت مورد بحث را صفوان از عبد الله بن محمد نقل کرده است که به شهادت شیخ طوسی لایروی الا عن ثقة و لذا حتی مهم نیست که بدانیم چه کسی بوده، بلکه در این روایت صفوان از او نقل کرده است، پس این روایت معتبر است.
بررسی دلالی روایت اول (ابابصیر)
این روایت زیاده کمتر از یک شوط را شامل نمی شود.
اما نسخه صحیح روایت، یعید حتی یستتمه نیست و ما مطمئن به خلاف آن هستیم، هم در کافی حتی یثبته است و کلینی اضبط بوده و هم این که تعبیر یعید حتی یستتمه تعبیر عرفی نیست، ظاهر اعاده، اعاده طواف است و معنا ندارد که تمامش کند.
نظیر این تعبیر، در روایات دیگری هم آمده، مثل یعید حتی یحفظ، و یعید حتی یثبته هم به همین معناست که اعاده کند به نحوی که دقیقا عدد هفت شوط تثبیت شود.
بررسی دلالی روایت دوم (عبد الله بن محمد)
محقق خوئی فرموده این روایت اطلاق دارد و شامل کمتر از یک شوط هم می شود که البته ما قسمت اخیر کلام ایشان را قبول نداریم، زیرا به نظر ما این روایت شامل زیاده کمتر از یک شوط نمی شود که توضیح آن خواهد آمد.
جهت سوم
در زیاده طواف، قصد زیاده معتبر است، و بر طوف بدون قصد زیاده، زیاده در طواف صدق نمی کند، و گرنه همه طواف هایی که چند متر قبل از حجر الاسود شروع می کنند و در انتهاء مقداری از حجر الاسود رد می شوند از باب مقدمه علمیه، دارای زیاده است و باید باطل باشد.
بلکه طواف عنوان قصدی است و صرف دوران تکوینی نیست، و لذا اگر قصد طواف نشود، زیاده در طواف نخواهد شد.
اما اگر کسی قبل از طواف یا وسط و یا آخر آن، یک شوط بجا بیاورد، ولی نه به نیت زیاده در طواف، بلکه یک شوط به نیت مستقل بیاورد، عرفا زیاده در طواف صدق نمی کند، زیرا زیاده در مرکبات اعتباریه به قصد جزئیت متقوم است و در خود نماز هم چنین است، اگر کسی در اثناء نماز ملتفت به خسوف شود، روایت می گوید نماز آیات بخواند و بعد نماز عصر را تمام کند، در این جا صدق زیاده در نماز یومیه نمی کند، زیرا قصد جزئیت نداشته، بر خلاف مرکبات حقیقیه که اگر در آن چیزی اضافه شود، بدون قصد زیاده هم صدق زیاده می کند، به لحاظ حد نقشه یا به لحاظ حد خارجی، مثل این که یک اطاق به خانه اضافه کند، زیاده در بیت صدق می کند، حتی اگر قصد زیاده هم نکند.
ان قلت: در روایت قاسم بن عروة آمده: مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَةَ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَحَدِهِمَا (عليه السلام) قَالَ: لَا تَقْرَأْ فِي الْمَكْتُوبَةِ بِشَيْءٍ مِنَ الْعَزَائِمِ- فَإِنَّ السُّجُودَ زِيَادَةٌ فِي الْمَكْتُوبَةِ.[5]
با این که کسی در سجود تلاوت، قصد زیاده نمی کند، اما روایت بر آن زیاده اطلاق کرده است.
قلت: سه جواب از این اشکال داده می شود.
اولا: این روایت بیان مصداق تعبدی زیاده کرده است، ولی عرف این را زیاده نمی داند، اما شرع آن را تعبدا زیاده قرار داده و الغاء خصوصیت به رکوع هم می شود، اما نمی توان به جای دیگر و مخصوصا طواف، الغاء خصوصیت کرد، مخصوصا اگر شوط زائد بعد از طواف اتیان شود و چنین نیست که تعلیل به ارتکاز عرفی باشد، بلکه شاید تطبیق تعبدی کبری بر صغری باشد.
ثانیا: شاید سجود تلاوت از توابع آن آیه سجده که به قصد جزئیت خوانده است باشد، چون آیه سجده که به قصد جزئیت و قرائت سوره در نماز خوانده شده و این سجود هم شاید از لواحق آن باشد. (کما عن السید الامام) البته به نظر ما ایشان هم جواب اول را فرموده و صرفا نکته تطبیق تعبدی را بیان کرده است و جواب مستقلی نفرموده است.
ثالثا: ممکن است زیاده در این روایت به معنای دیگری باشد، یعنی ارتکاب چیزی که شرعا عدم آن شرط است. (کتاب الصلاة مرحوم حائری)
البته به نظر ما جواب اول، اظهر از جواب سوم است، چون ممکن است کسی بگوید معنا کردن زیاده به ما اعتبر عدمه شرعا، خلاف ظاهر است.