92/10/25
بسم الله الرحمن الرحیم
/طواف/کتاب الحج
موضوع: کتاب الحج/طواف/
توضیح راه سوم
گاهی محرم بعد از چند شوط تصمیم به استیناف طواف می گیرد، شروع می کند و باقی اشواط را می آورد، مثلا بعد از چهار شوط، دوباره قصد استیناف طواف می کند، نوعا فقهاء این کار را ناصحیح می دانند، مثل مرحوم امام و آیة الله سیستانی.
ظاهر کلمات آیة الله سیستانی این است که برای حل مشکل، بعد از سه شوط از طواف مستانفه، به نماز طواف بپرداز، در حالی که این مشکل است، زیرا در سه شوط آخر قصد جزئیت برای طواف اول نشده است.
حال اگر طواف جدید را تا هفت شوط تمام کند، آیة الله سیستانی و مرحوم امام در غیر جاهل قاصر فرموده اشکال دارد، به نظر مرحوم امام حتی اگر طواف جدید کامل شود، فایده ای ندارد، بلکه باید آن چهار شوط اول را تکمیل کند و طواف جدید مفید نیست و طبق بیان آیة الله سیستانی باید از نو طواف جدید شروع شود و حتی تکمیل آن چهار شوط اول هم کافی نیست.
ریشه این اختلاف این است که آیة الله سیستانی فرموده: گرچه قصد استیناف شده، اما باز هم مکمل قبلی است و این گونه یازده شوط می شود و مبطل خواهد شد.
اما به نظر ما استیناف طواف جدید اشکال ندارد، اما اگر هم اشکال داشته باشد، حق با مرحوم امام است، زیرا قصد نشده که طواف جدید جزئی از طواف اول باشد و لذا مکمل آن محسوب نمی شود.
حال اگر در شوط هشتم هم قصد جزئیت کند، مبطل خواهد بود و زیاده در طواف محسوب خواهد شد، اما اگر هشتمی را به نیت استحباب بیاورد، عرفا نمی گویند زاد فی طوافه. لذا زیاده متقوم به قصد جزئیت است، خلافا للسید السیستانی، کما این که اگر قصد جزئیت را معلق بکند نیز اشکالی ندارد به این صورت که قصد کند اگر شوط هفتم اشکال داشت، شوط بعدی جزء طواف اول باشد.
بررسی شرطیت قصد قربت در طواف
شکی در لزوم قصد قربت در طواف نیست و می توان به ارتکاز قطعی متشرعی و به اتموا الحج و العمرة لله استدلال کرد که شرط کرده عمره را به خاطر خدا تمام کنید و عمره هم همان طواف و سعی و تقصیر است و عرفی نیست که بگوییم اتمام آن به خاطر خدا باشد، اما طواف لازم نیست به خاطر خدا باشد و اصلا معنای آیه این است که ائتوا بعمرة تامة لله و لذا اگر کسی قصد عنوان کند، اما قصد قربت نکند، طوافش باطل است، گرچه صدق طواف بکند.
بله، اگر اصل طواف برای خدا باشد، اما مثلا به سبب غایات دیگر سریعتر به طواف مشغول می شود، این ریاء نیست و اشکال ندارد، زیرا صرف الوجود طواف به خاطر خدا انجام گرفته است، اما اگر خود نمایی و ریاء در خود طواف بکند، مبطل است.
دلیل محقق خوئی بر قربیت طواف
محقق خوئی اضافه بر سیره متشرعیه، به آیه و لله علی الناس حج البیت استدلال کرده و فرموده: از این آیه شریفه استفاده می شود که حج دین بر مکلف است و مدیون باید قصد اداء دین بکند برای خدا، و گرنه نمی گویند اداء دین کرده است.
نقد دلیل محقق خوئی
اولا: از این خطابات بیش از بعث و زجر استفاده نمی شود و عرفا مثل اذهب الی الحج است و استفاده نمی شود که ذمه مکلف به حج مشغول می شود و لذا از آیه استفاده نمی شود که حج دین است و از اصل ترکه برداشته می شود، گرچه این مطلب از روایات استفاده می شود، اما آیه دلالتی بر آن ندارد(کما این که در غیر از حج هم دلیل بر دین بودن نداریم، مگر موارد خاصی)
البته خود محقق خوئی هم در باب نذر فرموده لام در لله علیّ ان افعل کذا، لام تملیک نیست، بلکه لام نفع است بر خلاف مرحوم حکیم و آیة الله زنجانی، و ما لله علی الناس حج البیت را نیز از همین باب می دانیم، یعنی لام آن لام تملیک نیست، بلکه لام نفع است.
ثانیا: بر فرض که حج دین الله باشد، در تحقق اداء دین، قصد عنوان اداء دین معتبر است و نه قصد قربت و لذا این استدلال مخدوش است.
دلیل دوم محقق خوئی
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ عَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوَلَايَةِ الْحَدِيثَ.[1]
به این تقریب که حج بدون قصد تقرب، نمی تواند آن چیزی باشد که اسلام بر آن بنا شده است، لذا از همین بیان، قربیت حج استفاده می شود.
نقد دلیل دوم محقق خوئی
گرچه این فرمایش ایشان قریب به ذهن است، اما ممکن است گفته شود این روایت در مقام بیان اهمیت این امور است، زیرا کسی که به حج نرود، بر اساس روایات به دین اسلام نمی میرد، علاوه بر اهمیت فردی، اهمیت اجتماعی هم دارد و شاید به سبب نقشی که از جهت اجتماعی دارد که خدا فرموده: ﴿جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاس﴾[2] به ضمیمه این که معمولا هم حج را به داعی قربی می آورند، این مجموعه سبب شده که حج مما بنی الاسلام علیه شده باشد و لذا در باب جهاد هم که واجب توصلی است، تعبیر شده که از دعائم دین است، با این که قصد قربت هم در آن شرط نیست و اگر کشته شود، احکام شهید را هم پیدا می کند، گرچه قصد قربت نکرده باشد و لذا تکفین نیاز ندارد.
وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ جَمِيعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ يَعْقُوبَ السَّرَّاجِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: سُئِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع عَنِ الْإِيمَانِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ الْإِيمَانَ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَى الصَّبْرِ وَ الْيَقِينِ وَ الْعَدْلِ وَ الْجِهَاد ...[3]
شاهد کلام ما این است که ولایت که یکی از ارکان خمسه مذکور در روایت است هم حتی اگر توصلی باشد، باز هم اهمیت دارد، مثل کسی که نه به خاطر خدا، بلکه به دواعی نفسانی ولایت اهل بیت را ملتزم است.
چون روایت ولایت را تفسیر کرده به معنای اتباع اهل بیت و التزام به امامت ایشان و نه حکومت: وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّلْتِ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: ذِرْوَةُ الْأَمْرِ وَ سَنَامُهُ وَ مِفْتَاحُهُ وَ بَابُ الْأَشْيَاءِ وَ رِضَى الرَّحْمَنِ الطَّاعَةُ لِلْإِمَامِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ أَمَا لَوْ أَنَّ رَجُلًا قَامَ لَيْلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِيعِ مَالِهِ وَ حَجَّ جَمِيعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ يَعْرِفْ وَلَايَةَ وَلِيِّ اللَّهِ فَيُوَالِيَهُ وَ يَكُونَ جَمِيعُ أَعْمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ إِلَيْهِ مَا كَانَ لَهُ عَلَى اللَّهِ حَقٌّ فِي ثَوَابِهِ وَ لَا كَانَ مِنْ أَهْلِ الْإِيمَانِ.[4]
نکته در ریاء مضر به طواف
در قصد قربت، صرف الوجود قصد قربت کافی است، اما ریاء مبطل است، مثلا کسی در حال طواف دعای کمیل می خواند، گاهی به این داعی است که بگویند عجب طوافی می کند، این مبطل است، اما گاهی به داعی ریاء در خود دعای کمیل است و نمی خواهد بفهماند که من چه طوافی می کنم، بلکه می خواهد بفهمند که من دعای کمیل را مثلا حفظم، این مبطل طواف نیست.