« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد محمدتقی شهیدی

1403/12/08

بسم الله الرحمن الرحیم

احکام نماز آیات

موضوع: احکام نماز آیات

عدم صدق کسوف و خسوف بر کشف از طریق ابزار علمی

بحث راجع به اسباب نماز آیات بود که کسوف و خسوف را مطرح کردیم. راجع به این‌که اگر عرفی نباشد کسوف و خسوف، ‌با ابزار علمی کشف بشود که برخی مثل هلال گفتند اگر با تلسکوپ کشف بشود اول ماه ثابت می‌شود اینجا هم گفتند نماز آیات واجب می‌شود و لو مردم با چشم عادی نتوانند ببیند، این و لو مشهور قائل به آن نیستند، این نظر خلاف مشهور است اما مناسبت هست که بحث بشود، فقط اجمالش را عرض کنم تفصیلش را بعدا مطرح می‌کنیم.

و آن این است که برخی گفتند عرفا صدق می‌کند کسوف، خسوف، ‌رؤیت هلال، مثل این‌که رؤیت اجنبیه صدق می‌کند با تلسکوپ آدم ببیند، آقای خوئی در بحث هلال گفته اصلا هلال وضع شده برای آنی که عرفا قابل رؤیت با چشم عادی باشد، اگر با چشم عادی قابل رؤیت نباشد او اصلا موضوع‌له لفظ هلال نیست، کما این‌که موضوع‌له لفظ دم این جرم‌هایی که با میکروسکوپ دیده می‌شود از ذرات خون این موضوع‌له لفظ دم نیست. این فرمایش انصافا فرمایش متینی است و اگر هم شک بکنیم آن‌وقت باز نمی‌توانیم بگوییم قول به این‌که با چشم مسلح یا با دستگاه‌های علمی ببینیم کافی است درست است، می‌شود شبهه، شبهۀ مفهومیه می‌شود باید به اصل عملی رجوع کنیم.

[سؤال: ... جواب:] مثل این‌که با میکروسکوپ ببیند ذرات خون را بگوید خون را دیدم مجاز است، می‌گویند این‌که خون نیست، خون آنی است که قابل رؤیت باشد، این اصلا خون نیست. ... اصلا مردم وقتی لفظ دم را وضع کردند برای این وضع نکردند. و لا اقل من الشک که بعد نوبت به اصل عملی باید برسد. هلال را وضع کردند بر آن موقعی که ماه قابل رؤیت با چشم عادی بود و مردم یهلّون یعنی صیاح، ‌فریاد می‌زدند، خوشحال می‌کردند به او می‌گویند هلال نه آنی که با چشم عادی قابل رؤیت نیست باید تلسکوپ بیاورند تا با طرائف الحیل یک نوری از تلسکوپ دیده شود. اتفاقا در روایت معلی بن خلاد که سند تمام است امام در آن روایت همین را فرمودند، در یوم الشک اول ماه رمضان حضرت فرمود به آن معمر: لازم نبود روزه بگیری کانّه امروز یوم الشک نیست، ‌فأما اذا لم یکن علة و لا شبهة فلا، هوا صاف بوده ماه دیده نشده، هوا ابری نبوده که بگوییم شاید ماه در افق بوده ما ندیدیم، همه استهلال کردند هوا صاف بود ماه را ندیدند پس هلالی وجود ندارد، یوم الشک نیست، در حالی که این‌هایی که می‌گویند با چشم مسلح دیده بشود کافی است رؤیت طریقیت دارد موضوعیت که ندارد، آن موقع بالاخره اگر تلسکوپ بود ممکن بود قابل رؤیت باشد ولی امام فرمود امروز که یوم الشک نیست، قریب به این مضمون. این خلاصۀ بحث است.

و این نقضی هم که کردند نامحرم را انسان ببیند با چشم مسلح می‌گویند رؤیت، بله می‌گویند رؤیت برای این‌که یک وقت ملاک انکشاف واقع است، واقع منکشف می‌شود، جسد این زن منکشف شده با این تلسکوپ، یک وقت بیان می‌کنند حدی را که آن مرئی به جایی برسد که قابل رؤیت باشد این ظاهرش این است که به جایی برسد که قابل رؤیت با چشم عادی باشد. مثل رؤیت دیوارهای شهر، شما از چهار فرسخی هم ممکن است اگر جاده صاف باشد با تلسکوپ دیوار شهر را ببینید، این‌که می‌گویند برسی به جایی که دیوار شهر را ببینی آن‌وقت نمازت مثلا تمام باید خوانده بشود، این ظاهرش این است که یعنی به حدی برسد که دیوار شهر را با چشم عادی بتوانی بیینی یعنی بیان یک حدی است از مرئی یعنی به جایی برسی که آن مرئی قابل رؤیت باشد این بیان مقدار وقتی شد این ظاهرش این است که یعنی به حدی برسد که با چشم عادی قابل رؤیت باشد. این ظاهرش این است.

[سؤال: ... جواب:] بحث انکشاف واقع است یا ستر از رؤیت اجنبیه است؟ ... واجب است چون او دارد رؤیت می‌کند، واقع جسد این زن را دارد می‌بیند، بیان حد نمی‌کنند، جسد زن، جسد زن است و رؤیت هم صدق می‌کند. آنجا کسی ادعای انصراف نمی‌کند یا شهادت می‌دهند عدلین بر اساس رؤیت با تلسکوپ، اشکال ندارد چون واقع منکشف است. اما وقتی می‌خواهند بگویند برسد این جرم به حدی که رؤیت بشود این ظاهرش این است که به حدی برسد که با چشم عادی قابل رؤیت باشد، مثل همین جدران شهر یا همین خون، این خون به حدی از حجم برسد که که با چشم عادی قابل رؤیت باشد او موضوع‌له لفظ دم است و هکذا.

[سؤال: ... جواب:] طریقیت دارد برای کشف آن جسمی که قابل رؤیت با چشم عادی است، بله رؤیت بالفعل لازم نیست، اما طریق است.

حالا این خلاصۀ عرض ما که موافق با مشهور است و لااقل بگویید مجمل است نه این‌که بگویید قطعا کسوف صدق می‌کند، ‌قطعا خسوف صدق می‌کند، قطعا رؤیت هلال صدق می‌کند، اصلا لفظ هلال یا معلوم است که وضع نشده بر این به قول آقای خوئی یا لااقل مشکوک است، قسم نخورید که اینی که با تلسکوپ می‌بینند و با چشم عادی به هیچ وجه قابل رؤیت نیست عرف می‌گوید هلال، ‌از کجا می‌دانید عرف می‌گوید هلال، بله ماه را دیدم، ‌ماه را دیدم غیر از این‌که هلال را دیدم، هلال آن نوری است که در اطراف ماه بعد از خروج از حالت تقارن با خورشید شکل می‌گیرد و الا شما در تاریکی هم ممکن است نوری به سمت ماه بفرستید ماه را در تاریکی‌اش هم ببینید، دیدن ماه یک بحث است، دیدن هلال یک بحث دیگری است، بله ماه را دیدید، بالاخره این ماه است دیگر، دیدید، اما هلال است این؟

[سؤال: ... جواب:] کی می‌گوید هلال است آخه؟ ... شما ادعا می‌کنید. لااقل بگویید مشکوک است، رجوع به اصل عملی بکنید که البته آن هم به قول آقای خوئی درست نیست، ما وجدانا می‌بینیم نه به این جرمی که با میکرسکوپ می‌بینیم دم می‌گویند نه به آن جرمی که با تلسکوپ به‌زور دیده بشود هلال می‌گویند. بعد جالب این است: هواپیما بفرستیم بالا، او که اصلا دیگر رفته زیر افق، افق را داری عوض می‌کنی، ‌افقت را می‌بری بالا.

[سؤال: ... جواب:] بالای کوه در حدی که افق این زمین است غیر از این‌که از افق این زمین خارج شده، شما وقتی با هواپیما می‌روی بالا خورشید را هم می‌بینید، پس مردم در این زمین دیگر نماز مغرب نخوانند چون شما خورشید را داری می‌بینید؟ ... عرض می‌کنم اگر واقعا افق این زمین فرق کند پشت این کوه و آن طرف کوه او هم همین است. اما پشت کوه وقتی خورشید است می‌گویند خورشید هنوز غروب نکرده رفته پشت کوه اما اگر از افق بیفتد زمین که دیگر غربت الشمس و شما نماز مغرب می‌خوانی افطار می‌کنی یکی از بالای هواپیما به شما پیام بدهی مبادا افطار بکنی من دارم خورشید را می‌بینم و همانجا هم دارد هلال را می‌بیند، تازه هلال تشکیل شده دارد هلال را می‌بیند، ‌او به چه درد می‌خورد برای ما؟

[سؤال: ... جواب:] منجمین کسوف عادی را می‌گفتند، آن‌ها کی کف دست‌شان را بو کرده بودند که شما می‌آیید یک نظر جدید خلاف مشهور ادعا می‌کنید که با چشم عادی اگر کسوف دیده بشود این کسوف است، آن منجمین بر اساس تحلیل‌هایی از قبل می‌گفتند در فلان روز کسوف به چشم عادی قابل رؤیت است شما به اعتماد آن‌ها با این‌که نرفتی ببینی می‌خواهی نماز آیات بخوانی، ‌آن بحث‌شان این بود، ‌طریقیت قول منجمین زیر سؤال می‌برند ربطی به این بحث ندارد که اصلا اگر منجم بگوید اصلا این کسوف که شما نمی‌توانی ببینی من با چشم مسلح که هزاران برابر می‌کند جرم کوچک را و نزدیک می‌کند به چشم شما می‌بینید این اصلا کسوف نیست کسوف آنی است که با چشم عادی پنهان بشود بخشی از نور خورشید، خسوف آنی است که با چشم عادی پنهان بشود بعضی از ماه. کما این‌که جاهای دیگر همین است، ‌دیدن دیوارهای شهر به این است برسی به جایی که با چشم عادی دیوارهای شهر را ببینی، از چهار فرسخ با تلسکوپ دیوار شهر را ببیند، می‌گوید دیدم دیگر، ‌پس نماز تمام می‌خوانم، احدی این حرف را می‌زند؟ آن جا که کسی نگفته، سؤال این است که آنجا با اینجا چه فرق می‌کند؟ این بحث این‌قدر روشن است که هر چی شما قسم هم بخورید ضایع [می شود].

[سؤال: ... جواب:] روایت می‌گوید نماز عند الکسوف نماز بخوانید آن‌ها حکمت است، اگر کسوف صدق بکند مشکلی نداریم. ... هلال هم مواقیت للناس است لعامة الناس است، مردم بر اساس او تقویم قمری درست می‌کردند، ‌تقویم قمری [این است که] فقط با تلسکوپ هابل بتوانیم ببینیم هلال را؟ْ

[سؤال: ... جواب:] روایت خواندیم روایت معمر بن خلاد خواندیم، ادعای عرفی کردیم، ‌قول فقها را گفتیم، اگر قبول نمی‌کنید من چه عرض کنم. شما اگر با میکروسکوپ ذرات منی را هم در بول دیدید بروید غسل جنابت بکنید، عرف به این منی نمی‌گوید، ذرات خون ممکن است ببینند در بول، عرف به این، خون نمی‌گوید. ... بالمسامحة چون اسم دیگری ندارد مسامحتا اقرب الاسماء را مجازا به او اطلاق بکنند آیا دلیل می‌شود این اطلاق، ‌حقیقی است؟ ... قطعا باید ضرر، عرفی باشد. اگر به عرف بگویی می‌گوید فردا این بر اثر مریضی می‌میرد و الا بگوید ضرر این است که اتم‌های بدنش یک ملیونم فرار از مرکز پیدا می‌کنند، خب ثم ماذا؟ ... پس کشف مهم نیست ضرر مهم است، بر اساس هر چیزی کشف بکنی. اینجا بحث این است که ضرر صدق نمی‌کند بر این ضررهایی که پزشک با تخصص پزشکیش می‌گوید یک مقداری مثلا رشد بچه کم می‌شود وقتی تو شیر خودت را نمی‌دهی روزه می‌گیری، این‌ها که ضرر عرفی نیست، اینجا هم همین است.

[سؤال: ... جواب:] یک وقتی شما با چشم مسلح می‌بینی بعد چشم مسلح را می‌گذارید کنار، جایش را که پیدا کردی با چشم عادی می‌بینی، یک وقت نه، اصلا امکان رؤیت با چشم عادی نیست، آن‌ها هم خدا را شکر بکن تلسکوپ‌های جدید اختراع شده که ده‌ها هزار برابر می‌کند جرم را و نزدیک می‌کند که پدربزرگت هم نمی‌توانست ببیند. حالا می‌گویی این‌که چیزی نیست. خب این هلال نیست، کی گفته این هلال است؟ قسم می‌خوری این هلال است؟ آن‌وقت ما نقض کردیم به این‌ها زلزله را، گفتند نه، زلزله فرق می‌کند، چه فرقی می‌کند آقا؟ ... عجب حکم کسوف را دارد آن کسوف با [چشم مسلح]، در کسوف می‌گویند عرفا، در خسوف می‌گویند، در هلال می‌گویند‌، ‌به زلزله رسید نمی‌گویند؟! یعنی تناقض‌آمیزترین حرف‌ها همین حرف‌ها هست که شما می‌زنید.

[سؤال: ... جواب:] او می‌گوید طریقیت ندارد قول منجم، بحث ما در موضوعیت است. او از قبل پیش‌بینی می‌کند نمی‌گوید نامحسوس است، می‌گوید طبق قواعد من پیش‌بینی می‌کنم کسوف عادی رخ می‌دهد در فلان روز. او دارد آینده را پیش‌بینی می‌کند می‌گوید بعدا باران می‌آید، بعدا کسوف عرفی رخ می‌دهد می‌گوید لا عبرة چون طریقیت ندارد، ‌الان بحث طریقیت نیست بحث این است که شما داری با تلسکوپ می‌بینی. ... کجای قرآن گفته لا عبرة بقول المنجمین بعد شما استدلال می‌کنید. ... علما از آسمان‌ که نیفتادند، این لا عبرة بقول المنجمین دارد می‌گوید طریقیت ندارد. ... کی می‌گوید فرض اینجا است که با چشم عادی در هوای صاف قابل رؤیت نیست منجم می‌گوید. ... بر فرض بگویند، مگر امام معصوم گفته؟ نگفتند، شما داری از حفظ یک چیز نادرستی را می‌گویی. عبرتی به قول منجم نیست در بحث هلال هم گفتند در اینجا هم گفتند، یعنی طریقیت ندارد، شهادت عدلین باید باشد، طریقیت ندارد، ‌این یک بحث دیگری است، این را مشهور قائل نیستند که با چشم مسلح اگر ببینی بخشی از ماه گرفته شده عرفا به این می‌گویند خسوف القمر، اصلا بحث منجمی نیست، خودت تلسکوپ داری، خودت دیدی، کافی نیست، این اسمش خسوف نیست، ‌حرف این است. این عمدۀ بحث است. اگر ده روز هم راجع به این بحث کنید مطمئن باش نه شما حرف اضافه می‌زنی و نه حرف حق ما اضافه می‌شود، العلم نقطة کثّره الجاهلون.

مناقشه در فوریت نماز زلزله

اما راجع به فوریت نماز آیات در زلزله عرض کردیم عمدۀ قول چهار تا است: یکی واجب موسع بگوییم که صاحب مدارک می‌گوید علما همین را گفتند، گفتند واجب موسع است، یعنی اصلا فوریت در او معتبر نیست، محقق عراقی هم می‌گوید بله درست است، ‌دلیل نداریم بر فوریت، ‌نماز آیات واجب است بطور موسع بعد از زلزله بخوانیم.

صاحب عروه می‌گوید فوری است اما بعد از این‌که فورا بجا نیاوردی ظاهر کلام صاحب عروه این است که دیگر بقائا می‌شود واجب موسع، ولی یک احتمالی هم هست با توجه به مطالب آینده که بگوید فورا ففورا واجب است، لحظۀ اول نخواندی لحظۀ دوم، لحظۀ دوم نخواندی لحظۀ سوم که این می‌شود قول سوم.

قول چهارم هم این است که اصلا واجب فوری است، اگر نخواندی دیگرساقط شده.

اصل عملی در مقام

مرحوم آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری می‌گوید من بعید نمی‌دانم که واجب فوری باشد نماز آیات بعد از زلزله و لکن استصحاب می‌کنم بقای وجوب را بعد از فوت وقت فوریت.

شما می‌دانید این استصحاب کلی قسم ثالث است چون اگر کسی قبول کند نماز آیات واجب فوری است یعنی یک وجوبی اول بوده رفته روی مبادرت به نماز آیات بعد از زلزله، احتمال می‌دهیم یک وجوب دیگری است روی طبیعت نماز آیات رفته، آن وجوبی که رفته روی مبادرت به نماز آیات ساقط شده یقینا چون وقت فوریت گذشته، احتمال بقای کلی وجوب را در ضمن آن وجوب طبیعت نماز آیات می‌دهیم، این می‌شود استصحاب کلی قسم ثالث که این استصحاب جاری نیست.

و لکن اگر واقعا ما احتمال بدهیم نماز آیات واجب فوری نباشد، از ادله فوریت نماز آیات را استفاده نکنیم، مجمل باشد، اینجا اگر نوبت به استصحاب برسد و ما استصحاب در شبهات حکمیه را قبول داشته باشیم، بعید نیست استصحاب کنیم بقای وجوب نماز آیات را چون نماز آیات اول وقت واجب بود به هر عنوانی، عنوان مهم نیست، عنوان مبادرت هم واجب باشد بالاخره نماز آیات در اول وقت واجب می‌شود، استصحاب می‌کنیم که نماز آیات که در اول وقت واجب بود استصحاب می‌کنیم بعدا هم این نماز آیات واجب هست. ولی این کلی قسم ثانی بشود مشکلی ندارد، استصحاب کلی قسم ثانی جاری است و ما می‌توانیم با این استصحاب اثبات کنیم بقای وجوب را.

ولی اگر استصحاب را قبول نداشتیم کما هو الصحیح، در شبهات حکمیه استصحاب جاری نکنیم، به نظر ما باید بین عالم عامد و جاهل تفصیل بدهیم، عالم عامد منجز می‌شود بر او نماز آیات چون از اول ملتفت است، امر این نماز آیات که بر او منجز شده دائر است بین نماز آیات با قید فوریت یا نماز آیات لا بشرط از فوریت، برائت از شرط فوریت جاری می‌کنیم ولی اصل نماز آیات بر او منجز است. اگر نوبت به اصل عملی برسد ندانیم نماز آیات و واجب فوری است یا واجب موسع، عالم عامد اگر باشد، اصل نماز بر او منجز است، فوریت قید زاید مشکوک است برائت از او جاری می‌کنیم.

ولی اگر طرف جاهل باشد فرق می‌کند، اول وقت جاهل بود، بعد از این‌که وقت فوریت گذشت عالم شد، آنجا اگر استصحاب در شبهات حکمیه جاری نشود، کی می‌گوید بر این جاهل منجز شده اصل نماز؟ فرق می‌کند با عالم، ‌اینجا اتفاقا برائت از بقای وجوب نماز آیات جاری می‌کند اگر استصحاب در شبهات حکمیه را ما قبول نکردیم. آن هم این‌که استصحاب در شبهات حکمیه را اگر قبول کردیم، در حق جاهل استصحاب مثبت بقای وجوب است، در صورتی است که این جاهل، جاهل مرکب نباشد چون جاهل مرکب به نظر مشهور تکلیف ندارد، جاهل مرکب است یعنی احتمال ثبوت تکلیف را نمی‌دهد.

و لذا آقای خوئی فرموده اگر جاهل مرکب باشی مبادا استصحاب کنی بقای وجوب را. این را بعدها خودش گفته، گفته جاهل بسیط اگر استصحاب جاری بشود در شبهات حکمیه می‌تواند استصحاب کند بقای وجوب را چون حادث شد وجوب در حق جاهل بسیط اما جاهل مرکب در اول وقت تکلیف نداشت، موقعی عالم شد که فوریت گذشته، شاید بقائا هم تکلیف نداشته باشد. که انصافا حرف متینی است بنا بر نظر مشهور که می‌گویند جاهل مرکب تکلیف ندارد.

پس خلاصۀ عرض ما این شد: اگر ما تردید کردیم در استفادۀ فوریت از روایات، عالم عامد اصل نماز آیات بر او منجز است، از فوریت برائت جاری می‌کنیم.

[سؤال: ... جواب:] این برائت که کلفت‌زدا است، می‌گوید لازم نیست فورا نماز آیات بخوانی. عالم عامد است، عالم عامد امرش دائر است که نماز فوری بخواند یا اصل نماز را بخواند، ‌آنی که نماز فوری باشد که کلفت زایده دارد، برائت از این کلفت زایده جاری می‌کند.

اما غیر عالم عامد (جاهل) عرض کردیم او مبتنی است تنجز وجوب در حقش به جریان استصحاب در شبهات حکمیه که ما قبول نداریم.

[سؤال: ... جواب:] ما قبلا این را بحث کردیم، ‌عالم عامد امرش دائر بین اقل و اکثر، اصل نماز بر او منجز تفصیلی است، برائت از آن چیزی که منجز تفصیلی است که معنا ندارد جاری بشود، ‌اصل نماز بر او منجز تفصیلی است، ‌قید زاید که فوریت است از او برائت جاری می‌شود.

این در صورتی است که ما شک بکنیم در ظهور ادله، اما ادعای مشهور این است که ظاهر ادله فوریت است. آقای خوئی هم می‌گوید ما دلیل نماز آیات عند الزلزلة را مناقشه کردیم ولی دلیلش روایت دیلمی است، روایت دیلمی می‌گفت اذا کان ذلک فکیف نصنع حضرت فرمود نماز آیات بخوانید طبق روایت، در هنگام زلزله نماز آیات بخوانید.

انصافا اشکال محقق عراقی وارد است، از کجای این روایت فوریت استفاده می‌شود؟ می‌گوید زلزله اگر شد نماز‌ آیات بخوانید، اما فورا بخوانید؟ مثل اذا فاتتک فریضة فاقضها یعنی فورا قضا کن؟ امر که ظهور در فوریت ندارد.

[سؤال: ... جواب:] در کسوف و خسوف اداء است مادام الکسوف و الخسوف، ‌بعد قضا می‌شود، روایت داشت، چه ربطی دارد به اینجا؟ روایت صحیحه می‌گفت اگر خسوف کامل بشود بعدش ملتفت بشوی باید قضا کنی، فاقضها، اما در اثنای کسوف اداء است، اداء معلوم است باید انجام بشود، ربطی به مانحن‌فیه ندارد.

و لذا ما دلیل بر فوریت نماز زلزله نداریم، ‌این را مرحوم صاحب مدارک هم می‌گوید و محقق عراقی هم دارد، ما دلیل بر فوریت نداریم.

حکم ترک فوریت بنا بر لزوم فوریت

اما حالا اگر بپذیریم فرمایش آقای خوئی را که ظاهر ادله فوریت است، ما نخواندیم عالما أو جاهلا، استصحاب بقای وجوب هم دیگر جاری نیست، ‌عرض کردم چون کلی قسم ثالث می‌شود، اگر بدانیم نماز آیات فوری واجب است پس آن وجوب رفته، یک وجوب دیگری که روی طبیعت نماز آیات است نمی‌دانیم هست یا نیست استصحاب بقای جامع وجوب می‌شود کلی قسم ثالث. اما بحث این است که حالا که فوریت گذشت دلیل وجوب قضا شاملش می‌شود یا نه؟

دیروز عرض کردیم آقای سیستانی می‌گویند نمی‌شود دلیل نداریم، آقای خوئی می‌گویند نخیر، ‌دلیل داریم، ‌خوب هم داریم. کدام دلیل؟ ایشان می‌گوید صحیحۀ زراره. در صحیحۀ زراره که ما دیروز به‌عنوان صحیحۀ ثالثه مطرح کردیم این‌جور آمده: رجل صلی بغیر طهور أو نسی صلوات لم یصلها أو نام عنها قال یقضیها اذا ذکرها فی‌ای ساعة ذکرها من لیل أو نهار. آقای خوئی می‌گوید این روایت اطلاقش می‌گیرد این نماز آیات بعد از زلزله را. نسی صلوات لم یصلها نام عنها صلی بغیر طهور یقضیها اذا ذکرها و لو نماز آیات باشد. ایشان می‌گوید خیلی این روایت خوب است، حتی لفظ فریضه هم در صدر این روایت نیست تا شبهه بکنید فریضه شاید ما فرضه الله فی الکتاب باشد که نماز آیات فریضه به این معنا نیست، آقای خوئی می‌گوید اولا اطلاق فریضه یعنی واجب، در مقابل مستحب، فریضة الله فی الکتاب قرینه می‌خواهد. بر فرض هم بگویید فریضة الله فی الکتاب معنای فریضه است، این روایت که ندارد فریضه، این روایت دارد رجل صلی بغیر طهور.

البته آقای خوئی بعد ملتفت شده که ذیل روایت فریضه دارد، و لا یتطوع برکعة حتی یقضی الفریضة کلها، گفته: من که گفتم فریضه ظهور دارد در مقابل مستحب، به معنای فریضة الله نیست. یعنی عملا از آن حرف اولش رفع ید کرد که صلات ندارد صلات فریضه، پذیرفت که ذیل قرینه می‌شود که این صلات فریضه است ولی می‌گوید ظهور اولی فریضه در مقابل تطوع است نه در مقابل سنت واجبه که بگویید نماز آیات سنت واجبه است.

می‌گوییم آقای خوئی!‌ انصافا آیا ظهور اطلاقی این روایت شامل هر نمازی می‌شود و لو نماز مستحب یا نماز واجب غیر نماز‌های یومیه؟ انصراف سؤال به فرض متعارف است. می‌گوید شخصی بدون وضو خوانده، ‌فراموش کرده نماز بخواند، خوابش برده، امام می‌فرماید هر وقت یادش آمد قضا کند، واقعا عرف اطلاق‌گیری می‌کند نسبت به غیر نمازهای یومیه؟

[سؤال: ... جواب:] آدم که سؤال می‌کند خیلی در سؤال، اطلاق را تا گاو و ماهی پیش برد. و این عجیب است، مثلا آقای خوئی می‌گوید سائل سؤال کرده در روایت وقع فأرة فی اناء گفتند این اناء منصرف از انائی است که به مقدار کر است، می‌گوید نه، در خانۀ بعضی از سلاطین یک اناءهایی بود که یک شتر کامل خورد می‌کردند آبگوشت می‌کردند می‌دادند به مردم، این‌ها اطلاق درست می‌کند برای روایت؟ سألته عن فأرة وقعت فی اناء یک انائی در خانۀ حاتم طائی است یک انائی در خانۀ خلیفه است که به اندازۀ کر است پس این اطلاقش شامل کر می‌شود، بابا این سؤال از فرض متعارض کرده، ‌به قول آقای زنجانی می‌گفتند پدر ما می‌گفت سؤال که می‌کنند حمل کنید بر فرض متعارض همان را جواب بدهید، ‌اگر سائل نظرش به فرض غیر متعارف باشد می‌گوید.

پس اولا اطلاق این روایت مشکل است.

ثانیا: ذیلش که دارد فریضه. کی می‌گوید فریضه ظهورش در مقابل تطوع است؟ نه، ‌فریضه دو معنا دارد: فریضه در مقابل سنت واجبه، ‌فریضه در مقابل تطوع. کی می‌گوید فریضه ظهورش در مقابل تطوع است که شامل نماز آیات هم بشود؟

[سؤال: ... جواب:] چون سؤال از تطوع بود، ‌سؤال از اتیان به نوافل بود در وقت فریضه، چون سؤال از تطوع بود، دارد تطوع مستحب نیست یا مکروه است در وقت فریضه، آن از این جهت است، اما این‌که فریضه به معنای مطلق واجب است یا به معنای واجب در قرآن است که شامل نماز آیات نمی‌شود، واقعا مجمل است. و لذا حق با آقای سیستانی است که اگر استظهار بکنیم از ادله مثل آقای خوئی و آقای سیستانی که واجب فوری است نماز آیات عند الزلزله، ‌عمدا هم تأخیر بیندازی از وقت فوریت بگذرد، نماز قضا ندارد، نظر فقهی این است، حالا آدم نخواهد فتوا بدهد احتیاط بکند یک بحث دیگری است و لکن چون ما فوریت را نفهمیدیم از ادله روی حرف قبلی‌مان هستیم که عالم عامد اصل نماز آیات بر او منجز است، ‌عمدا هم می‌تواند تاخیر بیندازد و در حق جاهل اگر جهلا تاخیر انداخت برائت از وجوب قضا است چون استصحاب در شبهات حکمیه جاری نیست. این خلاصۀ عرض ما در این مسأله است.

 

logo