1403/09/24
بسم الله الرحمن الرحیم
/ فصل في مبطلات الصلاة/مبطلیت تکلّم
موضوع: مبطلیت تکلّم/ فصل في مبطلات الصلاة/
تتمۀ مسألۀ 12: قصد تنبیه غیر با ذکر خدا
بحث راجع به این بود که ذکر خدا به داعی تنبیه غیر اشکال ندارد به این معنا که انسان مثلا میگوید سبحان الله و قصد هم میکند تسبیح خدا را و لکن بخاطر تقرب الی الله این کار را نمیکند، بخاطر تنبیه و یادآوری به دیگری این کار را میکند.
روایت هم در این مورد هست، این روایات را بخوانم: یکی موثقۀ عمار است وسائل جلد 7 صفحۀ 255: عن الرجل و المرأة یکونان فی الصلاة فیریدان شیئا أیجوز لهما ان یقولا سبحان الله قال نعم و یؤمیان الی ما یریدان. این اطلاق دارد و لو سبحان الله را فقط به همین هدف بگوید به هدف تنبیه غیر بگوید.
در معتبرۀ حلبی طبق نقل کافی و فقیه دارد سأل اباعبدالله علیه السلام عن الرجل یرید الحاجة و هو فی الصلاة قال یؤمی برأسه و یشیر بیده و یسبح. وسائل جلد 7 صفحۀ 254. و لکن در تهذیب یسبح ندارد، ولی وقتی در کافی است در فقیه است انسان وثوق پیدا میکند به اینکه این جمله در تهذیب سقط شده با توجه به کثرت اخطاء در تهذیب.
و همینطور روایتی است که در کتاب علی بن جعفر و کتاب قرب الاسناد هست که وسائل جلد 7 صفحۀ 257 نقل میکند صحیحۀ علی بن جعفر عن اخیه قال سألته عن الرجل یکون فی صلاة و الی جنبه رجل راقد فیرید ان یوقظه فیسبح و یرفع صوته لا یرید الا لیستیقظ الرجل هل یقطع ذلک صلاته قال لا یقطع ذلک صلاته. در قرب الاسناد بجای فیسبح دارد فیصیح و یرفع صوته. ولی ظاهرش این است که همین فیسبح باشد که در کتاب علی بن جعفر هست چون هل یقطع ذلک صلاته آخه این صیاح در ضمن چیست؟ همینجوری صیاح بدون حروف؟ این متعارف است؟ بالاخره آدم باید یک چیزی بگوید داد بزند.
[سؤال: ... جواب:] این روایت دارد رجل یکون فی صلاته و فی جنبه رجل راقد فیرید ان یوقظه در کتاب قرب الاسناد است فیصیح و یرفع صوته، در کتاب علی بن جعفر هست فیسبح و یرفع صوته. ... آخه چه جوری یصیح؟ یصیح در ذکرش دیگر. ... یعنی وسط نماز بگویی هوووی؟ انصافا ظاهرش همین است که فیسبح باشد و الا فیصیح و یرفع صوته که تکراری شد، ظاهرش این است که فیسبح و یرفع صوته. حالا بالاخره این روایت هم نبود روایت قبلی کافی است.
[سؤال: ... جواب:] فیسبح اصلا بدون قصد تسبیح صدق نمیکند، کسی که لفظ سبحان الله بگوید قصد معنا نکند نمیگویند یسبح میگوید تلفظ بلفظ سبحان الله، یسبح یعنی قصد تسبیح داشت، منتها داعی او بر این تسبیح خدا نیست، بیدار کردن آن شخص است. حالا ممکن است بیدار کردن آن شخص هم به غرض الهی نباشد، او را بیدار میکند تا صبحانه آماده کند. ... عرض میکنم انصاف این است که ظاهرش فیسبح است. ... جای توهم نداشت که کسی صدایش را بلند کند به قرائت سورۀ حمد بخاطر یک هدفی از این بیاید سؤال کند. ... لا تجهر بصلاتک آن جهر فوق متعارف است این روایت که آن را نمیگوید، آن روایت که و لو بخاطر خدا هم بخواهد جهر فوق متعارف کند اشکال دارد.
مسألۀ 14: تکرار ذکر و قرائت
مسألۀ 14: لا بأس بتکرار الذکر او القراءة عمدا او من باب الاحتیاط نعم اذا کان التکرار من باب الوسوسة لا یجوز.
صاحب عروه فرموده تکرار ذکر چه از باب استحباب تکرار باشد چه از باب احتیاط باشد که شاید ذکر قبلی ایراد داشته ذکر جدید بگویم مانعی ندارد چون اطلاقات ذکر و قرائت اقتضا میکند جواز تکرار را. در صحیحۀ علی بن جعفر که در قرب الاسناد صفحۀ 204 و در وسائل جلد 6 صفحۀ 152 آمده راجع به تکرار قرآن هست که یردد القرآن ما شاء، راجع به ذکر هم باز در جلد 7 وسائل صفحۀ 258 صحیحۀ علی بن جعفر است که عن رجل یخطئ فی التشهد و القنوت هل یصلح له ان یردد حتی یذکره او ینصت ساعة و هو یتذکر قال لا بأس ان یردد و ینصت الساعه حتی یذکر، یادش میرود آیۀ بعدی یا ذکر بعدی در تشهد و در قنوت آن قبلی را هی تکرار میکند تا آن بعدی یادش بیاید، اشکال ندارد، مانعی ندارد.
علیالقاعده هم مانعی ندارد چون ذکر خدا و قرائت قرآن در نماز جزء نماز است و اصلا تکلم از او منصرف است.
مناقشه در حرمت تکلیفیه و وضعیۀ وسوسه
اما وسوسه: مشهور ظاهرا قائلند عمل به وسوسه حرام است. مراد از وسوسه هم این است که انسان به احتمالهای غیر عقلایی اعتنا بکند در حدی که دچار بیماری وسوسه بشود و الا وسواس ممکن است یک احتمالش عقلایی باشد، اینکه بعضیها میگویند هر جوری بشود وسواس اعتنا به شکش نکند این درست نیست. وسواس به وسوسه اعتنا نمیکند یعنی به احتمالهای غیر عقلایی اعتنا نمیکند. مشهور ظاهرش این است که میگویند اعتنا به وسوسه حرام هست و مبطل هم هست.
و لکن این مطلب که مشهور گفتند و در عروه هم هست و برخی از محشین عروه هم پذیرفتند دلیل واضحی ندارد. اما حرمت تکلیفیهاش استدلال شده برای حرمت تکلیفیه عمدتا به صحیحۀ عبدالله بن سنان: ذکرت لابی عبدالله علیه السلام رجلا مبتلا بالوضوء و الصلاة و قلت هو رجل عاقل فقال ابوعبدالله علیه السلام وای عقل له و هو یطیق الشیطان فقلت له کیف یطیع الشیطان قال سله هذا الذی یأتیه من ایّ شیء هو؟ فانه یقول لک من عمل الشیطان. وسائل جلد 1 صفحۀ 63. میگوید خدمت امام صادق علیه السلام تعریف کردم از یک شخصی و گفتم او متاسفانه مبتلا به وضو و نماز است که ظاهرش این است که وسواس است در وضو و نماز ولی آدم عاقلی است حضرت فرمود چه عقلی دارد این آقا، و ایّ عقل له و هو یطیع الشیطان یعنی این اعتنا به وسوسه مصداق اطاعة الشیطان است خودش هم قبول دارد، قرآن هم که نهی کرده از اطاعت شیطان، پس اطاعت شیطان میشود حرام.
انصافا ظاهر این صحیحه این است که شخص اعتنا میکند به وسوسه، اعتنای در عمل، اعتنا به وسوسه میکند اعتنای اختیاری. بعضی از وسواسها به حدی میرسند خارج میشود از تحت اختیارشان اصلا الله اکبر نمیتواند بگوید. یکی از دوستان ما میگفت من وسواس شده بودم نمیتوانستم الله اکبر بگویم، نمیتوانستم، هی میخواستم نیت کنم الله اکبر بگویم نمیآمد، این یک مرتبه است از وسوسه.
[سؤال: ... جواب:] معلوم نیست به سوء اختیار باشد، ضعف اعصاب است. خدا مبتلا نکند، آنوقت مبتلا بشود آدم بعد میفهمد به سوء اختیار است یا ابتلای الهی است.
ولی این ترک استفصال شد در این روایت، متعارف در اینکه مبتلا به وضو و نماز است این است که اعتنا میکند به وسوسهاش در وضو و نماز.
اما عرض ما این است که بله مبتلا به وسوسه اطاعت شیطان میکند، اما کی میگوید اطاعت شیطان حرام است؟ آیۀ قرآن میگوید خدا را اطاعت کنید، شیطان را هم ما نباید اطاعت کنیم این ارشاد است، اطیعوا الله ارشاد است.
[سؤال: ... جواب:] قرآن بیشتر میگوید لا تعبدوا الشیطان، نوعا میگوید لا تعبدوا الشیطان، بله گاهی هم میگوید لا تتبعوا خطوات الشیطان.
شیطان یک موجود مجسمی نیست در خارج، گاهی شما میگویید لا تطع هذا الرجل، ظهورش این است که هر جا امرت کرد گوش به حرفش نده. اما شیطان که یک موجود مجسمی نیست در خارج، از کجا ما میفهمیم که این امر شیطان است و ما اتباع نکنیم امر شیطان را؟ بستگی دارد آن فعلی که ما احساس میکنیم به او انگیزه پیدا کردیم انجامش بدهیم فعل بدی است یعنی در رتبۀ سابقه فرض شده بد بودن این فعل، میگوید کار بد نکن، کار بد نکن دیگر ظهور در مولویت ندارد، بستگی دارد آن بدیش در چه حدی باشد، بدیش به حدی است که لازم است ترک بشود باید ترک کنیم بدیش در حدی است که بهتر است ترک بشود بهتر است ترک کنیم، ارتکاب مکروهات مسلما اطاعت شیطان است. این را که نمیشود انکار کرد. و لکن قطعا حرام نیست ارتکاب مکروهات، اشتغال به لهو اشتغال به لغو قطعا اطاعت شیطان است، قد افلح المؤمنون الذین هم عن اللغو معرضون، اصلا کی انسان را به کار لغو میکشاند، از شب تا صبح مشغول لغویات، جفنگیات، شب تعطیل هست ولی بنا نیست شب تعطیل جفنگیات بگویی یا برو بخواب یا یک کار مفیدی انجام بده، این شیطان است که انسان را میکشاند به کار لغو کار لهو ولی قطعا حرام نیست. پس اطاعت شیطان اولا نهی از او ظهور ندارد در نهی مولوی. ثانیا: قطعا اطاعة الشیطان بر ارتکاب مکروهات و کارهای بیفایده صادق است و انجام دادن آنها حرام نیست.
[سؤال: ... جواب:] هی اعتنا به وسوسه کار عقلایی است دیگر. خود روایت میگوید سله هذا الذی یأتیه من ای شیء هو؟ یقول هو من عمل الشیطان.
حالا بر فرض از این روایت استفاده کنیم اعتنا به وسوسه حرام است، این را هم استفاده نکنیم کراهتش را که استفاده میکنیم یعنی امر ندارد این تکرار ذکر در نماز از روی منشأ وسوسه. این مقدار را که حتما استفاده میکنیم که امر ندارد بلکه مکروه است و لو حرمتش را استفاده نکنیم و لکن آخرش میشود ذکر خدایی که امر ندارد حالا یا نهی تحریمی دارد یا نهی کراهتی دارد، ما قبلا گفتیم تکلم از ذکر خدا و لو ذکری که امر ندارد منصرف است. ذکر خدا و لو امر نداشته باشد این دلیلی بر مبطلیتش ما نداریم.
نقد و بررسی تطبیق زیاده بر تکرار از روی وسوسه
اما اینکه بیاییم بگوییم زیاده است، بگوییم این ذکر خدا از روی وسوسه که امر ندارد یقینا چون با این روایت نمیسازد امر داشتنش، حالا که امر ندارد پس فعل مسانخ است و لو ما قصد جزئیت هم نکنیم بنا بر نظر کسانی مثل آقای سیستانی که اتیان به جزء مسانخ را که امر ندارد مصداق زیاده میدانند، قوام صدق زیاده را به قصد جزئیت نمیدانند، پس ما که از روی وسوسه ذکر خدا را تکرار کردیم سه بار گفتی سبحان الله یا یک بار گفتی سبحان ربی العظیم و بحمده از روی وسوسه که این ظاء مبادا از مخرج ادا نشده باشد، با اینکه این شک انسان ناشی از وسوسه است، تکرار بکنی باز هم بگویی سبحان ربی العظیم و بحمده یا سبحان الله سبحان الله سبحان الله وقتی این از روی وسوسه تکرار بشود و امر ندارد پس این میشود مصداق زیاده.
این یک شبههای است و لکن کلام در این است که اگر نماز نسبت به ذکر خدا و لو امر نداشته باشد لابشرط است، شبیه آنچه که در بیت میگویند، بیت میگویند ما اشتمل علی غرفة فصاعدا، یک اتاق باشد جزء مسمای بیت است دو اتاق باشد جزء مسمای بیت است و لذا دیگر زاد فی البیت غرفة معنا ندارد از اول با نقشه اگر بخواهی چهار تا اتاق بسازی سه تا اتاق بسازی و لو حالا متعارف نیست متعارف دو تا اتاق خواب است شما بجای دو تا اتاق خواب چهار تا اتاق خواب بسازی، نمیگویند زاد فی البیت، بله اگر یک حدی ذکر کنند مثلا شهرداری بگوید بیش از دو اتاق نساز، یا نقشهای به شما بدهد که فقط دو اتاق خواب دارد شما آن مازاد بر نقشۀ شهرداری بجای دو اتاق خواب چهار تا اتاق خواب بسازی، شهرداری میگوید دو تا اتاق خواب زیاد کردی، این را میگوید چون آن حد نقشهای که مهندس کشیده که با آن مهندس طراح با آن نقشۀ او ساختمان ساخته بشود بیشتر از او ساختی، این را میگویند اما اگر حدی لحاظ نشود نمیگویند زاد فی البیت غرفة، چون آنی که در مسمای بیت دخیل است ما اشتمل علی غرفة فصاعدا است. نماز هم ما اشتمل علی اقل ذکر الله فصاعدا است، ده تا ذکر هم بگویی نماز است صد تا ذکر هم بگویی نماز است. کلام در این است که این ذکر خدا که امر ندارد به قول مطلق قصد جزئیت هم که نداری، بیایند بگویند زدت فی صلاتک، این روشن نیست.
[سؤال: ... جواب:] بحث در این است شما این سبحان ربی العظیم و بحمده را از روی وسوسه تکرار کردی، این تکرارش امر استحبابی یقینا ندارد بلکه نهی کراهتی دارد با توجه به این روایت، نهی تحریمی را ما نمیگوییم اما نهی کراهتی را که میگوییم، او را هم نگوییم امر نداشتنش را که میگوییم، این جهت را توضیح بدهم:
ممکن است یک کسی به ما اشکال کند: "این تکرار ذکر بهعنوان ذکر خدا امر دارد بهعنوان اعتنا به وسوسه نهی دارد حالا نهی کراهتی نهی تحریمی". و لکن این با توجه به انحلالی بودن استحباب ذکر جور نمیآید، این ذکر خدا مستحب اگر باشد دیگر نمیتواند مکروه هم باشد و لو به دو عنوان، این فرد از ذکر چون استحباب انحلالی است این فرد از ذکر هم مستحب است هم مکروه، بنا بر کراهت اعتنا به وسوسه یا هم مستحب است هم حرام بنا بر حرمت اعتنا به وسوسه این به نظر میرسد قابل اجتماع نباشد. و لذا اینکه کسی بگوید این ذکر و لو ناشی از وسوسه هم اطلاق امر شاملش میشود چون ما قائل به جواز اجتماع امر و نهی هستیم، بله ما قائل به جواز اجتماع امر و نهی هستیم در امر به صرف الوجود، امر به صرف الوجود نماز امر به صرف الوجود دفن میت جمع میشود حتی با نهی تحریمی از دفن میت در مکان مغصوب، ما نظرمان این است، اما امر به صرف الوجود باید باشد نه امر انحلالی، امر انحلالی با نهی جمع نمیشود، بیاید بگوید با هرکدام از این آبهایی که در این خانه است وضو بگیر، این جمع نمیشود با غصب که برخی از این آبهایی که در خانه است مصداق غصب است، بالاخره نسبت به این آبهایی که ملک غیر است اطلاق امر استحبابی بخواهد بگیرد بگوید مستحب است وضو بگیری اطلاق نهی از غصب هم بگیرد بگوید نباید غصب کنی اینها با هم جمع نمیشود.
[سؤال: ... جواب:] امر استحبابی را عرض میکنم، مولا بگوید مستحب است با تکتک این آبها وضو بگیری این جمع نمیشود با تحریم غصب، امر به صرف الوجود بحث دیگری است او جمع میشود با نهی از بعض حصههای این واجب بهعنوان آخر.
و لذا استحباب انحلالی است وقتی استحباب انحلالی بود این ذکر خدا که ناشی از وسوسه است یک فردی از مستحب میخواهد باشد این جمع نمیشود با آن حرمتش یا کراهتش. و لذا گفته میشود وقتی که این ذکر خدا امر نداشت اینجا شبهه این است که شما قصد جزئیت هم که در زیاده معتبر نباشد که نظر آقای سیستانی هست عرفا این را که اضافه کردی شد مصداق زیاده، بنده عرضم این است که با توجه به اینکه ذکر خدا و لو امر نداشته باشد، این داخل در مسمای نماز است، یعنی نماز اسم افعالی است که یکی ذکر الله است مهما قل او کثر. شما صد بار هم بگویی سبحان الله این داخل در تعریف نماز است، وقتی اینجور بود اینجا ما بیاییم بگوییم بدون قصد جزئیت صدق میکند زاد فی صلاتک، این صدقش یا جزما منتفی است یا اگر شک کردیم نوبت به اصل عملی برسد برائت جاری میکنیم از مانعیت آن.
[سؤال: ... جواب:] قصد جزئیت قطعی نمیکند، وقتی وسواس است احتیاط میکند. میگوید من این ذکر را میگویم اگر ذکر قبلی غلط است خودبخود بشود جزء نماز، غلط نیست بشود تکرار ذکر. قصد جزئیت جزمیه نمیکند. قصد جزئیت قطعا نمیکند وسواس، شما خودتان میگویید وسواس، وسواس در همه چیز وسواس است در این جهت هم که مبادا قصد جزئیت بکنم نمازم باطل باشد توجه دارد که قصد جزئیت نکند. ... شک دارد، اینکه یقین بکند آن ذکر قبلی غلط است این بعض مراتب شدید وسوسه است. نوعا شاک هستند وقتی شاک بود قصد جزئیت نمیکند.
[سؤال: ... جواب:] اگر قصد جزء واجب بکند که آنوقت آقای خوئی میآیند میگویند این زیاده شد.
پس اساس شبهه اینکه این ذکر ناشی از وسوسه که بدون قصد جزئیت میآید این مصداق زیاده باشد این مبتنی بر این است که ما قصد جزئیت را در صدق زیاده دخیل ندانیم و الا آقای خوئی میگوید قصد جزئیت نمیکنی که مصداق زیاده نیست، از نظر آقای خوئی که مطلب روشن است روی نظر کسانی که میگویند قوام زیاده به قصد جزئیت نیست، روی مبنای آنها کار مشکل میشود مثل مبنای آقای سیستانی. البته آقای سیستانی یک عبارتی دارد گاهی میگوید زیاده در اجزای اصلیه. ما میگوییم ذکر واجب را تکرار کند این هم جزء اصلی است. جزء اصلی یعنی چی؟ حتما باید جزء ارکان باشد، شما دو تا سجده را سه تا بکنی دیگر زیاده نیست؟ یک وقت بگویی مستحبات، مثلا صلوات بهجای یک بار ده بار صلوات میفرستی حالا او هیچ، کلام در این است که در ذکر رکوع یک بار سبحان ربی العظیم و بحمده گفتن که واجب است یا سه بار سبحان الله گفتن که واجب است، پس میشود جزء اصلی یعنی جزء واجب، حالا این را تکرار میکند این را که تکرار میکند قصد جزئیت هم که ندارد چه جور آقای سیستانی میگویند این مصداق زاد فی صلاته نیست. توجیهی ندارد الا همینی که ما عرض میکنیم که مسمای نماز چون در او ذکر خدا کم یا زیادش داخل است و لذا عرفا یک حدی هم حساب نمیشود بهلحاظ آن حد بگوییم زاد فی صلاته، بله در مثل رکوع چون رکوع ثانی در آنجا به شرط لا هست عرفا میگویند زاد فی صلاته رکوعا اما اینکه ما بیاییم بگوییم این کسی که از روی وسوسه دو بار گفت سبحان ربی العظیم و بحمده بار دوم چون امر ندارد خارج از حد امر است جزء مسانخ هم که هست قصد جزئیت هم که ما معتبر نمیدانیم در صدق زیاده، پس زاد فی صلاته. این و لو شبهه شبهۀ ضعیفهای نیست و فکر ما را هم مشغول کرده، اما یمکن ان یجاب عنه به همان مطلبی که ما عرض کردیم.
[سؤال: ... جواب:] قنوت در رکعت اول خارج از مسمای نماز است. حالا قنوت یک فعلی است به نظر ما، فرق میکند با ذکر خدا، ذکر خدا قول است، فعل که نیست، این قول در نماز آن قدر زیاد است که دیگر مسمای نماز چه کم ذکر خدا چه زیاد ذکر خدا داخل در مسمای نماز است.
این یک جواب که بگوییم اصلا عرفا من زاد فی صلاته شامل این ذکر خدا که از روی وسوسه گفتی امر ندارد نمیشود.
[سؤال: ... جواب:] قطعا امر ندارد. ... یعنی ذکر خدا ناشی از وسوسه این مسانخ با آن ذکر خدایی که ماموربه است نیست. آخه ذکر خدا شما سبحان ربی العظیم و بحمده دو بار گفتی، بار دومت امر ندارد، این هم مسانخ با قبلی است دیگر، حالا چرا امر ندارد چون اعتنا به وسوسه است امر ندارد.
پس حالا احتمالات را بگوییم. پس یک احتمال این است که بگوییم چون ذکر خدا و لو تکرارش اینها داخل در مسمای نماز است و یک حد عرفی واضحی هم ندارد نماز که بهلحاظ آن حد بگوییم زاد فی صلاته، صدق زیاده ممنوع است بر این تکرار ذکر عن وسوسة .
یک توجیه دیگر این هست که روی مبانی ما که ما میگوییم ظهور اولی نهی از زیاده قوامش هم به جزء مسانخ است هم به اتیان به قصد جزئیت، اگر شما هفت شوط طواف را کنارش یک شوط بیاورید به داعی هدیه به روح امواتتان، قصد نمیکنی جزئی باشد از آن هفت شوط قبلی که طواف عمره است، عرف نمیگوید زاد فی طوافه چون قصد جزئیت نداری و لکن ما از روایتی که میگوید سجود تلاوت در نماز نداشته باشید فان السجود زیادة فی المکتوبة فیالجمله فهمیدیم که در نماز اتیان به بعضی از افعال مسانخ نماز و لو بدون قصد جزئیت این مصداق زیاده است چون در سجود تلاوت که قصد جزئیت ندارد. ولی این خطاب مجمل است، شامل اتیان به ذکر و قرائت قرآن و لو امر ندارد چون ناشی از وسوسه بشود، این اجمال دارد. وقتی اجمال داشت ظهور اولی نهی از زیادۀ در فریضه، دیگر شاملش نمیشود چون قوامش به قصد جزئیت بود عرفا. ظهوری که در السجود زیادة فی المکتوبة است که بعضی از افعال هستند در نماز که و لو قصد جزئیت نکنی زیادۀ در مکتوبه شامل آنها میشود، این زیاده شامل بشود به اتیان این اقوال و اذکار که امر ندارد یا حتی نهی کراهتی دارد یا حتی نهی تحریمی دارد، بدون قصد جزئیت مشکل هست. و لذا بعید نیست بگوییم که اعتنای به وسوسه در تکرار ذکر یا در تکرار قرائت قرآن و لو امر ندارد بلکه نهی کراهتی دارد بلکه بعضی نهی تحریمی برای او قائل بودند، این مقتضی بطلان نماز نیست و موجب صدق زیاده نمیشود و لذا این مسأله مشکلی ندارد.
دو تا روایت است راجع به وسوسه آنها را هم انشاءالله فردا میخوانیم و وارد بحث بعدی میشویم.