« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد محمدتقی شهیدی

1403/09/11

بسم الله الرحمن الرحیم

/ فصل في مبطلات الصلاة/مبطلیت تکلّم

موضوع: مبطلیت تکلّم/ فصل في مبطلات الصلاة/

 

مسألۀ 4: لا تبطل بمد حرف المد و اللین و ان زاد فیه بمقدار حرف آخر فانه محسوب حرفا واحدا.

صاحب عروه فرمود حرف لین یعنی واو و یای ساکنه که قبلش مفتوح باشد مثل عین، لون، موت، اگر مد بدهد و لو به مقدار یک حرف این عرفا حرف جدید نمی‌شود یا حروف مد: الف و یا واو و یا یای ساکنه ما قبلش مکسور باشد و یا واو ساکنه که ما قبلش مضموم باشد این هم اگر مد بیش از حد داده بشود این حرف جدید نمی‌شود.

مرحوم آقای بروجردی فرمودند لا یخلو من اشکال. مرحوم حاج حسین آقا قمی فرمودند ما لم یخرج عن المتعارف.

ما وجهی نمی‌فهمیم برای این اشکال. ببینید!‌ حروف مد یا حروف لین در هنگام وقف مناسب هست مد داده بشود، حروف لین مثلا خیر [با مد] حالا حروف مد چون بیشتر می‌گویند اگر وقف بشود مد می‌دهند در آخر آیه که وقف می‌کنید یا در وسط آیه که وقف می‌کنید. حالا اگر وقف نکنید مد ندارد، ولی اگر شما مد بدهید مشکلی ایجاد نمی‌شود. قل ما عند الله خیر من اللهو بگویید خیر [با مد] من اللهو، ‌مشکلی ایجاد نمی‌شود. قل ان الموت [با مد] یفرون منه، مشکلی ایجاد نمی‌شود یا وسط آیه بگویید الکافرون [با مد] هم مثلا کذا، یا ان المنافقین [با مد یاء] هم الفاسقون. این اشکال که ما بگوییم این خارج از متعارف است یعنی خارج از متعارف عند اهل التجوید یا خارج از متعارف عند العرف، خب باشد، غلط نیست و لذا وجهی برای اشکال آقای بروجردی و مرحوم حاج حسین آقا قمی ما نمی‌بینیم.

یک مطلب عرض کنم این‌که بیشتر شاید مربوط به اشباع باشد که موجب یک حرف می‌شود که در برخی از موارد طبق قواعد تجوید اشباع و لو موجب حرف بشود این طبق قواعد است، ‌در جایی که هاء ما قبل و ما بعدش متحرک باشد، اشباع می‌شود یعنی تبدیل به حرف می‌شود. و ینقلب الی اهلۀ مسرورا، با این‌که اگر بخواهید اشباع نکنید باید بگویید الی اهله مسرورا، ‌اما در قرآن‌های عثمان‌طه زیرش یاء‌ گذاشتند، ینقلب الی اهلۀ مسرورا، کشیدید دیگر، اشباعی که منتهی شد به حرف یاء. یا و لیتق الله ربه‌و و لا تکتموا الشهادة، اینجا چون قبل از هاء و بعد از هاء متحرک است هاء را اشباع می‌کنید و تبدیل می‌شود به واو، یعنی بعد از هاء فقط ضمه نیست، ضمه‌اش یک حرکت هست نه نیم‌حرکت، وقتی یک حرکت شد می‌شود واو، این‌ها اشکالی ندارد.

مسألۀ 5: الظاهر عدم البطلان بحروف المعانی.

ما یک حروف دارای معنای بالفعل داریم مثل ق، ‌یک حروف دارای معانی بالقوه داریم که از آن تعبیر می‌کنند به حروف المعانی، ‌مثل لام تعلیل یا لام تملیک، واو برای عطف یا برای قسم، باء برای حرف جر، و لکن تا در کنار یک اسمی یا فعلی نیاید بالفعل معنا پیدا نمی‌کند، باید بگویی بالله تا دلالت بر قسم بکند، بگویی والله تا دلالت بر قسم بکند، واو را بین دو چیز قرار بدهید تا معنای عطف پیدا کند. صاحب عروه می‌گوید زیادۀ این‌ها از قبیل زیادۀ حرف واحدی است که لیس له معنا چون بالفعل معنا ندارد، ‌و ان کان الاحوط البطلان مع قصد هذه المعانی. و لو احتیاط مستحب این است که اگر قصد بکنی معنای این‌ها را و لو بالفعل معنا ندارد احتیاط مستحب این است که نماز باطل می‌شود.

بعد فرموده فرق است بین این حروف معانی و حروف مبادی که یعنی حروف الفبا که نه بالفعل دال بر معنا هست نه بالقوه، آن‌ها روشن است که اصلا نماز را باطل نمی‌کند. در حروف معانی که معنای بالقوه دارد منتها معنای حرفی است باید در کنار یک اسم یا یک فعل قرار بگیرد که دال بالفعل بشود بر یک معنا احتیاط مستحب ایشان می‌کند.

ما هم قبول داریم فرمایش ایشان را ولی کسانی که مثل آقای خوئی می‌گویند حرف واحد مهمل اگر هم باشد عمدا اگر بگویید مبطل نماز است، در حروف معانی بطریق اولی می‌گویند مبطل است.

آقای سیستانی هم که ظاهر عبارت تقریرات‌شان این است که مثل آقای حائری هستند یعنی می‌گویند باید بالفعل استعمال بکنید حروف را در معنا، این‌که دال بر معنا باشد ولی بالفعل استعمال نکنید ایشان اشکال می‌کند در صدق تکلم و کلام بر آن و لو تعلیقۀ عروۀ ایشان این را نمی‌فهماند ولی در تقریرات دارند المعیار الاستعمال بالمعنی الاعم، استعمال بالمعنی الاعم این است که یا در معنای خودش استعمالش کنید یا استعمالش کنید برای دلالت بر معنای آخری مثل این‌که طرف می‌گوید حرف دوم الفبا چیست بگویید ب. این را ما قبلا جواب دادیم که درست نیست و وضع للمعنی و دلالت بر معنا بعید نیست در صدق تکلم دخیل باشد، مازاد آن مشکوک است، اگر خلاف مشهور نبود ما اصل برائت جاری می‌کردیم اما این‌که بالفعل استعمال کنیم در معنا، نه، قطعا در صدق کلام دخیل نیست و لو قصد معنا نکنیم اما دال بر یک معنایی هست عرفا. برای تمرین صوت این الفاظ را بکار می‌بریم دال بر معنا هست ولی بالفعل ما قصد استعمال آن را در آن معانی نکنیم عرفا تکلم صدق می‌کند.

مسألۀ 6: لا تبطل بصوت التنحنح و لا بصوت النفخ و الأنین و التأوه و نحوها نعم تبطل بحکایة اسماء هذه الاصوات مثل أح، أف، اوه.

ظاهر مشهور این است که این اصوات اصلا لفظ نیستند، شبیه لفظ هستند و لذا ممکن است از بعض حیوانات هم صادر بشود. و در برخی از این مثال‌ها بعید نیست همین‌طور باشد، تحنح بعید نیست اصلا لفظ نباشد، مثل سرفه‌کردن، پوف‌کردن، ‌ناله‌کردن مریض، ولی اگر لفظ بکار برده بشود مشکل می‌شود کار. مثلا بگوید آه، اوه، مشکل می‌شود این، اتفاقا دال بر معنا هم هست، آقای سیستانی که در أنین و تأوه فرمودند لا یترک الاحتیاط بترکهما اختیارا، ‌چرا احتیاط؟ حالا اگر مشتمل بر لفظ باشد بگوید آه اوه این دال بر معنا هم هست، چرا احتیاط؟

بله ممکن است ایشان بگویند ما به اطلاق معتبرۀ طلحه بن زید که می‌گفت من أنّ فقد تکلم فی الصلاة عمل می‌کنیم و می‌گوییم أنین و لو مشتمل بر لفظ نباشد مبطل نماز است عمدا. خب حالا بر فرض این در أنین درست باشد باید در تأوه تعدی کنیم به اولویت و الا روایت که در او نیست. ولی انصاف این است که من أنّ تکلم فی الصلاة اگر مراد از أنّ هما ناله‌ای باشد که اصلا لفظ نیست، ‌بیمار است یک جوری ناله می‌کنند مردم ممکن است تشبیهش کنند به آه‌کشیدن ولی او آه نمی‌کشد او ناله می‌کند، بیهوش هم ممکن است درد که می‌کشد همان ناله را بکند، او علی القاعده که تکلم بر او صادق نیست، روایت من أنّ‌ فقد تکلم اگر اطلاق هم داشته باشد نسبت به این حالت مشکلش این است که هیچکس حسب ظاهر قائل نشده به این‌که أنینی که تکلم نیست، بلکه شبیه سرفه‌کردن است، شبیه تنحنح است، آن مبطل نماز است.

در مورد تنحنح ما اتفاقا روایت هم داریم، ‌موثقۀ عمار می‌گوید الرجل یسمع صوتا بالباب و هو فی الصلاة فیتحنح لتسمع جاریته لتأتیه لیعلمها من بالباب لتنظر من هو، تحنح می‌کند در نماز که جاریه بیاید بله حاج آقا او هم اشاره کند به طرف در خانه که برو ببین کیست. فقال لا بأس به، اشکال ندارد. وسائل جلد 7 صفحۀ 255. علامه هم در منتهی می‌گوید لو تحنح بحرفین، اگر تحنح مشتمل بر دو حرف باشد، و سمی کلاما ابطل الصلاة و الا فلا، ‌اگر صرفا یک صوتی است که از او خارج می‌شود، شبیه تحنحی که می‌گویند زن به‌جای استبراء تحنح می‌کند، این‌که اصلا کلام نیست که مبطل باشد. و قال بعض الجمهور لا تبطل الصلاة مطلقا و لو تکلم صدق بکند. ظاهر تحنح تکلم نیست، بله اگر یک شخصی بیاید اسم فعل تحنح را بکار ببرد او فرق می‌کند او دیگر کلام است، ‌دال بر معنا هم هست.

راجع به نفخ هم روایت صحیحۀ محمد بن مسلم هست الرجل ینفخ فی الصلاة موضع جبهته فقال لا. ولی در مقابل معتبرۀ لیث مرادی هست الرجل یصلی فینفخ فی موضع جبهته قال لیس به بأس انما یکره ذلک ان یؤذی من الی جانبه، او را حمل بر کراهت می‌کنیم نهی در صحیحۀ محمد بن مسلم را وسائل جلد 6 صفحۀ 351.

راجع به أنین، آقای سیستانی فرمایش‌شان این است که وقتی روایت معتبرۀ طلحه بن زید که آقای بروجردی می‌گویند عامی‌، آقای سیستانی عامی باشد، وقتی می‌گویند کتابه معتمد این دلیل بر اعتبارش است. می‌گوید من أنّ‌ فی صلاته فقد تکلم ما چرا عمل نکنیم؟ تنزیل کرده، همان انینی که صوت است این را مصداق تنزیلی و تعبدی تکلم دانسته. و این هم که بگویید معرض‌عنه اصحاب است نخیر، شیخ طوسی به آن عمل کرده منتها گفته ایجاد دو حرف بکند، کلام در این است اگر ایجاد دو حرف بکند که او می‌شود کلام، ‌أنینی که صوت است همان‌طور که‌ آقای خوئی فرموده هیچکس قائل نشده به مبطلیتش در نماز.

راجع به تأوه هم آقای سیستانی که اشکال کرده اختیارا تأوه نکنید چون اشکالش این است که تأوه کلام شاید باشد نه اسم صوت، ‌تأوه گاهی به معنای آه‌کشیدن می‌آید، ‌ولی اوه‌گفتن حالا اوه به معنای أتزجر است، اوه را اوف می‌گویند، ‌تأوه همان آه است، ایشان می‌گوید آه که اسم صوت تنها نیست، اسم فعل است، و لذا ایشان آنجا می‌گوید چون صوت نیست بلکه کلمه هست و لذا ما در او هم اشکال می‌کنیم. عملا احتیاط واجبش می‌شود در أنین بخاطر روایت که مصداق تعبدی تکلم قرار داده شده و لو صوت است و تأوه که این‌که گفتند صوت است ایشان اشکال می‌کند می‌گوید این کلام است و لذا احتیاط واجب ترک این دو هست.

ما عرض کردیم اگر واقعا کلام بگوید آه بگوید بله آه کلام است دیگر، ‌در او وجهی ندارد تردید کنیم که عمدا نباید بگویی آه، ولی آن صوتی که از مریض خارج می‌شود که می‌شود از او مسامحتا تعبیر کرد آه کشید ولی او آه نگفت، تلفظ به آه نمی‌کند، او یک صدایی از او خارج می‌کند شبیه آه‌گفتن و ظاهرا مراد صاحب عروه همین است که کلام نشود، صوت بشود، بله اگر کلام بشود حق با آقای سیستانی است اشکال پیدا می‌کند بلکه بالاتر از اشکال، باید فتوا بدهیم که عمدا مبطل نماز است.

مسألۀ 7 اذا قال آه من ذنونی او آه من نار جهنم لا تبطل الصلاة قطعا اذا کان فی ضمن دعاء او مناجاة و اما اذا قال آة من غیر ذکر المتعلق فان قدره فکذلک، اگر مقدر کند دعا یا مناجات را، می‌گوید آه در دلش این است که آه من ذنوبی یا آه من نار جهنم، ‌فقط می‌گوید آه، مقدر هست آن من ذنوبی و من نار جهنم فکذلک چون اسم دعا و مناجات بر او صادق است، می‌گوید آه دارد با خدا مناجات می‌کند می‌گوید آه من ذنوبی، این هم مصداق مناجات است، کل ما ناجیت به ربک فلا بأس فهو من الصلاة . اما اگر در تقدیر نمی‌گیرد چیزی را که منشأ صدق مناجات با خدا بشود، صاحب عروه می‌گوید احتیاط مستحب این است که ترک بشود در جایی که در مقام خوف من الله باشد، ‌اگر در مقام خوف من الله نباشد که اصلا مبطل نماز است. آه می‌گوید اصلا در مقام خوف از خدا نیست، یکی محکم می‌زند به کمر این در نماز این می‌گوید آه، این در مقام خوف از بندۀ خداست نه از خوف از خدا، ‌این مبطل نماز است.

انصافا فرمایش صاحب عروه فرمایش متینی است.

در برخی از روایات آمده مریض که آه می‌گوید این اسم خدا را می‌آورد، آه اسم خداست، حالا این‌ها دیگر از باب تیمن و تبرک است و الا طرف قصد نمی‌کند این همۀ کفار می‌گویند آه، این‌ها اسم خدا را می‌آورند موقعی که مریض هستند؟ این روایت از باب این است که می‌خواهد ترغیب کند مریض را به این‌که تو امید به فضل و رحمت خدا داشته باش آه هم که می‌گویید خدا به تو پاداش می‌دهد، این ظهور ندارد که تنزیل بکند به‌لحاظ نماز که مریض اگر در نماز بگوید آه و لو از دردش می‌نالد این دارد می‌گوید الله، همچون ظهوری ندارد.

[سؤال: ... جواب:] در مقام خوف از خدا مصداق مناجاة الرب می‌شود. ... احتیاط مستحب کرد چون می‌گوید چیزی در تقدیر نگرفتی شبهه این است که داری تکلم می‌کنی چون نگفتی آه من ذنوبی. ... در لفظ که با خدا صحبت نکرده [فقط] گفته آه. ... وجه احتیاط روشن است وقتی هیچ در لفظش یا در نیتش خدا را [قصد نکرده] نگفت آه من ذنوبی، ‌همین‌جور گفته آه. حالا گیر ندهید چرا احتیاط مستحب کرده، ‌شبهه که دارد و لکن استظهار این است که اگر در مقام شکایت از گناهش است یا در مقام خوف از خدا باشد این مبطل نیست.

اگر (یک فرض ماند) آه می‌گوید در مقام خوف از عدو و لکن قصدش مناجات با خداست‌ یعنی می‌گوید خدایا می‌بینی ما چه می‌کشیم از دست این دشمنان، ‌آه، این مناجاة الرب صدق می‌کند و لو از ترس آخرت نیست، هر روز یک مصیبتی برای ما درست می‌کند، دیروز لبنان، ‌یک روز فلسطین، یک روز سوریه، یک روز جای دیگر، ‌می گوید آه، این در مقام خوف از عدو یا در مقام تزجر از عدو می‌گوید آه، ولی دارد با خدا مناجات می‌کند نه این‌که فقط اظهار درد بکند، اظهار رنج بکند، این هم عرفا صدق می‌کند مناجاة الرب.

[سؤال: ... جواب:] دارد شکایت به خدا می‌برد، شکایت به خدا بردن مناجاة الرب است دیگر. ... اللهم انا نشکو الیک قلة عددنا و کثرة عدونا، این مناجاة الرب نیست. حالا این را نگفته فقط در ذهنش هست این‌ها، ‌یک کلمه می‌گوید آه که خدا رحمش بیاید، مناجاة الرب است دیگر.

[سؤال: ... جواب:] مریض یک وقت دارد شکایت به خدا می‌برد او می‌شود مناجاة الرب، یک وقت نه، گفتند یکی محکم می‌زند به این، این هم می‌گوید آه، تا می‌خواهد یک فحش هم بدهد به طرف در دلش می‌گوید حیف که دارم نماز می‌خوانم و الا می‌دانستم چی به تو بگویم، این مناجاة الرب نیست، این شکایت الی الرب نیست.

مسألۀ 8:‌ لا فرق فی البطلان بالتکلم بین ان یکون هناک مخاطب‌ام لا، حالا مخاطب ندارد مهم نیست، تکلم صدق می‌کند. و کذا لا فرق بین ان یکون مضطرا فی التکلم او مختارا نعم التکلم سهوا لیس مبطلا.

بحث است که اضطرارا اگر تکلم کند، دارد نماز می‌خواند ناگهان بچه دارد می‌افتد در حوض یا از پله‌ها دارد می‌افتد، داد می‌زند مواظب بچه باشید!‌ مضطر است دیگر، ‌چکار کند، بگذارد بچه بیفتد؟ مشهور گفتند نماز باطل است چون تکلم عن اضطرار از عمد خارج نمی‌کند، ‌من تکلم متعمدا اعاد الصلاة .

آقای سیستانی فرموده اگر قبل از نماز می‌دانست اگر الان نماز را شروع کند مجبور است وسطش تکلم کند، این اضطرار نیست عرفا این اضطرار به تکلم فی اثناء‌ الصلاة نیست، اما یک موقعی نمازش را شروع کرد و لو در سعۀ وقت، وسطش دید بچه دارد می‌رود طرف حوض یا می‌رود طرف بلندی که ممکن است از آنجا بیفتد، داد می‌زند مواظب بچه باشید، چرا نماز باطل بشود؟ اولا: لا تعاد الصلاة الا من خمس می‌گیرد این نماز را. نگویید که لا تعاد منصرف است به جاهل و ناسی یعنی کسی که در هنگام خلل ملتفت به خلل نیست، ایشان می‌فرماید کجای لا تعاد نوشته شده که هنگامی که ایجاد خلل می‌کند ملتفت به خلل نیست، ‌بعد ملتفت می‌شود که قبلا خللی رسیده است به این نماز، می‌خواهد اعاده کند، لاتعاد می‌گوید لازم نیست اعاده کنی که بیان آقای خوئی است، ‌آقای سیستانی می‌گوید کجای لاتعاد این نوشته شده، ‌نماز اعاده نمی‌شود در مقابل این‌که نماز اعاده می‌شود کجایش نوشته شده بعد از وقوع خلل تازه ملتفت می‌شوی به این‌که قبلا خللی از تو صادر شده مقتضی برای اعادۀ نماز محقق می‌شود لاتعاد می‌گوید اعاده نکن. ما اگر بودیم و لاتعاد عالم عامد را هم می‌گفتیم شامل می‌شود همانی که میرزا محمدتقی شیرازی در آن رساله‌ای که در خلل فی الصلاة نوشته بیان کرده و لکن چون ارتکاز متشرعه این بوده که عالم عامد عملش صحیح نیست اگر اخلال برساند به سنن لاتعاد از او منصرف است از غیر او چرا منصرف است؟‌ از این مضطر در اثنای وقت که هنگام شروع در نماز ملتفت نبود به اضطرارش بعدا مضطر شد، از او چرا منصرف باشد؟ لاتعاد الصلاة الا من خمس، تکلم هم جزء آن خمس که مستثنا است از لاتعاد می‌شود.

[سؤال: ... جواب:] عالم عامد واضح بود برای متشرعه که نمازش باطل می‌شود. ... اولا ایشان گاهی تعبیر می‌کند می‌گوید سنن اوامر و نواهی مستقله هستند، شارع فقط گفته اخلال عمدی به این‌ها موجب می‌شود نماز را اعاده کنید. ثانیا: شرطیت در حال علم و عمد فقط هست، ‌مختص می‌شود به حال علم و عمد، اشکالی ندارد. ثالثا: شرطیت مطلقه باشد اما شارع اکتفا کرده به این نماز ناقص. مثل اتمام فی موضع القصر، ‌شارع اکتفا کرده به نماز ناقص، در کفایه هم هست. ... مرحوم آقا میرزا محمدتقی شیرازی که گفته نتیجه‌اش می‌شود واجب فی واجب یا حرام فی واجب، می‌گوید ایشان آن‌جوری می‌گوید، که خودش توجیه کرده و بعید هم نیست او فی حد نفسه بگوید و الا روایت که می‌گوید القراءة سنة فمن ترک القراءة متعمدا اعاد الصلاة . فی حد نفسه ظاهرا حساب می‌کند حدیث لاتعاد را. حالا ما از آقای سیستانی می‌خواستیم دفاع کنیم بیان ایشان را عرض کنیم، ‌شما می‌فرمایید شرطیت مختص می‌شود به حال علم و عمد خب بشود، چه اشکال دارد، ‌قابل تقیید است. وانگهی شرطیت مطلقه باشد، ‌نماز فاقد این شرط [به شرطی که]‌ در حال عالما عامدا ترک نکند، شارع اکتفا کرده به او و او را مصداق تنزیلی نماز صحیح قرار داده، ‌مشکل ندارد.

دلیل دوم ذیل حدیث لاتعاد، السنة لاتنقض الفریضة، یعنی اخلال به سنت واجبه در نماز ناقض فریضه نیست، تکلم در نماز مانعیتش به سنت ثابت شده، در قرآن‌ که نیامده، پس کسی که تکلم می‌کند اخلال کرده است به سنت، ‌سنت می‌گوید ترک کن تکلم را، ‌و السنة لاتنقض الفریضة شاملش می‌شود. وجهی ندارد انصراف داشته باشد از این شخصی که اول نماز نمی‌دانست مضطر می‌شود و لو واجب نیست این نماز را ادامه بدهد می‌تواند قطع کند همان موقعی که دید بچه دارد می‌افتد نماز را بهم بزند بگوید بچه را مواظب باشید از نو شروع کند نماز را بخواند مشکلی نیست و لکن چرا جایز نباشد همین نماز را ادامه بدهد طبق السنة لاتنقض الفریضة .

دلیل سوم ما من شیء‌ محرم الا و قد احله الله لمن اضطر الیه، اعم است ما من شیء‌ محرم از محرم تکلیفی و محرم وضعی. اتفاقا در موثقۀ سماعه و موثقۀ ابی بصیر که باب اول قیام در نماز مطرح شده، دو تا روایت است، تطبیق شده ما من شیء محرم الا و قد احله الله لمن اضطر الیه بر اخلال به واجبات نماز‌، یعنی محرم وضعی. آقای سیستانی فرمودند آقای خوئی فرموده اضطرار به ترک واجب ندارد این شخص، واجب صرف الوجود نماز بین الحدین است، الان نماز را رها کن بعدا نماز بخوان، ‌تو مضطر نیستی به ترک سنت چون سنت صرف الوجود یک اتیان به یک اشیایی و ترک یک اشیای دیگری است در طبیعی نماز بین الحدین. آقای سیستانی فرمودند جواب این است که ما معتقدیم حدیث رفع و همین‌طور ما من شیء محرم الا و قد احله الله لمن اضطر الیه می‌آید این مانعی که موجود کردی اعتبار عدم می‌کند برایش می‌گوید کانّه از شما صادر نشده، این تکلم در حال اضطرار شتر دیدی ندیدی، رفع ما اضطروا الیه، به تعبیر ایشان رفع تطبیقی است نه رفع تشریعی. آقای خوئی رفع تشریعی می‌گوید یعنی این می‌خواهد بگوید اضطرار به ترک آن واجب اگر کردی وجوب برداشته می‌شود بعد می‌گوید شما که مضطر به ترک واجب نیستی چون می‌توانی بعدا نماز را بخوانی با رعایت همۀ واجبات. نه آقا، مفاد حدیث رفع و حدیث ما من شیء محرم رفع تطبیقی است، ‌رفع ما اضطروا الیه رفع تطبیقی است یعنی در مقام امتثال می‌گوید کانّه شما این مانع را ایجاد نکردید.

بعد آقای سیستانی این حرف‌ها را که فرمودند و علی القاعده بحث را حل کردند می‌گویند یک روایتی است این روایت را بخوانیم ببینید شما از این روایت برداشتی می‌کنید در مقام بر خلاف قاعده یا نه. صحیحۀ حلبی: سألته عن الرجل یصیبه الرعاف و هو فی الصلاة قال ان قدر علی ماء عنده یمینا و شمالا او بین یدیه و هو مستقبل القبلة فلیغسله ثم لیصل ما بقی من صلاته و ان لم یقدر علی ماء، ‌خون‌دماغ شد آب کنارش نیست، ‌و ان لم یقدر علی ماء‌ حتی ینصرف بوجهه او یتکلم فقد قطع صلاته. اگر ببینی آب نیست یا باید پشت به قبله بشوی یا باید صدا بزنی خادمت آب بیاورد، این نماز را باطل می‌کند با این‌که عرفا شما وقتی آب نداری ادامۀ این نماز هم با نجس بودن بینی و اطراف بینی مشکل دارد مضطری به تکلم.

[سؤال: ... جواب:] ببینید اگر می‌گویید نماز را می‌توانی رها کنی خب آنی هم که داد می‌زند مواظب بچه باشید می‌توانست نماز را رها کند. ... چی اضطراری نیست؟ خون‌دماغ که شد، باید آب داشته باشد که بینی‌اش را آب بکشد تا بتواند نماز را ادامه بدهد و الا نماز ایراد دارد، ‌در اینجا پشت به قبله هم که نمی‌توانی بکنی بروی خودت آب برداری، ‌به خادمت می‌گویی جئنی بماء، رعایت تجوید هم می‌کنی، جئنی بماء [با اضافه کردن نیم حرکت کسره در همزۀ جئنی)‌ او هم می‌آورد آب می‌گذارد جلویت تو هم بینی‌ات را می‌شویی، مضطر هستی به تکلم پس چرا روایت می‌گوید و ان لم یقدر علی ماء حتی ینصرف بوجهه او یتکلم اگر آب پیدا نمی‌کنی مگر پشت به قبله بشوی نمازت باطل می‌شود، ‌این درست است، ‌یا این‌که آب پیدا نمی‌کنی مگر تکلم کنی، باز هم نمازت باطل می‌شود، ببینید آیا این روایت بر خلاف آن قاعده‌ای که آقای سیستانی بیان کرد که تکلم عن اضطرار و لو فی سعة الوقت، این نماز را قطع کنی یک نماز دیگر خیلی قشنگ می‌توانی بخوانی، ایشان می‌گوید علی القاعده لازم نیست، آ‌یا این روایت بر خلاف آنچه که ایشان علی القاعده استفاده کرده دلالت می‌کند یا نه، ‌ان‌شاءالله فردا بررسی می‌کنیم با جواب از فرمایشات ایشان.

 

logo