« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد محمدمهدی شب‌زنده‌دار

1403/11/13

بسم الله الرحمن الرحیم

استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه الرابع عشر (مصباح الأصول)

موضوع: استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه الرابع عشر (مصباح الأصول)

مقدمه:

بحث در این بود که آیا مراد از شک در روایات استصحاب شک به معنای احتمال متساوی الطرفین هست یا اعم است؟ خب به روایاتی استدلال شد تا به حال، این فقره از صحیحه‌ی ثانیه‌ی زراره محل کلام بود که فرمود، عرض کرد زراره خدمت امام علیه السلام «فإن ظننت أنه قد أصابه و لم أتيقن ذلك» اگر گمان کردم که آن دم یا غیر دم اصابه‌ی به ثوب کرده اما یقین نکردم «فنظرت فلم أری شيئا» نظر کردم و جستجو کردم در آن ثوب چیزی را ندیدم «فصليت، فرأيت فيه، قال: تغسله و لا تعيد الصلاة» بعد همان چیزی را که مور مظنه‌ی من واقع شده بود آن را دیدم. حضرت در این‌جا فرمودند «تغسله و لا تعید الصلاة» خلافاً لِ دو فرع قبل که فرمودند اعاده‌ی صلات کن و بشور، این‌جا فرمودند بشور این لباس را اما لا تعید الصلاة. برای زراره سؤال پیدا شد که چطور در دو فرع قبل امام فرمودند نماز را اعاده کن این‌جا نفرمودند با این‌که در ظاهر امر این‌ها مساوی هستند در این‌ جهت که بالاخره نماز در ثوب متنجس خوانده شده است، آن‌ها هم همین‌جور بود، این‌جا هم بالاخره نماز در ثوب متنجس خوانده شده است.

«قلت: لم ذلك؟» خب این سؤال ایشان برای تعلّم بوده دیگر نه اشکال کردن، برای این‌که یاد بگیرد که این فرق این‌ها از نظر شرعی چی هست؟ «قال» حضرت این‌طور جواب فرمودند «قال: لانّک کنت علی یقین من طهارتک و شککت» علتش این است که تو یقین به طهارت داشتی یعنی قبل از این‌که این مظنه برایت پیدا بشود که دم رعاف یا غیر رعاف اصابت به ثوب کرده قبلش که یقین داشتی این پاک است این لباس‌تان، «فشککت» بعداً برایت شک پیدا شده «فليس ينبغى لك أن تنقض اليقين بالشك أبداً» سزاوار نیست برای تو این‌که یقینت را به شک نقض کنی و دست از او برداری. پس بنابراین موقعی که وارد نماز شدی استصحاب داشتی، استصحاب طهارت ثوب داشتی ولو این‌که درواقع ثوب تو متنجس بوده اما تو استصحاب طهارت در این‌جا داشتی و علم هم که نداشتی به این‌که در نجس نماز واقع شده است آن‌موقع و فراموش کرده باشی. در آن دو فرع قبل علم به نجاست پیدا کرده بود مثلاً یادش رفته بود، اما این‌جا موقع ورود در نماز اصلاً علم به نجاست نداشته، مظنه‌اش این بوده گشته پیدا نکرده.

تقریب استدلال:

تقریب استدلال به این فراز مبارک این است که امام علیه السلام این‌جا فرمودند «فشککت» یعنی به همان حالت زراره که مورد سؤال قرار داده و عرض کرده «ظننت» حضرت به‌جای ظننت فرمودند «فشککت». پس معلوم می‌شود در این روایت شک در معنای اعم استعمال شده ولو این‌که در لغت فرض کنیم شک به معنای احتمال تساوی الطرفین باشد خب آن معنای حقیقی‌اش است اما می‌شود لفظی را که برای یک معنای حقیقی وضع شده در مقام استعمال در یک معنای مجازی استعمال کرد، پس از این روایت استفاده می‌شود که این «فشککت» در این‌جا تطبیق شده به حالت زراره که فرض این است حال زراره چی بوده؟ مظنه بوده نه شک متساوی الطرفین، چون خودش گفته ظننت. بنابراین لااقل در این روایت شریفه نتیجه می‌گیریم که در این روایات شریفه شک به معنای اعم استعمال شده در این روایات شریفه. ولو جاهای دیگر که این قرینه وجود ندارد مقتضای اصالة الحقیقه این باشد که حمل بکنیم بر تساوی الطرفین، اما این‌جا بخاطر احتفاف به قرینه می‌فهمیم که این شک در معنای اعم استعمال شده و چون تنافی بین این‌ها که نیست، پس بنابراین هم به آن‌ها اخذ می‌کنیم هم به این اخذ می‌کنیم تنافی ندارند دیگر. این تقریب استدلال بود و استدلال متین و قوی‌ای است.

 

مناقشه:

عرض کردیم به این‌که محقق خراسانی قدس‌سره در کفایه به این شکل البته ایشان فرموده، حالا اسنادی که به ایشان در بعضی کلمات داده شده این است که ایشان اشکال کردند در این روایت، اما از کفایه درنمی‌آید که ایشان اشکال جزمیِ بتّی‌ای فرمودند منتها این‌طور است عبارت‌شان «نعم دلالته فی المورد الاول» که همین فرازی باشد که خواندیم «علی الاستصحاب مبنی علی ان یکون المراد من الیقین فی قوله علیه السلام لانّك كنت على يقين من طهارتك، اليقين بالطهارة قبل ظن الاصابة كما هو الظاهر، فانه لو كان المراد منه اليقين الحاصل بالنظر و الفحص بعده الزائل بالرؤية بعد الصلاة كان مفاده قاعدة اليقين كما لا يخفى‌»

حاصل اشکال این است که این فراز درست است که شک در اعم استعمال شده اما این‌که اصلاً این فراز مال استصحاب باشد دون قاعده‌ی یقین معلوم نیست شاید قاعده‌ی یقین باشد، پس نمی‌شود به این استدلال کرد. حالا چرا؟ ایشان می‌فرمایند برای این‌که ما این‌جا دو یقین داریم، یکی آن یقین قبل ظن اصابه «بعد ظننت انه قد اصابه و لم اتیقن ذلک» یکی آن یقین قبل از ظن اصابه است، یکی آن یقینی است که بعد از ظن اصابه عرض کرد «فنظرت فلم أر شيئا» خب آدم وقتی می‌گردد نمی‌بیند خب یقین پیدا می‌کند نیست دیگر. این هم یک یقین است. بعد می‌گوید آن را دیدم، این‌که بعد می‌گوید آن را دیدم و امام می‌فرماید تو شک کردی مقصود اما کدام یقین‌ها است؟ اگر یقین اول باشد آن می‌شود استصحاب، اما اگر یقین دوم باشد می‌گوید یعنی گشتم ندیدم بعد دیدم آن را فهمیدم اشتباه کردم. پس این می‌شود قاعده‌ی چی؟ می‌شود قاعده‌ی یقین.

بنابراین آن‌وقت دیگر حتی فشککت هم نمی‌شود حتماً بگوییم به معنای ظن است، چون این دیگر ربطی اصلاً به آن ندارد و این مربوط می‌شود به حالت بعدی که شما یقین پیدا کردی در اثر تجسس و تفحصی که کردی، بعد حالا برایت شک پیدا شده این. پس اگر این باشد ما نمی‌توانیم استدلال بکنیم.

پاسخ اول:

خب اولاً خب خود آقای آخوند فرمودند ظاهر آن است نه ظاهر این باشد، پس به یک امر غیر ظاهر که ما نمی‌توانیم به استدلال اشکال کنیم.

پاسخ دوم:

علاوه بر این‌که حالا شیخنا الاستاد قدس‌سره در دروسٌ فی علم الاصول دوتا اشکال کردند به آقای آخوند و ایشان حالا در شرح‌شان هم فرمودند آقای آخوند این‌جوری فرموده فیه اولاً و ثانیاً، یعنی به این نکته که خود آقای آخوند هم فرموده ظاهر همان اول است، یعنی خود ایشان هم فقط یک چیزی ابداع کردند حالا این‌جا. بله این چیزی که ایشان ابداع فرموده این احتمالی که آقای آخوند ابداع فرموده از دو نظر می‌شود به آن اشکال کرد که نه اصلاً جای این ابداع نیست، چرا؟ یک: این‌که «فنظرت فلم ار شیئاً» کجایش این است که من از این «فنظرت فلم ار شیئاً» یقین پیدا کردم؟ همیشه نظر کردن و چیزی ندیدن که ملازمه ندارد با این‌که آدم یقین پیدا کند که نیست. فوقش این است مظنه پیدا می‌کند نیست، اما یقین در صددرصد پیدا کند که نیست این توی آن نیفتاده. پس این یقین ثانی اصلاً وجهی ندارد که شما فرض کردید یک یقین ثانی هم این‌جا وجود دارد که این یقین ثانی بعد از فحص پیدا شده است. نه، بله یک وقت‌هایی پیدا می‌شود یک وقت‌هایی هم پیدا نمی‌شود. حالا اشکال دوم مهم‌تر است،

پاسخ سوم:

اشکال دوم این است که ما در قاعده‌ی یقین چه می‌شود برای‌مان؟ چه حالتی برای‌مان پیدا می‌شود؟ در یقین قبل شک می‌کنیم، نه یقین به عدم آن پیدا می‌کنیم. شک ساری این است دیگر که آیا آن یقین من درست بود یا نه؟ نه یقین پیدا می‌کنم که آن جهل مرکب بود درست نبود، و این‌جا این است که می‌گوید من بعد دیدم آن را، من آن را دیدم یعنی پس بنابراین می‌فهمم که یقین قبلم که در اثر فحص پیدا شده بود جهل مرکب بوده، درست نبوده، این‌که قاعده‌ی یقین نیست این‌که قاعده‌ی شک ساری نیست. شک ساری این است که انسان الان شک دارد که آن یقینش درست بوده یا نه، آن‌وقت بنابر این‌که قاعده‌ی شک ساری و یقین ساری درست باشد قاعده‌ی یقین درست باشد می‌گویند حالا که شک کردی بنابر همان یقین قبلت بگذار، اما اگر یقین به خلاف آن پیدا کردی که دیگر کسی نمی‌گوید به یقین سابق عمل کن.

پس بنابراین این احتمال اصلاً جای ابدا آن نیست که ما بگوییم بله احتمالش هست اما خلاف ظاهرِ ظاهر همان اولی است. پس بنابراین باید گفت که این فراز مبارک هم دلالتش بر مدعا و آن‌که مراد از شک لااقل در این روایت اعم است و ما استناداً به این روایت که صحیحه‌ی ثانیه‌ی زراره باشد می‌توانیم استناد کنیم و بگوییم هرجا یقین به خلاف حالت سابقه برای‌تان پیدا نشد و شک بود، مظنه بود همه‌ی در این موارد استناداً به این روایت می‌شود گفت که استصحاب جاری است.

س: اگر احتمال بدهیم که یک ظن جدیدی بعد از رؤیت...

ج: می‌آید بعداً.

استدلال به فقره دیگر:

خب بعد به خدمت شما عرض شود فقره‌ی ثانیه در همین روایت که به آن استدلال شده شیخ اعظم قدس‌سره به فقره‌ی أولی استدلال نکردند که بحث شد، در این روایتی شیخ اعظم به فقره‌ی ثانیه استدلال فرموده در رسائل. سؤالی که در آخر، زراره طرح کرده خدمت امام علیه السلام این است که عرض کرده است که «قلت: إن رأیته فی ثوبی و انا فی الصلاة» اگر آن دم یا غیر دم را در لباسم دیدم درحالی که داخل نماز هستم، یعنی اثناء نماز چشمم خورد دیدم که بله دم رعاف یا غیر رعاف وجود دارد. «قال: تنقض الصلاة و تعيد» حضرت فرمود که نماز را می‌شکنی و اعاده می‌کنی. کی البته؟ «إذا شككت في موضع منه ثم رأيته» اگر شک کردی در موضعی از لباست و بعد آن را دیدی «و إن لم تشك» اما اگر نه هیچ شکی برایت پیدا نشد و یقین به طهارت داشتی وارد نماز شدی «و ان لم تشک ثم رأيته رطباً» بعد آن را تازه دیدی نه خشک‌شده که بفهمی آن از قبل بوده، این‌جا «قطعت الصلاة و غسلته ثم بنيت على الصلاة» این‌جا نماز را قطع می‌کنی نه این‌که می‌شکنی، نماز را قطع می‌کنی یعنی ادامه نمی‌دهی، می‌روی می‌شوری بعد بر همان خوانده شده بنا می‌گذاری یعنی تتمیم می‌کنی که خب حالا این‌جا آقایان حمل کردند بر این‌که آن شستن و این کارها اولاً فعل کثیر نباشد، ثانیاً مستلزم انحراف از قبله و امثال ذلک نباشد. بواسطه‌ی روایات دیگر تقیید کردند این اطلاق را.

حالا فرموده است که حالا چرا؟ «لأنّك لا تدري لعله شي‌ء أوقع عليك فليس ينبغي لك أن تنقض اليقين بالشك» این‌جا حضرت چی فرمودند؟ فرمودند که چون شاید چیزی باشد که هم در اثناء پریده به لباس‌تان، این احتمال را می‌دهیم، شاید لعلّ، تمام ملاک این است که لعلّ چیزی که حالا درست شده باشد. این لعلّ را هم می‌شود در موارد شک متساوی الطرفین گفت، هم در جایی که اطمینان و یقین وجود ندارد که از قبل بوده ولو مظنه داشته باشد، یا ظن بر خلاف داشته باشد، ظن بر وفاق داشته باشد. همه‌ی این صور می‌شود گفت لعله. پس بنابراین کل الملاک بحسب این ذیل این است که هرجا تو یقین به ارتفاع حالت سابقه پیدا نکردی بلکه لعلّ فقط می‌توانی بگویی این‌جاها استصحاب جاری است و باز چون حضرت تطبیق فرمودند «فلیس ینبغی لک ان تنقض الیقین بالشک» این‌جا هم باز این شکی که حضرت در این‌جا فرموده است به تناسب آن که لعلّ فرموده این می‌فهمیم که از این شک هم مراد اعم است.

س: حاج آقا ببخشید مستشکل نمی‌تواند ؟؟؟ در همین لعلّ بکند بگوید بالاخره خود لعلّ هم صدقش را ما اشکال می‌کنیم که در جایی که تساوی الطرفین وجود ندارد و بالاخره یک کشف اطمینانی هست این لعلّ ...

ج: اطمینانی گفت نه، خارج کردیم، اطمینان نگفت.

س: نه اطمینان ....

ج: نه اطمینان نه، مظنه است یعنی شصت درصد احتمال می‌دهم چهل درصد، این‌جا هم لعلّ درست است.

س: عرضم تعاقب به علم نیست. بالاخره احتمال طرف مقابل ...

ج: خب باشد لعلّ درست است دیگر. ببیبنید هرجا لعلّ می‌توانید بگویید هرجا عرفاً لعلّ می‌شود گفت این.

 

ان قلت:

ان‌قلت که به قرینه‌ی ذیل که فرموده شک و اصالة الحقیقیه در شک بنابر این‌که معنای لغوی شک حتماً تساوی الطرفین باشد یا این‌که احتمال می‌دهیم این‌چنین باشد خب این ذیل قرینه می‌شود که آن لعله‌ی آن‌جا هم لعله‌ی تساوی الطرفین است نه اعم، تعلیل معلل را توضیح می‌دهد و می‌گوید آن مقصود است.

قلت:

جواب این است که در این‌جا قوت معلل به این‌که در این‌جور موارد و مورد که وقتی کسی می‌بیند قهراً این‌چنینی است و حضرت دارند تطبیق می‌فرمایند در مورد دارند تطبیق می‌فرمایند و خروج مورد و اخراج مورد از سؤال قبیح است، معمولاً این حالت که انسان برایش احتمال ایجاد می‌شود این‌که یک‌مرتبه دید تساوی الطرفین باشد خیلی بعید است بالاخره یک قرائنی گاهی هست، چطور مثلاً پرنده‌ای از این‌جا پرید؟ خون مخصوصاً، بینی خودم که خون نیامده، خب ‌آدم بینی خودش خون بیاید که خب دم رعاف است، این چه‌جور شده که احتمال بدهد که مثلاً بخصوص که در روایت منی است، دم رعاف است، آخر چه‌جور آدم احتمال می‌دهد که مثلاً یک منی پریده به لباس این؟ آن هم رطب است حالا اگر قبل باشد احتمال می‌دهد مثلاً فرض کنید خب قبلاً مثلاً محتلم شده فراموش کرده حواسش نبوده حالا خشک شده، اما منی رطب، دم رعاف رطب، آخر غیر از این این‌جا از آن جاهایی است که تساوی الطرفین نیست بلکه ظن بر خلافش شاید موجود باشد، اگر نگوییم نه نظیر اطمینان است. شاید آقای آقاضیا به همین روایت هم تمسک کند بگوید اطمینان حجت نیست، چون آقای آقاضیا اطمینان را در موضوعات حجت نمی‌داند. خب این به خدمت شما عرض شود مورد یک موردی است که لعله‌ی این‌جا را نمی‌شود بحسب عادت حمل بر تساوی الطرفین کرد ..

س: ؟؟؟ اتفاقاً وقتی رطب است پس احتمال نمی‌دهد احتمال کم می‌دهد که از قبل بوده باشد چون رطب است، به قول شما تا وقتی آن چیز تازه است ...

ج: نه، توی نماز، نه ببین «لعله شیء اوقع علیه» توی نماز هستی، اما رطب باشد خب بله نیم ساعت قبلش، ده دقیقه قبلش حالا یک جایی بودی، یک‌طوری بودی، پیش یک کسی بودی، اما این وسط، وسط نماز آن هم اگر نماز جماعت توی مسجد باشد یهو منی از کجا پریده به لباس این؟

س: آقا وقتی رطب است وقتی خشک نیست یعنی چی؟ یعنی قبلاً نبوده دیگر الان شده. حال چی شده نمی‌دانیم ولی ...

ج: همین که نمی‌دانی پس همین است، می‌خواهیم بگوییم مورد موردی است که شک تساوی الطرفین در آن خیلی مستبعد است. بله ظن برخلافش موجود است. بالاخره یک حضرت می‌خواهند ابداع احتمال کنند دیگر، به قول مرحوم شیخ حضرت می‌خواهند ابداع احتمال در ظن او بکنند، او را از این حالت مثلاً اطمینان و این‌ها دربیاورند با ابداع احتمالی که در ذهنش هست این کاری است که حضرت فرمودند که لعلّ شاید این‌جوری باشد می‌خواهند که خیلی آدم‌های وسواسی یا کثیرالشک وقتی می‌آیند مراجعه می‌کنند راهکار درستش این است که انسان آن حالت‌شان را از بین ببرد، نه این‌که بگوید آقا حجت نیست. می‌گویم آقا من یقین دارم، حجت نیست یعنی چی؟ من یقین دارم. نه یک کار بکن آن یقینش را از دستش بگیری، آن شکش را از دستش بگیری. این‌جا امام علیه السلام همین کار را کردند، این‌جا فرمود نه شاید همین الان پریده مثلاً این‌جا، چه‌می‌دانی شاید الان پریده باشد این.

پس بنابراین علی‌ای‌حال این ذیل هم بعید نیست که قوت دلالت داشته باشد و به این ذیل هم بتوانیم برای مدعا استدلال بکنیم.

س: عبارت این است که دم رعاف أو غیرِه یا غیرُه او شک من منی، یعنی این سه‌تایی که می‌آورد و آن غیره که می‌آورد انگار می‌خواهد سؤال را از کبرای اصل نجاست باشد و خصوص این‌ها ...

ج: این غیرِه را دو جور می‌شود معنا کرد، أو غیرِه یعنی دم رعاف یا دم غیر رعاف ولی بالاخره دم است، أو غیرُه یعنی اصلاً دم نه، حالا مثلاً چی؟ بول مثلاً. یا مثلاً یک چیزی نجس دیگری ...

س: وجه اشتراک ؟؟؟ خارجش می‌کند.

ج: درست است ولی مورد است دیگر، نخواستیم بگوییم این است، بله بالاخره اگر غیره باشد یعنی دم رعاف و یا دم غیر رعاف.

س: یعنی حضرت اگر می‌خواستند یک جواب متناسب با سؤالش می‌دادند باید یک ضابطه‌ی کلیه می‌دادند که ربطی به آن ....

ج: ضابطه‌ی کلی که دادند ...

س: ؟؟؟ احتمال در آن منتفی است مثل مثال‌هایی که حضرتعالی می‌فرمودید جواب آن خصوص مورد را نفرمود در ضابطه‌ی کلی بفرمایند ...

ج: ضابطه‌ی کلی که فرموده است، ضابطه‌ی کلی که حضرت یاد دادند این است که هرجا می‌توانی بگویی لعلّ یعنی فقط می‌گویی لعلّ حالت سابقه از بین رفته، هرجا می‌توانی بگویی لعلّ حالت سابقه از بین رفته، جازماً نمی‌توانی بگویی از بین رفته. هرجا که می‌توانی بگویی لعلّ حالت سابقه از بین رفته استصحاب داری.

س: درست است حاج آقا همان دوتا مثالی که فرمودید جایی بود که واقعاً لعلّ صادق نبود ...

ج: خب نه گفتیم ما به قرینه‌ی آن شک بخواهیم بگوییم این لعلّ این‌جوری بخواهیم بگوییم، بگوییم حتماً تساوی الطرفین مقصود است، اصالة الحقیقه‌ی زید به ما بیاید بگوید مراد از آن لعلّ لعلّ‌هایی است که تساوی الطرفین است. گفتیم نه چون این صد ظاهرش به قرینه‌ی مورد و این‌ها این است که این لعله‌ی تساوی الطرفین در این مثال‌های مورد بحث خیلی بعید است، آن فرد رایج و عادی‌اش تساوی الطرفین نیست، پس قوت پیدا می‌کند ذیل قرینه‌ی بر آن نمی‌شود بلکه صدر قرینه‌ی بر ذیل می‌شود.

س: ؟؟؟ شاهدی که فرمودید با توجه به این غیره که ؟؟؟ اشاره کرده نمی‌تواند استبعاد ایجاد بکند به خصوصها، ؟؟؟ شاید بشود اقامه کرد ولی با توجه به آن غیره به نظر اعم ...

ج: این و رأیته یعنی خود سائل دارد می‌گوید یعنی همان‌ها که در صدر گفتم دیگر، همه را شامل می‌شود، حالا خون بوده، منی بوده، هرچی بوده دیگر، رأیته، یعنی همانی که خودم گفتم خدمت شما.

نکته:

خب این یک نکته‌ای توی این روایت هست که توجه به آن ولو مربوط به بحث نیست ولی نکته‌ای است که خوب است به آن توجه کنیم، شیخنا الاستاد قدس‌سره مرحوم آقای حاج شیخ مرتضی حائری رحمةالله علیه در درس می‌فرمودند، این در وسط این روایت این‌جور است که «قلت: فهل علیّ» زراره عرض می‌کند خدمت امام علیه السلام «فهل علیّ ان شککت فی انه اصابه شیء ان انظر فیه؟» اگر شک کردم که اصلاً چیزی، خونی، دمی یا غیر دمی نجسی بالاخره به لباس من اصابت کرده یا نه باید فحص بکنم؟ «فهل علیّ ان شککت فی انه اصابه شیء ان انظر فیه؟» فحص بکنم؟ «قال: لا» که به همین روایت تمسک می‌شود برای این‌که ما در شبهات موضوعیه لازم نیست فحص بکنیم. «و لكنك إنما تريد أن تذهب الشك الّذي وقع في نفسك» به این ذیلش استاد قدس‌سره در درس تمسک می‌فرمودند، می‌فرمودند حضرت فرموده که نه لازم نیست فقط فایده‌ای که دارد این است که آن شک خودت را از بین ببری، یعنی هیچ رحجان شرعی جز این‌که حالت نفسانی‌ات را می‌خواهی شک تو را از بین ببرد، نه. می‌خواستند بفرمایند که شک در نجاست و طهارت و این‌ها مطلوب شارع نیست، احتیاطات در آن‌جا. فقط حضرت حصر می‌فرماید، می‌گویند فقط فایده‌اش همین است که آن شکت از بین می‌رود و الا یک امر مستحبی را انجام داده باشی یا از یک امر مکروهی اجتناب، نه فقط همین است. پس بنابراین ایشان می‌خواستند بفرمایند که این در باب طهارت و این امثال ذلک دیگر خیلی شک و تردید کردن و احتیاطات کذا را انجام دادن آن‌جا مطلوب شارع نیست در آن‌جا.

مرحوم والد ما می‌فرمودند که آن‌ وقت‌ها، من هم یادم است که این گذرخان و این‌ها خاک بود، بارندگی که می‌شد چه می‌شد همه‌جا گل بود و مرحوم آیت‌الله بروجردی از منزل‌شان آمدند برای نماز، عبای‌شان روی همین... زمستان هم بود آن‌جا هم گل بود، عبای‌شان کشیده می‌شد روی همین گل و شِل‌ها یا شُل‌ها. به خدمت ایشان عرض کردند که آقا عبای‌تا کشیده می‌شود، ایشان فرمودند می‌دانم، فرمودند می‌دانم کشیده می‌شود، می‌خواهم ببینند این طلبه‌ها و این‌ها ببینند که من دارد عبایم کشیده می‌شود بعد هم می‌روم با آن نماز می‌خوانم آن‌جا، می‌خواهم این، مخصوصاً جمع نکردم عبایم را که می‌دانم که دارد کشیده می‌شود. خب این به خدمت شما عرض شود که راجع به این روایت.

روایت دیگری که ممکن است به آن استدلال بشود ...

س: ؟؟؟ این‌جوری درست کنیم که بگوییم بعد از این رؤیتی که انجام داده احتمال می‌دهیم اصالة العله ...

ج: گفت آن را دیدم یعنی یقین، دیدم آن را، دیدم آن را یعنی یقین، دیدم آن را ..

س: ...

ج: نه گفت بعد می‌گوید آن را دیدم، پس آن یقینِ قطعاً از بین رفته ...

س: ...

ج: چرا، نه، رأیت، رأیت یعنی همان را دیدم دیگر، ظاهرش همین است. بعد شاید در یک نسخه‌ای هم رأیت فیه باشد.

س: ...

ج: نه نه آن‌که مورد دیگری است که می‌گوید در اثناء صلاة. این‌جا بله رأیت یعنی همان را دیدم.

س: این فقره‌ای که آخر خواندید «فهل عليّ إن شككت في أنه‌» این‌که نگاه بکنم یا نگاه نکنم؟ زراره این را می‌پرسد در پاسخ قبلی حضرت، که حضرت می‌فرمایند شما نگاه می‌کنی «حتی تکون علی یقین من طهارته» که یقین به طهارت داشته باشی، زراره می‌گوید «فهل علیّ» که من الان فحص بکنم؟ حضرت می‌فرمایند تنها فایده‌اش این است که ازاله‌ی حالت نفسانی بکنی. اگر این را قرینه بگیریم که پس این شک در مقابل یقین به طهارت هست نه فقط حالت تساوی، خود این فقره الان شاهد نمی‌شود؟

ج: برای کجا؟ فقرات قبل؟

س: نه همین فقره، خود این فقره ...

ج: خود این فقره که محل استدلال نیست، این فقره که محل استدلال نیست برای بحث ما ...

س: خب ما این فقره را هم به محل استدلال بخواهیم اضافه کنیم که شک در فقرات این خبر شریف برای اعم است، چرا شک در این فقرات ؟؟؟ چون برای شک مدام توی کلام حضرت و کلام زراره رفت و برگشت می‌کند به یک معنا رفت و برگشت می‌کند دیگر، این شکی که توی این فقره وجود دارد منظور حالت تساوی نیست که حضرت می‌فرمایند تو اگر بخواهی نگاه بکنی هیچ رجحان شرعی ندارد فقط ازاله‌ی حالت نفسانی می‌کنی. زراره می‌گوید من برای این‌که یقین به طهارت بکنم نگاه بکنم که شک من از بین ....

ج: نه جدا شد دیگر، ببینید سؤال قبلش این است «قلت: فإنّي قد علمت أنّه قد أصابه، و لم أدر أين هو، فأغسله؟ قال: تغسل من ثوبك الناحية التي ترى أنه قد أصابها» چون یقین دارد، حضرت می‌فرمایند همان ناحیه‌ را بشور دیگر «حتى تكون على يقين من طهارتك» بشور تا بر یقین بر طهارتت باشی، که این یقین هم به قول مرحوم امام این‌جا یعنی حجت بر طهارت پیدا کنی، چون حالا می‌شوری خب این آب با این آب که می‌شوری این آب خودش پاک است؟ این پاک بودن آن آ‌ب هم با کل شیء طاهر و امثال ذلک داری درست می‌کنی. خب حتی یقوم.... تمام شد یعنی تا حجت بر طهارتت پیدا کرده باشی. چون وقتی انسان می‌خواهد نماز بخواند باید حجت بر طهارت داشته باشد. بشور تا حجت بر طهارت داشته باشی. «قلت: فهل عليّ إن شككت» حالا بعدی‌اش این است، آن قبلی این بود که می‌دانم اصابت کرده، حالا سؤال بعدی‌اش این است که حالا اگر شک کردم که اصابت کرده یا نه ...

س: ؟؟؟ یا نه می‌گوید پس یقین ندارم ...

ج: نه «فهل علیّ» ببینید ما اگر بنا شد اصالة الحقیقه را استعمال کنیم باید قرینه داشته باشیم که دست برداریم حالا این‌جا اگر بگوییم «فهل علیّ ان شککت في أنه أصابه» حضرت که در این‌جا استصحاب اصلاً نفرموده که شما ...

س: ...

ج: عیبی ندارد مؤید می‌تواند باشد که اصلاً این شک در این روایت صدراً ذیلاً وسطاً بر اعم استعمال، این اشکالی ندارد به عنوان مؤید ذکر کنیم.

س: آقا ببخشید این «لعله شیء اوقع علیه» به درد استصحاب صحة که شیء را شما زیر سؤال بردن، این روایت را فقره نمی‌شود برای آن‌جا استدلال بشود؟ در وسط نماز یک خون می‌بیند شک می‌کند می‌گوید حضرت می‌گوید از الان قطع کن بشور که بدانی بعد ضمیمه قطعاً مجزی است و صحیح است در قبل هم که شک می‌کند استصحاب وجود طهارت و صحت و مطابقت به ؟؟؟ می‌کند. کسی نمی‌تواند برای استصحاب صحه به همین فقره استدلال کند؟ استصحاب صحة که شیخ بحث می‌کرد توی این تنبیه که استصحاب صحة می‌شود کرد یا نمی‌شود کرد؟ به همین شاید ...

ج: خب حالا آن یک بحث دیگری است، شما حالا فعلاً توی این، آن بله آن حالا بحث دیگری است. شما می‌خواهید یک امر بله استطرادی بیان بفرمایید، آن دیگر حالا ...

س: ...

ج: نه حالا استصحاب صحة حضرت نفرموده، می‌خواهند حضرت، ببینید یک نکته‌ای که حالا شما استطرادی فرمودید

استطراداً:

بنده هم یک استطرادی دیگر عرض کنم و آن این است که در باب استصحاب یک بحثی هست که چکار می‌کنیم ما؟ می‌آییم بنا می‌گذاریم بر این‌که حالت سابقه باقی است یا نه این استصحاب یک امر نفس الامری است؟ حضرت در این‌جاها با این‌که این زراره خبر از استصحاب نداشته که، حضرت می‌فرمایند تو استصحاب داشتی پس نمازت درست است، استصحاب طهارت داشتی. پس بنابراین معلوم می‌شود استصحاب این نیست که ما بناء بر چیزی می‌گذاریم، همین که یقین سابق داشتیم بعد شک برای‌مان پیدا بشود حکم شارع این است که حکم آن قبلیِ باقی است. حکمش این است که حکم شارع این است که قبلی باقی است در این صورت نه تو باید یک کاری بکنی. مثل احکام شکوک صلاة نیست که فابن علی الاکثر تو باید بنا بگذاری که مثلاً رکعت چهارم است، آن تو باید بنا بگذاری، چون این یک بحثی است که آیا اگر این بناگذاری باشد در جایی که غافل است استصحاب خب ندارد دیگر. بنا گذاشتن توجه و التفات می‌خواهد. از این روایت شریفه هم استفاده می‌شود از این روایات استفاده می‌شود که استصحاب یک فعلی نیست که یصدر من المکلف یک بنایی است چیزی است، نه، مواردی که مکلف، بله این البته هست که مکلف باید یقین قبل باشد داشته باشد شک هم داشته باشد. هرجا این دو حالت برای مکلف هست که یقین دارد حالت سابقه این‌جوری است و لازم همه نیست یقینش تقدم زمانی بر شک داشته باشد نه، هرجا این دو صفت در نفس مکلف موجود بود که یقین دارد سابقاً این‌جوری بوده حالا شک دارد، حالا سواء این‌که اول یقین باشد بعد شک باشد یا اول شک باشد بعد یقین باشد یا هردو آن معاً در نفس حادث بشود، این‌جا حکم شارع این است که آن حالت سابقه باقی است و طبق آن عمل بکن.

خب این استطرادی‌ها باعث شد که آن روایت بعدی را دیگر حالا بگذاریم برای جلسه‌ی بعد.

 

logo