« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد محمدمهدی شب‌زنده‌دار

1403/10/11

بسم الله الرحمن الرحیم

‌استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه الثالث عشر (مصباح الأصول)

موضوع:‌ استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه الثالث عشر (مصباح الأصول)

مقدمه: اشاره به صورت اول در کلام محقق خراسانی

بحث در قسم اولی بود که محقق خراسانی قدس‌سره فرمودند اگر آن دلیل عام یا مطلق حکمش واحد مستمر باشد و زمان مکثر و مفرّد در آن مأخوذ نباشد و خاص هم زمان مفرّد در آن نباشد در این موارد فرمودند که اگر شک کنیم بعد از آن زمانی که مخصص حکم مخالف عام یا مقید حکم مخالف مطلق را دلالت نموده است حکم آن فرد بعد از آن زمانی که م قید و مخصص دلالت می‌کند چیست مرجع استصحاب حکم مخصص یا مقید است و در این موارد نمی‌توانیم به اطلاق یا عموم آن عام مراجعه کنیم. وجهش را هم این فرمودند که چون مفروض این است که مدلول دلیل یک حکم واحد است و این حکم واحد هم مدلول دلیل این است که مستمر است، چون این چنینی است پس با وجود مخصص می‌بینیم آن حکم عام بهم خورده و قطع شده استمرار دیگر ندارد و اگر حکمی بخواهد باز روی خاص باشد بعد از قطع شدن این باید دوتا حکم باشد، حکمی قبل از آن زمان و حکمی بعد از آن زمان و این خلف فرض‌مان است که از دلیل استفاده کردیم حکم واحد است و این حکم واحد هم استمرار دارد. خب این فرمایش این بزرگوار بود یک استثناء هم زدند گفتند مگر این‌که آن مخصص یا آن مقید زمان اول را بیاید اخراج کند که در این صورت اشکالی ندارد چون هم با وحدت سازگار است هم با استمرار سازگار است، یعنی می‌خواهد بگوید این حکم واحد من مبدأ آن بعد از آن زمان است. این فرمایش ایشان بود.

اشکال دوم محقق خوئی:

خب محقق خوئی قدس‌سره در این استثناء اشکال کردند فرمایش فرمودند که بحث شد. اشکال دوم ایشان و مرحوم استاد قدس‌سرهما در دروسٌ فی علم الاصول حاشیه‌ی کفایه‌شان، دو بیان وجود دارد یک بیان این است که همان‌طور که در بحث عام و خاص تبیین شده فرقی نیست که عام‌مان عموم افرادی باشد و یا این که، عموم استغراقی باشد یا عموم مجموعی باشد. هم در عموم استغراقی اگر شک در یک فردی کردیم که آیا این تخصیص خورده یا تخصیص نخورده مرجع‌مان عموم می‌شود، مولا گفته «اکرم کل عالم» حالا شک کردیم که مثلاً عالم فاسق واجب است یا واجب نیست؟ می‌گوییم مولا گفته «اکرم کل عالم» این را شامل می‌شود. اگر عموم مجموعی هم باشد شک کردیم یک فردی از این مجموعه تخصیص خورده یا نه، گفته «اکرم هؤلاء العشره» حالا شک کردیم که آیا این زید که جزء این هؤلاء هست این تخصیص خورده یا نه؟ خب به «اکرم هؤلاء العشره» تمسک می‌کنیم می‌گوییم بله این هم واجب است اکرام او. پس این‌که مرجع عموم عام است در موارد شک در تخصیص، چه در آن‌جا و چه در آن‌جا یک امر مسلم و محکّمی است بین الاصولیین و بین العرف. بنابراین فرقی نباید بین المقامین گذاشت. پس آقای آ‌خوند رضوان‌الله علیه یا شیخ اعظم که این‌ها فرق گذاشتند گفتند اگر عام مفرّد بود یعنی عام استغراقی بود این مرجع عموم عام است اما اگر نه این‌چنین نبود عموم عام‌مان نسبت به زمان مجموعی بود نمی‌شود مراجعه کند. نه این با آ‌ن امر مسلّم و آن قاعده‌ی کلیه این منافات دارد. این بیان اول این دو بزرگوار است.

بیان دیگر از اشکال دوم:

بیان دوم هم که عرض کردیم از شیخنا الاستاد هست ایشان، حالا یک مطلبی را ایشان بیان فرمودند که حالا اصل مطلب مطلبی است که در اصول فراوان گفته شده و قائلین فراوان یعنی مطلب مسلمی است کأنّ تقریباً در اصول؛ ایشان از آن مطلب در مقام برای توضیح این‌که ما در این موارد هم به همان عموم عام یا آن اطلاق مطلق مراجعه می‌کنیم افاده فرمودند. که حاصل فرمایش ایشان این است که ما در جملی که گفته می‌شود کلماتی که متکلمی می‌گوید عام باشد، خاص باشد یا اصلاً عام نباشد قضیه‌ی شخصیه باشد هرجا ما دوتا مراد داریم، یک مراد استعمالی داریم که الفاظ در او استعمال می‌شود، یک مراد جدی داریم. گاهی مراد استعمالی با مراد جدی تفاوت می‌کند مثلاً اگر گفتیم «زید کثیر الرماد» خب مراد استعمالی چی هست؟ کثیر الرماد یعنی خاکستر خانه‌اش زیاد است، اما مراد جدی این نیست که خاکسترش زیاد است، می‌خواهد بگوید آدم سخاوتمندی است، مهماندار است، ولو اصلاً ممکن است یک ‌ذره خاکستر هم در خانه‌اش نباشد، این‌جا مراد استعمالی و مراد جدی تفاوت می‌کند.

حالا در موارد عمومات که مولا گفته «اکرم کل عالم» یک مراد استعمالی دارد که این واژه‌ی اکرام و کل و عالم و این‌ها در آن استعمال شده. یک مراد جدی دارد و آن این است که ظاهر این کلام بحسب مراد استعمالی این است که همه‌ی علماء را اکرام کن. حالا اگر یک قرینه‌ای اقامه شد، مخصصی آورد، مقیدی آورد که فهمیدیم که گفت «لا تکرم الفساق من العلماء» این‌جا آن «لا تکرم الفساق من العلماء» ضربه به آن دلالت استعمالی و مراد استعمالی نمی‌زند، لا یزال آن در همان معنای خودش استعمال شده. فقط آن مخصص قرینه می‌شود برای این‌که این‌جا تطابق بین مراد استعمالی و مراد جدی نیست. مراد استعمالی این است که همه‌ی علماء چون در این استعمال کرده واژه را و جمله را، اما مراد جدی به این قرینه می‌فهمیم علمای غیر فاسق است. این است. حالا البته این‌جا یک بحث مهمی هم هست در اصول که چه‌جوری می‌فهمیم یعنی چه‌جوری به این معنا، آن‌که می‌فهمیم چی هست؟ یعنی می‌فهمیم در مراد جدی عالم غیر فاسق موضوع حکم است یا می‌فهمیم عالم عادل موضوع حکم است یا نه هذا و لا ذاک بلکه به قول محقق عراقی، آقاضیا قدس‌سره این عنوانی نمی‌دهد به آن مراد جدی و مثل موت به قول ایشان مثل موت علماء است، وقتی عالمی می‌میرد که عنوانی نمی‌دهد که، این خودبخود خارج می‌شود دیگر او را شامل نمی‌شود. این اثر دارد در باب تنقیح موضوع بواسطه‌ی استصحاب این‌ها اثر دارد در آن‌جا.

حالا این فعلاً محل کلام ما نیست که وقتی می‌گوید «اکرم کل عالم» بعد می‌گوید «لا تکرم الفساق من العلماء» مراد جدی‌ای که ما از این مجموعه به‌دست می‌آوریم این است که اکرام عادل واجب است یا نه اکرام غیر فاسق واجب است یا نه اصلاً قید نمی‌خورد ملوّن به لونی نمی‌شود، فقط می‌فهمیم این خارج است آن هم هیچ قیدی نمی‌خورد. خب حالا این بحثی است که در باب عام و خاص و باب تنقیح موضوع بواسطه‌ی استصحاب آن‌جا اثر دارد. اما این بین الکل مسلم است که وجود مخصص و مقید، قرینه می‌شود که تطابق بین مراد استعمالی و مراد جدی وجود ندارد. و لولا القرینه این‌طور است بین العقلاء که وقتی کلامی را می‌شنوند قرینه بر خلافی از متکلم حاصل نمی‌شود قرینه‌ی لبیه‌ای هم وجود نداشته باشد می‌گویند اصل تطابق بین مراد جدی و مراد استعمالی است.

بعد از این‌که این مسأله روشن شد استاد فرمودند که وقتی مولا یک عامی را گفته، مثلاً گفته «اکرم کل عالم» بعد گفته که «لا تکرم زیداً العالم یوم الجمعه» که این یوم الجمعه را فرض‌مان این است که قید قرار نداده و مفرّد قرار نداده، نمی‌خواهد بگوید اکرام روز جمعه‌ای را نمی‌خواهم، بلکه گفته این را اکرام نکن البته این به عنوان ظرف روز جمعه را هم ذکر کرده. خب روز شنبه الان ما شک می‌کنیم، روز شنبه که شک کردیم آقای آخوند فرمود به آن عام نمی‌توانیم مراجعه کنیم استصحاب حکم مخصص را می‌کنیم چون شرایط استصحاب در مخصص تام است یقین سابق داریم شک لاحق هم داریم فرض هم می‌کردیم آن جمعه قید نیست که بعد بگویم اسراء حکم من موضوع الی موضوع آخر می‌شود فقط ظرف بود. فرموده است که خب طبق این مقدمه‌ای که گفتیم آن «اکرم کل عالم» بحسب دلالت مراد استعمالی تمام این ازمنه را می‌گرفت، همان‌طور که عموم افرادی‌اش همه‌ی افراد را می‌گرفت عموم ازمانی‌اش هم هر فردی را در همه‌ی زمان‌ها می‌گیرد. خب همه را گرفت دیگر، اگر «لا تکرم زیداً العالم یوم الجمعه» نبود به حکم اصالة التطابق بین مراد استعمالی و مراد جدی می‌گفتیم در همه‌ی ازمنه زید را باید اکرام کرد، جمعه و غیرجمعه و همه‌وقت. حالا که «لا تکرم زیداً یوم الجمعه» آمده می‌فهمیم مراد جدی مولا از «اکرم کل عالم» نسبت به زید روز جمعه نبوده ولی مراد استعمالی بهم نمی‌خورد. پس حکم واحد مستمر در مرتبه‌ی مراد استعمالی پابرجا است، یک حکم واحد است که روی زید است روی عمرو است روی بکر است روی خالد است این حاکم واحد هم مستمر است بحسب دلالت استعمالی و مراد استعمالی. خب این مراد استعمالی هم قبل الجمعه را می‌گیرد هم جمعه را می‌گیرد هم بعد دیگر می‌گیرد دیگر همه را می‌گیرد. این مراد استعمالی همه را می‌گیرد. چقدر ما دلیل پیدا کردیم بر این که بگوییم این مراد استعمالی مطابق مراد جدی نیست؟ فقط به اندازه‌ی جمعه دلیل پیدا کردیم. حالا که فقط به اندازه‌ی جمعه دلیل پیدا کردیم که مراد استعمالی مطابق مراد جدی نیست پس بنابراین باید برای سایر روزها به عموم عام مراجعه کنیم چون دلیلی نداریم از آن دست برداریم از آن اصالة التطابقِ دست برداریم. پس به این بیان تحلیلی که سرّ این‌که چرا می‌گوییم توی آن بیان قبلی سرّش روشن نشد یک چیز تعبدی کأنّ گفته می‌شد، این‌جا سرّش را ایشان با این تحلیل با این بیان خواستند بیان بفرمایند که این‌چنینی است.

ان قلت استاد بر کلام خود:

بعد خودشان یک ان‌قلتی را مطرح می‌کنند و آ این است که فرض ما چی هست؟ فرض ما این است که ما یک حکم واحد مستمر داریم، آقای آخوند قدس‌سره در عبارت‌شان این بود که فرمودند «فان كان مفاد كل من العام و الخاص على النحو الاول» که مفرّد نیست «فلا محيص عن استصحاب حكم الخاص فى غير مورد دلالته لعدم دلالة للعام على حكمه لعدم دخوله على حدة فى موضوعه و انقطاع الاستمرار بالخاص الدال على ثبوت الحكم له فى الزمان السابق» ایشان ان‌قلت می‌کنند که این حکم مستمر منقطع شد حال چطور به عموم عام رجوع کنیم؟

پاسخ ایشان:

جوابی که می‌دهند این است که بله بحسب مقام دلالت استعمالی که گفتیم استمرار دارد بحسب این، این هم که منقطع نشده، این‌که منقطع نمی‌شود گفتیم آن قرینه نمی‌آید می‌گوید این منقطع، آن مراد جدی را می‌گوید. اگر مخصصِ نبود می‌فهمیدیم همین‌طور که در مراد استعمالی یک حکم واحد مستمر است در مراد جدی هم مولا یک حکم واحد مستمر دارد، حالا که مخصص آمده می‌فهمیم در ثبوت حکم واحد مستمر ندارد فلا بأس به اینکه ملتزم شویم حکم متعدد است. ولذا ایشان فرموده است که «قد تقدم» در جواب آن اشکال که حکم واحد مستمر بود «فانه يقال قد تقدم ان المدلول الاستعمالی للعام لا یخرج عن الوحده بورود التخصیص علیه فی الوسط و الوحدة فیه ثبوتاً» این‌که آن حکم ثبوتاً هم وحدت داشته باشد «لازمٌ لعدم انقطاع ذلک الحاکم ثبوتاً» اگر در ثبوت منقطع نشود آن‌جا هم وحدت برقرار است بحسب الازمان. «فمع قیام الدلیل علی الانقطاع ثبوتاً فلا بأس بالالتزام بتعدد» خب قائل به تعدد می‌شویم.

س: ...

ج: نه نه نه نه دلالت استعمالی و مراد استعمالی انقطاع نیست در آن استمرار است یک حکم مستمر است، اما این‌جا به قرینه‌ی این مقید یا مخصص این می‌فهمیم مراد جدی با مراد استعمالی تفاوت دارد. در مراد استعمالی یک حکم واحد مستمر، در مراد جدی دو حکم. مثل چی؟ خب شبیه آن‌جایی که فرموده متکلم گفته که «زیدٌ کثیر الرماد» خب بعد چون قرینه است می‌دانیم برای کنایه می‌گوید می‌خواهد مطلبش سخاوتمندی‌اش را بگوید این قرینه می‌شود برای این‌که آن مراد جدیِ غیر از مراد استعمالی است، این‌جا هم همین‌جور، مراد استعمالی حکم واحد مستمر، مراد جدی دوتا حکم دارد.

س: ...

ج: بله بله در عام مجموعی دارد می‌فرماید بحسب کلام ایشان.

س: در مراد جدی دو حکم است یا یک حکم است؟

ج: دوتا حکم است ...

س: یعنی یک حکم این‌جوری نیست که از همان ابتدا وجوب اکرام و ...

ج: بله یک حکمی هست وجوب اکرام جناب زید تا جمعه درست؟ یک حکم دیگر وجوب اکرام زید بعد از جمعه، چون جمعه گفت حرام است، پس آن وجوبِ در مراد جدی مولا دیگر آن وجوب استمرار ندارد ...

س: نه این‌جوری نگوییم ؟؟؟ وجوب اکرام زید غیر از روز جمعه، این هم یک حکم است.

ج: فرض این است که عام ما عموم افرادی داشته و این زید آن زید و آن هم عموم ازمانی داشته فرض این است، یعنی همه‌ی زمان‌ها توجه به آن شده.

این فرمایش استاد ...

س: نه آقا حرفش این است که شما درست است استمرار منقطع شده در مراد جدی به واسطه استثناء یوم جمعه، استمرار قطعا منقطع است ولی چرا نگوییم یک حکم واحد در ذهن، حالا بگوییم در نفس مولا، یک حکم واحد است ولی غیر مستمر، چه عیب دارد؟ چرا ایشان اگر قائل به انقطاع چون قائل به تعدد هم می‌شود؟؟؟ چرا از استمرار دو تا می‌شود چرا می‌گویید حکم هم دو تاست، یک حکم است برای غیر روز جمعه ولی مستمر نیست ولی یک حکم است.

ج: بله ببینید مقداری که این مخصص دارد دلالت می‌کند چه مقدار است؟ آن‌که دلالت استعمالی است مراد استعمالی است مراد استعمالی می‌گفت این حکم واحد این وجوب اکرام یک وجوب اکرام من بیشتر ندارم، این وجوب اکرام هم همین‌طور در بستر زمان استمرار دارد، این می‌گفت. مخصص دارد می‌آید می‌گوید جمعه اکرام نکن، خب این چه مقدار دلالت دارد جمعه اکرام نکن؟ این است که این استمرار، استمرار حکم من در این‌جا نیست خب استمرار حکم تو که در این‌جا نبود یعنی آن قطع شد، پس اگر بعد بخواهد باشد می‌شود حکم دیگری ...

س: نه

ج: إ‌ بعد باشد که حکم دیگر، آن قطع شد دیگر ...

س: ؟؟؟ حیث استمرار اگر ...

ج: استمرار چی؟ این دلالت این بیشتر نیست آقای عزیز ایشان دارند می‌فرمایند که ما می‌گوییم مولا حکمش این است در واقع اکرم فی غیر الجمعه، غیر الجمعه را همه با هم دیده.

س: این حرف حاکم بر فرمایش آقای تبریزی است. ؟؟ فرمایش آقای تبریزی را فهمیدیم، اشکال؛ می‌گوییم آقای تبریزی فرموده شما متین است قبول همه می‌کنیم قائل به تمسک به عام هم می‌شویم ولی چرا شما اگر استمرار را لازمه‌ی تخصیص می‌دانید در مراد جدی و می‌گویید استمرار در مراد جدی پس ملحوظ نشده چرا می‌گویید پس اگر بعدش ثابت است به حکم دیگری باید ثابت بشود؟ نه، ما در مراد استعمالی فهمیدیم یک حکم است اولاً، ثانیاً مستمرٌ بواسطه‌ی تخصیص، در مراد جدی می‌گوییم مستمر، استمرار از بین می‌رود اما وحدت را نمی‌خواهیم از بین ببریم، می‌گوییم یک حکم است و آن یک حکم بودنش در مراد جدی هم محفوظ است ...

ج: دیگر عرض می‌کنم بارها تکرار کردیم این را، گفتیم که وحدت با تخلل عدم سازگار نیست اتصال باید باشد توی وحدت ...

س: نه

ج: نه؟ خیلی خب حالا یک حرف دیگری است، بله می‌گویند این آب همه‌اش، توی یک لیوان آب داشتیم این یک آب بود چون متصل بود می‌گفتند این ماءٌ واحد، الان این را ریختید توی دوتا لیوان دیگر نمی‌گویند این ماء واحد است، بله به نوع واحد است ولی به شخص متعدد است، خب این ضروری است. خب دوتا آب شد دیگر این‌که یکی نیست. بله واحد بالنوع است یعنی هردو ‌آن جنسش یا نوعش ماء است. ولی بابا این‌جا یک وجوب آن طرف بود این وجوب دیگر نیست روز جمعه. اگر این وجوبی روز جمعه بخواهد باشد دیگر این واحد متصل نیست که بگوییم واحد است ...

س: کم له من نظر این معتبراتی که در وسطش یک تخصیصی خورده ؟؟؟...

ج: بله شما می‌توانید بله اعتبار کنید بگویید من متعدد ...

س: ...

ج: کثرت را، وحدت در کثرت خب دید عرفانی پیدا بکنید آن هم بخصوص بعض احوال بگویید که ما همه چیزها را یکی می‌بینیم، آن دیگر حالت عرفانی شما می‌شود ولی وقتی که انفصال آمد انفصال منافی با وحدت است.

اشکال بر محقق خوئی و تبریزی:

خب این فرمایش استاد و محقق خوئی قدس‌سرهما. عرض می‌کنم به نظر می‌آید خلطی بین عام مجموعی و استمرار و شمول شده، و این برداشتی که محقق خوئی قدس‌سره از کلام شیخ اعظم فرموده و هم‌چنین محقق تبریزی که حالا در کلام آقای تبریزی تعبیر نشده به این‌که زمان بنحو عام مجموعی ملحوظ است ولی در کلام محقق خوئی این‌طور بود که شیخ دارد تفصیل می‌دهد بین این‌که عموم ازمانی ما عموم استغراقی باشد یا عموم ازمانی ما عموم مجموعی باشد. ما گفتیم شیخ چنین تعبیری (عام استغراقی و مجموعی) نفرموده و این تعبیر را گفتیم تعبیر دقیقی برای معنا کردن کلام شیخ اعظم نیست. بعد چون ایشان عام زمانی را عام مجموعی دیدند فلذا فرموده در عام مجموعی اگر شک در تخصیص زائد کردیم مرجع‌ همان عام می‌شود مثل «اکرم هؤالاء العشره» مثال زدند همین مثال را زدند «اکرم هؤلاء العشره» شک کردیم زید که داخل این عشره بود داخل هؤلاء است تخصیص خورده یا تخصیص نخورده؟ خب به اطلاق تمسک می‌کنیم. یا اگر دیدیم زید را مولا استثناء کرد گفت «اکرم هؤلاء العشره» بعد گفت «لا تکرم زیدا من هؤلاء» بعد شک کردیم عمرو را هم آیا استثناء کرده یا نه؟ خب به چی تمسک می‌کنیم؟ به «اکرم هؤلاء العشره» تمسک می‌کنیم یا می‌گوییم نه، تخصیص زائد است مراجعه به آن می‌کنیم.

ما اصل این حرف را ما می‌پذیریم در عام مجموعی و استغراقی همین‌طور است، ولی آیا ما باید زمان را بنحو عام مجموعی ملاحظه کنیم یا زمان را بستر یک امر مستمر ملاحظه کنیم؟ عام مجموعی ملاحظه کردن یعنی چی؟ یعنی شما حالا بحسب موارد مختلف کل یوم را با یوم دیگر با یوم دیگر، این یوم‌ها را مجموعی می‌بینی کنار هم، مثل این‌که این ده نفر را با هم می‌بینی. آن‌جا هم این زمان‌ها را با هم می‌بینی، ایام را با هم می‌بینی، هفته‌ها را با هم می‌بینی، بحسب دلیل که حالا ایام زمان گفته یا روز گفته یا ساعت گفته یا لحظه گفته یا ثانیه هرچی، فرق می‌کند دیگر حالا بحسب آن‌چه که در دلیل اخذ شده.

پس تارةً زمان را بستر می‌بینیم برای استمرار حکم در زمان، حکم واحد است و در این زمان مستمر است. و تارةً هر زمان را کنار زمان دیگر ضمیمه می‌کنیم یک مجموعه درست می‌کنیم. اگر ما زمان را مجموعه درست کنیم که هر زمانی بشود جزء و ضمن آن مجموعه، مثل این‌که این «هؤلاء العشره» هر فردی جزء این مجموعه است، اگر این‌جوری ملاحظه کردیم بله، می‌گوییم آن‌جا می‌گوییم یک فرد خارج شد این‌جا می‌گوییم یک زمان از این مجموعه زمان‌هایی که با هم ملاحظه کردیم خارج شد. آن‌وقت می‌گوییم همان‌طور که آن‌جا به عموم عام مراجعه می‌کنیم این‌جا هم به عموم عام مراجعه می‌کنیم فرقی نمی‌کند، این مجموعه از آدم‌ها ساخته شده باشد یا از زمان ساخته شده باشد یا از چوب ساخته شده باشد. مجموعه که شد حکمش همین است. چون توی ذهن شریف‌شان آمده که این عام مجموعی است بعد گفتند که خب چه فرقی بین این عام مجموعی با عام مجموعی دیگر می‌کند؟ و بعد فرمودند که این فرمایش این شیخ رضوان‌الله علیه و فلان چون برخلاف یک امر مسلمی است آقای نائینی مثلاً آمده توجیه بکند. اصلاً آن‌ها این حرف را نزدند که، نگفتند ما زمان را این‌جوری ملاحظه می‌کنیم.

حرف شیخ و آقای آخوند این است که واحد مستمر در زمان است نه این‌که تک‌تک این زمان‌ها را بحیث کنار هم قرار دادیم آن‌ها را جمع کردیم یک مجموعه‌ی واحد تشکیل دادیم.

خب وقتی این‌جوری شد بله شما می‌توانید اشکال کنید بگویید آقا شما حصرتان حاصر نیست بگویید باید تفصیل بدهید که یک‌وقت زمان این‌جوری اخذ می‌شود یک‌وقت زمان بنحو عام مجموعی اخذ می‌شود.‌ بله این‌جور می‌شود اشکال کرد یعنی گفت که شما همه‌ی اقسام را و حکم همه‌ی اقسام را بیان نکردید. اما نه حرف آن‌ها را بیاییم عام مجموعی معنا کنیم. خب اگر عام مجموعی معنا کردیم باز از شما سؤال می‌کنیم حالا اگر این عام مجموعی نبود و زمان بنحو بستر مستمر دیده شده بود حکم این چی می‌شود؟ پس بنابراین ...

س: ....

ج: بله؟

س: اگر در بستر زمان باشد دیگر چیزی باقی نمی‌ماند که بگوییم ؟؟؟

ج: هان اگر بستر زمان باشد یعنی زمان را اخذ کردیم، مثلاً گفته چی؟ «اکرم کل عالم فی کل زمان» درست؟ این‌جوری گفته، اگر گفت «فی کل زمان» اگر این فی کل زمان را مقصودش این باشد که مفرّد باشد یعنی من اکرام در این زمان آن زمان آن زمان جدا جدا جدا می‌خواهم تکالیف مستقله و متعدده هست که عصیان و اطاعت جدا جدا دارد از همدیگر، به هم ربطی ندارند.

این در باب نذر هم گاهی می‌گوید من ترک سیگار کشیدن هر روز را نذر می‌کند که منظورش هر روز جدا جدا است، این اگر یک روز سیگار کشید نسبت به همان روز حنث نذر کرده روزهای دیگر باید امساک کند چون نذر جدا دارد. اما اگر گفت من سیگار کشیدن در زمان نمی‌خواهم، نذر کردم که نکشم، همین که یک‌بار کشید حنث نذر کرده دیگر بعد از این هم اگر سیگار بکشد دیگر حنث نذر نیست چون قطع شد. فلذا در باب نذر آقا این‌جوری فرمودند دیگر. اگر به این نحو نذر کرده همین که یک‌دفعه این حنث نذر کرد دیگر کفاره‌اش را باید بدهکار است حرامش هم کرده کفاره هم باید بدهد دیگر بعد از آن آزاد است.

س: ...

ج: نه حتی اگر مجموعی هم باز اگر مجموعی به این حیث مقصودش باشد یعنی من حیث المجموع بحیث که اگر یکی‌اش تمام شد دیگر مقصود من نیست. این‌ها ...

س: ؟؟؟ قرینه دارد ...

ج: بله این‌ها، قرینه یعنی النذور تابعة للقصود باید ببینیم ناذر چه‌جور قصد ...

س: ...

ج: حالا می‌خواهم این را من عرض کنم ...

س: در جایی که زمان فقط استمرار دارد مقید نشده اصل بر این است که تمسک به عام نمی‌توانیم بکنیم...

ج: حالا بله حالا عرض می‌کنم حالا این‌جا.

پس آقای آخوند حرفش چی هست؟ آقای آخوند نفرموده من زمان را عام مجموعی می‌گیرم، یعنی این روز را کنار آن روز کنار آن روز با همدیگر، این را نه، این زمان مثل مکان سیر در مکان، این هم چی هست؟ استمرار در زمان است، حالا آقای آخوند فرموده اگر ما از دلیل فهمیدیم حکم مولا یک حکم واحد مستمر در زمان است برای همه‌ی عقود بعد یک دلیلی مخصصی آمد گفت این عقد خاص که بیع باشد این اگر فهمیدید که معیوب است این وجوب وفاء ندارد لزوم ندارد. حالا بعد از این‌که فهمیدی لزوم ندارد مثلاً لزوم ندارد و فوراً می‌توانی دلیل گفت که فسخ کنید، شک کردیم بعد از آن چی حالا؟ بعد از آن دیگر لزوم دارد یا لزوم ندارد؟ آقای آخوند فرموده دیگر این‌جا ما نمی‌توانیم به «اوفوا بالعقود» تمسک کنیم، چرا؟ چون «اوفوا بالعقود» یک لزوم واحد مستمر در زمان جعل کرد، در این‌جا اگر در وسط کار فهمیدیم آن عقد بر مبیع معیوب واقع شده است، می‌فهمیم این لزوم واحد مستمر برای این عقد جعل نشده. قرینه این را می‌آید به ما می‌گوید، می‌گوید این داخل در آن دلیل نیست می‌گوید این چون آن دلیل می‌خواست این‌جوری بگوید مراد استعمالی‌اش این بود، مراد جدی‌اش هم همین است، این منافات با مراد جدی ندارد که غیر از این است. این بیرون می‌رود این عقد بیرون می‌رود. پس بنابراین به نظر می‌آید اینکه تصور شده که شیخ اعظم و محقق خراسانی قدس‌سرهما مقصودشان عام مجموعی زمانی است بعد برای این آقایان غریب درآمده که چطور شما در آن باب عام و خاص همه می‌گویند در این‌جاها هم می‌شود تمسک به عموم کرد چرا این‌جا می‌گویید نه؟ این از باب این است که یک برداشت غیر مرادی از آن بزرگان شده در این‌جا. بله این خودش یک فرضٌ آخرٌ، این‌که شما می‌فرمایید فرضٌ آ‌خرٌ، آن‌ها این فرض را مطرح نکردند آن فرض را مطرح کردند، کما این‌که شما هم آن فرض را مطرح نکردید که آن، این فرض را دارید مطرح می‌فرمایید.

س: چطور ممکن است که این اصلاً عام مجموعی نباشد ولی تحت ؟؟؟ عام باشد و مشمولش باشد.

ج: عام مجموعی اگر نباشد می‌شود. ببینید ...

س: وقتی دارد می‌گوید من همه این زمان‌ها را می‌خواهم...

ج: نه این را می‌خواهم مستمراً، اما نه این‌جوری نیست که من آمده باشم یک شکلی را که تشکیل‌شده‌ی از این اجزاء است از این ازمنه است این ازمنه را با هم دیده باشم که یک کل درست شده باشد. من کل درست نکردم ...

س: ؟؟؟ کل درست نکرده باشد ...

ج: آهان کل درست نکردم ...

س: آن را می‌خواهد چگونه کل درست نکرده؟

ج: بله می‌خواهد، می‌خواهد بنحو این‌که این همین‌طور استمرار در زمان داشته باشد این استمرار در زمان داشتن را می‌خواهد. مثل این‌که شما سیر را می‌خواهید، سیر در این زمان، اما آیا این تیکه را با آن تیکه با آن تیکه با آن تیکه‌ی مکان را این‌ها را با هم جمع کردید؟ نه ...

س: ما در مقام اثبات بالاخره با یک مبرزی باید این را بیان بفرماید شارع.

ج: حالا ما به مقام اثبات فرض داریم می‌کنیم، کجا باید چه‌جور فهمید آن فرض است، اگر فرضنا حرف آقایان این است می‌گویند اگر فرضنا که فقیه از دلیل این استفاده را کرد، حالا با قرائن استفاده با هرچی ...

س: شاید ؟؟ می‌خواهد بگوید امکان اثباتی ندارد.

ج: نه این هست این‌که مسلم است هست، فرضش که واضح است که می‌شود که دوجور می‌شود تصور کرد. می‌شود همان‌جور که افراد را می‌شود عام مجموعی دید گفت «هؤلاء العشره» به‌جوری که اگر تنها تنها برود این‌ها را اکرام بکند فایده ندارد همین‌جور زمان هم می‌شود مجموعی دید که در همه‌ی این ...

س: نه عکسش را عرض می‌کنم. عکس این که همه این ازمان را بخواهد اما مجموعی نبیند.

ج: همه‌ی ازمان اگر مقصود از همه‌ی ازمان یعنی ...

س: همان واحد مستمری که فرمودید.

ج: آهان بله مجموعی نمی‌بیند یعنی این‌ها یعنی به این معنا ...

س: موضوعیت ندارد زمان، زمان ظرف فعل است. این حرف مصادیق را می‌خواهد، عام مجموعی ناظر مکلف‌به است، مکلف‌به اکرام عالم است نه اکرام ؟؟؟ حالا عالم در هر زمانی باشد درست است زمان هم می‌آید ولی بالعرض می‌آید نه ؟؟؟...

ج: نه این‌جوری نیست. به خدمت شما عرض شود که این قابل تصویر است ...

س: شما الان عام استمراری را عام می‌دانید یا نمی‌دانید؟

ج: بله، عام افرادی می‌دانیم ...

س: نه عام افرادی نه، این‌جا می‌خواهد نسبت به زمان بعد از تخصیص اخذ به عموم ازمانی بکنیم درست است؟ غیر از روز جمعه فردا ؟؟؟

ج: نه نمی‌خواهیم اخذ به عموم بکنیم نمی‌خواهیم اخذ بکنیم ...

س: بحث در این مگر نیست؟

ج: نه می‌خواهیم مثل آ‌خوند می‌خواهیم حرف آ‌خوند را داریم تقویت می‌کنیم.

س: نه، بحث این است آیا به عام تمسک کنیم یا شما به عام تمسک نمی‌کنید...

ج: چرا نمی‌کنیم؟

س: ؟؟؟یا نه تمسک به عام بکنید یک حرف است، این‌که بگوییم محل نزاع است که آقایان مطرح کردند اصلاً عامی وجود ندارد خروج از محل نزاع است، پس بگویید عام داریم عام است منتها بستری، عام استمراری ...

ج: ما که نمی‌گوییم عام نداریم ...

س: پس بگویید عام ازمانی داریم در این جا...

ج: بله، اما مقصودشان این است گفتند تارةً زمان را مفرّد قرار داده مولا، یعنی چی؟ یعنی گفته من اکرام روز شنبه می‌خواهم، اکرام روز یکشنبه می‌خواهم، اکرام روز دوشنبه می‌خواهم، اکرام روز سه‌شنبه می‌خواهم هی اکرام‌های مقید به این زمان مقید به آن زمان مقید به آن زمان مقید به آن زمان می‌خواهم، این می‌شود چی؟ می‌شود مفرّد، می‌شود مکثر، زمان را بنحو مفرّد و مکثر ملاحظه کرده، این‌جا فرمود مرجع ما همان عام است. اما یک‌وقت زمان را مکثر ندیده گفته من یک اکرام دائمی می‌خواهم یک اکرام همیشگی می‌خواهم، این اکرام این‌جا با اکرام آن‌جا دوتا نیست مستقل نیست، اطاعت و عصیان جدا ندارد، یک اکرام مستمر در بستر زمان می‌خواهد، این‌جوری گفته. حالا اگر عبارت مولا این بود که همه‌ی علماء من اکرام ابدیِ این‌جوری‌شان را می‌خواهم، بعد آمد گفت این عالم خاص را گفت روز جمعه اکرام نکن، حالا من شنبه باید اکرامش بکنم یا نه؟ این‌ها گفتند اگر عام مکثر بود بله شنبه باید اکرامش کنی چرا؟ برای این‌که خود آن عام دست گذاشته بود روز شنبه جدا گفته بود اکرامش کن. اما اگر این‌جوری نگفته بود می‌گوید نه، چرا می‌گوید نه؟ می‌گوید آن حکم واحد بود این در مورد اینی نمی‌شود حکم واحد باشد، پس معلوم می‌شود از تحت آن هم این خارج است بالمره، استصحاب حکم مخصص را می‌کنیم.

 

logo