« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد محمدمهدی شب‌زنده‌دار

1403/09/12

بسم الله الرحمن الرحیم

استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه الحادی عشر (مصباح الأصول)

موضوع: استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه الحادی عشر (مصباح الأصول)

مقدمه:

خب از ابحاثی که گذشت جریان استصحاب صحت در موارد شک در مانعیت در شبهات حکمیه گفتیم که صحیح نیست و جاری نیست.

و اما در مورد قواطع:

اگر کاری در اثناء عمل پیش آمد که نمی‌دانیم این قاطع هست یا قاطع نیست که شیخ می‌فرمایند در لسان ادله‌ای که در آن‌ها استفاده‌ی از واژه‌ی قطع شده که مثلاً ضحکی که قهقهه باشد یقطع الصلاة یا بکاء یقطع الصلاة یا حتی حدث یقطع الصلاة، این‌جور تعبیرات در لسان ائمه علیهم السلام در باب قواطع مکرر آمده. هم‌چنین روات و سائلین آن‌ها هم سؤال کردند فلان چیز یقطع الصلاة أم لا؟ فلان چیز یقطع الصلاة أم لا؟ این نشان می‌دهد که هم متشرعه دریافت کرده بودند این مطلب را که نماز یک هیأت اتصالیه‌ای دارد که حالا سؤال می‌کنند فلان چیز قاطع است یا قاطع نیست، این هیأت اتصالیه را از بین می‌برد به جوری که آن ماسبق دیگر نتواند به ملحق منضم بشود و ما لحق نتواند به ما سبق، ملزم بشو و یا این‌که نه.

از این تعبیرات چه در لسان ائمه علیهم السلام چه در لسان سائلین و متشرعه استفاده می‌کنیم به دلالت التزام که عبادات دارای یک هیأت اتصالیه‌ی بهم پیوسته است و الا اگر این‌جور نبود افعال خاصی بود کنار هم ولی هیأتی نداشت دیگر قطع این‌جا معنا ندارد. این قطع دلالت التزامیه دارد برای این‌که شارع اعتبار کرده است برای نماز یک هیأت اتصالیه را و با این هیأت اتصالیه است که صلاة درست می‌شود و عبادت درست می‌شود. و این هیأت اتصالیه شبیه همان هیأت اتصالیه‌ای است که در صدق عده‌ای از عناوین دخالت دارد مثل عنوان مثلاً میز، خب این میز باید این چوب‌ها به یک نحو خاصی بهم متصل بشود یک هیأتی پیدا کند بشود میز، حالا اگر آمدند این چوب‌ها را از هم جدا کردند و گذاشتند روی همدیگر این میز نیست دیگر، آن هیأت در عنوان میزیت آن هیأت ویژه، آن هیأت خاص دخالت دارد و هکذا و هکذا امثله‌ی فراوان.

این دار، این دار هیأت اتصالیه‌اش است و الا تمام این مصالحی که بکار برده شده اگر همه‌ی این‌ها را جدا کنند بگذارند یک گوشه‌ای نمی‌گویند این دار است، دار وقتی است که این‌ها آن هیأت اتصالیه را تشکیل بدهند. بنابراین ما این را می‌فهمیم از ادله شیخ می‌فرماید و این غیر از مانع است، این قواطع غیر از موانع است. موانع کاری ندارد مانع ممکن است حتی هیأت اتصالیه هم نباشد این مانع است اما این قاطع یعنی آن هیأت را، آن اتصال را می‌گسلد از همدیگر و نمی‌گذرد ماسبق ملزم به ملحق بشود و ملحق ملزم به ماسبق بشود. حالا ایشان می‌فرمایند که حالا در مورد قواطع آیا استصحاب صحت جاری است یا جاری نیست؟ شیخ فرموده در این‌جا جاری است ولو در موانع فرمود استصحاب صحت جاری نیست اما در قواطع می‌فرماید استصحاب صحت جاری است.

س: این هیأت اتصالیه غیر از موالات است؟

ج: موالات بله، موالات تشکیل‌دهنده‌ی آن هیأت هست، آن هیأت اتصالیه یعنی شرط هیأت اتصالیه این است که موالات هم مراعات بشود.

س: ؟؟؟ چرا هیأت اتصالی نیست؟

ج: یعنی لازم نیست هیأت اتصالیه را شارع شرط، بخواهد بگوید که مثلاً من ده‌تا فعل را که انجام دادی ولو هیأت هم درست نمی‌شود ولی این فعلِ وقتی می‌تواند جزء باشد که مثلاً لباس حریر نپوشیده باشد، وقتی می‌تواند جزء بشود که ذهب در رجال مثلاً نپوشد و هکذا. این شرط این است که این فعلِ تحقق پیدا کند، آن فعلِ‌ اگر بود آن فعل تحقق پیدا نمی‌کند عدم شرط است در تحقق آن فعل، ولو من هیأتی هم هیأت اتصالیه‌ای را هم برای این‌ها اعتبار نکرده باشم اما این تعابیر شارع و متشرعه کاشف از این است به دلالت التزام که پس یک هیأت را و الا مصححی و مبرری برای استعمال واژه‌ی قطع نبود.

س: استاد رابطه‌اش با وجوب ارتباطی چی هست؟

ج: بله در وجوب ارتباطی احتیاج نیست که حتماً اتصالی را هم اعتبار کرده باشد شارع، ولو ممکن است یک اتصال خودبخودی ایجاد بشود اما لازم نیست که او را اعتبار کرده باشد شرطی قرار داده باشد برای صلاة. فلذاست که ارتباطی ممکن است بگوییم هیأت ندارد، سکوت غیر متعارف، مثلاً کسی سوره‌ی حمد را بخواند خیلی عرفان به سرش زده یک نیم ساعتی می‌گوید حالا ما فکر کنیم در مثلاً این سوره‌ای که خواندیم حالا بعد رکوع می‌رویم مثلاً درست؟ خب اجزاء را که دارد می‌آورد ولی اگر هیأت اتصالیه می‌خواهد عرف می‌گوید بابا این دیگر نماز نمی‌خواند که، یا در باب وضو همین را گفتند، در باب وضو بعضی‌ها فرمودند خب کسی صورت را می‌شورد بعد حالا تلفن زنگ زده حالا می‌رود تلفن را بعد یک‌خرده حرف دیگر می‌زند، زمانی هم هست که مثلاً این آب خشک نمی‌شود می‌گوید اشکال ندارد، ولی خب بعضی فقهاء حتی المعاصرین فرمودند نه باید این یک کاری بکند که این هیأت، بگویند این دارد وضو می‌گیرد اما یک کاری بکند که نه کسی نمی‌گوید این دارد وضو می‌گیرد این باطل می‌شود چرا؟ برای این‌که ما این‌جا علاوه بر این غسل صورت و یدین و این مستحبات احتیاج داریم به این‌که یک هیأت اتصالیه‌ی بهم‌پیوسته‌ای این کارها پیدا بکنند.

س: ...

ج: موالات به چه معنا؟ موالات به معنی این‌که این‌ها ترتیب را تحفظ بر آن بکنیم؟ خب این‌که ربطی ندارد ممکن است هیأت اتصالیه را ترتیب را مراعات می‌کند مثلاً اول تکبیر می‌گوید بعد یک نیم ساعتی تفکر می‌کند فی عظمت‌الله تعالی بعد می‌آید سوره‌ی حمد را می‌خواند، یک نیم ساعتی یک ساعتی هم دوباره تفکر می‌کند و این‌ها بعد می‌آورد. خب همه‌ی این‌ها را آورده دیگر موالات اول تکبیر است بعد این است بعد این است بعد این است این‌ها را مراعات کرده، اگر موالات به معنای پشت سر هم آوردن این‌ها هست، پشت سر هم آوردن است خب پشت سر هم یعنی با فاصله یا بی‌فاصله پشت سرهم بیاورد یعنی آن را جلو عقب نکن، خیلی خب و علاوه بر این‌که موالات اگر گفتند شرط است از باب همان اتصال گفتند شرط است، یعنی چون اتصال لازم داریم می‌گوید آقا موالات را مراعات کن تا اتصال حاصل بشود این مقدمه‌ی اصول اتصال است.

س: ...

ج: واقعی هم، حالا این یک مقداری اگر صبر بفرمایید این‌ها بحثش می‌شود چون آقای خوئی یکی از، حالا صبر بفرمایید یک مقداری فقط صبر بفرمایید «ان‌ الله مع الصابرین».

خب این حالا این هست یا نیست این کار فقه است کار اصول نیست. این‌جا کار اصول این است بحثی که در استصحاب هست این است که اگر فرضنا، فرضنا که ما در عبادات یک امر دیگری هم به معنای هیأت اتصالیه داریم لو فرضنا فقهاً ثابت شد داریم حالا هست یا نیست کار اصول نیست کار فقه است آن‌جا باید ثابت بشود. این‌جا بحث این است که لو فرضنا ما هیأت اتصالیه‌ای را هم لازم داریم اگر در یک موردی شک کردیم این هیأت اتصالیه وجود دارد یا وجود ندارد با استصحاب می‌توانیم اثبات کنیم صحت را یا نه نمی‌توانیم؟ این درحقیقت این هم یک بحث تطبیقی است دیگر، درحقیقت این هم بحث واقعی اصولی نیست این هم فقیه باید در فقه ببینید با استصحاب می‌شود این‌جا کار را درست کرد یا نه. ولی حالا دیدن یک عده‌ای از بزرگان و اصولیین این است که این‌جا این را طرح می‌کنند چون فایده‌اش مثلاً یک‌قدر عامه هست. شیخ فرموده ما این‌جا می‌توانیم استصحاب بکنیم، شیخ قدس‌سره دو دلیل دارند دو بیان دارند که باز در مصباح الاصول در مقام تلخیص این به‌طور کامل حالا می‌گوییم این تلخیص نشده.

دلیل اول:

دلیل اول ایشان این است که شیخ قدس‌سره مستصحب را قابلیت قرار می‌دهند، می‌گویند این اجزاء تا حالا خب آوردند بعد یک چیزی سر زده از این مصلی که نمی‌داند این قاطع هست یا قاطع نیست، مثلاً سه چهارتا عطسه کرده می‌گوید ما نمی‌دانیم این سه چهارتا عطسه این قاطع می‌شود که دیگر ماسبق به مالحق پیوند نخورد و منضم نشود و مالحق به ماسبق پیوند نخورد و منضم نشود یا نه؟ خب به ادله نگاه می‌کند از ادله‌ی اجتهادیه چیزی درنمی‌آورد هیچ دلیلی ندارد که عطسه قاطع می‌شود نمی‌شود نمی‌داند. قهراً این‌جا شک می‌کند که الان قاطعی پیدا شد یا قاطعی پیدا نشد.

شیخ می‌فرمایند این‌جا استصحاب قابلیت انضمام ماسبق به مالحق می‌کنیم می‌گویم آقا من قبل از این‌که این چندتا عطسه را بکنم که این اجزاء قابلیت داشت به بعد پیوند بخورد متصل بشود فالآن کما کان. و باز آن مالحق‌ها حالا ولو درست است نیامده ولی آن‌ها هم قابلیت این را داشتند اگر این نبود، اگر این عطسه‌ی من نبود که آن‌ها قابلیت این را داشتند که به ماسبق ملحق بشوند، الان استصحاب بقاء آن قابلیت را می‌کنیم. پس مستصحب را چی قرار می‌دهد ایشان؟ قابلیت قرار می‌دهد قابلیت، این یک بیان، این در مصباح الاصول نیامده که شیخ قدس‌سره ابتداءاً این را فرمودند که ما این را استصحاب می‌کنیم. می‌فرمایند که «فإذا شك في شي‌ء من ذلك وجودا أو صفة، جرى استصحاب صحة الأجزاء بمعنى: بقائها على القابلية المذكورة» می‌گوید آن قابلیت موجود، بعد نتیجه چی می‌گیریم؟ نتیجه می‌گیریم خب قابلیت که موجود است دیگر پس بنابراین آن قبلی به بعدی منضم شده بعد هم به قبلی منضم شده پس بنابراین نماز ما درست است بنابراین امتثال حاصل شده بنابراین تکلیف ساقط شد. حالا تکلیف ساقط شد یا آن امر ساقط شد یا فاعلیتش ساقط شد الاختلاف مبنیین که در مقام هست، معروف می‌گویند که امر ساقط می‌شود، شهید صدر می‌فرماید نه امر ساقط نمی‌شود ولی فاعلیت آن ساقط می‌شود فاعلیتش را از دست می‌دهد یعنی دیگر تحریک نمی‌کند می‌گوید خب آوردم ولی این نابود نمی‌شود که، هست. این بیان اول شیخ اعظم.

دلیل دوم:

بیان دوم‌شان این است که مستصحب را این‌جا اتصال قرار می‌دهیم اتصال؛ می‌گوییم که نمی‌دانیم آن قبلی‌ها به بعدی متصل است یا نه؟ می‌گوییم متصل است، لابد حالا توضیح بدوی این مطلب که چه‌جور این را تصور کنیم که شیخ می‌فرماید، خب این اتصالی که هنوز نیامده آن‌ها، این چطور به آن متصل است که ما اتصال را، اگر اتصال خود آن اجزاء را که بوده تا حالا بگوییم آن‌ها بهم متصل هستند خب آن‌که فایده‌ای برای ما ندارد خب آن‌ها متصل بودند اما باید این‌ها هم به بعدی‌ها متصل بشوند. این استصحابِ چکار می‌خواهد بکند؟ کأنّ این‌طور گفته می‌شود که این اموری که امتدادی است تدریجی است وقتی بخشی‌اش حاصل شد کأنّ کل حاصل است، کأنّ کل حاصل است در نظر عرف، این امر متصل ولو بقیه‌اش هنوز نیامده کأنّ حاصل است.

مثل این‌که مثلاً کسی شروع کرد به خواندن سوره‌ی بقره مثلاً، یک مقداری که خواند می‌گویند این آقا مشغول سوره‌ی بقره است کأنّ، سوره‌ی بقره تمامش است این باید بگوییم، ولی گفته می‌شود، بنابراین این‌جا می‌توانیم استصحاب بقاء اتصال را بکنیم بگوییم اتصال بوده است «أو استصحاب الاتصال الملحوظ بين الأجزاء السابقة و ما يلحقها من الأجزاء الباقية» استصحاب اتصال می‌کنیم. بعد شیخ این‌جا یک نکته‌ای دارند این را هم باید به آن توجه کنیم، ایشان می‌فرمایند که ببینید ممکن است شما این را نقض و ابرام بکنید بخواهید اشکال بکنید می‌گوید قبول دارم این هذا الکلام و ان کان قابلاً للنقض و الابرام، اما بحسب مسامحه‌ی عرفیه در کثیر من الاستصحاب، جریان استصحاب است.

یعنی به دید دقّی بخواهی نگاه کنی بله این‌جا ممکن است اشکال بکنید هم به آن استصحاب اول ما هم به استصحاب دوم ما ممکن است اشکال کنید. ولی وقتی ما می‌بینیم که عرف در بسیاری از موارد استصحابات تسامحاتی دارد، شارع هم می‌داند تنبیه هم نکرده برای این‌که این‌ها غلط است نکنید، پس معلوم می‌شود که شارع پذیرفته، این مسامحات عرفیه را پذیرفته. این تتمه را هم باید ما در کلام شیخ اعظم قدس‌سره که خود ایشان متوجه این اشکالاتی هستند این‌جا، ولی می‌فرمایند این مضر نیست این نقض و ابرام‌ها مضر به استدلال به استصحاب نیست «و هذا الكلام و إن كان قابلا للنقض و الابرام، إلّا أنّ الأظهر بحسب المسامحة العرفية في كثير من الاستصحاب جریان الاستصحاب فی المقام» این فرمایش شیخ اعظم قدس‌سره. که خب عرض کردیم تلخیصی که در این‌جا ارائه شده مطابق نیست با آن‌چه که شیخ اعظم قدس‌سره فرموده. در مصباح الاصول سه مناقشه افاده فرموده شده است راجع به فرمایش شیخ اعظم.

مناقشه اول:

اما مناقشه‌ی أولی این است که ما اصلاً قاطع در مقابل مانع نداریم هرچه هست مانع است. می‌فرمایند برای این‌که بالاخره در عبادت یک‌وقت وجود یک چیزی شرط است مأخوذ است در آن، یک‌وقت عدم یک چیزی مأخوذ است دیگر حالت سوم که نداریم بالاخره یا وجود مأخوذ است یا عدم مأخوذ است، این حصرش حصر عقلی است وجود، عدم. یا وجود این شیء مأخوذ است مثل اجزاء مثل شرایط، یا عدم آن مأخوذ است. اگر عدم مأخوذ باشد خب اسمش را می‌گذارند مانع، حالا قهقهه وجودش مأخوذ است یا عدمش مأخوذ است؟ خب عدمش مأخوذ است. بکاء وجودش مأخوذ است یا عدمش مأخود است؟ خب عدمش مأخوذ است، پس این می‌شود چی؟ می‌شود مانع. هرچی عدمش مأخوذ است اسمش را می‌گذاریم مانع. ما دیگر چیز دیگری نداریم یا وجود مأخوذ است یا عدم مأخوذ است.

بله لا نضایق از این‌که شما بیایید اصطلاح جعل کنید بگویید آن‌هایی که عدمش مأخوذ است فقط در حال اشتغال به اجزاء و خصوصیات نماز آن‌ها را ما اسمش را می‌گذاریم مانع، آن‌هایی که عدمش شرط است چه در حال اشتغال چه در حال اکوان متخلله، خب مثلاً فرض کنید انسان حمد خواند حالا حمد که تمام شد یک لحظة المائی ممکن است شروع نکند مثلاً این می‌شود کون متخلل، سوره را تمام کرد تا برود به رکوع بنابر این‌که رکوع جزء صلاة است اما هُوی به رکوع این دیگر جزء صلاة نیست این می‌شود کون متخلل. سر از سجده که برمی‌دارد تا بنشیند دیگر این کون متخلل است این‌که جزء صلاة نیست.

یک چیزهایی هستند که مانعیت آن‌ها فقط در حال اشتغال است مثل حرکت. وقتی داری حمد می‌خوانی سوره می‌خوانی ذکر می‌گویی چه چه، حرکت مانع است، به این می‌گوییم مانع، اما در حالات متخلله اشکال ندارد، البته حرکت‌های معمولی. اما یک چیزهایی هست که چه در حال اشتغال چه، مثل چی؟ مثل قهقهه، خب حالا حمدش تمام شد حالا قبل از این‌که برود رکوع یک قهقهه‌ی بلندی یک چیزی داستانی چیزی یادش آمد یا کسی حرف زد یک خنده‌ای زد، بگوید حالا ما ‌آن‌ موقعی که حمد می‌خواندیم که نخندیدیم، توی رکوع هم که نخندیدیم این آنات متخلله بود این‌که جزء صلاة، نه شارع فرموده است که قهقهه مطلقا، چه عند الاشتغال و چه در اکوان متخلله مبطل است، حدث همین‌جور است، حدث در اکوان متخلله هم مبطل است. خب بخواهی جعل اصطلاح بکنی بگویی بله ما آن‌هایی که فقط در حال اشتغال است اسمش را می‌گذاریم مانع، آن‌هایی که در حال مطلق است اسمش را می‌گذاریم قاطع، خب آن‌ها لا نضایق من ذلک، اما این‌ها ماهیتش را عوض نمی‌کند، دوتا چیز درست نمی‌شود. بالاخره آن هرچه که عدمش شرط در صلاة است باید آن نباشد این مانع است دیگر، دیگر دو قسم ما نداریمم.

س: مانعی نداریم آیا ؟؟؟ ‌آیا مانع را می‌شود قصد کرد مفهوماً ...

ج: بله می‌شود، مثل حرکت دیگر، حرکت، حرکت متعارف. حالا شما وقتی حمد داری می‌خوانی، ذکر داری می‌گویی بدنت باید آرام باشد، اما حالا تمام شد حالا حمدت تمام شد قبل از این‌که برود رکوع مثلاً یک حرکتی دادی پایت خسته شده بود یک این‌جوری این‌جوری کردی اشکالی ندارد. و حال این‌که این حرکت در حال اکوان متخلله است.

س: ...

ج: یرجع نیست، یک نامگذاری است و الا همه‌اش عدم شرط است ...

س: ؟؟؟ باید ببینیم آیا فقهاء آیا موانعی را قصد نکردند عدمش در اکوان متخلله ؟؟؟ باشد ...

ج: اسم، چرا ....

س: ؟؟؟ قائل بود اصطلاحی بود که آقایان خود سائل از امام می‌پرسید می‌گفت آیا این ؟؟؟ بعد گفت به این برگرداند که ؟؟؟

ج: قبول داریم فرمایش شما را، بله می‌خواهیم عرض کنیم.

اقول:

عرض می‌کنیم به این‌که وفاقاً لِ آقا عرض می‌کنیم به این‌که آن توضیحی که در موقع کلام شیخ عرض کردیم خب این فرمایش محقق خوئی رافع آن جهت نیست آن مناقشه به آن وارد نمی‌کند اگر چه حالا این کار فقه است، اما این‌که شما می‌فرمایید که ما یک چیزهایی داریم که وجودش شرط است یک چیزهایی داریم عدمش شرط است منتها آن‌هایی که عدمش شرط است شیخ می‌فرماید ما از روایات استفاده می‌کنیم علی قسمین است، آن‌هایی که عدمش شرط است بعضی‌ها هیأت اتصالیه را درهم می‌کوبد و از بین می‌برد نمی‌گذارد این‌ها بهم پیوند بخورد و ما و بعضی‌هاش این‌جوری نیست که هیأت اتصالیه را از بین ببرد، هیأت اتصالیه را از بین نمی‌برد، اگر نگویید هم که هیأت اتصالیه در نماز اعتبار شده آن‌ها هم مانعیت خودشان دارند. ممکن است ده‌تا فعل جدا جدا جدا هست ولی هر فعلی می‌گوید آقا این باید این هم توی آن نباشد اگر باشد این حساب نمی‌شود.

خب شیخ فرمایشش این بود که ما از لسان ائمه که واژه‌ی قطع را بکار بردند، متشرعه که در مقام سؤال واژه‌ی قطع را آوردند این‌ها چون واژه‌ی قطع استعمال نمی‌شود کرد الان به این‌که یک چیزی پیوسته باشد بگویند آقا قطعش کرد، اما چیزهای جدا جدا جدا از هم ربطی بهم نداشته باشد هیأت اتصالیه نداشته باشد معنایش چی هست که بگوییم قطع کرد؟ این قطع در این صورت است مثلاً یک آدمی این‌جا ایستاده، یک آدم دیگر آن‌جا ایستاده، یک آدم دیگر آن‌جا ایستاده بیاییم بگوییم این قطع کرد صف را، نه باید یک صفی باشد بهم پیوسته باشد یک کسی بیاید قطع کند این را، آن‌وقت می‌گویند قَطَعَ.

شیخ فرمایشش این است می‌فرماید ما از تعبیر قطع که لا یصح استعماله الا در جایی که هیأت اتصالیه باشد، از این روایات که در لسان ائمه علیهم السلام هست در سؤال سائلین هست کشف می‌کنیم که پس بنابراین در نماز علاوه بر این امور وجودیه و علاوه بر آن‌که آن عدمیاتی که مانع از اتصال نیست یک چیزهای را هم شارع اسمش را قاطع، خود شارع می‌گوید قاطع، ما از این‌ها دریافت می‌کنیم. آن‌وقت ما در مقابل این بیاییم بگوییم که چی؟ بگوییم آقا یا وجودش شرط است یا عدمش شرط است خب اگر عدم شرط است بگو مانع دیگر. بله می‌گوییم ما اشکالی ندارد مانع لغوی می‌گوییم اما صحبت سر این است که ‌آیا یک چیزهایی ما نداریم که این هیأت را بهم می‌زند؟ خب شما حالا به باب قواطع وسائل نگاه کنید روایات فراوانی، من بعضی‌هایش را این‌جا عرض می‌کنم ...

س: ...

ج: ماهوی است تفاوت‌شان ماهوی است بله.

س: ...

ج: نه نه مانع لغوی گفتم یعنی مانع از این‌که نماز بالاخره، مانع یعنی نمی‌گذارد نماز درست بشود چرا؟ چون یک جزئی‌اش را از بین می‌برد، اتصالش را از بین می‌برد. لغوی بگویید اشکال ندارد. اما ماهویی فرق می‌کند، چرا؟ برای این‌که او بحیث این‌که می‌آید هیأت اتصالیه را بهم می‌زند، آن دیگری هیأت اتصالیه را بهم نمی‌زند، فعل را باطل می‌کند فاسد می‌کند. یک‌وقت می‌بینید یک‌وقت یک چیزی است که فعل را فاسد می‌کند، یک‌ وقت یک چیزی است که فعل را فاسد نمی‌کند اما نمی‌گذارند این‌ها منضم بهم بشوند هیأت تشکیل بدهد، ضمیمه‌ای بهم بشوند ...

س: ...

ج: حالا دیگر گمان می‌کنم بگذارید روایت را بخوانم چون.

در باب هفت از ابواب قواطع صلاة این روایات این‌جور، سماحه می‌گوید «سألته عن الضّحك هل يقطع الصّلاة قال امّا التبسّم فلا يقطع الصّلاة و امّا القهقهة فهي تقطع الصّلاة» باز در همان باب روایت چهارمش صدوق می‌فرماید: «قال قال الصّادق عليه السلام لا يقطع التبسّم الصّلاة و تقطعها القهقهة و لا تنقض الوضوء» قهقهه وضو را از بین نمی‌ّبرد اما نماز را قطع می‌کند. در باب پنجم، آن‌جا روایت دوم «و روى ان البكاء على الميّت يقطع الصّلاة و البكاء لذكر الجنّة و النّار من افضل اعمال الصلاة» اگر یاد مثلاً اقوامش بیفتد این‌ها که آن‌ها از دنیا رفتند گریه می‌کند این نمازش باطل می‌شود اما اگر نه یاد جهنم می‌افتد یاد بهشت می‌افتد.

در یک روایتی در همین باب‌ها هست در همین‌جا یک کسی گفت آقا من در نماز مثلاً حالت خشیت فرض کنید دست می‌دهم گریه می‌کنم حضرت فرمودند شاید بخٍ بخٍ پس من را هم یاد کن در آن صورت، وقتی آن حالت به تو دست می‌دهد در حال صلاة فرموده من را هم یاد کن در آن صلاة. خب یاد زراره در باب سوم حدیث سوم همین ابواب قواطع صلاة زراره بحسب این نقل می‌فرماید «انه سمع ابا جعفر علیه السلام» از امام باقر شنیدم می‌گویند شنیده است که فرمود «الالتفات يقطع الصّلاة اذا كان بكله» اگر حسابی به تمام بدنش التفات به یمین و یسار پیدا کند یا به خلف پیدا کند حضرت فرمود یقطع الصلاة، اما یک کمی این‌جوری کند یک‌کمی صورتش را، این نه. حدیث هشتم از این همین باب سوم که الجامع البزنطی صاحب الرضا سلام‌الله علیه «قال سألته عن الرجل یلتفت فی صلاته هل قطع ذلک صلاته؟» که ببینید این روایتی که خواندیم هم در لسان ائمه بکار برده شده هم سائل آمده سؤال کرده یقطع أم لا؟ «قال اذا كانت الفريضة و التفت الى خلفه فقد قطع صلاته فيعيد ما صلى و لا يعتدّ به و إن کانت نافلة لا یقطع ذلک صلاته و لکن لا یعود» خب پس روایات فراوان داریم حالا بعضی‌هایش را بنده عرض کردم این‌جا. بنابراین اشکال اول به شیخ اعظم این وارد نیست علاوه بر آن توضیحی که عرض کردم حالا ما این‌جا بحث فقهی که نداریم، حالا اگر از روایات استفاده شده و کسی مبنایش شد می‌تواند استصحاب بکند با استصحاب صحت را این‌جا می‌تواند جاری کند أم لا؟

مناقشه دوم:

اشکال دوم: اشکال دومی که ایشان دارند این است که شمای شیخ اعظم به حق قائل شدید که اگر مانع شک در مانعیت کردیم استصحاب صحت نمی‌توانیم بکنیم این را قائل شد. اشکال این است که هر قاطعی ولو بپذیریم که قاطع داریم که هیأت اتصالیه از بین می‌برد ولی لا اشکال در این‌که هر قاطعی مانع است و نسبت بین قاطع و مانع نسبت عموم خصوص مطلق است، کل قاطعٍ مانعٌ ولی هر مانعی قاطع نیست. خب حالا شما این‌جا شما می‌فرمایید ما شک در قاطعیت کردیم استصحاب می‌کنیم نمازمان درست می‌شود؟ این‌ها هر قاطعی دو حیثیت دارد، حیثیت قاطعیت دارد حیثیت مانعیت هم دارد یعنی عدمش شرط شده در نماز. عدمش در نماز نمی‌توانید بگویید شرط نشده که. و الا اگر عدمش در نماز شرط نشده خب چرا نماز باطل است؟ عدمش که شرط نشده که. پس لامحال باید بفرمایید که هر قاطعی مانع است و شما فرمودید، خب بخواهی استصحاب قاطعیت فرض کنید استصحاب صحت از این حیث بکنیم از آن حیث که نمی‌توانیم بکنیم نماز درست نمی‌شود.

من این را اضافه می‌کنم که باید این کلام را هم این‌جا اضافه بکنیم بگوییم اصلاً استصحاب صحت از حیث قاطعیت لغو است چون اثری بر آن مترتب نیست چون وقتی از حیث مانعیت آن نمی‌توانیم بگوییم از حیث قاطعیتش برای چی شارع بیاید تعبد بکند؟ این هم اشکال دومی است که ایشان دارند.

س: ؟؟؟ مانعیتش از حیث این قطع‌کنندگی‌اش است، پس اگر فرض کنیم که ؟؟؟ اگر شما فرض بکنید که استصحاب در آن جهت جاری است در این جهتش جاری نیست ؟؟؟ این مانعیتش از حیث قاطعیتش است پس اگر ما قاطعیتش را ؟؟؟

ج: «فانه بعد اعتبار هیأت الاتصالیه» که با شما موافقت کنیم که هیأت اتصالیه است «فی الصلاة کون هذا الشیء قاطع لها لا یمکن الالتزام بانّ عدمه غیر معتبر فی الصلاة، فانه مساوق للالتزام بعدم اعتبار الهیأت الاتصالیه فی الصلاة فهو خلف» شما گفتید که هیأت اتصالیه شرط است، اگر بگویید که این مانع نیست یعنی وجودش مضر نیست پس معنایش این است که هیأت اتصالیه شرط نیست، پس هرجا شارع هیأت اتصالیه را شرط می‌داند پس آن چیزی که اسمش را می‌گذاریم قاطع آن مسلم مانع هم هست.

پس بنابراین وقتی که مانع شد حالا الان شک می‌کنم که این مانع وجود دارد یا این مانع وجود ندارد، می‌گوییم استصحاب می‌کنیم هیأت اتصالیه را، خب همان اشکال این جهت در این‌جا وجود پیدا می‌کند که استصحاب این‌جا به چه درد می‌خورد؟ حالا بگو اتصال هست، ایشان این‌طوری فرموده، فرموده: «فمن حیث ان، فتعین الاول» که بگوییم که قاطع مانع هم هست «فیکون القاطع لا حیثیتین فمن حیث انه اعتبر عدمه فی الصلاة یکون مانعا، و من حیث انه وجوده ناقض للهیأت الاتصالیه یکون قاطعا، فلو سلمنا جریان الاستصحاب فیه من الحیثیت ثانیه» که قاطعیت باشد «لا یجر الاستصحاب فی من الحیثیت الأولی» که مانعیت باشدد «فلا یصح القول بجریان الاستصحاب فیه بقول مطلق» این‌که بگوییم این‌جا استصحاب جاری می‌شود این درست نیست. من ضمیمه کردم که اگر بخواهیم این استدلال را تمام بکنیم باید بگوییم اصلاً لغو است دیگر برای استصحاب برای قاطعیت لغو است، چون همیشه همراه یک چیزی است که موجب بطلان است. خب این تعبد به این چه فایده‌ای دارد این‌جا؟

اقول:

اگر شیخ اعظم این‌جا برگردند این‌جور بفرمایند بفرمایند که این مانعی است که ما در این، قبول دارم مانع است من که نگفتم در کل الموانع، این مانعی که با قاطعیت همراه است و از حیث، مانع همان چی بود؟ عدم الاتصال مانع بود دیگر، ما این‌جا جایی است که ما می‌بینیم می‌شود استصحاب کرد چون قابلیت می‌گوییم پس اتصال باقی است، استصحاب را قابلیت می‌کنیم می‌گوییم استصحاب باقی است یا استصحاب نمی‌دانم آن اتصال را می‌کنیم می‌گوییم اتصال باقی است. بنابراین اشکال دوم هم قابل جواب هست اشکال دومی که این‌جا حالا به شیخ اعظم فرمودند حالا ما عرض‌هایی داریم خدمت شیخ اعظم که حالا بعد، حالا فعلاً اشکالات مصباح الاصول را عرض می‌کنیم. و اما اشکال سومی که فرمودند ....

س: ...

ج: این مانع بله، این مانع، این مانع، بله این مانع بله.

اما ببینید حالا یک توضیح اضافه‌ای عرض بکنم. ببینید این‌که این می‌فرمایند خلف است یعنی به این معنا که نمی‌شود باشد نماز درست باشد اما شارع آمده اعتبار مانعیت قانونی و جعلی هم برایش کرده؟ ممکن است نکند، بگوید من اتصال را این‌جا شرط می‌دانم اما قانوناً دیگر نمی‌آیم بگویم عدم اتصال مانع است، مانع قانونی. اگر عدم اتصال شد از باب این‌که قاطع وجود پیدا می‌کند نماز باطل می‌شود.

س: حیثیت دیگری نداریم.

ج: بله.

پس بنابراین این‌که شما می‌فرمایید که نمی‌شود خلف است یعنی چی نمی‌شود؟ بله می‌شود، می‌گویی من دیگر چه احتیاجی دارم وقتی اتصال را شرط کردم برای چی بیایم بگویم که اعتبار کنم، قانون جعل کنم؟ برای چی بیایم قانون جعل کنم بگویم که عدم الاتصال مانع است؟ مثل شبیه حرفی که در مقدمه‌ی واجب زده می‌شود می‌گوید من وقتی گفتم ذی المقدمه را انجام بده چه احتیاجی دارم که قانون جعل کنم بگویم به مقدماتم واجب است انجام بدهید. چون وقتی که آن را واجب کردم عقل هر شخصی درک می‌کند که او باید برود انجام بدهد دیگر، چرا قانون جعل بکنم؟ این‌جا هم وقتی گفتم اتصال شرط است و لازم است چه لزومی دارد بیایم بگویم عدم این هم قانوناً مانع است؟ عدمش را هم قانوناً اعتبار کنم؟ خب من اتصال را اعتبار می‌کنم. مثل این‌که ...

س: ...

ج: شما باید اگر این‌جوری است بفرمایید تما اجزاء مثلاً سوره وجود سوره شرط است درست؟ آیا عدم السوره مانع است؟ می‌شود؟ عدم السوره که مانع نیست وجود سوره شرط است. این‌جا هم اتصال شرط است شما نفرمودید که، پس بنابراین عدم الاتصال پس مانع باید باشد لزومی ندارد.

س: ...

ج: نه لا تضحک اگر فرموده بله، اما اگر فرمود لا تضحک خب می‌گوییم خب ضحک مانع است، اما اگر فرمود الضحک قاطعٌ ...

س: ...

س: ...

س: نه نباید با اعتبار بفهمیم ماهیت ...

ج: ببینید می‌فهمد که، نه دوتا مطلب است ببینید می‌فهمد که اگر ضحک آمد می‌فهمد که نماز باطل است اما از حیث این‌که ضحک مانع است و مفسد این اجزاء است یا نه از حیث این‌که این نمی‌گذارد این‌ها بهم وصل بشوند هیأت درست بشود ...

س: ...

ج: هان برای این خیلی خب چه لزومی، حالا شارع می‌فرماید من این‌جا بله درست است عدم اتصال عدم هیأت کذائیه من دیگر این را اعتبار نمی‌کنم که مانع باشد من اتصال را شرط می‌کنم همان‌طور که سوره را شرط کردم اتصال را هم شرط می‌کنم و این را که می‌آید اتصال را بهم می‌زند می‌گویم این قاطع است، اما نفسش مفسدیتی نسبت به اجزا و این‌ها ندارد بلکه فقط این است که این هیأت اتصالیه بهم‌پیوستگی را از بین می‌برد

 

مناقشه سوم:

و اما اشکال سوم ایشان این است که تمام آن اشکالاتی که شما در مانع فرمودید همان اشکالات در این‌جا هم جاری است به چه بیان؟ به این بیان که آن‌جا چه‌جور تلخیص کردند ایشان اشکال شیخ اعظم را؟ آن‌جا فرمودند اگر استصحاب کل را می‌خواهی این است، اگر می‌خواهی صحت کل را استصحاب بکنی مشکوکة الحدوث است، اگر می‌خواهید بگویید صحت ماسبق را بگویید و صحت تأهلیه را می‌خواهید بگویید این صحت تأهلیه هم به درد ما نمی‌خورد، اولاً قطعیة البقاء است آن صحت تأهلیه و ثانیاً حالا آن‌جا شیخ اشکال کردند که نافع هم نیست. همان اشکال در این‌جا وارد است ایشان می‌گوید. شما می‌خواهید اتصال کل عمل را استصحاب بکنید که اتفاقاً شیخ فرمود بیان دوم‌شان این بود، استصحاب کل عمل را خب این اتصال مشکوک الحدوث است همان‌جور که آن‌جا می‌گفتیم وجود الکل و صحة الکل مشکوک الحدوث است این‌جا هم اتصال الکلی که هنوز نیامده وسط عمل است این مشکوک الحدوث است، پس آن اشکال آن‌جای شما این‌جا هست. اگر این‌جا می‌خواهید بگویید که این هیأت اتصالیه داشته خب بله ما که الشیء لا ینقلب عما وقع علیه خب اتصال سر جایش باقی است همان اشکال آن‌جا این‌جا. اگر می‌خواهید تعلیقی بکنید تتمه‌ی کلامی که‌ آن‌جا بود خب استصحاب تعلیقی هم که این‌جا جاری، گفتیم آن‌جا اشکال دارد این‌جا هم می‌گوییم اشکال دارد. پس بنابراین این فرمایش شیخ اعظم قدس‌سره تمام نیست.

اقول:

خب این البته این ذیلی که ایشان فرمودند این بله، این ظاهر امر این است که حالا اگر این تلخیص آن‌جا ما در تلخیص اشکال داشتیم ولی اگر این‌جوری شیخ آن‌جا فرموده باشد خب این‌جا هم هست. منتها آن عرضی که آن‌جا کردیم گفتیم مشکوک الحدوث نیست اصلاً شیخ نفرمودند مشکوک الحدوث که، شیخ فرموده این کل هنوز موجود نشده سالبه بانتفاء موضوع است شما مستصحب نداری، بله این‌جا هم خدمت شیخ اعظم عرض می‌شود که شما مستصحب ندارید، اگر می‌خواهید استصحاب کل بشود مستصحب ندارید همان بیان خود ایشان در آن‌جا. چون هنوز کلی نیامده تا اتصال الکلی وجود داشته باشد.

مگر شیخ اعظم برگردند به آن حرفی که بعداً زدند گفتند من این‌ها را قبول دارم خودم هم توجه به این دارم اما می‌گویم مسامحات عرفیه می‌گوید. خب جواب این است که ما چنین مسامحات عرفیه این‌جا سراغ نداریم که عرف بگوید هنوز چیزهایی که نیامده اتصال دارند این را نمی‌گوید. بله ممکن است بگوید وجود دارد، دارد این دیگر اولش صبح که شد می‌گوید صبح وجود دارد، صبح همین که اولش وجود پیدا کرد می‌گویند روز موجود است با این‌که هنوز نیامده بقیه‌اش که، همان اول می‌گویند روز موجود است با این‌که روز تمام این مقطع زمانی است ولی همین که اولش پیدا شد چون بقیه‌اش هم دیگر پیدا خواهد شد به تدریج عرف این‌جا می‌گوید بله روز موجود است. اما این‌جا بگوید که نه این اجزاء بهم متصل هستند هیأت اتصالیه درست شده؟ خب کی می‌گوید چنین چیزی؟ اگر نجار آمده حالا فعلاً دوتا از این چیزهایی که لازم دارد بهم میخ کرده و چسبانده می‌گویند میز درست شد؟ نمی‌گویند میز درست شد.

س: ...

ج: آره آن‌جا می‌گویند آن فرق می‌کند.

س: ...

ج: نمی‌گویند هنوز نیامده، حالا یک کلمه‌ی دیگر هم بگویم.

و اما این‌که شیخ فرمودند به این‌که استصحاب قابلیت می‌کنیم این مثبت است دیگر، قابلیت آن را پس نتیجه بگیریم عقلاً چون قابلیت موجود است پس اتصال موجود است، قابلیة الاتصال اگر مستصحب ما قابلیة الاتصال است نه نفس الاتصال، می‌گوییم قابلیت الاتصال را استصحاب می‌کنیم. آیا قابلیة الاتصال ترتب اتصال بر قابلیة الاتصال شرعی است یا عقلی است؟ شارع کجا فرموده اذا کانت القابلی للاتصال موجودة فالاتصال موجود تا بگوییم ترتب شرعی است؟ این عقل ماست که می‌گوید. بنابراین استصحاب قابلیت هم استصحاب مثبت است و جاری نمی‌شود. بنابراین خدمت شیخ اعظم عرض می‌کنیم که نه بیان اول قابل اتکاء است نه بیان دوم و این مسامحات عرفیه هم این‌جاها وجود ندارد.

 

logo