« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد محمدمهدی شب‌زنده‌دار

1403/08/28

بسم الله الرحمن الرحیم

استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه العاشر (مصباح الأصول)

موضوع: استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه العاشر (مصباح الأصول)

 

مقدمه:

بحث در توارد حالتین بود که گفتیم اقوالی در آن هست، قول اول این بود که در تمام صور ثلاثه چه مجهولی التاریخ باشند چه یکی‌اش معلوم التاریخ و دیگری مجهول باشد که حالا گاهی حدث معلوم التاریخ است مثلاً طهارت مجهول التاریخ است گاهی هم بالعکس اقوالی گفتیم هست. قول اول این بود که در این موارد استصحاب حجت نیست، نه در مجهولی التاریخ و نه در مجهول و معلوم التاریخ استصحاب حجت نیست و باید بحسب موارد به قواعد و ضوابط دیگر مراجعه کرد. استصحاب مرجعیت ندارد حجیت ندارد. که این قول قولِ شیخ اعظم و بزرگانی از علماء است.

برای اثبات این مدعا به وجوهی تمسک شده است. وجه اول وجهی بود که از شیخ اعظم و بزرگانی مثل محقق خوئی بود که این‌ها می‌فرمایند ارکان استصحاب هم در مجهول التاریخ هم در معلوم التاریخ ارکان استصحاب محقق است فقط اشکال در تعارض استصحاب‌ها هست، چون استصحاب بقاء طهارت با استصحاب بقاء نجاست چون متضادین هستند این مستصحب‌ها ولذا تعبد به هردو هم ممکن نیست. ولذا تعارض می‌کنند تساقط می‌کنند بنابراین استصحاب در اثر تعارض حجت نیست، باید در هر موردی طبق قواعد عمل کرد که قبل عرض شده بود.

وجه دوم:

بیان دوم عبارت است از این‌که در این موارد ارکان استصحاب تمام نیست فلذا مقتضی برای جریان نیست نه این‌که مقتضی وجود دارد تعارض می‌کنند، اصلاً مقتضی برای جریان استصحاب نیست. و این براساس همان شرط آخری است که محقق خراسانی قدس‌سره فرمودند که علاوه بر یقین و شک ما به یک امر سومی نیاز داریم در باب استصحاب و آن اتصال زمان یقین به شک یا زمان شک به یقین است و در این‌جا ما اتصال زمان یقین به شک برای‌مان محرز نیست ولذا تمسک به دلیل در شبهه‌ی مصداقیه‌ی دلیل استصحاب می‌شود.

توضیح مطلب خب مبنا که قبلاً بحث شد که این چرا فرمودند اتصال زمان یقین به شک لازم هست قبلاً صحبت شد وجوهی بیان شد.

تطبیق آن در مقام این است که در این‌جا درست است زمان شک برای ما معیّن است، الان کسی که می‌داند یک وضویی گرفته یک حدثی هم از او سر زده، خواب مثلاً رفته اما نمی‌داند کدام مقدم است کدام مؤخر است، بالاخره الان در همین حالت فعلیه الان شک دارد که متطهر است یا محدث است، شکش الان معلوم است زمانش؛ اما آن چیزی که تردد دارد آن مستصحب است که این مستصحب اگر می‌خواهد مثلاً طهارت را استصحاب بکند خب این طهارت متیقنه زمانش مشکوک است کی هست، این طهارت قبل الحدث بوده پس حدث فاصله شده، طهارت بعد الحدث بوده.

پس بنابراین الان طهارت متصل است به زمان شک. خلافاً لِ آن‌جا در مسأله‌ی قبل آن‌جا متیقن ما زمانش مردد نبود مشکوک زمانش مردد بود بین متصل و منفصل، آن‌جا این‌جوری بود، مثلاً در مثال این‌که می‌دانیم روز پنج‌شنبه می‌دانیم که عدم موت والد و عدم اسلام ولد، این زمان متیقن ما که دوتا عدم بود روشن بود که عدم موت عدم اسلام، بعد چون عدم اسلام در زمان فوت والد این اثر بر آن بار است و زمان فوت والد که زمانی است که ما می‌خواهیم استصحاب بکنیم که عدم اسلام هست یا اسلام هست این مردد بود که جایش کجاست، پنج‌شنبه است یا جمعه است یا شنبه است، این مردد بود تردد این باعث می‌شد که بین زمان یقین و زمان شک احتمال بدهیم فاصله وجود دارد و احراز اتصال نکنیم، آن‌جا این‌چنین بود.

این‌جا برعکس آن‌جا است، این‌جا زمان شک ما معلوم است الان شک داریم، اما علت این‌که احراز اتصال نمی‌کنیم علتش این است که اگر می‌خواهیم حدث را استصحاب بکنیم نمی‌دانیم جای حدث کجاست، اگر می‌خواهیم طهارت را استصحاب بکنیم جای طهارت را نمی‌دانیم کجاست، علی یک تقدیر زمان متیقن و مشکوک متصل می‌شود، اگر اول حدث بوده بعد طهارت بوده در واقع و نفس الامر من الان می‌خواهم استصحاب طهارت بکنم، خب زمان مشکوک با زمان متیقن متصل است ولی اگر عکس این بوده اول طهارت بوده بعد حدث بوده من حالا می‌خواهم استصحاب طهارت بکنم پس بین زمان طهارت و زمان استصحاب ما زمان حدث فاصله شده.

پس بنابراین برعکس آن‌جا این‌جا این‌چنین است که زمان متیقن ما مردد است بین چیزی که اتصال دارد و چسبیده‌ی به زمان شک ما هست یا چیزی که منفصل است و از زمان شک ما منفصل است و جدا هست. علی‌ای‌حال پس بنابراین به مجهول التاریخ که نگاه می‌کنیم اگر هردو مجهولی التاریخ هستند همین‌طور است، به هرکدام نگاه می‌کنیم اتصال زمان مشکوک ما به زمان متیقن ما لتردد زمان المتیقن مردد است. به آن مجهول التاریخ هم نگاه می‌کنیم همین‌جور است. اگر یکی‌اش مجهول التاریخ بود دیگری معلوم التاریخ بود خب مجهول التاریخش ک همین‌طور است، معلوم التاریخش هم همین‌جور است.

مثلاً می‌داند ساعت هشت این وضو گرفته، اما می‌داند یک حدثی هم از او سر زده نمی‌داند قبل از هشت است یا بعد از هشت است. حالا بعد از هشت که الان، الان این زمانی که شک دارد می‌خواهد استصحاب بکند می‌خواهد استصحاب طهارت بکند. اگر این حدث قبل از هشت بوده اتصال هست و چسبیدگی هست. اما اگر این حدث اگر بعد از هشت و بعد الوضو بوده اتصال برقرار نیست پس بنابراین استصحاب نمی‌تواند بکند. این عدم احراز اتصال زمان یقین به شک هم در مجهولی التاریخ هست هم در معلوم التاریخ هست هم در آن مجهول التاریخی که با معلوم التاریخ اجتماع دارد. علی‌ای‌حال بخاطر این جهت فرموده شده است که استصحاب جاری نیست. پس بنابراین باز استصحاب حجت نیست بخاطر این جهت و بنابراین ما باید بحسب موارد مختلف به وظایف دیگر و مقتضای ادله‌ی دیگر توجه بکنیم. این ...

س: .....

ج: خیلی خب حالا ما که الان نسبت به کسی ندادیم که، ما نسبت بخاطر همین جهت نسبت به کسی، حالا بعداً عرض می‌کنیم. بله که آقای آخوند چی می‌خواهد بفرماید. الان داریم می‌گوییم دلیل ثانی برای این، اما نسبت ندادیم به آقای آ‌خوند که ...

س: ...

ج: بله چون ببینید حالا عرض می‌کنم بله این‌جور که عرض کردیم حالا بعداً در دلیل قول ثانی این را عرض می‌کنیم. به آقای آخوند این‌جوری نسبت داده شده تفصیل نسبت داده شده. حالا ان‌شاءالله عبارت آقای آخوند را خواهیم خواند. آقای آخوند معلوم نیست از ایشان تفصیل استفاده، فلذا تفصیل به آقای آخوند نسبت دادند بعد به ایشان اشکال کردند که بابا حرفی که شما در مجهولی التاریخ می‌زنید توی معلوم التاریخش هم هست، اشکال نقضی به آقای آخوند کردند که فرمایش شما اشکال دارد ولی هیچ دلیلی بر این‌که آقای کفایه این را می‌خواهد بگوید نیست که ما این اشکال را بر آن بکنیم.

س: ...

ج: نه حالا آن به خدمت شما عرض شود که لابد آن جوابی که آن‌جا می‌دادیم غیر از مسأله‌ای است که این‌جا عرض می‌کنیم.

پس بنابراین در این‌جا می‌خواهیم بگوییم که حالا ما به آخوند هم نسبت نمی‌دهیم می‌خواهیم بگوییم بیان ثانی که این بیان ثانی کسانی که به آقای آخوند اشکال کردند می‌خواهند بگویند که این بیان ثانی این‌جا درحقیقت وجود دارد دیگر. درست؟ حالا بلا نسبة الی انتساب و نسبة الی آقای آخوند قدس‌سره بیان ثانی برای قول اول این است که بگویی مطلقا چه در مجهولی التاریخش چه در جایی که یکی مجهول است و یکی معلوم التاریخ است در تمام این موارد مقتضی برای جریان استصحاب وجود ندارد چون اتصال زمان شک به یقین این‌جا وجود ندارد.

و توضیح عدم اتصال یعنی شک در اتصال زمان یقین به شک این‌جا برعکس آن چیزی است که در آن‌جا گفته می‌شد همان‌طور که محقق اصفهانی قدس‌سره در نهایة الدرایه به این نکته توجه دادند، البته در مصباح الاصول هم آمده حالا توارد فکرین است یا از محقق اصفهانی اخذ شده که این تفاوت وجود دارد که آن‌جا زمان مشکوک مردد بود بین زمان چسبیده و عدم جسبیده، این‌جا زمان متیقن مردد است بین زمان چسبیده و عدم چسبیده ولی زمان شک واضح است همین الان است که ما الان شک داریم وضو داریم یا وضو نداریم محدث هستیم یا محدث نیستیم ولی این جهت فارغ نیست علی‌ای‌حال این‌جا شک در اتصال و جود دارد و ما هم قبلاً مطلب مرحوم آقای آخوند قدس‌سره را تقویت می‌کردیم که این اتصال زمان شک به یقین این لازم است ولو این‌که حالا بعد از آقای آخوند تقریباً مختار ایشان مورد قبول بزرگان قرار نگرفته و معمولاً می‌گویند لازم نیست احراز اتصال زمان یقین به شک. اما طبق آن بیاناتی که عرض کردیم تقویت شد فرمایش آقای آخوند.

وجه سوم:

بیان سوم بیانی است که باز قد یقال به این‌که ما وقتی به ادله‌ی استصحاب نگاه می‌کنیم در تمام این مواردی که ادله‌ی استصحاب وجود دارد می‌بینیم علم تفصیلی به زمان متیقن در آن‌ها هست. و این‌جور نیست که در تمام مواردی که ادله‌ی استصحاب، ادله‌ی لفظیه بر استصحاب داریم می‌بینیم در تمام این موارد علم تفصیلی به زمان متیقن وجود دارد و در این‌جا این‌چنین نیست. پس چون تمام مواردی که ادله‌ی لفظیه وارد شده در او این‌چنین است که زمان متیقن مردد نیست مفصلاً روشن است مبین است این باعث می‌شود که آن ادله‌ی استصحاب اطلاق نداشته باشد و قدر متیقن آن جایی باشد که آن متیقن برای ما زمانش بالتفصیل روشن است.

مثلاً صحیحه‌ی أولای زراره را نگاه کنید که می‌گوید شخصی وضو داشته می‌دانسته وضو دارد تا قبل از این‌که خفقه و خفقتانی برایش پیش بیاید یا قبل از این «حرک فی جنبه شیء» و متوجه نمی‌شود می‌دانسته وضو دارد، می‌دانسته طاهر است. پس زمان تفصیلی طهارت برایش روشن بوده که بله قبل از این حادثه که خفقة و خفقتان باشد یا حرکت شیئی باشد که او متوجه به آن حرکت نمی‌شود می‌دانسته که متطهر است، می‌دانسته که طهارت دارد حالا شک کرده، سؤال سائل این است که الان وظیفه‌ی من چی هست؟ حضرت می‌فرمایند که خب در این‌جا می‌فرمایند که لازم نیست وضویت را اعاده کنی نه لازم نیست وضو بگیری لانّک کنت علی یقین من وضوئک و لا ینبغی ان تنقض الیقین بالشک مثلاً ابدا، قریب به این مضمون یا عین این مضمون. خب قدر متیقن در مقام تخاطب این باعث می‌شد که انعقاد اطلاق نشود برای آن مطلقی که امام در مقام جواب مثلاً فرمودند.

هکذا آن صحیحه‌ی ثانیه‌ی زراره که این‌جا راجع به طهارت حدثیه در این صحیحه‌ی أولی محل کلام است، در آن صحیحه‌ی ثانیه راجع به طهارت خبثیه است، دم رعافی بوده یا دم آخری بوده یا منی بوده آن که لباسم یا بدنم آن‌جا حضرت می‌فرمایند باز آن‌جا می‌فرمایند قبل از این خب به این طهارت خبثیه تو یقین داشتی، الان شک داری، پس زمان طهارت حدثیه در این روایت، زمان طهارت خبثیه در آن روایت یا در آن روایتی که راجع به ماه رمضان است و استصحاب بقاء رمضان می‌خواهد بکند یا استصحاب شعبان می‌خواهد بکند و عدم دخول رمضان می‌خواهد بکند همه‌ی این‌جاها این‌جوری است که علم تفصیلی به زمان متیقن موجود است و نسبت به زمان متیقن ترددی وجود ندارد و پس بنابراین وقتی آن‌ها اطلاق نداشت قطعاً یا لااقل محرز الاطلاق نبود ما مواردی که متیقن ما مردد باشد نمی‌توانیم به ادله‌ی استصحاب تمسک کنیم و ما نحن فیه این‌چنینی است که زمان متیقن مردد است. می‌خواهی استصحاب طهارت بکنی نمی‌دانی طهارت کی بوده، هشت بوده، هفت بوده، قبل بوده، بعد بوده؟ برایت روشن نیست، بخواهی حدث را استصحاب بکنی همین‌جور است. این هم به خدمت شما عرض شود که بیان سوم است.

از بعض عبارات شاید حتی مصباح الاصول درمی‌آید که می‌خواهند بفرمایند محتمل است فرمایش آقای آخوند قدس‌سره بر اساس این مطلب باشد.

پاسخ:

پاسخی که به این مطلب داده می‌شود این است که ما آن چیزی که در باب استصحاب لازم داریم این‌که باید یقین داشته باشیم به این‌که این متیقن وجود داشت بعد هم شک کنیم که الان که می‌خواهیم ترتیب اثر بدهیم الان این متیقن وجود دارد یا ندارد؟ بیش از این ما از ادله‌ی استصحاب چیزی استفاده نمی‌کنیم که رکنیت داشته باشد، دخالت داشته باشد و شرطیت داشته باشد برای جریان استصحاب، همین مقدار لازم داریم.

فلذا است اگر کسی حالا این‌جور اشکال کردند در مصباح الاصول که مثلاً نمی‌داند اول صبح وضو گرفته، وسط نهار وضو گرفته، آخر نهار وضو گرفته، زمانی که وضو گرفته نمی‌داند ولی اول ظهر که حالا می‌خواهد نماز بخواند شک دارد که آن وضو باقی است یا باقی نیست. خب با این‌که این‌جا آیا احدی از فقهاء و حتی خودش ما آقای آخوند این‌جا می‌فرماید چون نمی‌داند وضویش اول صبح بوده که می‌خواسته بیاید درس و فلان و این‌ها آن‌موقع وضو گرفته یا نه وسط روز رفته یک وضویی گرفته یا نه مثلاً ساعت یک ربع به دوازده یک ربع به مثلاً ظهر رفته وضو گرفته، چون نمی‌داند کی وضو گرفته فقیهی هست که این‌جا بفرماید که نباید استصحاب بکنی، نمی‌تواند استصحاب بکند باید برود دوباره برای نمازش وضو بگیرد؟ خود شما این‌طوری می‌فرمایید؟ خب معلوم است که نمی‌فرمایید، کسی این حرف را نمی‌زند. پس این نشانه‌ی این است که ما علم تفصیلی به این لازم نداریم.

این‌جور فرمودند: «فلو علمنا بحدوث الطهارة و لم نعلم بكونها حادثةً في الساعة الاُولى من النهار أو الساعة الثانية أو الثالثة و شككنا في بقائها أوّل الظهر مثلاً، فهل يمكن المنع عن جريان الاستصحاب لعدم إحراز زمان الحدث» این نحوه‌ی اشکالی است که این‌جا شده.

اقول:

این یک مغالطه‌ای کأنّ توی این شکل جواب هست، ببینید یک‌ وقت ما می‌گوییم زمان حدوث یعنی پیدایش آن که مسبوق به عدم باشد را باید بدانیم کی هست، این مدعی این را نمی‌گوید یعنی روی عنوان حدوث تکیه نمی‌کند، روی عنوان وجود، زمان وجود او باید برای شما روشن باشد که زمان وجود کی هست؟ خب در این مثالی که ایشان می‌زنند درست است نمی‌داند که زمان حدوثش اول صبح است، وسط صبح است، آخر وقت است قبل از، این‌ها را نمی‌داند که، حدوث این طهارت کی بوده؟ این درست است اما می‌داند قبل از این حالتی که برای من پیدا شد که الان شک دارم قبل از این حتماً وجود داشته، این را می‌داند که وجود داشته، آن‌که ما ممکن است بگوییم در استصحاب لازم هست بخاطر سؤال سائل یا محفوف بودن کلام امام بما یحتمل القرینیه چی هست؟

همین است که تمام این موارد مواردی است که درحقیقت زمان، یعنی این‌که آن مستصحب ما مفصلاً می‌دانیم که این کی بوده، این را می‌دانیم کی بودن آن را می‌دانیم، حالا ولو حدوث آن را ندانیم از اول صبح بوده تا حالا یا از وسط صبح بوده تا حالا یا همین اواخر بوده تا حالا، این‌ها را نمی‌دانیم. اما می‌دانیم به این‌که بالاخره در فلان زمان مسلم حادث بوده، در فلان زمانی که اتصال دارد به زمان مشکوک ما، بنابر این‌که شرط اتصال را هم لازم بدانیم. می‌دانیم قبل از این زمان شک ما این وجود داشته و در همه‌ی این موارد همین‌طور، می‌داند قبل از خفقه و خفقتان وجود داشته طهارت ولو حالا یادش نباشد کی وضو گرفته. قبل از این‌که «حرّک فی جنبه شیء و هو لا یعلم» می‌داند قبل از این حالتِ که «حرّک شیء و هو لا یعلم» قبل از این می‌داند طهارت وجود داشته، در آن‌جا قبل از این‌که دم رعاف پیش بیاید یا یک ترشحی بشود و نمی‌داند آن ترشحِ دمی هست یا فلان اصابه به لباسش أم لا؟ می‌داند قبل از این حادثه زمان قبل از این می‌داند این لباس پاک بوده این بدن پاک بوده، قبل از این می‌داند؛

ولی در این‌جا در بحث ما در ما نحن فیه الان نمی‌داند تفصیلاً کی بوده این، چون علم اجمالی دارد یا این مقدم است یا آن مؤخر است این در اثر علم اجمالی به این‌که یا حدث اول طهارت بعد است یا طهارت اول است حدث بعد است الان نمی‌داند، البته این اگر این مطلب نمی‌داند این ندانستن دوتا تالی فاسد دارد یک تالی فاسدش چی هست؟ این است که پس آن اتصال زمان یقین به شک محرز نمی‌شود.

تالی فاسد دیگرش هم این است که ما از ادله استفاده می‌کنیم که این باید حالا ولو کسی اتصال را شرط نداند ولی باید بداند آن چیزی که می‌خواهی استصحابش بکنی کی بوده، صرف‌نظر از این‌که اتصال را شرط بدانیم آن باید کی بوده، اگر کسی چنین بگوید آقا ما از ادله، یک‌وقت شما می‌روی در اصل استدلال او برای این‌که چنین چیزی هم شرط است اشکال می‌کنی می‌گویی آقا از کجا استفاده می‌شود؟ ما قبول نداریم که، بله مورد سوال سائل ممکن است این بوده و این هم هست ولی العبرة لعموم الوارد لا بخصوصیة المورد، امام ضابطه درس دادند «لا ینبغی ان تنقض الیقین بالشک» درست است.

فلذاست که فرمایش آقای آخوند که اگر نمی‌دانم سؤال سائل و امثال ذلک فرمودند که این‌ها موجب عدم تحقق اطلاق می‌شود بخاطر این‌که ما یصلح للقرینیه است خب این معمولاً بعد از آقای آخوند غیر از مرحوم مظفر رحمه‌الله در اصول الفقه کسی را سراغ نداریم که حالا این را قبول کرده باشد، شاید شاید الان جازم هم نیستم ولی احتمال می‌دهم مرحوم آقای آشیخ ابوالفضل زاهدی رحمه‌الله گفته باشد.

آشیخ ابوالفضل زاهدی:

اسم ایشان را هم ببریم برای این‌که کمتر شاید در محافل علمی اسم ایشان برده می‌شود، ایشان یک دوتا رساله‌ای دارند که این را هم بگویم چون نام ایشان،‌ وقتی که سالیان متمادی مدرسه‌ی فیضیه بسته بود دیگر زمان طاغوت بعد از آن جریان و غائله‌ی مدرسه‌ی فیضیه که روز شهادت امام صادق سلام الله علیه ریختند و آن‌جور ضرب و شتم و کشتار حتی پیش آمد روضه‌ای که مرحوم آیت‌الله العظمی گلپایگانی گرفته بودند، بعد دیگر مدرسه‌ی فیضیه بسته بود سالیان این بسته بود تا آقای آشیخ ابوالفضل زاهدی رحمةالله علیه که از دنیا رفتند که ایشان از شاگردان آقای حاج شیخ بود و بالاخره هم‌ردیف مراجع آن زمان بود ایشان، این تشییع جنازه‌ی مفصلی که شد مال ایشان همین‌که به درِ مدرسه‌ی فیضیه جمعیت رسیدند مردم درِ مدرسه‌ی فیضیه را باز کردند و شکستند یا هرکار، باز کردند و وارد مدرسه‌ی فیضیه شدند و دیگر ساواک و آن شهربانی و این‌ها آن‌موقع دیگر مدرسه فیضیه را دیگر نبستند دیگر بعد از این‌که مردم باز کردند آن را، خب دیگر تعمیر کردند مراجع و دیگر شد دست طلبه‌ها باز.

و از خصوصیات مرحوم آقای آ‌شیخ ابوالفضل که این مسجد امام حسن عسکری علیه‌السلام آن طرفی که سرداب هست و این‌ها، ایشان این سرداب را به این شکل درآوردند یعنی و این ساختمان جدید را انجام دادند. این جریان را هم بد نیست بگویم که ایشان ماه رمضان‌ها منبر می‌رفتند و هر شب هم بعد از نمازشان تفسیر می‌گفتند و در یک کلامی دیدم که مرحوم شهید مطهری رحمةالله علیه از تفسیر ایشان که در زمان آیت‌الله بروجردی بود تعریف می‌کنند که ایشان تفسیرش دارای نکته بود و شاید معمولاً این مطلب روشن نباشد که انسان فاضل و فرهیخته‌ای بود آن بزرگوار. ماه رمضان‌ها ایشان منبر می‌رفتند خودشان در همان سرداب مسجد امام ایشان منبر می‌رفتند، ما هم گاهی توفیق داشتیم در نوجوانی و این‌ها می‌رفتیم پای منبر ایشان.

ایشان یک روزی این را فرمودند فرمودند که حالا تشویق می‌خواستند بکنند که آقایان منبر بروند برای مردم صحبت بکنند، فرمودند که روز قیامت من هم بر منبری‌ها حجت هستم هم بر فقهاء حجت هستم، اما بر منبر‌ها حجت هستم به مثلاً منبر‌ها حالا می‌آورند خیلی‌شان می‌گویند آقا چرا بیسواد بودی چرا درس نخوانده بودی؟ می‌گویند خب حالا ما منبر می‌خواستیم برویم وقت نمی‌کردیم فلان، من را می‌آورند می‌گویند مگر این آقا منبری نبود؟ اما فقیه هم بود مجتهد هم بود. مجتهد‌ها را می‌آورند می‌گویند شما چرا برای مردم حرف نمی‌زدید چرا منبر نمی‌رفتید؟ می‌گویند خب ما مجتهد بودیم ملا بودیم، من را می‌آورند می‌گویند این آقا مگر فقیه نبود؟ مگر مجتهد نبود؟ منبر هم می‌رفت. خدا رحمتش کند بله مرد بزرگی بود خدا رحمتش کند رضوان‌الله علیه. خب احتمالاً ایشان هم موافقت با مرحوم کفایه دارد در این جهت ولی فرمایش فرمایشِ درستی نیست مگر جایی، خصوصیتی برای کلام باشد که در آن‌جا باعث بشود که شک در این بشود که اطلاق دارد.

اما جاهایی که این‌چنینی نیستی و روشن است که امام دارد ضابطه‌ی کلی دست می‌دهد، مثلاً یک کسی می‌گوید آقا یکی به خدمت امام علیه السلام می‌آیند عرض می‌کند که آیا من لازم است که رجل فلانی را زید را که فقیه است اکرام بکنم؟ امام علیه السلام می‌فرماید «لا ینبغی ترک الاحترام العالم» خب این معلوم است که این عالم اختصاص به فقیه ندارد دیگر لا ینبغی ترک الاحترام العالم. خب این‌جا آدم می‌فهمد که عرف می‌فهمد که درست است سؤال از یک عالم خاص شده ولی کلامی که امام علیه السلام می‌فرماید لا ینبغی ترک احترام عالم این فرقی نیست که حالا عالم در این باشد یا عالم در علم دیگری مثلاً باشد، مگر علمی که مبغوض شارع مثلاً، اگر گفتیم علمی مبغوض شارع است.

س: ...

ج: آره قدر متیقن در مقام تخاطب موجب عدم انعقاد اطلاق نمی‌شود مگر یک مورد خاصی که مثلاً قرینیت پیدا بکند.

پس بنابراین این بیان سوم هم در مقام تمام نیست. این پس فتحصل من ذکرنا که باید گفت که ادله‌ای که اقامه شده است برای این قول که تعارض باشد که ذهب الیه الشیخ و بعضی بزرگان یا عدم مقتضی برای جریان باشد چه به بیان دوم چه به بیان سوم، این‌ها بیان دوم را ما قبول کردیم در بیان دوم را قبول کردیم ولذا است که همین قول اول به نظر می‌آید که اقوای اقوال باشد.

قول دوم:

و اما قول ثانی، قول ثانی تفصیلی است که بزرگانی به آن‌ها نسبت داده شده منهم مرحوم آقای آخوند قدس‌سره که این تفصیل حالا به ایشان نسبت داده شده که بگوییم در مجهول التاریخ استصحاب جاری نمی‌شود ولی در معلوم التاریخ جاری می‌شود. فلذا آن‌جایی که هردو مجهولی التاریخ هستند استصحاب جاری نمی‌شود، آن‌جایی که یکی‌اش مجهول التاریخ است یکی‌اش معلوم التاریخ است باز در مجهول التاریخ جاری نمی‌شود اما در معلوم التاریخ استصحاب جاری می‌شود. این را نسبت دادند به مرحوم آقای آخوند قدس‌سره، شاید بتوان گفت که مرحوم آقاضیا هم شاید بتوان گفت ایشان هم ممکن است بگوییم به همین نظر معتقد باشد.

دلیل:

خب دلیل این قول چی هست؟ دلیل این قول اما ا ین‌که در مجهول التاریخ جاری نمی‌شود به همان بیانی که گذشت، در مجهول التاریخ به همان بیانی که گذشت جاری نمی‌شود. اگر بگوییم که مقتضی برای آن وجود ندارد، برای این‌که اتصال زمان یقین به شک برای ما مجهول است یا به بیان سوم که بگوییم باید زمان تفصیلی برای ما معلوم باشد خب جاری نمی‌شود در مجهول التاریخ جاری نمی‌شود. اما در معلوم التاریخ آن بگوییم که جاری می‌شود چرا؟ برای این‌که در معلوم التاریخ ما اتصال برای‌مان محرز است دیگر، فرض کنید الان کسی می‌داند که ساعت یازده وضو گرفته، این تاریخش برایش روشن است، بعد از ساعت یازده الان شک دارد که وضو دارد یا وضو ندارد، خب می‌گوید آقا زمان شک من الان است زمان معلوم التاریخ هم که معلوم است زمان وضو هم که معلوم است کی هست پس استصحاب می‌کنم همان وضویی را که زمان ساعت یازده به آن علم دارم.

این مطلبی است که گاهی گفته می‌شود که چون زمان معلوم التاریخ روشن است و من هم بعد از زمان معلوم التاریخ الان شک دارم پس بنابراین اتصال زمان یقین به شک محرز است و تمسک به دلیل در شبهه‌ی مصداقیه نمی‌شود. اما در مجهول التاریخش محرز نیست فلذا تمسک به دلیل در شبهه‌ی مصداقیه می‌شود.

اقول:

خب این بیان روشن است که اشکال دارد همان‌طور که در دلیل قبل گفته شد. برای این‌که درست است شما می‌دانید زمان معلوم التاریخ برای شما روشن است اما چون زمان حدث برای شما مردد است که کی هست و ممکن است آن حدث قبل از این ساعت یازده بوده و ممکن است این حدث زمانش بعد از ساعت یازده باشد، پس بنابراین باز احتمال هست این اقترار به این‌که من می‌دانم ساعت یازده وضو گرفتم و الان شک دارم این درست نیست برای خاطر این‌که بعد از این‌که او فرض این است که زمانش مردد است بین قبل و بعد خب یک احتمالش این است که بعد باشد، خب اگر بعد باشد بین زمان مشکوک و زمان متیقنی که معلوم هم هست خب فاصله شده و اتصال محرز نیست. بنابراین اگر آقای آخوند قدس‌سره این تفصیل را بخواهد داده باشد این اشکال به ایشان وارد است و انما الکلام که آقای آخوند واقعاً چنین فرمایشی فرموده؟ من عبارت کفایه را بخوانم،

در کفایه این‌جور فرموده بعد از این‌که بحث در مجهولی التاریخ بحث قبلی را به اتمام می‌رساند ایشان می‌فرماید: «كما انقدح انه لا مورد للاستصحاب ايضاً فيما تعاقب حالتان متضادتان كالطهارة و النجاسة و شُك فى ثبوتهما و انتفائهما للشك فى المقدم و المؤخر منهما و ذلك لعدم احراز الحالة السابقة المتيقنة المتصلة بزمان الشك فى ثبوتهما و ترددها بين الحالتين و انه ليس من تعارض الاستصحابين» که شیخ می‌فرماید، آن‌جوری نیست «فافهم و تأمل فى المقام فانه دقيق.» خب این عبارت ایشان مال مجهولی التاریخ است اما آن‌جا که یکی‌اش معلوم باشد یکی‌اش مجهول باشد اصلاً متعرض نشده ایشان و اگر بخواهیم به دلیل آن نگاه کنیم ممکن است در دلیلش هم بگوییم که ایشان خب این دلیل را در آن‌جا هم می‌آورد. پس عبارت آقای آ‌خوند که فرمود «فيما تعاقب حالتان متضادتان كالطهارة و النجاسة و شُك فى ثبوتهما و انتفائهما للشك فى المقدم و المؤخر منهما و ذلك لعدم احراز الحالة السابقة المتيقنة المتصلة بزمان الشك» این اگر بگوییم فقط مجهولی التاریخ را دارد می‌گوید پس اصلاً این صورتی که یکی‌اش مجهول باشد یکی‌اش معلوم باشد متعرض نشده، اگر به دلیل استدلالی که کرده بگوییم نه دارد حکم هر دو صورت را دارد روشن می‌فرماید، پس این تفصیلی که به آقای آخوند نسبت داده شده و بعد اشکال شده و من حالا ...

س: ....

ج: نه بله بله آن تفصیلی که آن‌جا داده این‌جا نداده و ...

س: ...

ج: چرا این‌جا هردوی آن را ذکر نکرده ...

س: ...

ج: بله ببخشید چون افراد آمدند مثل این‌که ساعت چند است؟ بله ببخشید حالا این ...

 

logo