1403/08/22
بسم الله الرحمن الرحیم
استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه العاشر (مصباح الأصول)
موضوع: استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه العاشر (مصباح الأصول)
در آستانهی شهادت صدیقهی طاهره علیها السلام بحسب یکی از دو نقل یا سه نقل هستیم، این شهادت جانگذاز را خدمت حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه و فاطمهی معصومه علیها السلام و همهی شیعیان و موالیان آن بزگواران و شما گرامیان تسلیت عرض میکنیم و این صلوات خاصهی آن بزرگوار را خدمتشان تقدیم میکنیم.
«بِسمِ اللهِ الرّحمَنِ الرّحِیم اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدِّيقَةِ فَاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَ نَبِيِّكَ وَ أُمِّ أَحِبَّائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ الَّتِي انْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ اللَّهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا وَ كُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَّ بِدَمِ أَوْلَادِهَا اللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ حَلِيلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ وَ الْكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلَإِ الْأَعْلَى فَصَلِّ عَلَيْهَا وَ عَلَى أُمِّهَا صَلَاةً تُكْرِمُ بِهَا وَجْهَ أَبِيهَا مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِهَا وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّا فِي هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّة».
مقدمه:
بحث در انظار و اقوالی بود که در تعاقب حالتین فرموده شده است که نظر اولی که طرح شد این بود که بگوییم هردو استصحابها جاری نیستند چه در مجهولی التاریخ و چه در جایی که یکی مجهول باشد و دیگری معلوم باشد و بحسب موارد مختلف باید از استصحاب که صرفنظر کردیم به قواعدی که در آن مقام جاری است که گاهی اشتغال است گاهی برائت است به آنها مراجعه کنیم. کسانی که قائل به این مسلک شدند که یعنی استصحاب جاری نمیشود و باید به قواعد و ضوابط دیگر مراجعه شود خب بیاناتی دارند.
بیان اول که دیروز نقل کردیم که بیان شیخ اعظم و من تبعه هست این است که ارکان استصحاب نسبت به هردو محقق است چه در مواردی که مجهولی التاریخ باشند چه در مواردی که یکی معلوم است و دیگری مجهول است، ارکان مستصحب محقق است منتها چون مقتضای هر استصحابی و مقتضای استصحاب دیگر یکی مثلاً استصحاب حدث است دیگری استصحاب طهارت است یا یکی استصحاب نجاست خبثیه است دیگری استصحاب طهارت خبثیه است اینها با هم قابل اجتماع نیستند فلذاست که این دو استصحاب تعارض میکنند. یک تکملهای در اینجا هست که در مصباح الاصول افاده فرمودند و آن این است که در موردی که مستصحب ما مجهول التاریخ باشد حالا چه در جایی که هردو مجهولی التاریخ هستند چه در جایی که یکی معلوم التاریخ هست و دیگری مجهول التاریخ هست مستصحب در مورد معلوم التاریخ یک استصحاب شخصی است.
مثلاً اگر کسی میداند که هم وضو گرفته و هم خوابش برده، حالا نمیداند اول خواب بوده بعد وضو بوده یا اول وضو بوده بعد خواب بوده که در اثر این تردد الان شک دارد که بالفعل بالاخره من متطهر هستم یا محدث هستم. در اینجا اگر تاریخ طهارت را میداند مثلاً میداند سر ظهر وضو گرفته، حالا این خوابی که رفته قبل از این وضو بوده یا بعد از این وضو؟ خب اینجا استصحاب طهارت استصحاب شخصی است که دارد میکند، یک طهارتی را یقین دارد در خارج در نفس او محقق شده و الان نمیداند این باقی است اگر آن خواب قبلش باشد یا باقی نیست اگر آن خواب بعدش بوده، بالاخره الان شک دارد این طهارت هست یا نیست، استصحاب بقاء طهارت فی نفسه به نظر این بزرگان اشکالی در آن نیست، لولا المعارضه.
نظر محقق خویی:
ولی نسبت به آن که مجهول آن حدث باشد که الان نمیداند این حدث قبل بوده یا بعد بوده، آنجا را مرحوم محقق خوئی قدسسره فرموده بحسب اختلاف موارد مختلف است، گاهی دیگر آن استصحاب شخصی نیست بلکه نسبت به آن مجهول التاریخ گاهی استصحاب قسم ثانی است از اقسام اربعه یا خمسهی استصحاب در کلی یا از قسم چهارم است بحسب آنچه که ایشان در قسم چهارم فرمودند.
توضیح مطلب این است که اگر این معلوم التاریخ موافق باشد با حالت قبل از این دوتایی که علم اجمالی داریم اینها محقق شدند مقدم و مؤخرش را نمیدانیم، در این موارد ایشان فرموده است که استصحاب قسم ثانی میشود. مثلاً این شخص خواب بود از خواب بیدار شد خب میداند که یک وضویی گرفته یک بولی هم کرده و تاریخ بول را میداند که مثلاً فرض کنید که هشت صبح این رفت بول کرد، پس معلوم التاریخ ما که آن بول باشد تاریخش را میداند و این با آن حدث که از خواب بلند شده خب محدث بوده با آن موافق است آن حدث است این هم حدث است مثلاً فرض کنید، اگر چیزی با این ایجاد شده باشد حدث است با این بول و موافق با همان حدثی است که از اول قبل از این وضو و این بول نمودن وجود داشته. اگر اینجور شد خب استصحاب این حدث که الان میکند که اول مثلاً ساعت هشت بول کرده و الان ساعت نه نمیداند شک میکند که بالاخره الان ما وضو داریم یا نداریم میخواهیم برویم درس مثلاً؛
خب حالا این یادم آمد همین الان یادم آمد، یک روزی شیخنا الاستاد مرحوم آیتالله آشیخ کاظم تبریزی قاروبی با اینکه خیلی مقید بودند و این چندین سالی که ما درس ایشان مشرف شدیم هیچ روزی ایشان تعطیل نکرد ولی یک روز تعطیل شد درس، مدرسهی خان هم بود آنموقع درس؛ بعد خیلی ناراحت شدند ایشان چی شده فلان، بعد که رفتیم خدمتشان چطور درس تشریف نیاوردید؟ خلاصه فرمودند نتوانستم وضو بگیرم، چون نتوانستم وضو بگیرم این ظاهراً اینطور چیزی بود که فرمودند که درس نیامدم.
حالا باز این یکی را هم عرض بکنم حالا اشکالی ندارد. یکی از علمای پاکستان که آقای آشیخ شفیع پاکستانی حفظهالله ایشان در نجف اشرف خدمت مرحوم استاد، کفایه خوانده بودند سطح کفایه خوانده بودند ایشان نقل کردند، آن آقا خیلی به من هم لطف داشت چون فهمیده بود که من شاگرد آقای آشیخ کاظم هستم او هم به آقای آشیخ کاظم خیلی ارادت داشت از این جهت به ما خیلی لطف میکرد در آن زمانها، حالا هم که هستند ایشان لطف دارند. فرمودند که توی درس کفایه یک آقایی مثلاً دیر آمد یکخردهای، بعد که حالا آمد در جمع نشست اشکال کرد، بعد آقا به ایشان فرمودند آخر با این حال میآیی اشکال هم میکنی؟ بعد خودش بعداً گفت آره من خوابیده بودم توی حجره یا توی خانه حالا یادم نیست، بعد بیدار شدم دیدم محتلم هستم وقت هم دیگر اگر بخواهم بروم حمام به درس نمیرسم، گفتم خب این مکان درس که مسجد نیست حالا میرویم درس بعداً میرویم غسل میکنیم. گفت که این آمده بود درس و اشکال هم کرد آقا فرمودند که آخر با این حال میآیی اشکال هم میکنی.
بله پس معلوم میشود آدم در کنار درس خواندن و فقه و اصول و همهی اینها که ایشان در این قسمتها فقه، اصول، فلسفه، ادبیات خیلی کار کرده، هیأت خیلی کار کرده بود رضوانالله علیه اما در عین حال خودش را فراموش نکرده بود و در تربیت نفس و ارتقائات معنوی و اینها مقام منیعی داشت رضوانالله علیه. انشاءالله همهی ما باید این را یاد بگیریم که خدای نکرده فقه و اصول و این درسها حجاب ما نباشد برای ترقیات معنوی پایدار. حالا فقه و اصول و اینها که تمام میشود حالا، ولی آنکه پایدار است برای انسان آن ترقیات معنوی است معرفت خدای متعال است و تهذیب نفس است و آن انشاءالله چیزهایی که برای همیشه با انسان خواهد بود و پایدار خواهد بود.
علیایحال حالا در اینجا که آن چیزی که آن معلوم التاریخ ما این با آن حالتی که قبل از این دو حالت وجود داشته موافق است، در اینجا ایشان فرموده استصحاب آن مجهول التاریخ درحقیقت برمیگردد به استصحاب قسم ثانی، یعنی آن طهارت در ما نحن فیه، چون حدث معلوم شد که ساعت هشت حدث بوده یعنی، حدث هم که میگوییم اشکال نکنید مقصودمان این است که ساعت هشت بول داشته این شخص. خب بول معلوم التاریخ شد ولی طهارت مجهول التاریخ است که این وضویش قبل از هشت بوده یا بعد از هشت بوده. خب امر این وضو مردد بین چی هست؟ امرش مردد است بین اینکه اگر این وضو قبل از این ساعت هشت بوده مقطوع الزوال است چون هشت بول کرده خب این قبل از هشت بوده این طهارت پس مقطوعالزوال است و اگر بعد از هشت این وضو بوده مقطوع البقاء است پس امرش دائر بین مقطوع الزوال و مقطوع البقاءاست که قسم ثانی کلی هم همین بود.
آنجا هم همین بود که نمیداند این حیوانی که در دار قرار داشت و من بخاطر او یقین داشتم که این دار حیوان در آن هست امرش دائر بود بین اینکه بق است یا فیل است، بق باشد مقطوع الزوال است، فیل بوده مقطوع البقاء است، اینجا هم همینجور است دیگر، اینجا این طهارت مجهوله اگر قبل از ساعت هشت بوده مقطوع الزوال است اگر بعد از ساعت هشت بوده مقطوع البقاء است، پس عین آنجا میشود. و اگر این چیزی که تاریخش معلوم است این مخالف با آن حالت اولیه باشد، حالا مثل اینکه در همین مثال که زدیم میداند ساعت هشت وضو گرفته نه بول کرده وضو گرفته این را میداند، خب پس استصحاب وضو استصحاب شخصی است، وضو ساعت هشت بوده استصحاب بقاء وضو را میکند و طهارت را میکند.
اما نسبت به استصحاب حدث که مجهول التاریخ است ایشان میفرماید این از قسم رابع است، استصحاب در این از قسم رابع است، قسم رابع چی بود؟ قسم رابع این بود که ما یک حقیقتی را، یک واقعیتی را به آن یقین داریم که این وجود داشته اما امرش دائر است بین اینکه همانی باشد که زال یا غیر او باشد ولی میدانیم این وجود پیدا کرده.
مثلاً آنجا مثال میزدند به اینکه مثلاً شخصی محتلم شده شب، بعد هم غسل کرده، بعد در زیرجامهی خودش منی دید حالا شک دارد که این منی همان بقایای آن احتلام است یا یک جنابت جدیدی برایش پیدا شده؟ خب در اینجا میداند که با این منی که الان در جامه است با این منی حتماً جنابتی تحقق داشته با این همراه بوده، یک جنابتی با این همراه بوده منتها این جنابتی که با این منی همراه بوده اگر همان باشد و این بقایای آن احتلام باشد خب زال، اگر نه این غیر آن باشد پس جنابت الان وجود دارد. خب در اینجا ارکان استصحاب نسبت به این جنابت تحقق دارد الان، برای اینکه میگوید بالاخره من یقین دارم که وقتی آن موقعی که این منی در لباس من قرار گرفته آنموقع جنابتی با این همراه بوده حالا یا حادث شده یا همراه بوده، این حتماً بوده و الان نمیدانم این جنابتی که با این بوده آیا بر طرف شده یا نشده؟ و آن غسل مزیل این هم هست اگر این بقایای همان باشد مزیلش است این جنابتِ، اگر غیر از آن باشد، ؟؟؟. پس بنابراین «لا تنقض الیقین بالشک» میگوید چی؟ میگوید استصحاب این جنابت را بکن.
حالا در این مثال در ما نحن فیه هم همینجور است، خب این حدثی بوده قبل از اینکه این دو حادثه برایش رخ بدهد این محدث بوده دیگر خواب بوده بلند شده در این مثالی که زدیم. خب میداند ساعت هشت وضو گرفته از آن طرف میداند یک بولی هم کرده اما حالا یادش رفته این بول کی بود؟ قبل از هشت بود که اگر قبل از هشت باشد که خب با آن وضو کل حدث اصغر از بین رفته، حدث اصغر از بین رفته برای اینکه همان حدثی بوده که از قبل بوده این هم که حدث جدیدی ایجاد نکرده بوده پس حدث اصغر از بین رفته. ولی بالاخره با این بول حدثی همراه بوده ولو معلولش نباشد ولی همراه حتماً بوده برای اینکه یا معلولش است یا همراهش است بالاخره. و اگر این بول کردن بعد از هشت بوده خب بنابراین یک حدث جدیدی ایجاد شده. پس بنابراین این شخص اینجا یقین دارد که در زمانی که او بول کرده است حدثی تحقق داشته نه اینکه میگوییم حدثی ایجاد شده نه، حدثی تحقق داشته، یا به اینکه اگر قبل از هشت بوده خب همان وقتی که بول کرده حدثی هم آنوقت محقق بوده از قبل همینطور بوده و ادامه داشته. اگر هم این حدث بعد از هشت باشد این بول کردن بعد از هشت باشد خب باز با این حدث با این بول کردن ایجاد حدث شده پس همراه این بول کردن حدث وجود دارد. پس بنابراین در این موارد مثل همان قسم چهارمی است که گفتیم این هم مصداقی از آن است و فردی از آن است و شبیه همانجا است که در اینجا درحقیقت استصحاب قسم رابع نسبت به آن مجهول التاریخ وجود دارد، نسبت به طهارتی که میداند ساعت هشت بوده استصحاب شخصی است، نسبت به آن حدث در اینجا درحقیقیت یک امر کلی است این حدث، میداند حدثی بالاخره یقین دارد با این بول کردن حدثی همراه بود مسلم چه قبل از هشت چه بعد از هشت، منتها قبل از هشت همان باقی بودن آن حدثی است که بوده، اگر بعد از هشت باشد خب با این بول حدثی ایجاد شده، علیایحال یقین دارد با این بول حدثی تحقق داشته همراه بوده. و الان شک دارم که آن بالاخره از بین رفته یا از بین نرفته آن حدث همراه، آن را استصحاب میکند آنوقت استصحاب این حدث با استصحاب بقاء طهارت تناقض دارند ولذا تعارض میکنند تساقط میکنند. این تتمهای بود که حالا محقق خوئی در اینجا فرموده بودند.
س: ...
ج: نه، همیشه نه لازم نیست شک در مقتضی
این به خدمت شما عرض شود که حالا بحثهایی که حالا آنجا هست و این حالا اینها قهراً این منطبق به آنجا منطبق میشوند بر آنجا. یک تعبیری گاهی اینجاها گفته میشد که آن تعبیر خیلی حالا بر آن تمرکز نیست که آیا آنجا مثلاً ممکن است تعبیر اینجور شده باشد، ما یک کلیای داریم که نمیدانیم منطبق بر آن است یا منطبق بر این است.
کلمهی انطباق خب در این مثالی که ما الان زدیم ممکن است درست نباشد بالدقة العقلیه انطباق اگر بخواهیم بگوییم، بخاطر اینکه درحقیقت این اگر این حدث قبل از وضو تحقق پیدا کرده باشد خب این دیگر انطباق حدثی پیدا نشده که بخواهد بر آن منطبق بشود آن همان حدث قبلی ادامه دارد آن استدامهی حدث قبل است که بگوییم بر این منطبق میشود.
اما مقصود این نیست که حالا واژهی انطباق بما له من المعنی در اینجا مورد نظر باشد بلکه آنکه مقصود است در اینجا این است که بالاخره حالا ولو کلمهی انطباق هم درست نباشد همانجور که در مقام بیان عرض میکردیم ما می دانیم با این بول کردن یک حدثی تحقق داشته ولو حدث خارجی چیز، جزئی خارجی نه یک عنوان کلی، میدانیم با این یک حدثی تحقق داشته حالا یا حدثی که مولود خودش است اگر بعد از هشت باشد یا حدثی که مولود خودش نیست ولی همراه این بوده مولود سبب قبل است که مثلاً خوابیدن باشد این همراه این بود. آنکه مدنظر است و اینجا میخواهد گفته بشود این است روی عنوان انطباق کلی باشد بر فرد منطبق بشود و هویت اینجوری بخواهد مقصود این نیست. خب این یک دلیل پس بود که بزرگانی مثل شیخ اعظم و من تبعه اینجور فرموده بوده.
س: ...
ج: حالا این کلیِ ناشی یعنی چی؟ نه ما کلی نیست اینجا، ممکن است به قول مرحوم شهید صدر که ایشان کلی نمیداند اینجا و توی ذهن ما هم همین بوده حالا که کلی نیست این. یعنی یک فردی را منتها میدانیم یک حدثی حدث خارجی محقق شده ...
س: اگر قبلش باشد که از این نشأت نگرفته ...
ج: نه آن هم یک جزئی خارجی است دیگر، پس بنابراین آن حدثی که بوده یک حدثی در خارج محقق بوده ...
س: ؟؟؟ توی اینجا ما حدثی کلی باشد و علم داشته باشیم که ناشی از این است قطعاً علم نداریم چون اگر ؟؟؟ باشد این موجب حدث نبوده که ...
ج: نباشد ...
س: ؟؟؟ حالا در ضمن این یا در ضمن فردی ؟؟؟ بین کل دو فرد است ...
ج: نه کلی یکوقت تردد فرد است نه اینکه کلی است، تردد این فرد است که الان آنکه با بول همراه هست آیا آن فرد است آن فرد با این بول همراه است که سبب آن خواب بوده مثلاً قبل از این دو واقعهای که وضو گرفتن و بول نمودن باشد قبل از این بالاخره یک فردی خارجی از حدث در خارج محقق بوده، حالا که بول کرده میداند بولی از او سر زده نمیداند این بول همراه با او بوده آن حدث قبلی که آن هم یک جزئی است یا همراه با یک حدث جدید خارجی است.
پس بنابراین اینکه یک فردی از بول بالاخره حالا کسی هم اینجا ممکن است بگوید این فرد مردد میشود فلان میشود این حرفها و بحثها هست، بالاخره یک کلی اینجا نیست یک فردی تحقق پیدا کرده، این یک مسألهای است که حالا بین شهید صدر و بعضی بزرگان دیگر اختلاف است اینجا که به نظر فرمایش شهید صدر درستتر میآید که بله یک فردی آنجا یک فردی اینجا مردد است که آن فردی که همراه با این بول وجود داشته و من به آن یقین دارم که بالاخره حالا اگر جسارت نباشد مثلاً میدانیم مثلاً آقای زید که آمد این یا پسر بزرگش همراهش بود یا پسر کوچکش همراهش بود، بالاخره اینکه آمد ما یقین داریم یکی از این دوتا فرزندها یا آن یا آن حالا ما نمیدانیم کدام بوده، این بوده یا آن بوده، حالا اگر جسارت نباشد اینجا حالا تشبیه به خدمت شما عرض شود که خاک بر فرق من و تمثیلم میشود.
این تتمهای برای آن ...
س: ...
ج: اینجا هم همینجور است ....
س: ....
ج: ببینید دیروز عرض کردم گفتم ...
س: ؟؟؟ حدث اگر نوم باشد قطعاً از بین رفته اما اگر بول باشد ؟؟؟
س: ؟؟؟ قطعاً مرتفع شد که در حدث جدیدی شک داریم که بعد از وضو ؟؟؟ میشود ثالث دیگر ..
ج: نمیگوییم حدث جدید، خوب دقت بکنید، گفتم اینجا اولاً کلی نمیگوییم ما، کلی نمیگوییم ولکن مستصحب ما همانطور که آنجا مردد بود بین مقطوع الزوال و مقطوع البقاء مستصحب ما هم در اینجا مردد بین مقطوع الزوال و مقطوع البقاء است ...
س: وقتی مخالف باشد ...
ج: بله مخالف باشد، خب مخالف که باشد یعنی ساعت طهارت را میداند کی هست ...
س: ...
ج: بله دیگر مخالف باید باشد معلوم التاریخ مخالف با حالت قبل است، خب از خواب بلند شده خب محدث است از خواب که بلند شد محدث است. معلوم التاریخ شما میشود چی؟ میشود طهارت، مثلاً میداند ساعت هشت تطهیر کرده طهارت داشته، حالا این معلوم است طهارت معلوم التاریخ است، خب نسبت به طهارت که میشود استصحاب شخصی، نسبت به حدث که با بول ایجاد شده که مجهول التاریخ درحقیقت نمیداند کی هست، پس بنابراین مجهول التاریخ امرش دائر بین مقطوع الزوال و مقطوع البقاء؛ همانجور که آنجا امرش دائر است بین مقطوع الزوال و مقطوع البقاء، ببخشید در آن قسم قبلی را دارید میگویید یا قسم اول را میگویید یا دوم را میگویید؟
ج: در اجرای استصحاب مجهول میشود قسم ثانیه؟ ؟؟؟ اگر حدث معلوم باشد مجهولمان میشود طهارت ؟؟؟
س: ....
ج: خب نه ببینید دو مطلب است یک مطلب این است که تصویر قسم رابع تمام است یا تمام نیست که آن بحثهایی است که آنموقع کردیم. یک بحث این است که حالا کسی که قسم رابع را مثل محقق خوئی قبول دارد میفرماید اینجا هم در صورتی که مخالف باشد معلوم التاریخ با آن حالت قبل از این دو حالت این مصداق قسم رابع است کسی که آن را قبول دارد که ما یک قسم رابعی داریم میگوید این مصداق آن میشود، چرا؟ بیانشان هم همین بود که عرض کردیم. وقتی که معلوم التاریخ مخالف است یعنی در این مثال که از خواب بلند شده یک وضویی داشته و یک بول کردنی داشته. معلوم التاریخ بخواهد مخالف با قبل باشد یعنی چی؟ یعنی طهارتِ معلوم باشد، زمان طهارت برایش معلوم است، خب وقتی زمان طهارت معلوم شد پس زمان حدث مجهول است، این حدثی که برایش مجهول است امرش دائر است بین متیقن الزوال و متیقالبقاء. این حدث اگر قبل از این زمانی که طهارتش معلوم است که هشت وضو گرفته باشد ...
س: ...
ج: بابا با این بول مگر حدثی با این بول حدثی در عالم خارج تحقق داشته یا نداشته؟ جواب بدهید یکی یکی، میگویم با این بول حدث تحقق داشته در عالم خارج یا نه؟ اگر قبل از هشت باشد یعنی قبل از تطهیرش باشد پس آنموقعی که این بول کرده یک حدثی هم وجود داشته در خارج، منتها علتش بولِ نبوده علتش چیز دیگری بوده. پس یک بولی در خارج وجود داشته و با این همراه بوده، این بوده یا نبوده؟
س: ...
ج: بابا از خواب که بیدار شد یعنی چی کلی حدث، از خواب بیدار شد هرکس از خواب بیدار میشود حدث دارد ...
س: ...
ج: نه ضمن نمیخواهیم نه، ما میخواهیم به یک حدث خارجی یقین داشته باشیم همین.
س: ...
ج: در ضمن نمیگوییم که، همراه میگوییم، معیت در وجود میگوییم، آیا وقتی بول کرده وقتی که این بول از او سر زده یک حدثی همراه این بول وجود داشته یا نداشته؟ قطعاً داشته برای اینکه اگر قبل از هشت باشد درست است این بول منشأ حدث جدید نشده ولی چون وضو هم نگرفته پس همراه این بول کردن حدث همراه این بوده. پس یک حدث خارجی مسلم همراه این بوده.
س: ...
ج: آقا عرض کردم بالا چرا دقت نمیکنید، نمیگویم اینجا کلی است، دیروز هم عرض کردم این کلی نباید اینجا، کلی که میگوییم از این باب گفته میشود ولی کلی لازم نیست باشد. ما در قسم ثانی میخواهیم بگوییم مستصحب ما امرش دائر است بین متیقن الزوال و متیقن البقاء. درست؟ حالا اینجا همینطور است، حالا یکوقت کلی است متیقن الزوال و متیقن البقاء، یکوقت هم نه میگوییم آقا فرد خارجی یک حدث خارجی مسلم بوده این را من یقین دارم در خارج یک حدثی در عالم خارج تحقق داشته با بول، با بولی که مجهول التاریخ است، با بولی که مجهولی التاریخ است میدانم یک حدثی مسلم محقق بوده ...
س: ...
ج: خب باشد پس همراهش هست حدث دیگر ...
س: ؟؟؟ شما میگویید با حدثی به حدثی یقین دارم که با بول ...
ج: نمیگویم این را میگویم با آن محقق است نه موجود است نه اینکه مولود اوست. بابا محقق است غیر از این است که حادث شده با او، یعنی همراه او هست در زمان او با او وجود دارد.
س: ...
ج: این نیست این است، آنی که آنجا گفتند همین است بیش از این نیست، یک مصداقش این است که کلی باشد و آنها فردش باشد، این است که ما یک چیزی را، یک مستصحبی داریم قسم ثانی این است ما یک مستصحبی داریم که امر او دائر است بین اینکه مقطوع الزوال باشد یا مقطوع البقاء باشد امرش دائر بین این است. اینجا هم همینجور است الان در اینجا من میدانم وقتی که این شخص میداند وقتی بول کرده در حالت بول حتماً حدث وجود داشته حالا این حدثی که وجود داشته اگر این بول بعد از طهارتی است که معلوم التاریخ است خب مولود این است مسبب از این است به همراهش است، چرا همراهش است؟ چون از خود او بوجود آمده همراهش است. اگر نه این بول کردن قبل از تطهیر و ساعت هشت بوده پس باز آن حدث موجود شدهی بواسطهی خواب یا هر عامل دیگری آن حدث باز همراه این بول کردنِ هست. این همراه این وجود دارد.
بنابراین الان وقتی که به نفس خودش نگاه میکند که این دو واقع پیش آمده یکیاش یقینی الحدوث است زمانش معلوم است برایش الان شک دارد بالاخره آن حدث از بین رفته یا از بین نرفته. کما اینکه در آن مثال همینجور بود، در آن مثال وقتی شب محتلم شده بعد غسل کرده و آن وقت خیال میکرد که مثلاً جامهاش و امثال ذلک متلوث نشده ولی بعد قطرهای مثلاً از منی در جامهاش دید و برایش شک پیدا شد که عجب آیا این بقایای همان احتلام است تا با آن غسلی که من کردم دیگر آن جناب از بین رفته باشد و یا اینکه نه بعداً دو مرتبه احتلامی برایم پیش آمده که متوجه آن نشدم و این الان یک احتلام آخری است بعد از او. پس بنابراین با این پس جنابت جدیدی ایجاد شده است.
خب همانطور که آنجا پس یک جنابتی که مقطوع الزوال است یا مقطوع البقاء است وجود داشت اینجا هم همینجور است یک حدث مقطوع الزوال و مقطوع البقائی وجود دارد پس اصل حدثی که یاد آنجوری است یا اینجوری است صفتش این اصل این حدث مورد این حدثِ هم کلی نیست بلکه یک جزئی خارجی است که حالتش مردد است که این حالتش چی هست؟ این حالتش این است که این مردد هستیم این معلول این است یا معلول آن ماسبق است.
اقول:
بنابراین این عین ماسبق میشود اینجا هم فرمایش محقق خوئی تمام است که بله گاهی از قسم ثانی میشود آنجایی که موافق باشد معلوم التاریخ و گاهی از قسم رابع میشود اگر قسم رابع را تصور کردیم و قبول کردیم اگر این معلوم التاریخ مخالف باشد با آن حالت قبلش. این مطلبی است که اینجا فرمودند.
فقط یک کلمه دیگر عرض بکنم خب پس این یک دلیل شد که تعارض میکند. یک دلیل دیگری بر این مسأله آن مسلک مرحوم محقق آقای آخوند قدسسره است که آن مسلک را هم در مجهولی التاریخ پیاده کنیم هم در اینکه یکیاش معلوم التاریخ باشد و دیگری مجهول التاریخ باشد پیاده کنیم که دیگر حالا فرصت نداریم. و صلی الله علی محمد و آل محمد.
ظاهراً اینطور که آقای شیرمرد میفرمایند و نشان دادند حوزه روز شنبه و یکشنبه را هم تعطیل اعلام کرده بخاطر فاطمیه سلام الله علیها، بنابراین ما هم که تابع حوزه علمیه هستیم