1403/08/08
بسم الله الرحمن الرحیم
استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه العاشر (مصباح الأصول)
موضوع: استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه العاشر (مصباح الأصول)
مقدمه:
خب سه فرع را که توّهم میشد که در آنجا تمسک به دلیل در شبههی مصداقیهی دلیل هست بیان شد. شبههی اول فرمایش بعض الاکابر بود که در جایی که احتمال میدهد قبلاً علم پیدا کرده بوده به انتفاء حالت سابقه و ارتفاع حالت سابقه، احتمال میدهد. که ایشان فرمودند استصحاب جاری نمیشود بخاطر اینکه احتمال دارد یقینی بر خلاف حالت سابقه متخلل باشد بین آن زمان و زمان شک.
صورت دوم این بود که بعد از آنکه علم دارد به اینکه هردوی این مستصحبها وجود دارد که در مثال این بود که این کأس متنجس است آن کأس هم متنجس است بعد علم تفصیلی پیدا کرد به اینکه یکی از این دو کأس طاهر است یا خودش مباشرت به تطهیر کرد یا بیّنه قائم شد و یا مشاهده کرد که کسی دارد آن را تطهیر میکند و بعد اشتبه علیه که حالا کدام بود؟ این هم صورت ثانیه بود.
صورت ثالثه این بود که علم پیدا میکند به یک عنوان جامع و کلی که منطبق بر یکی از این دو کأس هست، مثلاً این دو کأس یکیاش مال زید است و علم پیدا کرد که کأسُ الزید طاهرٌ، این تطهیر شده و آن نجاست قبلی برطرف شده در آن. اما نمیداند این عنوان کلی که کأس زید باشد بر کدام منطبق است، اینجا هم باز خیال شده که تمسک به استصحاب نجاست در هر یک از این کأسها تمسک به دلیل در شبههی مصداقیهی دلیل است که این هم پاسخ داده شد.
فرع:
حالا در ذیل این سه فرع محقق خوئی قدسسره میفرمایند شبیه یا نظیر این فرع سوم است، این فرع که در فقه مطرح شده که اگر کسی خونی دید به لباسش هست ولی مردد شد که این خون آیا خون مسفوح است یا خون متخلف در ذبیحه هست؟ مثلاً قصاب است گاهی گوسفند میکشد بعد هم توی مغازهاش گوشت میفروشد، خب وقتی گوسفند میفروشد گاهی میکشد ذبح میکند ممکن است قطرهای از آن خونی که خارج میشود از ذبیحه که به آن گفته میشود دم مسفوح یعنی دمی که ریخته میشود در خارج از بدن ذبیحه، شاید این خون آن قطره باشد. احتمال هم میدهد نه این خون متخلف که بعد که بالاخره ذبیحه را کشتند و خون متعارف از او خارج شد و بیرون آمد و گردنش را هم آب کشیدند حالا این دمی که باقی میماند در عروق ذبیحه این دم پاک میشود بنابر اینکه بگوییم دم مطلقا نجس است حتی دم داخل بدن قبل از ذبح؛ بگوییم الدم نجسٌ سواء اینکه داخل بدن باشد یا بیرون باشد که محل کلام است البته و شاید عدهای از محققین و بزرگواران و بزرگان قائل هستند به اینکه دم داخل نجس نیست فلذا وقتی آمپول تزریق میکنند و آن سوزن وارد بدن میشود وقتی بیرون میآید این اگر متلوث نباشد به دم خب میگویند پاک است، حالا یا برای اینکه آن دم داخل پاک است یا بخاطر اینکه اگر هم نجس باشد ملاقات فی الخارج موجب نجاست است نه مطلق الملاقات. علیایحال اینها بحثهایش در کتاب طهارت است.
حالا اگر ما اینجا قائل شدیم به اینکه دم مطلقا نجس است چه داخل چه خارج، خب قهراً در اینجا فرمودند ممکن است کسی بگوید که این دمی که الان این قصاب در لباس خودش میبیند مردد است که کدام دم است؟ دم مسفوح است یا دم متخلف است؟ از آن طرف هم علم دارد به این که دم متخلف پاک است فلذا در کتاب طهارت در بحث مطهرات گفته شده است که یکی از مطهرات تخلف دم است در بدن ذبیحه، خود تخلف من المطهرات است یعنی باعث میشود آن دمی که نجس بود بعد از اینکه تخلف پیدا کرد و باقی ماند در بدن ذبیحه بعد از خروج دم متعارف این خود این باقی ماندن بعد از خروج دم متعارف من المطهرات شرعیه است که آن دم پاک میشود. پس این را یقین دارد که الدم المتخلف پاک است طاهرٌ، این عنوان را، مثل انکه آنجا میداند کأس زید، اینجا هم میگوید دم متخلف پاک است. خب ولی نمیداند آیا بر این دم که دارد نگاه میکند او را بر او الدم المتخلف صادق هست یا نیست؟ اگر دم متخلف برای او صادق باشد پس بین آن نجاست سابقه این طهارت و علم به طهارت واسطه واقع شده. و اگر نه دم متخلف این نباشد خب دم مسفوح است و آن نجاستی که داشته همینطور همراهش است استصحاب نجاست دارد.
در اینجا هم این شبیه آن قسم سوم میشود، فرع سوم میشود و آن مسأله در اینجا هم قابل پیاده شدن هست. البته بنابر اینکه بگوییم دم مطلقا نجس است و الا اگر نگوییم دم مطلقا نجس است خب این دم اصلاً نمیداند، حالت نجاست برای او یقین به نجاست این دم ندارد چون ممکن است این دم مسفوح نباشد دم متخلف باشد که دم متخلف هم اصلاً و دم داخل بدن باشد که بعد از ذبح و خروج دم متعارف پیدا شده و این پاک است دیگر، وقتی توی بدن بوده پاک است بعد هم علم به اینکه این مسفوح باشد ندارد پس بنابراین پاک است استصحاب طهارت دارد. این فرع را میفرمایند که خب شبیه ما نحن فیه است همان حرفها در آن ممکن است گفته بشود و پیاده بشود.
البته در اینجا قد یقال که ما استصحاب موضوعی داریم و نوبت به استصحاب حکمی که استصحاب نجاست باشد نمیرسد. از جهت اینکه شک داریم این بالاخره دمی است که متخلف است یا متخلف نیست، خب استصحاب میکنیم میگوییم یک وقتی که این دم خارج نشده بود از بدن این ذبیحه، آن وقتی که هنوز ذبیحه را ذبح نکرده بود که خارج نشده بود، خب بعد از اینکه او را ذبح کردند و مقداری از دم متعارف که باید خارج بشود خارج شد، نمیدانیم این دم خارج شده تا بشود دم مسفوح یا خارج نشده، خب فرمودند که استصحاب میکنیم عدم خروج این دم را در آن زمان، پس بنابراین میشود دم متخلف و پاک است. پس بنابراین نوبت به استصحاب اینجا استصحاب نمیرسد، استصحاب نجاست بخواهیم بکنیم بلکه اینجوری میگوییم میگوییم که این دمی است که لم یخرج.
البته لابد، حالا در عبارت مصباح الاصول اینجوری هست عبارتشان فرموده است که «و قد يقال بجريان الاستصحاب الموضوعي و هو أصالة عدم خروج هذا الدم من الذبيحة» میگوییم این خارج نشده «فيحكم بطهارته» این عبارت.
اقول:
البته بحسب ظاهرش بدواً انسان اشکال به ذهنش میآید که این خب مثبت است برای اینکه اگر واقعاً عنوان الدم المتخلف موضوع باشد برای طهارت خب استصحاب عدم خروج این دم لازمهاش این است که پس فهذا الدم دمٌ متخلفٌ لازمهی عقلیاش است و قهراً این استصحاب موضوعی حجت نیست. ولی بعدی نیست که حالا من فرصت نکردم البته این بحث آن کتاب طهارت حالا سی سال پیش شاید اینجاها را درس استاد بودیم و بحث کردیم اما الان فرصت نکردم مراجعه کنم، به ادلهی آنجا که آیا این المتخلف یک تعبیر فقاهتی است فقهاء اینجوری تعبیر میکنند اما در لسان روایات و ادله به عنوان المتخلف نیست همین دمی که خارج نشده، دمی که خارج نشده بعد از خروج مقدار متعارف این است موضوع که دمی که خارج نشده بعد از اینکه متعارف خارج شده این پاک است، این عدم خروج، این عدم خروج مطهر است. این تعبیر اینکه تخلف کرده فلان کرده این چون لازمهی آن است در کلمات فقهاء این تعبیر شده ولی در شرع این موضوع نیست. لابد کسی که میگوید اینجا استصحاب موضوعی برقرار است لابد بر این مبنا دارد میفرماید. حالا این پس بنابراین وقتی این استصحاب موضوعی وجود داشت این دیگر نوبت به استصحاب حکمی که بگوییم بله این وقتی در بدن بود نجس بود پس استصحاب بقاء نجاست میکنیم نوبت به استصحاب حکمی نمیرسد. این فرمایشی است که در مقام گفته شده.
میفرمایند محقق نائینی قدسسره در اینجا فرموده نه استصحاب موضوعی قابلیت جریان دارد و نه استصحاب حکمی، چرا؟ برای اینکه تمسک به دلیل در شبههی مصداقیهی دلیل هست در هردو. اما این نمیدانیم بالاخره این دم مسفوح هست یا نه؟ خب ما علم داریم که الدم المسفوح نجسٌ و احتمال میدهیم این عنوان الان بر این صادق باشد پس استصحاب موضوعی نمیتوانیم بکنیم. از آن طرف استصحاب حکم میخواهی بکنی، میخواهی استصحاب نجاست بکنی بنابر آن قول که دم مطلقا نجس است، میگوییم ما میدانیم الدم المتخلف یا الدم الذی لم یخرج این پاک است و این ممکن است منطبق باشد بر این، پس بنابراین اتصال بین یقین و شک یا بین زمان متیقن و زمان مشکوک این مورد تردید واقع میشود پس تمسک به دلیل در شبههی مصداقیه است. خب اینجاها دیگر بحث جدیدی اینها ندارد همان بحثهایی که گفته شد آن جوابهایی که گفته شد علی مسلک محقق خوئی و مسلک دیگر، بنابراین همان جوابها در اینجا تکرار میشود و هست.
س: ....
ج: استصحاب موضوعی بخاطر این که شما میخواهید استصحاب بکنید که این لم یخرج، باید این را استصحاب کنید. از آن طرف میدانید که دم مسفوح نجس است و احتمال میدهیم که بر این دم، دم مسفوح صادق باشد. بنابراین چون یقین داریم به اینکه الدم المسفوح نجسٌ و احتمال میدهیم که بر این منطبق باشد پس بنابراین یک یقینی میآید بعد از آن یقین به طهارت یا یقین به نجاستی که وجود داشته الدم المسفوح احتمال میدهیم اینجا الان صادق باشد. این ...
س: ....
ج: آن زمان، الان که خارج است روی لباس این شخص است.
س: ؟؟؟ اینجا بین این دوتا چی فاصله شده؟ یقین به ...
ج: آن عنوان عام، یعنی احتمال میدهیم آن عنوان عام که دم المسفوح باشد بر این صادق باشد. از این جهت است که احتمال میدهیم این دم المسفوح باشد و آن عنوان عام بر این تطبیق بکند که علم داریم به اینکه آن عنوان عام باعث طهارتش نمیشود، آن عنوان عام اگر بر آن منطبق باشد این طاهر نمیشود. احتمال میدهیم چون این احتمال را میدهیم ایشان فرموده که این است.
خب همین جوابهایی که قبلاً داده شد که بله اینجا تخلف عدم نمیشود در اینجا، بخاطر اینکه الان ما باید حالت فعلی خودمان را نگاه کنیم، ما به یقین سابقمان کار نداریم ما الان یقین فعلی که در نفس ما منقدح میشود باید به این توجه کنیم که الان آیا من یقین دارم که این دم نجس بوده یک وقتی یا نه؟ میگویم آره، آنموقع که هنوز این حیوان را ذبح نکرده بودند یا حتی ذبح کرده بودند ولی هنوز به اندازهی متعارف خارج نشده بود این دم نجس بود بنابر آن مسلکی که میگوید الدم مطلقا نجسٌ، من این را که یقین دارم الان که در ثوب دارد میبیند این قصاب، میگوید من یقین دارم که این یک وقتی نجس بود، الان شک دارم از آن موقع که نجس بوده تا حالا این نجاستش باقی است یا نه، پس یقین و شکش کنار هم است فاصلهای بین این صفت یقینش و این صفت شکش هیچ یقین دیگر واسطه نشده، اگر اعتبار به خود صفت یقین و شک بدهیم و عدم فصل بین این دوتا. اگر هم به متیقن و مشکوک نگاه کنیم باز میگوید که چی؟ میگوید بله این متیقن من این بود که این دمی که الان دارم آن را میبینم در لباسم این دم یک موقعی نجس بود آن موقعی که در ذبیحه بود و اصلاً ذبح نشده بود یا اگر هم ذبح نشده بود هنوز خارج نشده بود خب آنموقع حتماً نجس بوده. و الان هم شک دارم همان آیا در همین زمان متصل از آنوقت تا حالا این زمان متصل آیا این نجاستش تبدیل به طهارت شده أم لا ؟ پس بنابراین زمان متیقن و مشکوک هم متصل است استصحاب جاری میشود.
س: ...
ج: برای اینکه وقتی مسفوح باشد مطهر به آن وارد نمیشود اگر مسفوح نبود مطهر بر آن وارد میشود و پاک میشود، آن نجاست ذاتیهاش تبدیل میشود به طهارت ذاتیه.
خب این مثالی که زده شد البته عین آن فرع سوم نیست در فرع سوم چی بود؟ این بود که ما دو کأس داریم این دو کأس میدانیم که نجس بوده یا متنجس بوده بعد علم پیدا کردیم یک عنوانی که یا منطبق است بر این یا منطبق است بر آن، آن کأس متعنون به آن عنوان پاک شده که کأس زید باشد و حالا نمیدانیم کأس زید منطبق بر این کأس است یا آن کأس. در ما نحن فیه این نیست دوتا چیز نیست یک خون است، مثالی که الان اینجا زده شده یک خون است در لباس قصاب میبیند، این یک خون حالا امرش مردد است. بخواهیم عین فرع سوم باشد باید بگوییم چی؟ باید بگوییم که دوتا لکهی خون میبیند که این دو لکهی خون که دید در لباسش بعد حالا علم پیدا میکند که یکی از این دوتا باید پاک باشد چون یکی از این دوتا دم متخلف است اما حالا این است یا آن است؟ این دم متخلف است یا آن یکی دم متخلف است؟ این آنوقت میشود عین فرع سومی که اینجا مطرح شده.
خب این سه فرعی که مورد توهم بود برای اینکه آیا استصحاب جاری هست یا نه از جهت شبههی مصداقیه. حالا یک فرع آخری داریم که آقای خوئی میفرمایند این فرع آخر صاحب عروه مطرح فرموده آقای نائینی هم در آن مطرح فرموده ولی ربطی به بحث ما ندارد آن فرع، ربطی به بحث ما ندارد که تمسک به دلیل در شبههی مصداقیه باشد ولی تتمیماً للفایده این فرع را هم بیان میکنیم.
مورد دیگر (چهارم):
پس سه فرع داریم که مربوط به بحثمان است. یک فرع هست که ایشان میفرماید این مربوط به بحث ما نیست و آن همان صورت ثانیهای است که ایشان بیان فرموده آن صورت ثانیهی ایشان. پس ما سه فرع را ذکر کردیم آن صورت ثانیه را فعلاً ذکر کردیم در آن سهتا بخاطر اینکه آنکه مربوط به بحث بود آن سهتا بود. این صورت ثانیهی ایشان را ما بعداً استطراداً و تتمیماً للفایده عرض میکنیم که حالا ایشان فرموده و آن این است که اگر حالا در همین مثال که دوتا مستصحب ما داریم که مثلاً دوتا کأس بودند و میدانیم هردو متنجس هستند بعد علم پیدا کردیم که یکی از اینها حتماً پاک شده اما بلا تعینٍ خلافاً لصورة ثانیه در تقسیم ما، آنجایی که علم تفصیلی پیدا میکردیم خب آن متعیناً میدانستیم کدام پاک شده بعد مشتبه میشد و خلافاً لفرض سومی که در آن سهتا گفتیم آنجا هم باز اناء زید که معین است فی الواقع من حالا نمیدانم کدام است، آن اناء زید را میدانم پاک است. اینجا اصلاً نمیدانم کدام، فقط عنوان احدهما است که حتی ممکن است تعین در واقع هم نداشته باشد. یکوقت ما میگوییم علم پیدا میکنیم که احد الشیء کذا من مردد هستم نمیدانم این است یا آن است ولی تعین در واقع دارد، عندالله معلوم است کدام است عندالناس هم ممکن است بعضیها بدانند کدام است، من نمیدانم فقط میگویم احدهما این جوری.
ولی تارةً هست که در واقع هم تعینی ندارد چطور؟ مثلاً من میدانم که یکی از این دو کأسها پاک شده حتماً چون باران {بر او} بارید نمیدانم حتماً به یکی از اینها خورده شاید به دیگری هم خورده باشد. خب اگر به هردوی آن خورده دیگر تعین ندارد کدام، هردو پاک هستند. پس بنابراین این صورت این است که شخص بعد از اینکه علم به نجاست هردو کأس دارد علم پیدا میکند که یکی از این دوتا بلا تعینٍ پاک شده. حالا در اینجا آیا استصحاب جاری است استصحاب آن نجاست که میدانست؟
باز اینجا سید قدسسره فرموده استصحاب نجاست جاری است. و آقای نائینی فرموده استصحاب نجاست جاری نیست. ولی اینجا که گفته میشود استصحاب نجاست جاری نیست بر اساس آن مسأله نیست که تمسک به دلیل در شبههی مصداقیه هست، بر آن اساس نیست بلکه بر اساس مبنای آخری است و آن این است که خب گفته شده است این بزرگان مثل آقای نائینی و اینها فرمودند دوتا استصحابی که میدانیم یکیاش مخالف واقع است ولو منجر به مخالفت عملیه نشود اینجا این دو استصحاب تعارض میکنند تساقط میکنند و جاری نیستند.
و در اینجا چون میدانیم بالاخره یکی از این دو کأسها پاک است، استصحاب بقاء نجاست این کأس و استصحاب بقاء نجاست آن کأس، میدانیم پس احد الاستصحابین مخالف با واقع است، ولو با این دوتا استصحاب ما مخالفت عملیه نمیکنیم چون قهراً از هردو اجتناب میکنیم و دیگر مخالفتی نکردیم با هردو اجتناب کردیم. ولی نفس این کفایت میکند در نظر آن بزرگان. خلافاً لِـ آقای آخوند قدسسره که ایشان میفرمایند نه، وقتی دو استصحاب و کلاً در اطراف علم اجمالی استصحاب جاری نمیشود که منجر به مخالفت قطعیه بشود. اما اگر منجر به مخالفت قطعیه نشد نه، کجا منجر به مخالفت قطعیه میشود؟ مثل اینکه اینها هردو مسبوق به طهارت بودند، شما علم پیدا کردی یکیاش نجس شده، اگر استصحاب طهارت این کأس بکنی، استصحاب طهارت آن کأس بکنی بخواهی بیاشامی، بگویی خب هردوی آن را میشود خورد دیگر، خب این منجر به مخالفت قطعیه میشود. اما در عکس آن نه، اگر مستصحب شما نجاست این و نجاست آن باشد بعد استصحاب بکنید نجاست این را، نتیجهاش این است که اجتناب میکنید پس مخالفتی با شارع نمیکنید.
بنابراین اینجا اگر آقای نائینی این را فرموده است این دیگر از باب تمسک به دلیل در شبههی مصداقیه نیست بلکه مبنی بر این مبنا است که در اطراف علم اجمالی آیا استصحاب جاری است یا جاری نیست؟ کسی که میگوید مطلقا جاری نیست چه منجر به مخالفت عملیه بشود چه نشود جاری نمیشود چون یکیاش مخالف با واقع است جاری نمیشود. و آقای نائینی قائل به این مسلک هستند.
و اما کسی که میگوید نه باید اگر منجر به مخالفت عملیه شد جاری نیست و الا جاری هست مثل آقای آخوند قدسسره پس اینجا هردو استصحابها جاری هست. این فرعی است که، حالا اینجا این تأملی که ما باید بکنیم این است که واقعاً آن حرف تمسک به دلیل در شبههی مصداقیه چرا اینجا نمیآید که آقای خوئی میفرمایند که در این فرع از این باب محقق نائینی نفرموده است. اگر بتوانیم یک کاری بکنیم که این هم بشود تمسک به دلیل در شبههی مصداقیه ولو توهماً خب میشود یک فرع چهارمی از این مسائلی که، و الا خب نه همان سه فرع است، این دیگر استطراداً و طرداً للباب و تتمیماً للفایده مطرح میشود.
اقول:
خب اینجا همانطور که عرض کردم تارةً وقتی ما علم پیدا میکنیم که احدهما متنجس است؛ تارةً این چنین است که یعنی من میگویم احدهما متنجس است و احتمال میدهم تعیّن واقعی داشته باشد من نمیدانم ولی درواقع تعیّن دارد، اینجا خب جای شبههی تمسک به دلیل در شبههی مصداقیه هست، چرا؟ برای اینکه میگوید من درست است من تعین ندارد ولی من میدانم علم دارم به اینکه در یکی از این کأسها علم دارم حالت سابقهاش نقض شده پس بنابراین بین آن متیقن یقین سابق و حالا شکی که دارم میکنم میدانم نقضی وجود دارد یا در این یا در آن، بخواهم اینجا تمسک کنم تمسک به دلیل در شبههی مصداقیه میشود، بخواهم به آن تمسک کنم تمسک به دلیل در شبههی مصداقیه میشود. اما اگر نه جوری است که اصلاً تعیّن واقعی هم ندارد اگر اینجوری است خب چیزی که تعیّن ندارد چهجور میتواند فاصله بشود بین متعیّن؟ خب اینکه متعین است آن نجاست این متعین است نجاست آن هم متعین است، میدانم این نجاست داشته این ظرف کان متنجساً متعیناً، آن هم کان متنجساً متعیناً اینها که بوده. بعد من علم اجمالی پیدا کردم به اینکه یک بالاخره مطهری وارد شد حالا نمیدانم آن مطهر به هردو وارد شد یا به یکیاش وارد شد، اینجا پس میفهمم یکی پاک است ولی تعیّن ندارد شاید هم هردو پاک شده، اگر هردو پاک شده دیگر آن معلوم من متعین در کدام است؟ این است که ترجیح بلا مرجح است، میخواهد بگوید آن است که ترجیح بلا مرجح است دیگر تعینی ندارد.
اینجا که تعیّن ندارد خب بله معنا ندارد که بگوییم یک یقینی بین این دوتا فاصله است، تعیّن ندارد آنجا که بگوییم بین متعیّنین که آن یقین به نجاست تو شک ما باشد بگوییم بین این تخلل، چیزی که تعیّن ندارد که معنا ندارد بگوییم تخلل. پس بنابراین اینجا ما سه صورت میتوانیم تصویر کنیم. یک صورت این است که میدانیم تعیّن یعنی من علم به احدهما پیدا کردم اما نمیدانم تعیّن دارد یا تعیّن ندارد این یک صورت. یکی اینکه میدانم تعیّن دارد ولی من نمیدانم. سه: این است که اصلاً تعیّن ندارد.
در جایی که اصلاً تعیّن ندارد اینجا بله تمسک به دلیل در شبههی مصداقیه جا ندارد چون یقین سابق دارم شک لاحق دارم در هرکدام استصحاب نجاست وجود دارد ارکان استصحاب تمام است. آنجایی که یکی از این دوتا میدانم پاک شده و میدانم تعیّن درواقع دارد ولی من نمیدانم، اینجا بله شبههی تمسک به دلیل در شبههی مصداقیه شبههاش وجود دارد خب جواب باید داد. آنجایی که مردد هستم که تعیّن هم دارد یا ندارد شاید تعیّن داشته باشد شاید، آنجا هم باز جاری نمیشود چون باز توهم اینکه تمسک به دلیل در شبههی مصداقیه هست، وجود دارد چون احتمال میدهم. پس احتمال تخلل را میدهم، احتمال فاصله را میدهم. بنابراین در آنجا هم نمیتوانیم استصحاب جاری بکنیم. این راجع به این مسألهای که فرمودند. خب ...
س: ...
ج: نه دقت بکنید گفتیم چرا اینجا را داریم میگوییم جای تمسک به دلیل در شبههی مصداقیه نیست، جای این شبهه نیست؟ چرا اینجا نیست؟ این را توضیح دادیم و گفتیم فارق اینجا با آن دو صورت چی هست؟ فارقش این است که گفتیم در صورت ثانیهی در مثال در تقسیمات ما آنجا علم پیدا کردی که یکی از این کأسها پاک است متعیناً الان مشتبه شده، اینجا که اینجور نیست. در صورت سوم هم باز در اثر اینکه علم به آن عنوان پیدا کردی و میدانی بر یکیاش منطبق است پس بنابراین باز آنجا یکی از اینها متعیناً منطبقٌعلیه آن است میدانید پس اینجا هم فاصله میشود. اما در این فرع نه چنین تعیّنهایی که وجود ندارد، حالا که تعیّن وجود ندارد شما علم پیدا کردی که احدهما پاک شده است چون تعیّن ندارد پس آن شبهه نمیآید و همین که احتمال میدهم نمیدانم کدام پاک شده کدام پاک نشده بالاخره مطهری که اینجا آمده این منشأ میشود که من ندانم آن نجاست سابقه استمرار در این کأس دارد یا ندارد، در آن کأس دارد یا ندارد، همین، همین که احتمال میدهم اینجا مطهر وارد شده پس باعث شک میشود که آن نجاست سابقه مستمر است یا نه؟ و همینکه احتمال میدهم آن مطهر در این کأس وارد شده باشد فلذاست که منشأ شک من میشود که آیا آن نجاست سابقه استمرار دارد یا استمرار ندارد.
بنابراین در اینجا به هر کأسی که نگاه میکنم تمام ارکان استصحاب تمام است یقین سابق دارم، شک لاحق دارم، بین یقین من و شک من صفت آخری متخلل نشده، زمان مشکوک من هم به زمان متیقن من متصل است پس بنابراین ارکان استصحاب تمام است استصحاب میکنم در اینجا و در آنجا هم استصحاب تمام میکنم.
اینجا ما چکار کردیم؟ تعلیقهای که ما اینجا عرض کردیم این است که این عنوان که میدانی احدهما نجس است، این احدهما سهجور تصویر دارد، محقق خوئی به یکجور آن توجه کرده اما اگر این احدهما وقتی علم داریم که نجس است سه صورت دارد، یک: این است که یکی از این دوتا میدانیم یکی از این دوتا متنجس است و درواقع تعیّن دارد آن، من نمیدانم. مثل اینکه مثلاً دو نفر دارند میآیند میداند یکیشان مرئه است یکیشان رجل است، یکی میگوید یکی از اینها رجل است خب درواقع هم میداند تعیّن دارد ولی من نمیدانم الان کدام است این یکی. دو: در جایی است که میگوید احدهما یکی از این دوتا اینجوری هست و میداند تعیّن ندارد میداند تعین ندارد. سه: این است که نه مردد است بین اینکه تعیّن دارد یا ندارد درست؟ احتمال میدهد تعیّن داشته باشد این سه صورت است. پس بنابراین آن فرمایش که میفرماید اینجا از باب شبههی مصداقیه نیست در یکی از این سه صورت درست است و آن این است که تعیّن نداشته باشد و این احتمال تعیّن ندهد آنجا درست است اما در آن دو صورت دیگرش شبههی تمسک به دلیل در شبههی مصداقیه میآید و الجواب الجواب ولی شبههاش میآید. انشاءالله جلسهی بعد وارد قسم بعد میشویم که احدهما معلوم التاریخ است و آخر مجهول التاریخ است.