« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد محمدمهدی شب‌زنده‌دار

1403/08/01

بسم الله الرحمن الرحیم

استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه العاشر (مصباح الأصول)

موضوع: استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه العاشر (مصباح الأصول)

 

مقدمه:

تفسیر سوم یا بیان سوم این بود که در این موارد مجهولی التاریخ که اثر همان صورت چهارم که اثر مال این است که عدم یکی از این دو امر که متیقن سابق بوده است در زمان حادث آخر، اثر مال این است. مثل این که در همان مثال که روز پنج‌شنبه هم عدم الاسلام ولد بود هم عدم الموت والد بود بعد می‌دانیم که این دوتا، این دو حالت سابقه از بین رفته اما تقدم و تأخر را نمی‌دانیم و اثر مال این است که عدم الاسلام ولد در زمان حیات والد باشد. خب در این‌جا بیان سوم و وجه سوم که ممکن است گفته شده است مراد آقای ‌آخوند باشد این است که این‌طور بگوییم، بگوییم وقتی شارع می‌تواند ما را متعبد بسازد به این‌که بگو آن عدم اسلام والد الان وجود دارد متعبد به او باشد که ما آن جزء آخر را احراز کرده باشیم، علم به او داشته باشیم و الا اگر علم به او نداریم چه فایده دارد تعبد به این جزء که عدم اسلام ولد باشد؟

پس بنابراین در زمانی این تعبد نمودن معنا دارد ممکن است که ما آن دیگری را آن جزء آ‌خر را که حیات والد باشد احراز کرده باشیم. خب ما چه روزی حیات والد را احراز داریم؟ پنج‌شنبه که عدم حیات بوده چه روزی احراز داریم که حتماً حیات‌الوالد محقق است؟ به جمعه که نگاه می‌کنیم مشکوک است ولی به شنبه که نگاه می‌کنیم یقین داریم این عدم الحیات حتماً دیگر در آن روز شنبه نیست و حیات موجود است، چون بالاخره یا ایشان در روز جمعه آن عدم الموتش تبدیل به موت شده یا روز شنبه، بالاخره روز شنبه حتماً آن عدم الممات دیگر نیست حیات است، پس بنابراین روز شنبه می‌دانیم حیات است، پس روز شنبه شارع می‌تواند ما را متعبد کند به چی؟ به عدم الاسلام، چون این‌جا است که ثمره دارد، اثر دارد، جزء آخر هم موجود است. و روز شنبه که می‌تواند شارع ما را متعبد کند به عدم حیات ولد فاصله دارد با روز پنج‌شنبه، فاصله‌اش همان روز جمعه است.

پس می‌دانیم بین آن متیقن ما که عدم اسلام ولد باشد در پنج‌شنبه و این زمانی که شارع می‌خواهد بگوید متعبد به وجود باش یک روز فاصله است که روز جمعه باشد. بنابراین در این موارد فقط تنها تمسک به دلیل در شبهه‌ی مصداقیه نیست بلکه تمسک به دلیل است در جایی که می‌دانیم فرد نیست، می‌دانیم این فاصله شده. این وجه سومی بود که بیان شده برای این‌که شاید عبارت آقای آخوند، مقصود آقای آخوند این تقریر باشد.

خب همان‌طور که محقق خوئی قدس‌سره فرمودند این احتمال نمی‌رود در عبارت آقای ‌آخوند و این تفسیر برای عبارت آقای آ‌خوند حتماً ناتمام است، چرا؟ چون اگر این‌جور بود که آقای آخوند تعلیل نمی‌فرمودند به این‌که تمسک به دلیل در شبهه‌ی مصداقیه است، تعبیر ایشان باید بفرماید که در جایی است که می‌دانیم مصداق نیست. فلذا با تعبیر آقای آخوند سازگار نیست حتماً مقصود ایشان این نیست این توجیه نیست. ولی حالا صرف‌نظر از این‌که عبارت آقای آخوند مدلولش این باشد یا نه، خود این وجه می‌شود وجهی باشد که به آن اتکاء کنیم و بگوییم در این موارد مجهولی‌ التاریخ صورت چهارم استصحاب جاری نمی‌شود. بخاطر این دلیل که تمسک به دلیل در شبهه‌ی مصداقیه‌ی خود دلیل است یعنی ببخشید تمسک به دلیل در چیزی است که مصداق آن دلیل نیست این‌جوری بگوییم، چون یقین به انفصال داریم.

محقق خوئی فرموده نه خود این هم نمی‌تواند دلیل باشد، چرا؟ برای این‌که آن چیزی که مضر است عبارت است از این‌که بین یقین ما به مستصحب و شک ما یک یقینی بیاید فاصله بشود این است که مضر است و این چنین چیزی در مقام نیست، ما الان یقین نداریم که در مقام آن عدم اسلام روز جمعه تبدیل به اسلام شده باشد، یقین به این نداریم بله اگر این‌جوری بود که ما پنج‌شنبه می‌دانیم عدم اسلام بوده عدم الممات هم بوده، این اگر عدم الحیات می‌گویم این اشتباه لپی است، عدم الممات هم بوده، خب روز شنبه نمی‌دانیم آن عدم الاسلام به اسلام تبدیل شده یا نه؟ بله روز جمعه نمی‌دانیم تبدیل شده، روز شنبه علم پیدا می‌کنیم اما نمی‌دانیم حدوث آن کجا بوده که خود روز شنبه بوده یا روز قبلش بوده که جمعه باشد.

پس در این موارد ما یک یقینی که بین آن یقینِ و شک‌مان فاصله بشود نداریم و آن‌چه که عبارت آقای آخوند بود و می‌فرمودند ما این مقدار هم قبول داریم این است که باید یقین دیگری فاصله نشود، چون یقین آخری فاصله شد نقض یقین به یقین می‌شود این را، و در این‌جاها این‌جوری نیست، این جوابی است که ایشان می‌دهند.

مناقشه اول:

خب این جواب ایشان بر اساس آن تصوری بود که ایشان از عبارت کفایه داشتند که یقین و شک را به عنوان خود دو صفت ملاحظه می‌کردند ولی اگر آن‌جوری که تفسیر اولی که عرض می‌کردیم که نه مقصود آقای آخوند خود یقین و شک نیست، مقصودشان متیقن و مشکوک است که باید بین متیقن و مشکوک فاصله نشده باشد. آن‌ وقت دیگر جواب ایشان تمام نمی‌شود. این یک نکته که پس جواب محقق خوئی قدس‌سره علی آن اساس تفسیر اول وارد نیست و جواب نیست برای این توجیه.

مناقشه دوم:

چیز دیگری که در این‌جا وجود دارد و این توجیه را مورد اشکال قرار می‌دهد این است که خب شما می‌فرمایید که ما روز شنبه که یقین داریم آن جزء موضوع روز شنبه حتماً وجود دارد تحقق دارد که عدم‌الحیات تبدیل شده به موت، این همان عدم الموت درست است، عدم الموت تبدیل، دوتا جزء داشت دیگر یکی در روز شنبه حیات والد بود عدم الاسلام ولد بود، خب شما در روز شنبه وقتی که نگاه می‌کنید می‌گویید آن جزء موضوع است آن را می‌خواهید استصحاب بکنید اشکال این است که ما روز شنبه می‌دانیم هردو متیقن ما روز پنج‌شنبه از بین رفتند، هردوی آن از بین رفته، یعنی قطعاً آن عدم اسلام ولد هم دیگر روز شنبه نیست، پس بنابراین دیگر یعنی چی ما را متعبد بکند شارع به عدم اسلام؟ یقین به نقض داریم در روز شنبه.

بنابراین یا باید آقای آخوند این‌جوری بفرماید یا هرکسی می‌خواهد به این وجه سوم استدلال بکند این‌جوری بفرماید که روز شنبه این‌جا استصحاب جاری نمی‌شود لوجهین، یک: این‌که فاصله شده که جمعه فاصله هست، دو: این‌که اصلاً تعبد به عدم اسلام معقول نیست بخاطر این‌که یقین به نقضش است، یقین به عدم وجودش است، این‌طور گفته بشود. بنابراین این وجه سوم مبتلای به این جهت هست که دیروز به جناب آقای عزیزی عرض می‌کردم به این‌که بعد از این‌که چنین شبهه‌ای هم این‌جا وجود دارد. ولی حالا ان‌شاءالله خواهم گفت که امروز کلام مرحوم شهید صدر را دیدم یک بیانی تفسیری مرحوم شهید صدر فرموده که این مطلب مورد توجه ایشان واقع شده.

س: یعنی در موت والد اسلام بوده یا عدم اسلام بوده؟ ما الان ؟؟؟ درست است در روز شنبه، شما می‌فرمایید در روز شنبه من بالاخره یقین به نقض هردو دارم و نیازی به استصحاب ندارم ...

س: نه نیاز ندارم نمی‌شود استصحاب کرد، نمی‌شود شارع تعبد بکند. شما می‌گویید آقا شنبه می‌دانیم آن جزء هست امروز صلاحیت برای استصحاب آن، می‌گوییم‌ آقا امروز صلاحیت نیست برای استصحاب.

س: ....

ج: خیلی خب اگر شما هم همین را می‌فرمودید خب فنعم الوفاق ولی من آن‌موقع که شما می‌فرمودید این تلقی‌ام این نبود ...

س: ؟؟؟ شک داریم موضوع دلیل است، موضوع دلیل چی هست؟ که آیا موت عند عدم حیات الولد موجود هست یا نیست؟ نه برای ؟؟؟ شنبه بالاخره علم به ؟؟؟ و زوال عدم اسلام ؟؟؟ ما شنبه که موضوع دلیل‌مان نیست ممکن است اصلاً جمعه این رخداد رخ داده باشد یعنی جمعه موت حاصل شده باشد یک ساعت بعدش هم عدم اسلام تبدیل به اسلام ؟؟؟ همان جمعه محقق با شد ما شنبه را که نگاه می‌کنیم می‌بینیم ...

ج: شما مقدمه را ...

س: ؟؟؟ این موت والد شک دارد که ؟؟؟ بوده یا نه، الان ؟؟؟ عدم اسلام ؟؟؟ موضوع چیزی بیشتر از این نیست.

ج: آن مقدمه را که گفتیم آن فراموش نشود کی می‌تواند شارع ما را متعبد به یک جزء بکند در موضوعاتی که مرکب است کی می‌تواند من را ...

س: ؟؟؟ شک دارم، موضوع چی هست؟ موضوع هم همین است که ؟؟؟

ج: نه وقتی است که من محرز جزء آخر باشم، می‌گوید حالا که شما محرز جزء آخر هستی که عبارت باشد از جزء ‌آخر را وقتی احراز کردی در جایی که موضوع مرکب است حالا آن جزء دیگری که احراز نکردی ولی حالت سابقه دارد من تو را متعبد می‌کنم که حالت سابقه را بکش بیاور این‌جا، پس بگو این جزء که محرز من است حالا بواسطه‌ی علم وجدانی یا بواسطه‌ی بینه یا هرچی، این هم که من دارم متعبد می‌کنم، پس هردو جزء موضوع الان محقق است حکم بار می‌شود. این‌جا است که می‌تواند.

حالا ما می‌گوییم چه روزی است در این مثال که ما می‌توانیم بگوییم محرز باشیم آن جزء ‌آخر را؟ شنبه است، پس روز شنبه هست که مولا می‌تواند من را به آن، آن جزء آخر متعبد بسازد و روز شنبه دوتا اشکال دارد، روز شنبه روزی است که من یقین دارم آن عدم الاسلام هم به اسلام حتماً تبدیل شده یا روز قبلش یا همین روز، پس الان می‌دانم بالاخره عدم الاسلامی وجود ندارد روز شنبه، این را می‌دانم، این یک اشکال. اشکال دوم هم این است که آن روز جمعه فاصل است بین آن و این. مطلب دیگری که این‌جا هست که شاید از بعض عبارات ...

س: اشکال انفصال قطعی ؟؟؟ جمعه را قبول کردید شما؟

ج: به این بیان بله ...

س: به بیان خودتان هم که دیروز فرمودید از باب ؟؟؟ به نقیض یا ضد متیقن سابق را ....

ج: حالا به این بیان بله، حالا این بیان بعدی را عرض بکنم این مطلب بعدی را.

بیان چهارم:

مطلب بعدی مطلبی است که شاید بعض عبارات محقق شهید صدر قدس‌سره مقصودشان این باشد شاید، هم در حلقات‌شان هم در بحوث‌شان. و آن این است که ما چی می‌گفتیم؟ می‌گفتیم وقتی مولا می‌تواند ما را متعبد به آن مستصحب بکند که عدم اسلام ولد است که آن جزء آخر باشد این‌جا است که اثر دارد، پس باید تعبد به عدم اسلام ولد در چه روزی بشود؟ روز شنبه و روز شنبه منفصل است از روز پنج‌شنبه به جمعه‌ای که واسط بین آن است، اشکال این بود.

یک حرفی ایشان دارند ایشان می‌فرمایند که وقتی شارع می‌خواهد ما را متعبد به یک امری بکند لازم نیست که در تمام این بستر اثر شرعی داشته باشد، همین که منجر به اثر شرعی دارد می‌شود این کفایت می‌کند برای این‌که شما را متعبد کند. در این‌جا ما را این‌جوری متعبد می‌کند نمی‌گوید من روز شنبه تو را متعبد می‌کنم که بگو عدم اسلام ولد هست و قبلش تو را متعبد نمی‌کنم، این را نمی‌گوید بلکه می‌گوید دیگر همان از روز پنج‌شنبه این عدم اسلام ولد را بکش تا روز شنبه، چرا؟ چون برای روز شنبه یک اثری هست.

مثلاً ایشان مثال می‌زنند می‌گویند که مثلاً اگر می‌دانیم در عند طلوع الفجر یک آقایی مجتهد بود ولی آن‌موقع اجتهادش اثر شرعی برای ما نداشت، چرا؟ برای این‌که عدالت نداشت. بعد از فجر این‌جا دیدیم که توبه کرده و یا هرچه و عدالتش برای ما ثابت شد. ولی حالا عدالتش ثابت شد حالا شک می‌کنیم اجتهادش باقی است یا باقی نیست؟ این‌جا بگوییم آن اجتهاد قبل طلوع الفجر یا قبل الفلان استصحاب بکنیم تا حالا کسی این‌جا اشکال می‌کند می‌گوید خب نه شما که از آن‌جا نمی‌توانید بکشید بیاورید این‌جا، چرا؟ برای این‌که در آن زمانی که عادل نبود که آن اجتهادِ اثر نداشت، باید در تمام این مسیر کأنّه اثر شرعی باشد تا او را بکشد بیاورد این‌جا، می‌گوید نه، هیچ اصولی‌ای گفته این حرف را که باید در تمام این مقطع اثر داشته باشد؟ نه «لا تنقض الیقین بالشک» این غایت چیزی که دارد این است که باید اثر داشته باشد این تعبد لغو نباشد بی‌اثر نباشد، بی‌وجه نباشد.

پس بنابراین بر این اساس چی می‌گوییم؟ بر این اساس می‌گوییم که این تعبد مال روز شنبه نیست مال تمام این فترت است یعنی از پنج‌شنبه همین‌طور تا شنبه شارع می‌فرماید بگو این باقی است تا شنبه باقی است. پس بنابراین این‌جوری نیست که یک روز فاصله بشود و بعد از این فاصله‌ای که یک روز بشود حالا بخواهد این‌جا بیاید تعبد به استصحاب باشد این وسط نباشد روز یقین هم که آن قبل بوده این نیست. این فرمایشی است که ایشان فرموده.

اقول:

خب اگر ما گفتیم که طبق آن مطالبی که قبلاً گفته می‌شود و پنج شش وجهی که اقامه شد برای این‌که باید فاصله نباشد بین متیقن و مشکوک فاصله نباشد، اگر گفتیم بین متیقن و مشکوک نباید فاصله باشد این حل نمی‌کند مسأله را چون ما احتمال می‌دهیم وجود فاصله را بین متیقن و مشکوک این و تمسک به دلیل در شبهه‌ی مصداقیه می‌شود چون از دلیل استفاده کردیم که نمی‌تواند در جایی که فاصله داشته باشد آن‌جا را بگیرد، چون لازم می‌آید جمع بین استخدام و غیر استخدام مثلاً. این نکته نمی‌تواند حل بکند، بله اگر فقط و فقط بخواهیم این‌جوری بگوییم، بگوییم که برای تعبد کردن از آن‌موقع همین‌طور بگوید متعبد باشد همین‌که منجر می‌شود به یک نتیجه‌ای این کفایت می‌کند این دیگر لغو نیست و چون شارع نمی‌تواند چون فرض این است که می‌خواهد بگوید ابقاء کن، باقی بدار، این نکته‌اش را توجه می‌فرمایید، اگر بخواهد لسان ابقاء بگوید استمرار بگوید، خب استمرار که نمی‌شود از آن‌جا بخواهد استمرار داشته باشد باید تمام این طول را بگیرد این اشکالی ندارد، بگوید من تو را متعبد می‌کنم به استمرار، به بقاء آن در این بستر، چرا؟ چون این‌جا ولو این قبلش اثر نداشته ولی این‌جا که روز شنبه باشد اثر دارد این اشکال ندارد.

س: ...

ج: بله این اشکالی ندارد این‌جوری بیاید بگوید، چون می‌خواهد اگر صلاح می‌بیند در این‌که مجعولش استمرار باشد، مجعولش ابقاء باشد ولی بله شارع کار دیگر هم می‌تواند بکند یک کار دیگر بیاید بکند، نگوید استمرار می‌خواهم بدهم، بگوید متعبد باش الان. بگوید الان متعبد باشد به این‌که آن چیزی که پنج‌شنبه بود الان متعبد باش که شبیه او، مانند او، الان وجود دارد این‌جور هم می‌تواند بگوید. ولی خب آقایان از دلیل استصحاب استمرار فهمیدند، ابقاء فهمیدند و این ابقاء به این عنوان اشکالی ندارد که یک بخشی از آن زمانی که می‌خواهیم باقی بداریم اثر نداشته باشد ولی اگر می‌دانیم یا احتمال می‌دهیم فاصله شده با ابقاء سازگار نیست، با استمرار سازگار نیست و اشکال در این است. نه این‌که اثر ندارد نه، این اشکال اگر بود که خب در یک قطعی اثر ندارد جواب این بود که خب اثر نداشته باشد ولی این استمرار را می‌گوید تعبد به آن می‌کند چون یک‌جا به اثر می‌رسد بالاخره. اما اگر نه می‌گوییم خود اصلاً عنوان استمرار، عنوان بقاء همان این با این‌که در بین از بین رفته باشد و فاصله شده باشد دیگر ابقاء همان معنا ندارد و استخدام می‌شود ...

س: ....

ج: نه از این جهت فرقی نمی‌کند، توی اعتباریات هم وقتی نباشد نیست ...

س: ...

ج: تعبد می‌کنم که استمرار دارد؟ چون بیش از این‌که نگفته، نگفته من تو را به عبارتی دیگر بیاید بگوید که بله من تو را تعبد می‌کند به استمرار، ولی به من که نگفته تعبد می‌کنم تو را به استمرار، گفته استمرار بده.

س: ؟؟؟ موضوع دلیل باشد بحث مرکب و ؟؟؟ وجدان را کار نداریم، خود عدم اسلام اگر موضوع باشد ما فرض می‌کنیم می‌دانیم نقضی شده نسبت به عدم اسلام خب؟ ؟؟؟ نقض به عدم اسلام مثلاً یک سال قبل ؟؟؟ ولی الان من می‌خواهم یوم جمعه را می‌خواهم با استصحاب بدانم می‌گویم عدم اسلام پنج‌شنبه محرز بوده ممکن است عدم اسلام تبدیل به اسلام شده جمعه بوده ممکن هم نبوده باشد ....

ج: گفتیم اشکال ندارد آن ...

س: ؟؟؟ چرا؟ چون محاسبه ؟؟؟ می‌گویم من شک دارم ؟؟؟ همین را می‌کشم، این‌جا ؟؟؟ صرف عدم اسلام نه اثبات موضوع ...

ج: بابا عدم اسلام، دقت کنید نه دقت بفرمایید، عدم ....

س: ؟؟؟ من باید احراز کنم لم یتخلل عدم اسلام به اسلام، اصلاً عدم احراز بکنم که شک ندارم. اصلاً استصحاب و تعبد جایی که شک داریم ؟؟؟ زمانی که اثر دارد به نقیضی أو لا ...

ج: همه‌ی نکته در آن جواب لا یقالی است که مرحوم آقای آخوند فرمودند. چون ما می‌خواهیم اثر آن مال این است که آن در زمان حادث آخر نه خود پنج‌شنبه جمعه شنبه، نه زمان حادث آخر. این زمان حادث ‌آخر باید بین زمان حادث آخر و زمان متیقن شما زمان آخری که فاصله نشده باشد، چون باید زمان حادث آخر را ملاحظه بکنیم نه خود این زمان شنبه پنج‌شنبه که این‌ها کنار همدیگر هستند، زمان حادث آخر اگر آمد این‌جا، آن این‌جا هست بعد بگوید این را بیاور آن‌جا به این وسط معنا ندارد، خب این نمی‌شود ...

س: ...

ج: حالا دیگر گمان می‌کنم دیگر کفایت مذاکرات باشد ان‌شاءالله حالا بعد.

بیان چهارم و تفسیر چهارم که دیگر حالا آخرین تفسیر قرار می‌دهیم فرمایش شهید صدر قدس‌سره هست که فرمودند محتمل است مراد مرحوم آقای آخوند این باشد و آن این است که حالا در همین توضیحاتی که دادیم حالا مثالی هم که ایشان زدند بر این تطبیق کردند حالا ما بر موت والد و حیات والد و اسلام و عدم اسلام ولد بود. ایشان این مثال را زدند که حالا برای تفنن در مثال هم بد نیست مثال ایشان را حالا عرض بکنیم. فرض کنید یک آبی در ساعت اول می‌دانیم قلیل بوده عدم الکریت در ساعت اول موجود بوده. و عدم الملاقات هم در ساعت اول موجود بوده، فرض کنید ساعت هشت این ماء عدم الکریه داشته عدم الملاقات مع النجس هم داشته. بعد می‌دانیم در ساعت نه و ده این دوتا که عدم الکریه باشد و عدم ملاقات باشد این منتقض شده و به‌جای عدم الکریه کریت ‌آمده به‌جای عدم الملاقات مع النجس ملاقات مع النجس آمده اما مقدم و مؤخر بودن آن را نمی‌دانیم.

اگر عدم الکریه مقدم باشد و ملاقات مؤخر باشد یعنی ساعت نه عدم الکریه تبدیل شده باشد به کریت و ساعت ده ملاقات کرده باشد بنابراین این آب پاک است، اما اگر نه عدم الملاقات در ساعت نه تبدیل به ملاقات شده باشد و آن عدم الکریت در ساعت ده کر شده باشد مثلاً یک ساعت دو ساعت کم داشته آن‌وقت آب ریختند روی آن شده کر، خب این آب نجس است چون در ده شده کر، نه که ملاقات است قلیل بوده، آب قلیل هم با ملاقات با متنجس یصیر متنجسا. خب در این‌جا ایشان فرموده است که اگر ما چون اثر برای چی هست؟ اثر برای عدم کریت است در زمان ملاقات، یعنی آن زمانی که با آن زمان ملاقات اگر در آن زمان عدم الکریه باشد اثرش این است که یتنجس، اثر مال این است. آن زمانی که شما درحقیقت می‌دانید که در آن زمان ملاقات نبوده آن که ساعت اول است که ملاقات نبوده کریت هم نبوده، چه زمانی است که شما آن عدم الملاقات را محرز هستید که به ملاقات تبدیل شده؟ چه زمانی است؟

س: ...

ج: زمان حادث آخر، یعنی در این مثال ما ساعت ده است که می‌دانیم. خب شما اگر بخواهید ساعت ده این‌طور شده باشد و چون این‌ها تقدم و تأخر دارند شما اگر می‌خواهید استصحاب عدم کریت را بکنید و بیایید این عدم کریت را بخواهید تا ساعت ده بکشید بیاورید ساعت ده، خب می‌دانید یقین دارید که در ساعت ده حتماً عدم الکریه هم وجود ندارد و کر شده. چون بالاخره یا ساعت نه پر شده یا ساعت ده پر شده. بنابراین در آن زمان ملاقات یا زمانی که شما احراز الملاقات دارید و می‌دانید حتماً در این‌جا ملاقات وجود دارد در آن زمان حتماً می‌دانید آن یکی هم نقض شده، عدم الکریه می‌دانید نقض شده. چون بالاخره در یکی از این دو زمان است دیگر، آن‌ نقض آن‌ها هم در یکی از این دو زمان است، خب ساعت ده که ‌آخرین زمان است. پس بنابراین این عدم الکریه یا در زمان ساعت نه تبدیل به کریت شده یا در زمان ده، در ساعت ده این‌جوری شده.

پس بنابراین چگونه می‌تواند شارع من را متعبد کند به این‌که بگو این ‌آب کر نیست و حال این‌که علم دارم به نقض و این‌که آن عدم الکریه حتماً تبدیل شده به کریت، چطور می‌توانم؟ فلذا ایشان فرموده است که «أن نكون قد تعبّدنا ببقاء عدم الكرّيّة إلى الساعة الثانية» که ساعت ده باشد «مع أنّه معلوم الانتفاء في هذه الساعة» این اشکالی است که ایشان می‌فرمایند می‌گویند خب پس بنابراین یعنی این بیان دیگری است. کاری به فاصله داشتن و این‌ها ندارد، اشکال از این جهت است یعنی این بیان نیاز ندارد به این‌که باید بگوییم که باید زمان متیقن به مشکوک متصل باشد، از این راه نیست از چه راهی است؟ از این راه است که در این مجهولی التاریخ‌های قسم چهارم این‌ها این اشکال وجود دارد که استصحاب آن عدم حادث آخر که آن اثر دارد همیشه آن استصحاب مبتلای به این است که اگر بخواهد جاری بشود در زمانی باید جاری بشود که من علم به نقض آن دارم و این معقول نیست.

حالا همین‌جا من یک سؤال از شما بکنم ببینم شما چی جواب می‌فرمایید. حالا ما این‌جا گفتیم چی؟ گفتیم هشت دوتا امر محقق بوده، عدم الکریه عدم الملاقات. بعد فرض کردید که در ساعت نه و ده حتماً این دوتا از بین رفته، اما نمی‌دانید کدام مقدم بوده کدام مؤخر بوده، این مثالی بود که زدیم و تطبیق کردیم دیدیم این‌جوری است. حالا اگر این‌جوری بشود بدانیم که آن عدم الملاقاتِ این یا هشت بوده یا نه بوده، ولی آن عدم الکریه احتمال می‌دهیم ساعت نه از بین رفته باشد، احتمال می‌دهیم ساعت ده از بین رفته باشد، احتمال می‌دهیم ساعت یازده از بین رفته باشد. که هردوی این‌ها هم احتمال عدم تطابق دارد. زمان یکی‌اش بیشتر از دیگری است، آیا این‌جا هم آن اشکالِ پیدا می‌شود که ما یقین به نقض داشته باشیم؟ بیاییم این‌جوری بگوییم، بله؟

س:‌ ....

ج: چرا؟ چون ساعت ده درست است ما ساعت ده می‌دانیم ملاقاتِ هست، چون بالاخره یا ساعت هشت ملاقات شده یا ساعت ده است دیگر، پس ساعت ده می‌دانیم ملاقاتِ هست. پس استصحاب عدم کریت را اگر بکنیم این‌جور نیست که ساعت ده ما بگوییم حتماً می‌دانیم که نقض شده، نه شاید ساعت یازده نقض شده باشد. این شده منشأ قول سوم که گفتیم یک قول این است که در این‌جور در صورت چهارم گفتیم یک قول این است که استصحاب جاری نیست مطلقا، کی می‌گوید این را جاری نیست مطلقا؟ آقای آخوند. یک قول این است که استصحاب مطلقا جاری است مگر این‌که معارض پیدا کند ولی از نظر مقتضی جاری است، شیخ اعظم می‌فرماید محقق خوئی می‌فرماید. گفتیم یک قول هم تفصیل است، این قول تفصیل مال شهید صدر است، چه‌جور تفصیل داد شهید صدر؟ فرمود این مجهولی التاریخ‌ها گاهی آن زمان‌ بعد از متیقن ما زمان‌شان متطابق است یعنی یکی‌اش بیشتر از دیگری نیست، یعنی می‌دانیم توی همین زمان یکی‌شان این‌ها تبدیل شدند از حالت سابقه‌شان از بین رفته، منتها نمی‌دانم کدام مقدم است کدام مؤخر است. این‌جاها ما اشکال داریم حرف آخوند هم قبول داریم احتمال هم می‌دادیم که حرف ‌آخوند شاید همین را بخواهد بگوید که البته خلاف ظاهر آخوند است چون انفصال را آقای آخوند دارد می‌گوید، این ربطی به انفصال ندارد. ولی اگر این‌جوری باشد که آن چیزی که اثر بار است بر آن زمانش اوسع باشد انتفاء آن، ارتفاعش که نه ارتفاع پیدا کرده، ده ارتفاع پیدا کرده یا یازده ارتفاع پیدا کرده؟ این‌جا استصحاب اشکالی ندارد. پس بنابراین باید بگوییم، بله؟

س: ...

ج: نه در صورت رابع ایشان نیامدند باید تفصیل بدهند صورت رابع صوری دارد، مطلقا گفتند در مجهولی التاریخ در صورت رابعه این‌جوری است ...

س: ...

ج: خب هست دیگر.

فلذا ایشان می‌فرمایند که «و لكن هذا البيان يجري بنفسه أيضا فلان، كما إذا كان زمان التردّد فيهما متطابقا» اگر زمان تردد ما متطابق باشد این و این، ولی اگر زمان یکی‌شان اوسع باشد اکثر باشد دیگر جاری نمی‌شود این هم قول سومی است که ایشان فرموده که اگر روی مبنای ایشان بخواهیم حساب کنیم این تفصیل تفصیلِ تمامی است، للکلام تتمةٌ، ان‌شاءالله بعدش وارد این مجهولی التاریخ تمام می‌شود وارد این می‌شویم که البته قبلش مثل این‌که آقای خوئی دوتا فرض است که همان را هم متعرض بشویم بعد ان‌شاءالله.

 

logo