1403/07/22
بسم الله الرحمن الرحیم
استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه العاشر (مصباح الأصول)
موضوع: استصحاب> تنبیهات استصحاب> التنبیه العاشر (مصباح الأصول)
در آستانهی روزی هستیم که بزرگداشت کریمهی اهلبیت فاطمهی معصومه علیها السلام برگزار میشود، اگر چه زمان شهادت آن بزرگوار، رحلت آن بزرگوار و ولادت آن بزرگوار و همچنین بهطور دقیق زمان وردشان به قم از نظر تاریخی یک امر مسلمی نیست ولی بالاخره لا بأس به اینکه به عنوان بزرگداشت این بانوی معظمه که کسی در جلالت قدر آن بزرگوار که امام معصوم علیه السلام بفرمایند «من زارها وجبت له الجنة» چقدر باید این انسان والامقام باشد که حضور در مزار آن بزرگوار وجود انسان را به جایی برساند که بهشتی بشود و برکاتی که وجود این بزرگوار برای ایران، برای شهر قم از زمانی که ایشان وارد شدند تا به امروز و تا قیامت خواهد داشت قابل احصاء نیست و فراوان است برکات این وجود مبارک.
حالا داستانهای مسلم فراوانی هم هست که نشان میدهد ک این بزرگوار هم در جهات حوزهی علمیهی قم و هم در برآورده شدن حوائج فراوان از متمسکین به آن جناب فراوان دیده شده عنایات آن بزرگوار. حالا یکیاش فقط منجمله عرض میکنم، یکی از اساتید بزرگ حوزه مرحوم آیتالله ستوده بودند که بخشی از سطح مکاسب را هم ما خدمت ایشان مشرف میشدیم. ایشان میفرمودند که، از ایشان نقل شد که من تمام دروس پانزده سالهی آیتالله بروجردی رحمة الله علیه مثل اینکه دیروز شنیدم اینها را، اینجور نسبت به همه استحضار دارم و این جهت، این امتیاز برای حافظهی من در اثر توسل به حضرت معصومه علیها السلام فراهم شد برایم. فرمودند که من حافظهام بد نبود اما اینجور نبود که حالا، بعد متوسل شدم به حضرت معصومه علیها السلام و این حالت برای حافظهی من پیدا شد که تمام دروس پانزده سالهی مرحوم آیتالله بروجردی مثل این است که دیروز اینها را شنیدم اینجور نسبت به همه فقهاً اصولاً رجالاً استحضار دارم فرمایشات ایشان را.
و مرحوم والد ما هم قدسسره میفرمودند که گاهی یک مطلبی را مثلاً برای درس مطالعه کرده بودم حل نشده بود یک قسمتهاییاش، یک جهاتیاش از آن بحث، مراجعه به کلمات اصحاب هم کرده بودم، باز حل نشده بود. ولی گاهی همین که میآمدم به شعاع حرم مطهر میرسیدم این جرقه میزد که مطلب این است و حل میشود و این عنایات آن حضرت هست که هم در جهات علمی و هم در جهات دیگر ما باید قدر این مضجع شریف را بدانیم و اینکه خدای متعال فرموده است «وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ» (مائده/35) علاوه بر اینکه امر به تقوا فرموده، امر به مجاهدهی فی سبیلالله فرموده است اما یک رکن سومی هم ما برای ترقی و رسیدن به فلاح نیاز داریم و آن ابتغاء وسیله است، یکی از مصادیق ابتغاء وسیله این است که بندگان خاص خدای متعال را که وجاهت دارند در درگاه حق تعالی ما به آنها توسل کنیم، تمسک کنیم و آنها را وسیلهی شفاعت در درگاه حق تعالی قرار بدهیم. انشاءالله همهی فضلاء و علماء و حوزویان و طلاب محترم که خدای محترم این نعمت را عنایت فرموده که ما را در شهری قرار داده که در کنار این مضجع شریف هستیم حتماً انشاءالله از این فرصت و این نعمت استفاده کنیم و این مطلب که «وجبت له الجنه» یک انگیزهی بزرگی است برای اینکه انسان دریغ نکند از اینکه حتماً مشرف بشود ولو یک سلام. مرحوم والد میفرمودند حضرت امام قدسسره مقید بودند که ولو دو دقیقه شده هر روز که درس داشتند مشرف بشوند و سلامی خدمت بیبی عرض کنند. بنابراین انشاءالله این نعمتی است که خدا خیلی آسان برای همهی ما مقدر فرموده، قرار داده و میتوانیم انشاءالله از او استفاده کنیم.
مقدمه:
خب بحث ما در مجهولی التاریخ بود که مجهولی التاریخ خودش دارای چهار قسم بود زیرا این دو حادثی که مجهولی التاریخ هستند و نمیدانیم کدام مقدم بر دیگری است، کدام مؤخر از دیگری است تارةً گفتیم اثر مال وجود است، تارةً اثر مال عدم است. وقتی اثر مال وجود باشد تارةً بنحو کان تامه است و تارةً بنحو کان ناقصه است که این دو قسم دیروز بحث شد. و تارةً اثر بر عدم است، عدم تأخر یاد تقدم این حادث بر آن حادث، این اثر دارد. اینجا هم باز تارةً بنحو کان ناقصه است و تارةً بنحو کان تامه است. حالا یعنی اینجا باید لیس گفت لیس تامه و لیس ناقصه. مثلاً میدانیم اسلام و فوت والد حادث شده پدر و فرزندی، پدر فوت شده و فرزند هم اسلام آورده. اما نمیدانیم کدام بر دیگری مقدم است و فرض کنیم که اثر بر اسلامی است که متقدم بر فوت والد نباشد یعنی اسلامی که اینچنین صفت را دارد متقدم نیست بر فوت والد، اثر بر این است که مثلاً اثرش این است که لا یرث اگر اینجوری باشد مثلاً.
س: ...
ج: موضوع عدم است بله یعنی اسلام قیدی که اینجا داریم چی هست؟ عدم تقدم است ...
س: ....
ج: قیدش عدم است.
خب اثر مال این است که این حادث، حادث که امر وجودی است، این حادث که اسلام باشد این عدم تقدمش نه تقدمش، عدم تقدمش بر آن حادث دارای اثر است، تارةً اینجور است تارةً نه بنحو تامه است این است که اسلام، اسلام نباشد اسلام متقدم نباشد اینجوری.
صورت سوم:
اما صورت أولی که بنحو ناقصه باشد آیا در اینجا استصحاب میتواند جاری بشود یا نه؟ بدواً ما سه جور استصحاب در اینجا قابل تصور است برایمان.
تصویر اول استصحاب:
یکی این است که بگوییم که این صفت و موصوف که قهراً وقتی که قید باشد میشود عدم نعتی بحسب اصطلاحی که در منطق و علوم عقلی گفته میشود اسلامی که لم یتقدم علی موت الوالد این لم یتقدم صفت اسلام قرار گرفته، پس بنابراین یک امر عدمی یک عدم، صفت قرار گرفته برای اسلام که این بحسب اصطلاح علوم عقلی و منطق به آن میگویند عدم نعتی در مقابل آن قسم دیگر که عدم محمولی است، نیست فلان شیء نیست این میشود عدم محمولی. فلان شیء فلان صفت را ندارد این میشود عدم نعتی. حالا اولین استصحابی که اینجا میتوانیم جاری بکنیم ای است که بیاییم اینجوری بگوییم، بگوییم این قبلاً این اسلام بود و لم یتقدم علی موت الوالد، حالا همین را استصحاب میکنیم همین صفت و موصوف را استصحاب میکنیم، همین صفتی که اسلام باشد و موصوفش آن عدم نعتی باشد این را بیاییم استصحاب بکنیم.
خب این قطعاً باطل است و روشن است که باطل است، صرّح به این محقق خراسانی در کفایه و بزرگان دیگر و همچنین در مصباح الاصول، چرا باطل است؟ چون این خب روشن است حالت سابقه ندارد. کجاست که ما اسلام بود یقین داریم اسلام بود لم یتقدم علی موت الوالد هم بوده بعد حالا شک میکنیم که این باقی است یا باقی نیست بگوییم خب این باقی است. پس حالت سابقه ندارد که بگوییم استصحاب میکنیم. این استصحاب قهراً جاری نخواهد بود.
تصویر دوم استصحاب:
قسم دوم یعنی استصحاب دومی که بدواً ممکن است به ذهن کسی بیاید که میتوانیم این استصحاب را اینجا جاری کنیم این است که بگوییم خب اسلام که ما میدانیم بالاخر این فرزند اسلام آورده، اسلامش محرز است برای ما وجدانی است. اما آیا تقدم داشته این اسلام تقدم دارد یا تقدم ندارد؟ بگوییم خب آن زمانی که اصلاً اسلام را نیاورده بود که تقدم نداشت یا آن زمانی که اصلاً به دنیا نیامده بود پدر هم فوت نشده بود که تقدم نداشت اسلام او بر موت والد، الان هم استصحاب میکنیم این عدم را، میگوییم عدم تقدم را استصحاب میکنیم که این عدم تقدم بنحو لیس تامه است دیگر، عدم التقدم، عدم تقدم اسلام بر موت والد. این را ضم میکنیم به آن یقینی که به اسلام داریم میگوییم خب نتیجه چی میشود؟ نتیجه این میشود که پس این اسلام لم یتقدم. این استصحاب هم به این شکل جاری نخواهد بود، چرا؟ برای خاطر اینکه این مثبت میشود دیگر، خب اسلام هست این مسلم است، اگر در عالم این حقیقت هم تحقق پیدا نکرده باشد این لم یتقدم این هم در عالم باشد این اسلام این هست، لم یتقدم اسلامه علی موت الوالد هم باشد خب قهراً پس این اسلامی است که لم یتقدم ولی لازمهی عقلیاش است؛ اسلام باشد، لم یتقدم اسلامه علی موت الوالد هم باشد خب لازمهی قهریاش این است که پس این اسلام این لم یتقدم علی موت الوارد ...
س: ؟؟؟ مال قبل از بوجود آمدنش است حالا که بوجود آمده موضوع عوض شده اصلاً استصحاب ....
ج: استصحاب او را که نکردیم، اینجوری استصحاب کردیم گفتیم بالاخره این واقعیت این لم یتقدم وقتی که نبود لم یتقدم هم بود دیگر ...
س: موضوع عوض شد به دنیا آمد ...
ج: خیلی خب حالا این همین لم یتقدم را میخواهیم استصحاب بکنیم لم یتقدم اسلام این بر موت والد، این یک واقعیتی است و این حالا آن اشکالاتش در عدم ازلی و فلان اینها دیگر حل شد اینها، دیگر مال آنجا است این بحثهایی که شما میفرمایید اشاره میکنید.
پس بنابراین اشکال اینجا چی هست؟ اشکال اینجا هم این است که شما بخواهید استصحاب عدم محمولی بکنید برای اثبات عدم نعتی این مثبت است. شما میخواهید بگویید که این تقدم اسلام بر موت والد نبوده است، کی نبوده؟ همان وقتی که هنوز این اسلام نیاورده بود و والدش هم هنوز مثلاً فوت نشده بود، آنجا خب اسلام، اسلام این شخص لم یتقدم ولو به سالبه انتفاء موضوع. الان که حالا موضوع محقق شده آیا آن لم یتقدم به تقدم تبدیل شده؟ نمیدانیم، استصحاب همان لم یتقدم میکنیم. میگوییم خب پس اسلام که هست، لم یتقدم علی موت الوالد هم که حالت سابقه دارد ولو بنحو سالبه به انتفاء موضوع، پس نتیجه میگیریم که این اسلامی که الان هست اسلامی است که لم یتقدم علی موت الوالد. این هم باطل است بخاطر همین که با استصحاب عدم محمولی نمیشود عدم نعتی را اثبات کرد چون مثبت است. این هم پس درست نیست.
تصویر سوم استصحاب:
اما استصحاب سوم، بیاییم اینجوری بگوییم بگوییم خب در دلیل شرعی ما حکم رفته روی چی؟ روی اسلامی که متصف است به اینکه لم یتقدم علی موت الواد، این نمیدانیم این صفت و موصوف موجود شده یا موجود نشده؟ میگوییم خب یک وقتی این اسلامی که لم یتقدم علی موت الوالد این یک زمانی نبود، الان شک داریم موجود شده یا نه؟ خب استصحاب همان عدم را میکنیم. نتیجه چی میشود؟ نتیجه این میشود که آن آثاری که بر اسلامی که لم یتقدم علی موت الوالد قهراً این بار نمیشود، چون استصحاب عدم موضوع را داریم میکنیم دیگر. موضوع چی هست برای آن اثر؟ اسلامی است که لم یتقدم علی موت الوالد این اسلام. میگوییم قبلاً این اسلامی که لم یتقدم علی موت الوارد که تحقق نداشت یک زمانی، الان نمیدانیم این تحقق پیدا کرده یا نه، خب استصحاب میکنیم که الان کما کان مثل سابق است که اسلامی که لم یتقدم علی موت الوالد الان هم تحقق ندارد پس آثار اسلامی که لم یتقدم علی موت الوالد بار نمیشود.
این سومی استصحاب سوم این آیا جاری میشود یا جاری نمیشود؟ نُسب، ناسب هم در مصباح الاصول نسبت دادند به آقای آخوند قدسسره که ایشان فرموده جاری نمیشود، کما اینکه آن اولی جاری نمیشود، دومی هم جاری نمیشود، سومی هم جاری نمیشود هرسه جور استصحابها نسبت داده شده به آقای آخوند قدسسره که ایشان قائل است به اینکه این استصحابها جاری نمیشوند. بعد اشکال کردند ایشان که خب چرا سومی جاری نمیشود؟ این دلیلی که شما اقامه فرمودید که چون حال سابقه ما نداریم این خلط است، اشتباه بین آن صورت اول و صورت سوم است. بله در صورت اول درست میفرمایید حالت سابقه ندارد آن استصحاب بنحوی که در صورت اول عرض کردیم اما صورت سوم که حالت سابق دارد. خب یک زمانی اسلام نبود اتصاف به اینکه لم یتقدم اسلامه علی موت الوالد هم نبود، پس بنابراین این صفت و موصوف، این موصوف به عدم نعتی یک وقتی وجود نداشت خب حالا هم نیست. پس بنابراین لا بأس به این استصحاب در این قسم لا بأس و بر آقای آخوند اشتبه الامر علی المحقق الخراسانی.
س: یکبار دیگر فرقش را با اولی میفرمایید؟
ج: فرق سوم و اول این است که در اولی ما استصحاب اسلام متصف به اینکه لم یتقدم علی موت الوالد میگوییم یک وقتی که این همین را میخواهیم استصحاب کنیم یعنی مستصحب خودمان را این قرار میدهیم، وجود این، میگوییم یک وقتی اسلامی که این چنین صفت را دارد لم یتقدم علی موت الوالد این بود، الان شک داریم هست یا نه؟ استصحاب بقاء آن را بکنیم. خب اینجا درست است آقای آخوند اینجا اشکال کردند فرمودند این حالت سابقه ندارد خب راست میگوید حالت سابقه ندارد ما چهمیدانیم شاید از اول که اسلام محقق شده متقدم بوده است بر موت موالد. علم نداریم که یک زمانی اسلام بوده و لم یتقدم علی موت الوالد، شاید نه متقدم بوده، پس بنابراین ما حالت سابقه نداریم آن درست است. ایشان استظهار محقق خوئی و بلکه شیخنا الاستاد که شرح کفایه نوشتند و شرح کفایه دارند میفرمایند این است که آقای آخوند قدسسره میخواهند بفرمایند نه آن صورت اول نه بنحو صورت ثانیه نه ثالثه اینجا استصحاب جاری نمیشود، دلیل کل ذلک هم چی هست؟ کل ذلک هم دلیلش این است که حالت سابقه ندارد.
س: استاد ببخشید استصحاب نوع سوم همان استصحاب مثل مرئه قرشیه است؟
ج: بله بله.
س: حالا آن مثبتیتش را هم مطرح میفرمایید ...
ج: سومی مثبت نیست که ...
س: چون اثر بار است بر آنور، بر ضدش بخواهیم جاری بکنیم ...
ج: نه اثر نه، میخواهیم نفی اثر بکنیم ...
س: نفی اثر به نفی موضوع مثبت است ...
ج: نه.
س: وجود اثر به وجود مثبت و وجود موضوع مثبت نیست، نفی اثر و نفی موضوع ؟؟؟ مثبت است ...
ج: نه ..
س: نفی اثر به نفی ...
ج: نفی اثر بابا وقتی شما اینکه این استصحاب که شما میخواهید مثلاً عدالت استصحاب عدم عدالت میکنی یعنی دیگر پس بنابراین قهری است دیگر، چون ما در استصحاب مثبت نیست اینها، این مثبت نیست اینها بار میشود، استصحاب عدم موضوع برای عدم حکم، استصحاب وجود موضوع، پس آنجا هم بگویید استصحاب، استصحاب وجود موضوع برای آن، استصحاب عدم موضوع برای عدم حکم این را ...
س: اثر را شارع بار کرده برای وجود موضوع، شما میخواهید بگویید آن موضوعِ نیست پس این ...
ج: نیست این مثبت نیست این مثبت نیست.
خب اینها دیگر حالا بحثهایش در جای خودش است به اینجا ربطی ندارد ...
پس بنابراین این استصحاب لا بأسبه و اینکه کسی تخیل بکند و بگوید این لم یتقدم چون صفت است و قبلاً که اسلام نبوده پس بنابراین این لم یتقدم هم معنا ندارد که بگوییم در سابق این لم یتقدم هم بوده پس بنابراین استصحاب میکنیم این اشتباه است بین اینکه ثبوت الشی لشیء یحتاج الی ثبوت المثبت له و بین اینکه عدم شیء عن شیء یحتاج.
بله اگر بخواهیم بگوییم اسلام هست حالا چه صفت وجودی بخواهیم برای این اسلام قائل بشویم چه صفت عدمی بخواهیم برای آن قائل بشویم یعنی بگوییم اسلام هست و لم یتقدم این درست است این باید اسلام باشد این لم یتقدم چون ثبوت شیء لشیء هست. اما اگر این مجموعه را بخواهیم به آن توجه کنیم بگوییم یک وقتی اسلامی که لم یتقدم علی موت الوالد ما چنین چیزی را نداشتیم این مجموعه را نداشتیم، الان شک داریم این مجموعه در خارج تحقق پیدا کرده یا نه؟ استصحاب عدمش را میکنیم پس اثر بار نمیشود.
س: ...
ج: آن حرفها مال بعد است مال آن عدم محمولی است نه عدم نعتی ...
س: نه، چرا حاج آقا، توی همان عدم نعتی ایشان میفرمایند که ...
ج: آقا عدم نعتی عبارتش اینجا است حالا میخوانم برایتان.
خب این فرمایشی است که به آقای آخوند نسبت داده شده ولکن همانطوری که نبّه علیه شیخنا الاستاد دامظله اینجا غَفَلَ محقق خوئی و همچنین شیخنا الاستاد در دروس فی علم الاصول از عبارت کفایه. و این مطلب هردو آن را متعرض است نسبت به آن استصحاب اول، ایشان اشکال میکنند و میگویند جاری نمیشود ولی استصحاب سوم را میفرمایند جاری میشود و اینکه محقق خوئی و شیخ استاد نسبت دادند به آقای محقق آخوند که ایشان فرموده جاری نمیشود این تأمل در عبارت کأنّ نکردند یا زود عبارت گذشتند از آن، حالا عبارت را بخوانم.
میفرمایند که «و اخرى كان الأثر لعدم احدهما فى زمان الآخر» اگر اثر مال عدم احدهما فی زمان الآخر شد «فالتحقيق انه ايضاً ليس بموردٍ الاستصحاب فى ما كان مترتباً على ثبوته للحادث بأن يكون الأثر للحادث المتصف بالعدم في زمان حدوث الآخر» اگر اثر مال این باشد که میشود عدم نعتی، این حادثی که این در زمان حادث آخر نبوده این تقدم نداشته بر آن حادث آخر، چرا استصحاب جاری نمیشود؟ «لعدم اليقين بحدوثه في زمانٍ» برای خاطر اینکه حدوث چنین حادثی که متصف به عدم باشد در یک زمانی برای ما مورد یقین نیست تا استصحاب بکند، حالت سابقه ندارد. «بل قضیة الاستصحاب عدم حدوثه» این بل میفرماید آن استصحابِ جاری نیست بلکه چه استصحابی جاری است؟ استصحاب عدم حدوث چنین حادثی، این همان سومی میشود دیگر. پس صدر کلام میفرماید که آن استصحاب بنحو اول جاری نمیشود، ذیل کلام با بَل فرموده اما استصحاب عدمش جاری میشود «بل قضیة الاستصاب عدم حدوثه کذلک کما لا یخفی» پس آقای آخوند قدسسره جریان استصحاب بنحو سوم را اشکال نمیکند ایشان و بنحو اول را اشکال میکند. و عجب هست که استاد قدسسره اینجا با اینکه شرح کفایه فرمودند، حالا آقای خوئی ممکن است از شرح کفایه نفرمودند حالا توی درس نسبت دادند به آقای آخوند، اما ایشان که شرح کفایه کردند همان قسمت اول را معنا کردند.
بعد فرمودند اقول خب در این صورت چه اشکالی دارد جاری بشود؟ در این صورت جاری میشود. این آنچه که در اقول میفرمایند که اعتراضاً کأنّ بر محقق خراسانی است در متن خود کفایه وجود دارد. منتها در این کفایههایی که آلالبیت یعنی آن کنگرهی شیخ اعظم چاپ کردند آنجا یک حاشیهای هست، آنجا فرمودند که این عبارت «بل قضیة الاستصحاب عدم حدوثه کذلک» این در نسخهی اصل نیست در کفایههای متبوع هست. یعنی آن کفایهای که خط خودش آقای آخوند قدسسره هست توی آنجا این جملهی «بل قضیة الاستصحاب عدم حدوثه کذلک» در آن نیست اما همهی نسخهها یعنی نسخههای کفایهای که حالا در دسترس هست اینها دارد این جمله را.
الان مراجعه کنید حقایق الاصول مرحوم آیتالله حکیم که ایشان شرح کردند تعلیقه زدند بر کفایه، در متن حقایق الاصول بل کذا وجود دارد. این کفایههایی که آنها چاپ کردند، آلالبیت چاپ کرده ظاهراً هست، همهی اینهایی که کفایههای نسخی که الان از کفایه در دسترس هست اینها هست و بعید است که محقق خوئی از آن نسخهی خطیای که در دسترس نیست و حالا پیش احفاد ایشان بوده هرچه بوده مثلاً به آن مراجعه میکردند. این ظاهراً غفلت شده از ذیل کلام، چون اول کلام ایشان فرموده است که «انه لیس بمورد للاستصحاب» کأنّ یک اطلاق از آن فهمیدند این دیگر مورد استصحاب نیست، چه بنحو اول بخواهی بگویی، چه بنحو دوم بخواهی بگویی، چه بنحو سوم بخواهی بگویی، و حال اینکه ایشان «لیس بمورد للاستصحاب» مقصودشان همان استصحاب قسم اول است به قرینهی چی؟ به قرینهی تعلیلی که فرموده که حالت سابقه ندارد.
س: ...
ج: بله میگویم تفرّد ایشان به این مطلب و الا این در نزد بزرگان، این استصحاب مثبت نیست ...
س: ...
ج: اگر شارع تعبد کرد به اینکه موضوع نیست میخواهد بگوید که به دلالت التزام میخواهد بگوید حکمش نیست، کما اینکه اگر گفت موضوع هست به دلالت التزام میخواهد بگوید حکمش هست. اما آن ...
س: ...
ج: نه آقای عزیز، حکم شارع وجود و عدمش به دست شارع است به ید شارع است، وجود حکم و عدم حکم شارع امره بید الشارع، اما امور تکوینی آن به ید شارع نیست. مثلاً شما با استصحاب بخواهید یک امر غیر تکوینی را اثبات کنید، ثم وقتی آن امر تکوینی اثبات شد موضوعش اثبات بشود، حکمش اثبات بشود، این میگوییم مثبت است درست نیست ...
س: بید الشارع درست است اما کدام را جعل کرده ...
ج: هم میتواند شارع بگوید حکم من اینجا هست هم میتواند بگوید حکم من اینجا نیست، هم بگوید حرامٌ هم بگوید لیس بحرام. این امر احکام شارع وجوداً و عدماً بید الشارع است. فلذا استصحاب اصلی که بخواهد وجود را برای ما اثبات بکند یا عدم را برای ما اثبات بکند این مثبت به آن گفته نمیشود. اما اگر بخواهد با استصحاب یک امر دیگری ثابت بشود که آن امر دیگر شرعی نیست ولی آن امر غیر شرعی هم یک حکم شرعی دارد آن بله، مثل همان که میگفتیم استصحاب میکنیم مثلاً عدم عدالت را تا روز جمعه، جمعه میدانیم عدالت وجود دارد، قبلش نمیدانیم وجود داشته یا نه عدالت، و حدوث عدالت فی یوم الجمعه این مثلاً اثر شرعی داشته باشد، خب استصحاب بخواهیم بکنیم عدم عدالت را تا روز جمعه لازمهی عقلیاش حدوث این عدالت است در روز جمعه، حدوث العداله یک امر شرعی نیست. فلذا چون خود حدوث یک امر خارجی تکوینی است ربطی به شارع ندارد. بنابراین اینجا میشود مثبت. اما اینکه بگوییم این حدوث قبلاً نبود حالا هم حدوث نیست. حدوث را شارع حکم بر آن آورده، عدم حدوث هم حکمش این است که شارع میگوید نه حکم ندارد، اینها را اصل مثبت قرار ندادند.
خب اینجا دو نکته من عرض بکنم حالا نمیدانم ساعت گذشته یا نه. این فقط اشاره کنم برای تفکر انشاءالله فردا، پس فردا چون فردا اینجا بخاطر همین مراسمی که وجود دارد ظاهراً امکان جلسات بحث نباشد قهراً دیگر برای انشاءالله سهشنبه. این دو قسمی که آیا تعارض هست یا تعارض نیست تو در چه صورتی استصحاب جاری نمیشود بنحو همین قسم سوم، این را در مصباح الاصول و اینها و در کفایه این قسم سوم را آن تفصیلی که در قسم اول داده شد اینجا نفرمودند، همان تفصیلی که آنجا داده شد اینجا هم جریان دارد انشاءالله برای روز سهشنبه.