« فهرست دروس
درس تفسیر استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

1404/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 تفسیر 214 و 215 و 216 سوره بقره

موضوع: تفسیر 214 و 215 و 216 سوره بقره

تفسیر آیه :« أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ ۖ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّىٰ يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَىٰ نَصْرُ اللَّهِ ۗ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ »[1]

استفهام در اینجا، استفهام انکاری است؛ یعنی "لا تحسبوا"، هرگز چنین گمانی نکنید.

آنچه از سختی‌هایی که بر سر انبیای گذشته آمده و بر سر مؤمنین پیشین آمده است، بر سر شما نیز خواهد آمد. انبیای گذشته آنچنان در تنگنای هجوم دشمن و مصیبت‌ها قرار می‌گرفتند که دیگر به حالت یأس می‌رسیدند. حتی یأس به انبیا نیز نسبت داده شده است: " حَتَّىٰ إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّيَ مَنْ نَشَاءُ ۖ وَلَا يُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ"[2] . تا جایی که رسولان مأیوس می‌شدند. این کلام خداست و در کلام خدای تعالی اغراق و مبالغه وجود ندارد؛ بلکه عین واقعیت است.

ما هرچه باشیم، حتی اگر فقیه جامع‌الشرایط بوده و تمام شرایط را داشته باشیم، از رسولان و انبیا بالاتر نیستیم. رسولان به حالتی از یأس دچار می‌شدند؛ آن‌قدر در تنگنا واقع می‌شدند، آن‌قدر تحت هجوم دشمن قرار می‌گرفتند، آن‌قدر کشته می‌دادند، آن‌قدر خانه‌هایشان خراب می‌شد و عزیزترین عزیزان خود را از دست می‌دادند که به یأس می‌رسیدند: "حَتَّىٰ إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ". هرچه دعا می‌کردند، می‌دیدند که نصر و نصرتی نمی‌آید، تا جایی که حالت یأس به خود رسولان دست می‌داد "وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا".

و گمان می‌کردند... "ظن" همان‌طور که می‌دانید، از افعال قلوب است. "ظننتُ"، "حسبتُ"، "خلتُ"، "زعمتُ" و امثال این‌ها، همه به معنای "علمتُ" است؛ یعنی گمان قوی، نه احتمال و نه شک. "وَظَنُّوا أَنَّهُمْ..." گمان قوی می‌کردند که وعده‌های الهی گویا درست نبوده است. چون آیه می‌فرماید "قَدْ كُذِبُوا"، نه "قَدْ كُذِّبُوا". اگر با تشدید "ذال" بود، معنایش این بود که مورد تکذیب امت قرار گرفته‌اند. اگر در این آیه شریفه، "ذال" تشدید داشت، معنایش این می‌شد. یعنی اگر آیه چنین بود: "وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِّبُوا"، معنایش این بود که گمان غالب می‌کردند که از جانب امت و مردمشان مورد تکذیب واقع شده‌اند. اما آیه این را نمی‌گوید، بلکه می‌فرماید: "حَتَّىٰ... وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا"، یعنی به آن‌ها دروغ گفته شده و وعده‌های داده‌شده انگار دروغ بوده است.

ولکن، همان‌طور که در مباحث قبلی گفتیم، چون انبیای الهی معصوم بودند و می‌دانستند که این گمان فقط از ناحیه شیطان است و می‌دانستند که "إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا"[3] ، به ایمانشان خللی وارد نمی‌شد. اما این گمان همچنان حمله‌ور می‌شد و حتی به رسولان نیز می‌رسید.

"جَاءَهُمْ نَصْرُنَا"؛ یعنی "حَتَّىٰ إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ"، وقتی به آن نقطه اوج سختی، مشقت‌ها و مصیبت‌ها می‌رسیدند، تا جایی که چنین گمانی می‌کردند، حتی در مورد وعده‌های پروردگار، و چنین گمانی بر آنان غالب می‌شد، در همان نقطه اوج سختی‌ها، اوج پریشانی‌ها، اوج اضطراب‌ها، "جَاءَهُمْ نَصْرُنَا"؛ آنجا بود که نصر پروردگار می‌رسید.

این برای ما امروز یک درس است. اگر جنگ نامقدس کفر و استکبار جهانی علیه جبهه حق در هشت سال دفاع مقدس، یا این جنگ اخیر و امثال توطئه‌های مختلفی که تاکنون کرده بودند - از واقعه طبس گرفته تا اغتشاشاتی که به راه انداختند - رخ داد، هر روز این انقلاب مقدس نورانی مبتلا به یک معضل پیچیده‌ای از جانب استکبار جهانی بود.

در هشت سال جنگ، به‌ویژه اواخر آن - بنده از اوایل سال اول جنگ در سال شصت تا آخرین روز که امام قطعنامه را پذیرفت، بلااستثنا در جبهه بودم - در اواخر، حالت اعتراض از برخی بلند می‌شد که تا کی؟ چگونه می‌توانیم این‌ها را از بین ببریم؟ فرزندان ما رفتند. حتی این سخنان ورد زبان پیرمردهایی بود که در کوچه‌ها می‌نشستند. آن نقطه، نقطه‌ای بود که "حَتَّىٰ إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ". در آنجا بود که خدای تعالی نصرت خود را شامل حال کرد و آن جنگ دفاع مقدس را علیه دشمن غدار و به نفع نظام مقدس جمهوری اسلامی به پایان رساند و پوزه استکبار را در آن جنگ به خاک مالید و عملیات مرصاد که آخرین زورآزمایی و هجمه آنان بود را خنثی کرد و از بین برد. همچنین توطئه‌های بعدی تا آخرین جنگ و حمله‌ای که اخیراً صورت گرفت.

اگر ما واقعاً ملاحظه کنیم، هنوز که هنوز است به سختی‌های انبیا مبتلا نشده‌ایم؛ آن سختی‌هایی که رسولان را به یأس کشاند. البته در میان ما و در عصر غیبت، رسولی وجود ندارد. پیامبری نیست که ما مانند زمان "امیرالمؤمنین (ع)" که فرمود: " كُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَيْنَا بِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله)، فَلَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنَّا أَقْرَبَ إِلَى الْعَدُوِّ مِنْهُ "[4] ، به او پناه ببریم. "امیرالمؤمنین (ع)" می‌فرماید - این عبارت در "نهج‌البلاغه" است - وقتی جنگ بسیار سخت می‌شد، پدران و پسران ما در مقابل ما شمشیر می‌کشیدند. ما به پیامبر پناه می‌بردیم. آن پیامبری که رسول است و آن رسولانی که هستند، آیه درباره‌شان می‌گوید: "اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ". تا چه رسد به دیگران.

ما هنوز که هنوز است، باید حواسمان باشد که سختی‌های بسیار بیشتری ممکن است در انتظار ما باشد. هنوز آن آزمایش سخت را پشت سر نگذاشته‌ایم. مؤمن باید این‌گونه باشد که اگر اعضای بدنش را هزاران قطعه و تکه‌تکه کنند، برای آن صحنه‌ها آماده باشد. باید این‌چنین خود را تربیت کند و این‌چنین به خود تلقین نماید؛ تلقینی، نه خیالی، بلکه واقعی. آن واقعیت چه زمانی در انسان ایجاد می‌شود؟ با ایمان. آن واقعیت چه زمانی در انسان پدید می‌آید؟ با خواندن آیات قرآن در دل شب. "قرائت القرآن فی آناء اللیل". چه زمانی ایجاد می‌شود؟ با آن گریه‌های شبانه در نماز شب و با آن انفاق مال.

همان‌گونه که در آیه بعد آمده است. بلافاصله می‌فرماید: " يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ ۖ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ ۗ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ "[5] . از شما سؤال می‌کنند که چه چیزی را انفاق کنیم؟ بگو مهم نیست چه چیزی را، هر آنچه در وسع شماست، معلوم است. اما مهم این است که به آن کسی انفاق کنید که خدا به شما امر کرده است. اکنون انفاق‌هایی که صورت می‌گیرد، بسیاری از آن‌ها ممکن است این‌گونه نباشد. ممکن نیست، بلکه عین واقعیت است و ما می‌بینیم. بسیاری انفاق می‌کنند برای اینکه طرف مقابل اگر مورد انفاق قرار گیرد، نفعی مادی یا شهرتی برای شخص انفاق‌کننده داشته باشد یا باعث معرفی او شود و امثال این‌ها. قرآن می‌فرماید نه، شما فقط به کسی که من می‌گویم انفاق کنید. به چه کسی؟ اول، در درجه اول، والدین. مبادا والدین فقیری داشته باشید و خودتان سرمایه‌دار باشید. سپس "الْأَقْرَبِينَ": برادر، خواهر، فرزندان؛ آن درجه اول از خویشاوندان. این‌ها بر دیگران مقدم هستند. آنگاه فرمود: مساکین. "مسکین" کسی است که از شدت فقر، ستون فقراتش شکسته و زمین‌گیر شده است. "فقیر" و "مسکین" این دو معنا را می‌دهند. "فقرا و مساکین" و "ابن سبیل".

چرا انفاق مال را بعد از قضیه سختی‌ها آورده است؟ چون یکی از راه‌هایی که انسان باید در خود تمرین کند تا آن سختی‌ها برایش قابل تحمل باشد، دل کندن از علاقه به مال است. " الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ ۚ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ "[6] . ده‌ها آیه شریفه در قرآن، "اموال" را مقدم کرده است. شما از این نردبان بخواهید بالا بروید، تا پله اول را طی نکنید، به پله دوم و سوم نمی‌رسید. اولین راه و قدم برای اینکه انسان از دنیا دل برکند، این است که از مالی که برایش زحمت بسیار کشیده - و هرکس مال را به زحمت به دست می‌آورد - بگذرد. آنگاه مسئله جان دادن و جان را در طبق اخلاص گرفتن و در جبهه‌های نبرد رفتن و با دشمن جنگیدن، آسان می‌شود.

روایاتی در تفسیر این آیات آمده است.

یکی از آن‌ها روایتی است که "عیاشی" نقل می‌کند. از "المعافی بن اسماعیل" نقل شده که گفت: « عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: حَدَّثَنِي اَلْمُعَافَا بْنُ إِسْمَاعِيلَ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ اَلْوَلِيدُ خَرَجَ مِنْ هَذِهِ اَلْعِصَابَةِ نَفَرٌ بِحَيْثُ أَحْدَثَ اَلْقَوْمُ قَالَ: فَدَخَلْنَا عَلَى أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ: مَا اَلَّذِي أَخْرَجَكُمْ مِنْ غَيْرِ اَلْحَجِّ وَ اَلْعُمْرَةِ قَالَ: فَقَالَ اَلْقَائِلُ مِنْهُمْ اَلَّذِي شَتَّتَ اَللَّهُ مِنْ كَلِمَةِ أَهْلِ اَلشَّامِ وَ قَتْلِهِمْ خَلِيفَتَهُمْ، وَ اِخْتِلاَفِهِمْ فِيمَا بَيْنَهُمْ قَالَ: قَالَ مَا تَجِدُونَ أُعِينُكُمْ إِلَيْهِمْ فَأَقْبَلَ يَذْكُرُ حَالاَتِهِمْ أَ لَيْسَ اَلرَّجُلُ مِنْكُمْ يَخْرُجُ مِنْ بَيْتِهِ إِلَى سُوقِهِ فَيَقْضِي حَوَائِجَهُ ثُمَّ يَرْجِعُ لَمْ يَخْتَلِفْ إِنْ كَانَ لِمَنْ كَانَ قِبَلَكُمْ أَتَى هُوَ عَلَى مِثْلِ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ لَيُؤخَذُ اَلرَّجُلُ مِنْهُمْ، فَيَقْطَعُ يَدَيْهِ وَ رِجْلَيْهِ وَ يَنْشُرُ بِالْمَنَاشِيرِ وَ يُصْلَبُ عَلَى جِذْعِ اَلنَّخْلَةِ وَ لاَ يَدَعُ مَا كَانَ عَلَيْهِ، ثُمَّ تَرَكَ هَذَا اَلْكَلاَمَ ثُمَّ اِنْصَرَفَ إِلَى آيَةٍ مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ « أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا اَلْجَنَّةَ وَ لَمّٰا يَأْتِكُمْ مَثَلُ اَلَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ اَلْبَأْسٰاءُ وَ اَلضَّرّٰاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتّٰى يَقُولَ اَلرَّسُولُ وَ اَلَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتىٰ نَصْرُ اَللّٰهِ أَلاٰ إِنَّ نَصْرَ اَللّٰهِ قَرِيبٌ » .[7]

«زمانی که "الولید" کشته شد...» ("الولید" یکی از خلفای جابر، جبار و ستمکار مسلمین بود) «گروهی ("نفر") از این جماعت ("عصابة") خارج شدند.» ("عصابة" به گروهی زیاد از سواره و پیاده گفته می‌شود و "نفر" به تعدادی بین سه تا ده نفر). یعنی از دل آن جماعت بزرگ در شام (که محل حکومتشان بود)، چند نفری بیرون آمدند و پچ‌پچ و بگو مگو در شهرها به راه انداختند.

راوی می‌گوید: «ما بر "امام صادق (ع)" وارد شدیم. ایشان فرمودند: چه چیزی شما را در غیر موسم حج و عمره از دیارتان بیرون آورده است؟» (چون معمولاً شایسته است که انسان پس از جهاد، برای حج و عمره خانه و کاشانه را رها کند). «آن گوینده از میان آن‌ها گفت: آنچه کلمه اهل شام را پراکنده کرد و ما را از منزل خارج ساخت تا به سوی شما بیاییم و چاره‌ای بیندیشیم، بلایی بود که خداوند بر اهل شام نازل کرد و خلیفه آنان را کشت و میانشان اختلاف افکند.»

امام فرمود: «در نگاهی که به آنان دارید، چه می‌یابید و چه برداشتی دارید؟ از این واقعه و حادثه چه می‌فهمید؟» آنگاه حضرت شروع به ذکر حالات آنان کرد و فرمود: «اکنون می‌بینید در چه حالی هستند؛ چه بکش‌بکشی و چه بگیربگیری برپاست که هیچ‌کس در خانه‌اش امنیت ندارد که بیرون برود. و بدانید که مؤمن باید سختی‌هایی سخت‌تر از این را تحمل کند.»

«شما اکنون نگاه کنید، در میان زندگی خود و در سرزمین خودتان (حضرت در کوفه یا مدینه و آنان در شام بودند) چقدر امنیت و آرامش دارید. آیا این‌طور نیست که مردی از شما از خانه‌اش به بازار می‌رود، حوائجش را برآورده می‌کند و سپس بازمی‌گردد بدون آنکه مشکلی برایش پیش آید؟»

سپس فرمود: «اگر آن حاکم جابری که قبل از شما بود، در زمان شما با همین شرایط حاکم بود، مردی از شما را سالم باقی نمی‌گذاشت. مردی از آنان را می‌گرفت، دست‌ها و پاهایش را قطع می‌کرد، او را با ارّه تکه‌تکه می‌نمود و بر تنه درخت خرما به صلیب می‌کشید، اما آن مرد از عقیده‌اش دست برنمی‌داشت...» تا آخر روایت. سپس حضرت این کلام را رها کرد و این آیه را قرائت فرمود: "أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ...". همین آیه شریفه که محل بحث ماست را حضرت تلاوت کردند.

یعنی مؤمنین این‌گونه بودند و هستند. از گذشته دچار حکام جابر، جبّاران و طواغیتی بودند که با مردان و زنان مؤمن چه می‌کردند و مؤمنین چه مصیبت‌هایی می‌کشیدند. مؤمنین این امتحان‌ها را پس داده‌اند. شما نیز فکر نکنید که اگر در یک زمان آتش‌بس و آرامش هستید، امتحانتان را پس داده‌اید. نه، طوفان حوادث ممکن است شما را نیز مبتلا به آن مصیبت‌ها کند. آنجاست که ایمان شما آزموده می‌شود و مشخص می‌گردد که چند مرده حلاجید و چگونه در ایمانتان صادق هستید.

تفسیر آیه شریفه : " كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ "[8]

قتال و جهاد با کفر و استکبار برای شما، یعنی اهل اسلام، نوشته و واجب شده است. رسول خدا (ص) در زمان کوتاه رسالت خود چندین غزوه انجام داد. یعنی دائماً استکبار جهانی در هر برهه‌ای از زمان و تاریخ انبیا با آن نبی در قتال بودند: "وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ"[9] . همیشه تاریخ این‌گونه بوده است.

و بدانید و آگاه باشید که شما اگر روحیه راحت‌طلبی، رفاه‌طلبی، آسایش و آرامش‌گرایی بر شما غالب شود و حالت فرار از درگیری و جنگ بر روحتان حاکم گردد، هم در دنیا ذلیل و خوار خواهید شد و هم در آخرت هیچ حظ و بهره‌ای نخواهید داشت. چون دشمن مترصد و آماده است تا هیچ اثری از دین خدا باقی نماند. دین اسلام و دین خدا مزاحم آنان است. آنان می‌خواهند شهوت‌رانی کنند، می‌خواهند ملک و کشور و سرزمین آباء و اجدادی یک ملت را برای خودشان تفریحگاه قرار دهند. می‌خواهند یک ملت را نابود و نسل‌کشی کنند و آنجا را به تفریحگاه خودشان تبدیل نمایند. همین رئیس‌جمهور آمریکا وقتی درباره غزه صحبت کرد، گفت اینجا تفریحگاه خوبی است؛ کنار ساحل و دریاست و ما باید آن را آباد کرده و تفریحگاه کنیم، اینجا جای زندگی این‌ها نیست. این‌ها این را می‌خواهند. اینکه از "بحر تا نهر" می‌گویند، منظورشان همین است.

همیشه تاریخ این‌گونه بوده است. مستکبرین کفر و استکبار جهانی در هر دوره‌ای بوده‌اند، منتها با رنگ و لعابی متفاوت. امروز استکبار جهانی با چهره تمدن و با آن پنجه مخملی، در این برهه از زمان با انواع حِیَل و خدعه‌ها که شأن "دجال" است، ظهور کرده است. "دجال" هم همین است؛ موجودی با یک شاخ در وسط پیشانی و هیولایی این‌چنینی نیست. "دجال" از "دَغَل" می‌آید، یعنی بسیار اهل دغل و فریب. یکی از مصادیقش همین آمریکا و ایادی و وابستگانش می‌توانند باشند که دنیا و عده‌ای را فریب می‌دهند. سران این کشورهای به اصطلاح اسلامی - که خداوند اگر قابل هدایت نیستند نابودشان کند - خیلی راحت فریب می‌خورند یا اینکه خودشان مانند آن‌ها هستند و نوکری‌شان را می‌کنند تا مؤمنین مظلوم و مقاومت در راه خدا را از بین ببرند.

"كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ". آماده باشید برای دفاع از کیان حق و حقیقت، دفاع از کیان اسلام. تمرین دفاع فقط این نیست که چند نفر در جایی مانور دهند؛ آن یکی از جنبه‌هایش است. اما مهم‌تر این است که همه مؤمنین باید آماده باشند. روحیه راحت‌طلبی، رفاه‌طلبی و آسایش‌طلبی نباید وجود داشته باشد. این روحیات باید از مؤمن گرفته شود و در جان او نفوذ نکند. باید خودش را آماده کند، به نحو مناسبی به خود تلقین کند و همیشه منتظر باشد تا در مقابل دشمن مقابله نماید.

ما بحث مفصلی، ان‌شاءالله در جلسات بعد، راجع به این قتال به مناسبت این آیه خواهیم داشت که آیا در عصر غیبت - که عصر کنونی باشد - فقیه جامع‌الشرایط که ما برایش ولایت مطلقه قائل هستیم، می‌تواند جهاد ابتدایی انجام دهد؟ در مورد جهاد دفاعی هیچ فقیهی اختلاف ندارد. عقل و شرع متفق هستند و هیچ‌کس اختلاف ندارد که دفاع واجب و از اوجب واجبات است؛ دفاع از کیان اسلام و نوامیس مسلمین، آنجا که دشمن هجوم آورده است. اما آیا جهاد ابتدایی در عصر غیبت با امر و اذن فقیه جایز است یا خیر؟ بحث مفصلی داریم که ان‌شاءالله در جلسات بعد مطرح خواهد شد.


[4] -نهج البلاغه، حکمت 9.
logo