1403/10/10
بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه بحث
1- تعبیر قامت و ذراع در برخی از نصوص، مساوی یکدیگر بیان شده اند.
به نظر ما معنای این روایات این است که مدت زمانی که صرف می شود تا سایه به یک ذراع برسد، در برخی از فصول سال اگر همان مقدار زمان طی بشود سایه به قامت می رسد.
2- مشهور قائل هستند که بین اول وقت، و وقت فضیلت، نماز خواندن در اول وقت، فضیلت بیشتری دارد.
توضیح بیشتر پیرامون نسبت ذراع و قامت
قامت و ذراع در برخی از نصوص به صورت مساوی یکدیگر بیان شده اند.
ما عرض کردیم که باید این نصوص را طوری معنا کنیم که با معنای حقیقی و وضعی ذراع و قامت هم سازگار باشد.
برخی گفته اند که مراد از قامت، «الظل الباقی» است، یعنی همان مقدار سایه ای که هنگام زوال وجود دارد را قامت می نامند. ولی گفتیم که شاهدی بر این مطلب نداریم و این خلاف ظاهر است.
برخی گفته اند که مراد از قامت این است که سایه باقیمانده در هنگام زوال، به اندازه خودش برسد، یعنی مثلا اگر در هنگام زوال، یک قدم سایه وجود دارد، هنگامی که یک قدم دیگر به سایه افزوده شود یک قامت می شود، و هنگامی که «الظل الباقی» دو برابر اضافه شود از آن تعبیر به قامتان می شود. این نیز خلاف ظاهر است و شاهدی ندارد.
معنای موضوع له قامت، خود قامت است، و این دو معنایی که الان مطرح کردیم نمی توانند به عنوان معنای حقیقی قامت باشند.
برخی برای اثبات تساوی ذراع و قامت به معتبره علی بن ابی حمزه تمسک کرده اند.
موثقه یا معتبره علی بن ابی حمزه
وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: «قَالَ لَهُ أَبُو بَصِيرٍ كَمِ الْقَامَةُ قَالَ فَقَالَ ذِرَاعٌ إِنَّ قَامَةَ رَحْلِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله كَانَتْ ذِرَاعاً».[1]
مرحوم آقای خویی و خیلی از علماء، علی بن ابی حمزه را ثقه نمی دانند، و ما هم سابقا ثقه نمی دانستیم، ولی بعدها نظرمان عوض شد و او را ثقه می دانیم، بنابراین این روایت را موثقه یا معتبره می نامیم.
این روایت موهم این معناست که قامت همیشه به اندازه ذراع است، ولی این معنا صحیح نیست.
معنای روایت این است که هر زمانی که شاخص به اندازه ذراع باشد، وقتی که سایه به یک ذراع برسد در این صورت سایه قامت نیز به اندازه خود قامت خواهد بود.
رحل به معنای پالان روی شتر و مرکب است، که حضرت پالان شتر را روی زمین می گذاشتند و از سایه آن برای تشخیص وقت استفاده می فرمودند.
بنابراین مراد از قامت، همان ذراع نیست. و همچنین نمی توان از این روایت برداشت کرد که شاخص در زمان صدر اسلام همیشه به اندازه ذراع بود.
شاهد ما بر این مطلب این است که در بسیاری از روایات تصریح شده است که شاخص در صدر اسلام به اندازه قامت انسان بود، که یکی از این روایات، موثقه زراره است.
موثقه زراره
«إِذَا كَانَ ظِلُّكَ مِثْلَكَ فَصَلِّ الظُّهْرَ»[2]
معنای این روایت این است که تا زمانی که سایه ات به اندازه خودت بشود نماز ظهر را بخوان. یعنی خود قامت انسان به عنوان شاخص مطرح شده است. که این قامت، به صورت تقریبی مساوی با هفت قدم، و سه و نیم ذراع است.
و این روایاتی که قامت را شاخص دانسته اند در حد استفاضه هستند، بنابراین اینطور نیست که شاخص در صدر اسلام همیشه به اندازه یک ذراع بوده باشد.
علاوه بر اینها خود مرسل یونس نیز تصریح به همین معنایی که مطرح کردیم دارد. در مرسل چنین آمده که ذراع برای نافله معتبر است ولو در برخی از فصول سال به اندازه قامت باشد. و همچنین آمده بود که برای وقت فضیلت ظهر و عصر، قامت و قامتان معیار است، ولو اینکه در برخی فصول به اندازه ذراع باشد.
مرسل یونس
«وَ ذَلِكَ أَنَ ظِلَ الْقَامَةِ يَخْتَلِفُ مَرَّةً يَكْثُرُ وَ مَرَّةً يَقِلُّ وَ الْقَامَةُ قَامَةٌ أَبَداً لَا تَخْتَلِفُ ثُمَّ قَالَ ذِرَاعٌ وَ ذِرَاعَانِ وَ قَدَمٌ وَ قَدَمَانِ فَصَارَ ذِرَاعٌ وَ ذِرَاعَانِ تَفْسِيراً لِلْقَامَةِ وَ الْقَامَتَيْنِ فِي الزَّمَانِ الَّذِي يَكُونُ فِيهِ ظِلُّ الْقَامَةِ ذِرَاعاً وَ ظِلُّ الْقَامَتَيْنِ ذِرَاعَيْنِ فَيَكُونُ ظِلُّ الْقَامَةِ وَ الْقَامَتَيْنِ وَ الذِّرَاعِ وَ الذِّرَاعَيْنِ مُتَّفِقَيْنِ فِي كُلِّ زَمَانٍ مَعْرُوفَيْنِ مُفَسَّراً أَحَدُهُمَا بِالْآخَرِ مُسَدَّداً بِهِ فَإِذَا كَانَ الزَّمَانُ يَكُونُ فِيهِ ظِلُّ الْقَامَةِ ذِرَاعاً كَانَ الْوَقْتُ ذِرَاعاً مِنْ ظِلِّ الْقَامَةِ وَ كَانَتِ الْقَامَةُ ذِرَاعاً مِنَ الظِّلِّ وَ إِذَا كَانَ ظِلُّ الْقَامَةِ أَقَلَّ أَوْ أَكْثَرَ كَانَ الْوَقْتُ مَحْصُوراً بِالذِّرَاعِ وَ الذِّرَاعَيْنِ فَهَذَا تَفْسِيرُ الْقَامَةِ وَ الْقَامَتَيْنِ وَ الذِّرَاعِ وَ الذِّرَاعَيْنِ».[3]
باب 8 ح34
تعبیر «أنّ ظل القامة یختلف» به این معناست که مدت زمانی که طی می شد تا سایه به ذراع برسد، در برخی از فصول سال اگر همان مقدار بگذرد، سایه به قامت می رسد، و همچنین مقدار زمانی که طی می شد تا به یک قامت برسد، در برخی از فصول سال اگر همان مقدار بگذرد سایه به ذراع می رسد.
در ادامه روایت نیز تصریح به همین معنا شده است.
بنابراین، روایاتی که قامت و ذراع را مساوی دانسته اند، معنایشان همین است که در مرسل یونس تصریح شده است.
پس ما بر مدعای خود سه دلیل داریم، یکی اینکه در روایات مستفیضه تصریح شده که شاخص به اندازه قامت انسان است.
دوم اینکه معنای موضوع له قامت، قامت انسان است.
معلوم است که به شاخص، قامت نمی گویند، مگر به یک عنایتی که در این نصوص معلوم است که به چه عنایتی است.
با این تفسیر، معنای موضوع له قامت و ذراع حفظ می شود.
اگر در معنا کردن یک عبارت، چند احتمال مطرح شود که در یکی از این احتمالات، معنای موضوع له کلمات حفظ بشود، همین احتمال متعین خواهد بود.
سومین دلیل هم قرینه داخلیه خود این مرسل یونس است که تصریح به همین معنا دارد.
کدام وقت برای نمازها افضل است؟
علماء اختلاف کرده اند که وقت افضل برای نمازها کدام است؟ آیا اول وقت افضل است یا وقت فضیلت افضل است؟
مشهور یا اشهر قائل هستند که وقت اول، افصل است.
مراد از وقت اول، اولین وقت تشریع یک فریضه است.
مراد از وقت فضیلت هم همان است که در نصوص مطرح شده است، که مثلا برای نماز ظهر بیان کردیم که یک ذراع به عنوان وقت فضیلت ظهر برای متنفل، و دو ذراع به عنوان وقت فضیلت عصر برای متنفل بیان شده است، همچنین قامت و قامتان نیز به عنوان وقت فضیلت ظهر و عصر بیان گردیده است.
حالا بیان در این است که کسی از هنگام زوال شروع کرد و نافله ظهر را خواند و بعد هم خود ظهر را خواند، و سایه هنوز مثلا به یک ذراع هم نرسیده است، در چنین صورتی آیا می تواند نافله عصر و نماز عصر را آغاز کند یا بهتر است که صبر کند تا وقت فضیلت فرا برسد؟
کسی که اول وقت را افضل بداند می گوید در همین زمان، نافله عصر و عصر را آغاز کند و منتظر نماند.
ولی کسی که وقت فضیلت را افضل می داند می گوید بهتر است که صبر کند و بعد از ذراع نافله عصر را بخواند و نماز عصر را هم بعد از ذراعین اقامه کند.
مشهور بین اصحاب این است که اول الوقت، افضل است. ولی جماعتی مثل شیخ مفید و من تبعه گفته اند که وقت فضیلت افضل است.
کسانی که اول الوقت را افضل دانسته اند، فتوا به جمع بین ظهر و عصر داده اند. و تمام نصوصی که دلالت بر جمع دارد را نیز حمل بر همین کرده اند.
کسانی که تاخیر را افضل دانسته اند به نوعی موافق اهل سنت می شوند که قائل به تفریق هستند.
در رساله های امروزی که مراجع تقلید دارند، همه همین دومی را بیان کرده اند، لکن مشهور بین فقهاء بر خلاف این است.
صاحب ریاض، صاحب حدائق، صاحب جواهر، و شیخ انصاری همه قائل به افضیلت اول وقت هستند.
و اکثر نصوص نیز بر همین معنا دلالت دارد و اول وقت را افضل می داند.