استاد رسول رسا
1403/03/03
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدّمات (شرافت علم اخلاق)/ شرح جامع السعادات/اخلاق نظری
موضوع: اخلاق نظری/ شرح جامع السعادات/ مقدّمات (شرافت علم اخلاق)
شهادت جانسوز و جانگذار رئیسجمهور مردمی و دلسوز را محضر مبارک امام زمان (علیهالسلام) و محبّان و پیروان آن حضرت تسلیت و تعزیت عرض میکنم و همچنین شهادت سایر عزیزان که خدمتگزار مردم بودند. امیدواریم که خداوند متعال لطف و عنایتی کند که افرادی شایسته جایگزین این عزیزان بشوند تا از این آلام و دردها و غصّه ها کاسته شود.
اشاره به خطر عالمان متهتّک و جاهلان متنسّک:
و لم یتفطّنوا قول نبیّهم (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم): «قصم ظهري رجلان، عالم متهتّك و جاهل متنسّك»[1] و لم یتذکّروا قوله (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم): «البلاهة أدنی إلی الخلاص من فطانة بتراء» و کلّ ذلك لیس إلّا لعدم سعیهم في تهذیب الأخلاق و تحسینها و عدم الامتثال لقوله سبحانه: ﴿وَ أُتُوا البُیُوتَ مِن أَبوَابِهَا[2] ﴾[3] .
مرحوم فاضل نراقی نکتهای تذکّر دادند که بعضی متشبّه به زیّ علما هستند و حالشان از عوام هم بدتر هستند و اینها عالمان واقعی نیستند. دلایلش را هم بیان کردند. یکی از نکاتی که میگویند این است که اینها توجّه به کلام پیغمبر نکردند که دو گروه هستند که کمر مرا شکستند یکی عالم متهتّک یعنی کسی که حرمت قوانین الهی را نگه نمیدارد و دیگری جاهل متنسّک است که نادان است که دلش را خوش کرده است به عبادت و عبادت عالمانه ندارد بلکه عبادت جاهلانه دارد و از لحاظ معرفتی هم ضعیف است. حتّی کسانی داریم که خیلی قرآن میخوانند نماز میخوانند ولی وضو و غسلشان باطل است، مهم این است که عمل را درست انجام دهی. کسی مریض شده است بی حساب و کتاب دارو بخورد نه تنها فایده ندارد ضرر هم دارد. باید یک عبادت عارفانه و با معرفت داشته باشد خداشناسی و امام شناسیاش را تقویت کند. بعضی از همین جاهلان متنسّک یک حالت طلبکارانه و عُجب پیدا میکنند و انواع رذایل در اینها تحقّق پیدا میکند که به زبان هم میآورند. یک کسی بود آدم خوب و سالمی به نظر میرسید گفت من از سیصد تا از این مردم بهترم! تو اگر خوب هستی که نباید خودستایی کنی و عُجب و خوپسندی داشته باشی. در دعا از خداوند میخواهیم «لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِي بِالْعُجْب»[4] خدایا عبادتم را با عجب و خودپسندی باطل و خراب نکن. بعضی میگویند اگر خدا مرا بهشت نبرد چه کسی را میخواهد ببرد! این جهل و نادانی است که این گونه حرف میزند و الّا اگر عالم بود ولو شبانه روز اهل ذکر و ورد بود حالت طلبکارانه نداشت، بلکه میگفت من این همه سال عبادت کردهام ولی شکر یک نعمت خدا را نتوانستهام به جا بیاورم و بهشت را هم طلبکار از خدا نیستم. میگوید خدایا به من و اعمالم نگاه نکن بلکه از عبادات خودش هم طلب مغفرت میکند. خداوند متعال را در نظر بگیرید آیا حقّ مطلب را در قبال خداوند ادا میکنیم؟ حقّ هیچ کدام را ادا نمیکنیم این اعمال برای رفع تکلیف است و الّا برای عرضه چیزی نداریم. همیشه خودمان را مقصّر و بدهکار بدانیم که واقعاً هم مقصّریم و واقعاً هم بدهکاریم، نه نمازمان نماز واقعی است نه روزهمان روزه واقعی است نه سایر عباداتمان واقعی است، بعضی از اعمال هم که یک مقدار بدرد میخورد را با چیزهای دیگر هبط و نابود میکنیم، با ریا و سمعه و منّتگذاشتن از بین میبریم. این خیلی خطرناک است شیطان وسوسه میکند در دل انسان که ببین تو چقدر آدم خوبی هستی مال مردم که نمیخوری دروغ هم که نمیگویی غیبت هم که نمیکنی تهمت و افترا نمیبندی غیرت هم که داری، تو گل سرسبدی! خدا تو را بهشت نبرد چه کسی را ببرد؟ اینجا باید به خودش نهیب بزند که ای شیطان گمشو، من کجا و وظیفهای که در قبال خدا دارم کجا؟
عالم متهتّک یعنی کسی که حرمت قوانین و نوامیس الهی را نگه نمیدارد در عین حالی که علم دارد یعنی علمش بیعمل است، علم چندان که بیشتر خوانی چون عمل در تو نیست نادانی. علم در صورتی ارزش دارد که به آن عمل شود و گر نه صرف علم که به درد نمیخورد. متنسّک هم کسی که دائم مناسک و عبادات انجام میدهد ولی جاهل است.
روایتی دیگری که ایشان آوردهاند که روایت نیست چون در هیچ منبع روایی این روایت را نیاوردهاند و تنها کسی که ادّعا میکند این عبارت روایت است ایشان هستند. کودنی و نادانی به خلاص و نجات نزدیکتر است از تیزهوشی و زیرکی بیثمر و بیحاصل. یعنی هر علم و فنّ و صنعتی که ناقص باشد ضررش از نفعش بیشتر است. طرف چهار روز رفته است شاگرد مکانیک شده است و بعد ابزار برداشته به جان ماشینهای مردم افتاده و به خودروی دیگران لطمه میزند. کسی بعد از یک سال درسخواندن رفته مطب زده است و طبابت میکند این ضربه میزند. شخصی که کودن و نادان است ادّعایی ندارد ولی کسی که علم ناقص دارد و خودش را طبیب و مکانیک معرّفی میکند عوض فایدهداشتن ضرر دارد. برای همین است کسی که بلادت دارد از عالم بیعمل به نجات نزدیکتر است چون هیچ ادّعایی ندارد ولی کسی که علم ناقص دارد ادّعا دارد عوض فایده ضرر دارد. بخشی از گرفتاریها از کسانی است که علم و حرفه و فنّ و صنعت و فهم ناقص دارند. طرف دو سال درس طلبگی خوانده است ادّعای اسلامشناسی و نظریهپردازی دارد.
مشکل کسانی که متشبّه به زیّ علما هستند و خودشان را صاحبنظر میدانند چیست؟ مشکل اینها این است که سعی نکردند تهذیب اخلاق کنند، کسی که تهذیب اخلاق کرده باشد با یک سال درس پزشکی مطب باز میکند؟ با یک ماه شاگردی در مکانیکی، مغازه باز میکند؟ اینها از مهذّبنبودن و بیاخلاقی است. و الّا اگر مهذّب بود به خودش اجازه نمیداد. جالب است که حتّی ما دکترهایی داریم مثل دکتر جانبزرگی که استاد روانشناسی است ایشان میگفت روانشناسی شاخههای مختلفی دارد یعنی نداریم روانشناسی که در همه زمینهها بتواند مشاوره دهد از بس گسترده است. ایشان میگفت یکی از اساتید خودم به من گفت فلانی معتاد است در امر اعتیاد مشاوره میدهد تو هم مشاوره بده، گفتم من در این زمینه تخصّص ندارم، میگفت استاد از من عصبانی شد که من حق به گردن تو دارم چرا قبول نمیکنی؟ آیا نمیتوانست چهار تا حرف سر هم کند و جواب بدهد؟ بله میتوانست، امّا چون دین دارد و مهذّب است، به خودش اجازه نمیدهد که نظر بدهد. امّا متأسّفانه بعضی هستند که اصلاً تخصّص ندارند طرف مهندس است و یک روز هم روانشناسی نخوانده است امّا مشاوره میدهد از سیر تا پیاز، این از متخلّقنبودن است. اگر انسان متخلّق باشد میگوید من تخصّصم نیست. طرف پزشک است میگوید من تخصّصم فقط چشم است برای درد معده و گوارش و بیماریهای داخلی تجویز نمیکند ولی اگر مهذّب نباشد آنجا هم نظر میدهد و خروجی آن هم معلوم است چه میشود. همه مشکلات از این ناشی میشود که طرف حدّ و مرز خودش را نمیداند و در چیزی که تخصّص کامل ندارد ورود پیدا میکند. این است که تهذیب نفس نکرده است تخلیه و تحلیه در او صورت نگرفته است و رذایل اخلاق از خودش دور نکرده است و آراسته به فضایل اخلاق نشده است. و توجّه نکرده به این قول خداوند که فرمود: ﴿وَ أُتُوا البُیُوتَ مِن أَبوَابِهَا﴾ از درهای خانه وارد شوید. شأن نزول این آیه چیست؟ شأن نزول این است که در زمان جاهلیّت عرب جاهلی میرفت محرم میشد حج انجام بدهد یک مرتبه کاری برای او پیش میآید، پشت خانهاش را سوراخ میکرد و از آن جا وارد خانه میشد. آیه آمد که از در خانه وارد شوید، این کار خلاف عقل است، این که دیوار را سوراخ میکند که دری دیگر بسازد یا پنجره بزند این معقول است. از این جهت نهی شده است. چرا ایشان این آیه را آوردهاند؟ این کنایه از این است که برای هر چیزی از راه و روش درستش وارد شوید. پیغمبر فرمودند «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا وَ هَلْ تُدْخَلُ الْمَدِينَةُ إِلَّا مِنْ بَابِهَا»[5] پیغمبر گفتند که من شهر علم هستم و علی (علیهالسلام) در آن علم است اگر میخواهید در شهر وارد شوید از در وارد شوید. میخواهید به علوم نبوی علم پیدا کنید از در علوی وارد شوید نه درهای دیگر، ولی متأسّفانه از درهای دیگر وارد شدند و این همه انحرافات در عقائد و فقه اهل سنّت هست اینها همه برای این است که عمل به این آیه نکردهاند ﴿وَ أُتُوا البُیُوتَ مِن أَبوَابِهَا﴾ باب علم نبی آقا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است، اینها از راه ولایت و امامت وارد نشدند و به انحراف کشیده شدند. این کنایه از آن هم هست که برای هر چیزی از راهش وارد شوید شما اگر میخواهی علم یاد بگیری برو از اسلامشناس یاد بگیر. طرف میگوید من ده ساعت پانزده ساعت مطالعه کردم و آن وقت با این چند ساعت صاحبنظر شده است، ﴿وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْم﴾[6] حق نداری در چیزی که علم نداری نظر بدهی. طرف بعد از بیست سال و سی سال نظر میدهد و تو بعد از چند ساعت نظر میدهی؟ اگر کسانی از این چنین فردی اخذ کنند خلاف دستور الهی است که از راه و روش درست وارد نشدهاند.
ترجمه و شرح عبارت:
توجّه نکردند به قول پیغمبر که دو نفر کمر مرا شکستند یکی عالم متهتّک (کسی که دانشمند است ولی هتک حرمت میکند حرمت قوانین الهی را نگه نمیدارد) و جاهل متنسّک (کسی که فقط مشغول عبادت است معرفتافزایی نمیکند فقط رکوع و سجده میکند ولی گاهی با یک شبهه نماز و روضه را کنار میگذارد. یعنی دیانتش عمق ندارد، معرفتافزایی نکرده است با کوچکترین شبهه و با کوچکترین امتحان و بلایی دست از خدا و پیغمبر بر میدارد. میگوید من عمری نماز خواندم و روزه گرفتم چرا خدا مرا مریض کرده است؟ چون و چرا میکند و تسلیم نیست. ولی اگر معرفت داشت که دنیا «دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ»[7] و «الدُّنْيَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْكَافِر»[8] مؤمن در دنیا برایش حالت قفس و زندان و حبس است برای همین است که اگر شما بخواهید به همه مسائل دین عمل کنید در خیلی جاها معذّب هستید و آنها که بی قید و بند هستند راحت هستند. این روایت را کراجکی در معدن الجواهر و ریاضة الخواطر آورده است که ادامه روایت این است: «هَذَا يُضِلُّ النَّاسَ عَنْ عِلْمِهِ بِتَهَتُّكِهِ وَ هَذَا يَدْعُوهُمْ إِلَى جَهِلِهِ بِتَنَسُّكِه» عالم متهتّک اعراض میدهد مردم را از علمش با هتک حرمتش، علم خودش را بیارزش میکند وقتی میبینند عالمی به علمش عمل نمیکند از او فاصله میگیرند و از علمش هم رویگردان میشوند و جاهل متنسّک با عبادتکردنش مردم را به جهل خودش دعوت میکند یعنی به مردم میگوید خیلی علم مهم نیست مهم این است که نماز بخوانی و عبادات انجام دهی و به یک نحوی موجب فریب دیگران میشود. پس هر دو دارند به علم ضربه میزنند او چون هتک حرمت میکند چون عالم بیعمل است و جاهل هم با عبادتش؛ پس عالم باید با عمل باشد تا مردم به او روی آورند. اگر عالم عالمی مهذّب باشد و به علمش عمل کند، پدری که عمری از او گذشته است و به فرزنداش میخواهد توصیه کند که به فلان عالم که اهل علم است و اهل عمل هست مراجعه کن و از او یاد بگیر، میتواند این کار را بکند. اما اگر عالمی بیعمل باشد جذابیّت ندارد که طرف به علم گرایش پیدا کند، بلکه میگوید طرف رفته این همه درس خوانده و چند تا کتاب هم نوشته است ولی به علمش عمل نمیکند، پس پسرم برود یک کاسب بشود بهتر است و این باعث رویگردانی مردم از علم میشود) و متذکّر به قول پیغمبر نشدهاند که گفتند: کودنی و نادانی به نجات نزدیکتر است از تیزهوشی بیثمر و بیحاصل و ناقص (یعنی علم ناقص ضررش از جهل بیشتر است در هر زمینهای باشد عوض اینکه مفید برای جامعه باشد مضر خواهد بود. طرفی که نمیداند ادّعایی هم ندارد ولی کسی که علم ناقص دارد ادّعا دارد میگوید من همه چیز میدانم. این ضررش از نفعش بیشتر است. این عبارتی که فاضل نراقی آوردهاند روایت نیست و در هیچ منبع حدیثی نیافتم که به عنوان روایت نقل شده باشد. بله در شرح اصول کافی ملا صدرا[9] (رحمةاللهعلیه) به عنوان «قیل» آورده است. بوعلی سینا هم در الإشارات و التنبیهات[10] را به عنوان روایت نیاورده است بلکه به صورت یک عبارت معمولی آورده است) این نیست مگر برای عدم سعی و تلاش اینها در تهذیب اخلاق و تحسین اخلاق (تهذیب میشود تخلیه و تحسین میشود تحلیه) و امتثال قول خدا نکردهاند که فرموده از در خانه وارد شوید (که کنایه است از اینکه در هر چیزی از راه خودش وارد شوید، آقای عالم اگر میخواهی خودت عالم شوی و دیگران را هم هدایت کنی شرطش این است که تهذیب اخلاق داشته باشی، علّامه دهر هم که باشی ولی اخلاق نداشته باشی گمراه میشوی و دیگران را هم گمراه میکنی و علم تو ارزش ندارد میشوی مثل زنبور بیعسل که تنها نیش میزند و خاصیّتی ندارد).
فصل دهم (اسامی نفس و قوای چهارگانه آن):
فصل دهم در رابطه با نفس و اسامی آن و قوای چهارگانه آن است که دقّت داشته باشید خیلی به درد میخورد:
فاضل نراقی (رحمهالله) میگویند: اینکه گفتیم نفس مجرّد از مادّی و مادیّات است منظور تجرّد در ذات است نه از لحاظ فعل، ولی در مقام فعل تجرّدی ندارد بلکه نیاز به بدن دارد. اگر نفس بخواهد کاری انجام دهد نیاز به بدن دارد، روح نیاز به ابزار دارد ابزار او دست و پا و چشم و مغز است؛ چون نفس در مقام فعل به جسم و ابزار نیاز دارد بدون آن نمیتواند کاری انجام دهد پس باید روح بر این جسم سوار شود و به عنوان ابزار استفاده کند.
تعریف نفس: جوهر ملکوتی است که بدن را در احتیاجاتش به خدمت میگیرد که بتواند کارهایش را انجام دهد. و این نفس حقیقت و ذات انسان است، اگر این را از انسان بگیرند چیزی برای او نمیماند این اندامها و قوایی که دارد صرفاً ابزاری است که انسان کارهایش را با کمک آنها انجام میدهد. از طرف دیگر جسم هم بدون روح به کار نمیآید. نفس به حسب اختلاف اعتبارات اسامیمختلف دارد، یک وقت به نفس میگویند روح، یک وقت میگویند عقل و یک وقت میگویند قلب. چرا به آن روح میگویند چون حیات و زنده ماندن بدن انسان متّکی به آن است، به آن عقل میگویند چون ادراک معقولات میکند و به آن قلب میگویند چون به واسطه خاطرات دگرگون میشود. یک مرتبه انسان به یاد پدر و مادرش یا به یاد حادثه دلخراشی میافتد، ناراحت میشود یا به یاد روز ولادت فرزندش میافتد حسّ خوشحالی به او دست میدهد.
فصل (النفس و أسماؤها و قواها الأربع)
إشارة
ما عرفت من تجرّد النفس إنمّا هو التجرّد في الذات دون الفعل لافتقارها فعلاً إلی الجسم و الآلة، فحدّها: أنّها جوهر ملکوتيّ یستخدم البدن في حاجاته و هو حقیقة الإنسان و ذاته و الأعضاء و القوی آلاته التي یتوقّف فعله علیها و له أسماء مختلفة بحسب اختلاف الاعتبارات، فیسمّی (روحاً) لتوقّف حیاة البدن علیه و (عقلاً) لإدراکه المعقولات و (قلباً) لتقلبّه في الخواطر و قد تستعمل هذه الألفاظ في معان أخری تعرف بالقرائن. [11]
ترجمه عبارت:
آنچه دانستی از تجرّد نفس (از مادّه و مادیّات) تجرّد در ذات است نه از لحاظ فعل؛ چون نفس در مقام فعل به جسم و آلت و ابزار نیاز دارد (و خودش مستقلّاً نمیتواند کاری انجام دهد) پس تعریف نفس این است: نفس جوهر ملکوتی است که بدن را در حاجاتش به خدمت میگیرد (و گرنه بدون استفاده از بدن نمیتواند به خواستهاش برسد و خداوند متعال در کنار روح، بدن را خلق کرده است تا روح بتواند کارش را انجام دهد) و این نفس حقیقت انسان و ذات اوست و اندامها و قوا آلاتی هستند که فعل انسان بر آن متوقّف است و برای نفس اسمهای گوناگونی است به حسب اختلاف اعتبارات، پس یا به این نفس روح میگویند برای اینکه زنده بودن بدن بر این نفس متوقّف است و عقل نامیده میشود چون معقولات را درک میکند و قلب نامیده میشود چون نفس در خاطرات دگرگون میشود (نفس گاهی احساس غم گاهی شادی گاهی ترس و ... دارد در حالیکه شخص الآن یک جا نشسته است ولی با همین خاطرات حالش دگرگون میشود) و گاهی استعمال میشود این الفاظ (روح و عقل و قلب) در معانی دیگر که با قرائن شناخته میشود.
قوای چهارگانه انسان:
قوّه عاقله، قوّه غضب، قوّه شهوت و قوّه وهم. کارکرد و فایده اینها چیست؟ خداوند چرا اینها را قرار داده است با اینکه شهوت انسانها را اینقدر بیچاره میکند که به واسطه آن گناه میکنند یا غضب که این همه آثار منفی دارد؟ جواب میدهند که اینها فایده دارد، اگر تحت مدیریّت قوّه عاقله باشد مشکلی پیش نمیآید، همه گرفتاریها این است که قوّه غضب و شهوت خودسر میشود از قوّه عاقله تبعیّت نمیکند. کارکرد و شأن قوّه عاقله چیست؟ کارکردش ادراک حقائق امور است دست و پا که نمیتواند حقایق را درک کند بلکه باید قوّهای داشته باشیم تا حقایق هستی را درک کنیم، مطالب ماورای مادّه و طبیعت را با قوّه عاقله باید درک کرد. این قوّه عاقله را حیوانات ندارند برای همین است که معرفت و حیا و عفّت برای آنها وجود ندارد و تکلیف هم ندارند. اگر آنها هم قوّه عاقله داشتند تکلیف داشتند؛ برای همین است که انسان دیوانه تکلیفی ندارد چون یکی از شرایط تکلیف عقل است. و وظیفه دیگر قوّه عاقله این است که خیر و شر را تشخیص دهد برای همین است که انسان دیوانه خیر و شر را تشخیص نمیدهد یک مرتبه میبینید یک سنگی بر میدارد و انسانی را میکشد. کار دیگری که قوّه عاقله میکند امر به کارهای زیبا و نهی از صفات ناپسند است. عقل میگوید این کلامیکه داری میزنی بیادبی است بر زبان جاری نکن الفاظ اهانت آمیز به کار نبر. طوطی را اگر آموزش دهند که حرف بزند حرفهای خوب را میگوید چون ادراکی ندارد و اگر کسی حرفهای زشتی هم به او یاد دهد بدون ادراک بیان میکند. قوّه غضب کارش صدور افعال درندگان است از قبیل غضب و کینه و دشمنی و آزاردادن دیگران. قوّه شهوت صادر نمیشود از آن مگر افعال چهارپایان که شکمپرستی و شهوترانی جنسی است. چهارم که قوّه وهم است کارش این است که راه های مکر و حیله را بدست میآورد و برای رسیدن به اغراضی که دارد متوسّل به نیرنگ و فریب میشود.
و له قوی أربع: قوّة عقلیّة مَلَکیّة و قوّة غضبیّة سَبُعیّة و قوّة شهویّة بهیمیّة و قوّة وهمیّة شیطانیّة. و (الأولی) شأنها إدراك حقائق الأمور و التمییز بین الخیرات و الشرور و الأمر بالأفعال الجمیلة و النهي عن الصفات الذمیمة. و (الثانیة) موجبة لصدور أفعال السباع من الغضب و البغضاء و التوثّب علی الناس بأنواع الأذی. و (الثالثة) لا یصدر عنها إلّا أفعال البهائم من عبودیّة الفرج و البطن و الحرص علی الجماع و الأکل (الرابعة) شأنها استنباط وجوه المکر و الحیل، و التوصّل إلی الأغراض بالتلبیس و الخدع[12] .
ترجمه عبارت:
برای نفس نیروهای چهارگانه است: قوّه عاقله فرشتهگونه (این تعبیر برای این است که فرشتگان از عقول مجرّد از مادّه و مادیّات هستند خوردن و آشامیدن و شهوت در آنان نیست، چون عقل مجرّد هستند جز عبادت و بندگی از آنان صادر نمیشود) و قوّه غضبیّه درندهخویی (یعنی قوّه غضب باعث درندهخویی انسان میشود اگر بر انسان مسلّط شود) و قوّه شهویّه حیوانی (یعنی اگر قوّه شهوت بر انسان مسلّط شود به حیوانیّت تنزّل پیدا میکند) و قوّه وهمیّه شیطانی (کسی که همیشه در حال نیرنگ و فریب دیگران باشد). امّا قوّه عقلیّه شأن و کارش ادراک امور (شأن به معنای کار است ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ﴾[13] یعنی خداوند متعال هر روز کار دارد خداوند متعال فعّال است، نمیتوان گفت خداوند خلق کرده است و بعد کار را به خود مخلوقات واگذار کرده است، خیر خداوند فعّال است و در وجود خداوند خستگی راه ندارد) و تشخیصدادن بین خیرات و شرور و امر به کارهای زیبا و نهی از صفات ناپسند است. و قوّه غضب موجب صدور افعال درندگان است از قبیل غضب و کینه و دشمنی و آزاررساندن به مردم به انواع اذیّتها. و از قوّه شهوت جز کارهای چهارپایان صادر نمیشود که بیان باشد از عبودیّت و پرستش فرج و بطن و حرص بر جماع و خوردن (کاری به حلال و حرام و مال مردم بودن ندارند، انسانی که به حلال و حرام توجّه نمیکند به مرتبه حیوانات تنزّل کرده بلکه از آنها گمراهتر است ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً﴾[14] ؛ چون حیوان ملامت و سرزنش ندارد زیرا قوّه عاقله ندارد، گاو را ملامت کنی که چرا داخل باغ همسایه شدهای! صاحبش را ملامت میکنند نه خودش را) کار قوّه وهم به دستآوردن راههای مکر و حیله و رسیدن به اهداف و اغراض با نیرنگ و خدعه و فریب است (البتّه این قوا فایدههایی دارد اگر در مسیر درست قرار بگیرد، با همین قوّه تخیّل طرف اختراع میکند).
فایده قوای چهارگانه:
و الفائدة في وجود القوّة الشهویّة بقاء البدن الذي هو آلة تحصیل کمال النفس، و في وجود الغضبیّة أن یکسر سَورة الشهویّة و الشیطانیّة و یقهرهما عند انغمارهما في الخداع و الشهوات و إصرارهما علیهما؛ لأنّهما لتمرّدهما لا تطیعان العاقلة بسهولة، بخلاف الغضبیّة فإنّهما تطیعانها و تتأدّبان بتأدیبها بسهولة. و لذا قال أ فلاطون في صفة السبعیّة و البهیمیّة: «أمّا هذه أي السبعیّة فهي بمنزلة الذهب في اللین و الانعطاف و أمّا تلك أي البهیمیّة فهي بمنزلة الحدید في الکثافة و الامتناع».[15]
و فایده در وجود قوّه شهوت بقای بدن است که آلت و ابزار بدستآوردن کمال نفس است (میخواهد عبادت کند نماز بخواند روزه بگیرد بدن نیاز دارد، شهوت اینجا منظور شهوت جنسی نیست بلکه به معنای خواستن و میلداشتن است. و فایده در وجود قوّه غضب این است که حدّت و تندی و تیزی قوّه شهوت و قوّه توهّم را میشکند و بر آن دو غلبه میکند هنگام فرورفتن قوّه شهوت و واهمه در نیرنگزدن و شهوات و هنگام اصرار آن دو خدعهها و شهوتها؛ چون قوّه شهوانی و شیطانی به دلیل تمرّدشان به راحتی از قوّه عاقله اطاعت نمیکنند به خلاف قوّه غضب زیرا قوّه شهوت و واهمه از قوّه غضبیه اطاعت میکنند و با تأدیبکردن قوّه غضب به راحتی ادب میشوند. و برای همین است که افلاطون در وصف سبعیّت و بهیمیّت گفته است: امّا این سبعیّت (قوّه غضب) به منزله طلاست در نرمی و انعطاف و امّا آن بهیمیّت (شهوت) به منزله آهن است در سختی و انعطافناپذیری.