استاد رسول رسا
1402/11/05
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدّمات (دلیل تألیف کتاب و روش تدوین آن)/ شرح جامع السعادات/اخلاق نظری
موضوع: اخلاق نظری/ شرح جامع السعادات/ مقدّمات (دلیل تألیف کتاب و روش تدوین آن)
خداوند متعال در سوره مبارکه شمس میگوید: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[1] فلاح و رستگاری برای کسی است که تزکیه و تطهیر نفس داشته باشد و محروم کسی است که بخواهد نفس خودش را رها کرده و در صدد تزکیه و تهذیب آن نباشد و نفس خودش را به گناه آلوده کند. نکته مهمّی که هست این است که بحث تزکیه نفس اختصاص به علما و طلّاب ندارد، بلکه هر مسلمانی در هر شغل و جایگاهی باشد باید به دنبال علم اخلاق و مسائل اخلاقی باشد تا اینکه- إن شاء الله- زمینه فلاح و رستگاری برای او فراهم شود.
ثمّلا ریب في أنّ التزکیة موقوفة علی معرفة مهلکات الصفات و منجیاتها و العلم بأسبابها و معالجاتها و هذا هو الحکمة الحقّة التي مدح اللّه- تعالی- أهلها و لم یرخّص لأحد جهلها و هي الموجبة للحیاة الحقیقیّة و السعادة السرمدیّة و التارك لها علی شفا جرف الهلکات و ربّما أحرقته نیران الشهوات[2] .
ترجمه و شرح:
شکّی نیست که تزکیه و تطهیر نفس متوقّف است بر شناخت صفاتی که هلاککننده و صفاتی که نجاتدهنده هستند (روایت هم داریم «النّجاةُ مع الصِّدْقِ»[3] صدق باعث نجات است و مقابلش کذب است که انسان را هلاک میکند) و بر علم به اسباب و معالجات آنها (عوامل و موجبات صفات هلاککننده و نجاتدهنده را بشناسد و معالجات آن مهلکات را هم بشناسد. من چه کنم که این رذیله تکبّر و عدم صداقت و روحیّه ریاکاری که دارم بر طرف شود؟ و این علم به اسباب و منجیات، همان حکمت حقّهای است که خداوند متعال اهل آن را مدح کرده و جایز ندانسته برای هیچ کس جهل به آن حکمت حقّه را. و این حکمت حقّه موجب حیات و زندگی حقیقی و سعادت و نیکبختی جاودانی است (زندگی حقیقی و حیات انسانی را کسی دارد که این صفات هلاککننده و رذایل اخلاق را درمان کرده باشد. زندگی حقیقی اگر قرار باشد به خوردن و آشامیدن و مسکن باشد اینها را حیوانات هم دارند، در بعضی از زمینهها به مراتب از ما بهتر دارند، غذاهای بسیار گران قیمتتر از ما میخوردند ولی آنها زندگی حقیقی ندارند) و ترککننده این حکمت حقّه بر لبه پرتگاه هلاک قرار گرفته است (شفا یعنی لبه. اگر دنبال حکمت حقّه نباشد از انسانیّت ساقط میشود و به وادی حیوانیّت میرود؛ پس این طور نیست که بگوید من اعتقادات درستی دارم نماز هم میخوانم روزه هم میگیرم مسائل عبادی و باید و نبایدها را مراعات میکنم، هم اصول دین را اعتقاد دارم و عمل به فروع دین هم میکنم حالا اخلاق را رها میکنم و به آن کار ندارم. میگویند نه! این باعث هلاک میشود صرف اعتقادات کافی نیست؛ پس مسلمان واقعی کسی است که هم اعتقادات و هم عمل درست و هم اخلاق درست داشته باشد. اگر کسی بخواهد این حکمت حقّه را ترک کند یعنی دنبال معالجه این رذایل نباشد، هلاک میشود. یک مرتبه یک مؤمنی را میکشد و جهنّم را برای خودش میخرد. تمام کسانی که قتل کردهاند این طور نبوده که بی نماز و روزه باشند و اعتقاد نداشته باشند، بلکه به واسطه رذایل و اخلاق نادرستی که داشتند و در صدد درمان و علاجش نبودهاند، همان برای آنان شر شده است) و چه بسا میسوزاند آن تارک را آتش شهوات (یکی را غضبش میسوزاند یکی را شهوتش نابود میکند، کسی که قوّه غضب و شهوت را تحت مدیریّت قوّه عاقله و وحی در نیاورد و غضب و شهوتش رها باشد نابود میشود. اینها در وجود انسان نیاز است چون اگر غضب در وجود انسان نبود غیرت معنا نداشت، اگر قوّه شهوت نبود دیگر تولید مثل و ازدیاد نسل هم نبود، اینها اگر تحت مدیریّت عقل و وحی نباشند مذموم هستند و الّا اگر تحت مدیریّت عقل و وحی باشند و به جا استفاده شوند ممدوح هستند).
دلیل تألیف کتاب:
و قد کان السلف من الحکماء یبالغون في نشرها و تدوینها و جمعها و تبیینها، علی ما أدّت إلیه قوّة أنظارهم و أدرکوه بقرائحهم و أفکارهم. و لمــّا جاءت الشریعة النبویّة «علی صادعها ألف صلاة و تحیّة» حثّت علی تحسین الأخلاق و تهذیبها و بیّنت دقائقها و تفصیلها بحیث اضمحلّ في جنبها ما قرّره أساطین الحکمة و العرفان و غیرهم من أهل الملل و الأدیان، إلّا أنّه لمـّا کان ما ورد منها منتشراً في موارد مختلفة و متفرّقاً في مواضع متعدّدة، تعسّر أن یحیط به الجُلّ فلا بدّ من ضبطه في موضع واحد لیسهل تناوله للکل، فجمعتُ في هذا الکتاب خلاصة ما ورد من الشریعة الحقّة مع زبدة ما أورده أهل العرفان و الحکمة علی نهج تقرّ به أعین الطالبین و تسرّ به أفئدة الراغبین[4] .
ترجمه و شرح:
حکمای گذشته سعی بلیغی در نشر و تدوین و جمع و تبیین این حکمت حقّه میکردند، بر اساس آنچه نیروی فکر و رأی آنان به آن میرسید و بر اساس آنچه با استعداد و طبیعت و افکارشان درک میکردند. و چون شریعت نبوی آمد- که بر آشکارکننده آن شریعت نبویّ هزار درود و تحیّت- بر نیکوکردن اخلاق و تهذیب و پرورش و تطهیر آن ترغیب و امر فرمود و دقائق اخلاق و تفصیل آن را بیان کرد به گونهای که در کنار آن تبیین دقایق، آن چه که اسطوانهها و بزرگان حکمت و عرفان از هل ملّتها و ادیان و آیینها گفته بودند از بین رفت (آنها خوب بودند امّا در برابر شریعت نبوی قطره بود در برابر دریا و اصلاً مضمحل شد و قابل مقایسه با چیزی که شریعت نبوی آورده است نبود و نیست) الّا اینکه آنچه از آن شریعت نبوی وارد شده است در موارد گوناگون پراکنده و در جاهای متعدّد متفرّق بوده و میسّر نبود که همگان به آنچه وارد شده است احاطه پیدا کنند (این باید تدوین شود نظم خاصّی پیدا کند که برای همه قابل استفاده باشد) پس ناچار شدیم آن چه از شریعت نبوی وارد شده است در یک جا ثبت و ضبط کنیم تا دسترسی به آن برای همه آسان باشد. پس خلاصه آن چه از شریعت حقّه وارد شده با گزیده آن چه اهل عرفان و حکمت وارد کردهاند، در این کتاب جمع کردم، به روشی که باعث چشمروشنی طالبان علم اخلاق و خوشحالی دل مشتاقان باشد.
مباحث مقدّماتی[5] :
ونذکر أوّلاً بعض المقدّمات النافعة في المطلوب ثمّ نشیر إلی أقسام الأخلاق و مبادئها من القوی و نضبطها بأجناسها و أنواعها و نتائجها و ثمراتها ثمّ إلی المعالجة الکلّیّة لذمائم الأخلاق و الجزئیّة لکلّ خُلُق[6] مذموم، ممّا له اسم مشهور و ما ینشأ عنه من الأفعال المذمومة و في تلوه نذکر ضدّه المحمود و ما یدلّ علی فضله عقلاً و نقلاً؛ لأنّ العلم بفضیلة کلّ خلق و المداومة علی آثاره أقوی علاج لإزالة ضدّه
روش مؤلّف در ترتیب مطالب:
و لا نتابع القوم من تقدیم الرذائل بأسرها علی الفضائل، بل نذکر أوّلاً ما یتعلّق بالقوّة العقلیّة من الفضائل و الرذائل علی النحو المذکور، ثمّ ما یتعلّق بالغضبیّة، ثمّ ما یتعلّق بالشهویّة، ثمّ ما یتعلّق باثنتین منها أو ثلاث؛ لأنّ ذلك أدخل في ضبط الأخلاق و معرفة أضدادها و العلم بمبادئها و أجناسها و هو من أهمّ الأمور لطالبي هذا الفن. و ما تعرّضت لتدبیر المنزل و سیاسة المدن؛ لأنّ غرضنا في هذا الکتاب إنّما هو مجرّد إصلاح النفس و تهذیب الأخلاق و سمّیته «بجامع السعادات» و رتّبته علی ثلاثة أبواب[7] .
ابتدا بعضی از مقدّماتی که در مطلوب و مقصود فایده دارد ذکر میکنیم و سپس به اقسام اخلاق و مبادی و اصول آن اخلاق اشاره میکنیم که بیان از قوای نفسانی باشد و اقسام اخلاق و مبادی را با اجناس و انواع و نتایج و ثمراتشان را ثبت و ضبط میکنیم. سپس هم نسبت به معالجه کلّی و عمومی برای اخلاق مذموم ارائه راه میکنیم و هم نسبت به معالجه جزئی و خصوصی برای هر خلقی که مذموم و ناپسند است. از چیزهایی که برای آن اسم مشهوری است (مثل کذب و تکبّر و عجب و ریا و ...) و هم افعال مذموم که خلق مذموم از آن ناشی میشود (مثلاً شخصی خودروی خود را مقابل منزل کسی قرار میدهد که منشأش تکبّر است و الّا اگر متکبّر نباشد و متواضع باشد هرگز این کار را نمیکند، دهها کوچه میگردد ولی جلوی منزل دیگری که شرعاً و قانوناً حرام است توقّف نمیکند. چون بعضی از مباحث هم فقهی است و هم اخلاقی، هم حرام است و هم غیر اخلاقی است ولی بعضی موارد هست که حرامی مرتکب نشده است بلکه کار غیر اخلاقی انجام داده است مثلاً انسان متواضعی نیست و به کسی سلام نمیکند، صرف سلام نکردن گناه که نیست امّا خلاف اخلاق و نشانه تکبّر و ناپسند و زشت است. بر خلاف جواب سلام که اگر ندهد هم نشانه تکبّرش هست و هم حرام است. ایشان میگویند هم افعالی که ناشی از این اخلاق ذمیمه است مورد بررسی قرار میدهیم) و در کنارش محمود و پسندیده آن را ذکر میکنیم، (اگر میگوییم «صدق»، «کذب» را هم میگوییم ، اگر میگوییم «تکبّر»، «تواضع» را هم میگوییم و همه ابعاد این مسائل را بیان میکنیم هم در فضایل اخلاق هم در رذایل اخلاق) و ذکر میکنیم آنچه بر فضل و خوبی آن خلق پسندیده عقلاً و نقلاً دلالت میکند (به چه دلیل میگویید فلان اخلاق پسندیده است؟ تمام دلایل را میگوییم و صرف ادّعا نیست. چون متأسّفانه جامعه وقتی ارزشهایش تغییر میکند یک عدّه در تلاش هستند که خلق و خوی پسندیده را بد جلوه دهند و خلق مذموم را خوب جلوه دهند. در نتیجه طرف دلیل میخواهد که به چه دلیل فلان خلق و خو ممدوح و فلان خلق و خو ناپسند است؟) و اینکه دلایل عقلی و نقلی را بیان میکنیم برای این است که علم به فضیلت و خوبی هر خلقی و مداومت بر آثار آن خلق، قویترین علاج و درمان برای زایل کردن ضدّ آن خلق است (وقتی دلایل آن خلق پسندیده را بفهمید، میتوانید به کمک آنها ضدّش را که خلق و خوی مذموم است، زایل کنید).
ما از علمای اخلاق در اینکه رذایل را به تمامیاش تبیین کرده و بعد فضایل را میگفتند تبعیّت نمیکنیم، بلکه ابتدا آن چه از فضایل و رذایل که به قوّه عقلیّه تعلّق دارد به نحو مذکور ذکر میکنیم و بعد آنچه به قوّه غضب تعلّق دارد و سپس آنچه به نیروی شهوت تعلّق دارد، سپس آنچه به دو یا سه تا از آن قوا تعلّق دارد ذکر میکنیم (بعضاً بصورت معجون بررسی میشود، بعضی چیزها هست که قوّه شهوت و غضب با هم عجین شده است) زیرا این روش مذکور در حفظ و ضبط و تدوین اخلاق و شناخت اضداد آن اخلاق و در علم به مبادی و اصول آن اخلاق و اجناس آن اخلاق، مناسبتر است و این روش از مهمترین امور برای طالبان فنّ اخلاق است (غالباً فن در امور صنعتی به کار میرود، بله از این جهت که اخلاق علمی کاربردی است به آن فن اطلاق کردهاند، چون کابرد باطنی و معنوی دارد). و برای تدبیر منزل و سیاست مدن متعرّض نشدم (اینکه در خانه و شهرداری و کشورداری چه سیاستی داشته باشیم که همان بحث مدیریّت است، از بخشهای حکمت عملی است[8] ) چون هدف ما در این کتاب صرف اصلاح نفس و تطهیر اخلاق است و این کتاب را به جامع السعادات نام گذاشتم و به سه باب آن را مرتّب کردم.
باب اوّل و فهرست اجمالی آن:
الباب الأوّل في المقدّمات
إشارة[9]
إنقسام حقیقة الإنسان و حالاته بالاعتبار- تجرّد النفس و بقاؤها- إلتذاذ النفس و تألّمها- فضائل الأخلاق و رذائلها- الأخلاق الذمیمة تحجب عن المعارف- حصول الملکات بتضاعف الأعمال- العمل نفس الجزاء- القول بتجسّد الأعمال و الملکات- المضادّة بین الدنیا و الآخرة- للجبلّة و المزاج دخل في جودة الملکات و رداءتها- حقیقة الخلق و ماهیّة الملائکة- الأقوال في تبدّل الأخلاق و الملکات- شرف علم الأخلاق- تعریف النفس و أسامیها باختلاف الاعتبارات- في الإشارة إلی اعتبار مدافعة القوی الأربع- إنقهار النفس بتسخیر القوّة العالیة- إختلاف الصفات یوجب اختلاف النفوس- إئتلاف حقیقة الإنسان من الجهات المتقابلة- حقیقة الخیر و السعادة- و الجمع بین الأقوال المختلفة فیها- شرائط حصول السعادة- غایة ما یمکن الوصول إلیه من السعادة- تقسیم اللذّات و الآلام- اللذّة في الحقیقة هي العقلیّة دون الحسّیّة- إیقاظ فیه موعظة و نصیحة- التنبیه علی أنّ الفائت لا یتدارك[10] .
تقسیم حقیقت انسان و حالات اعتباری او- تجرّد نفس و بقای نفلذّتبردن نفس و درد و رنج کشیدن آن- فضایل و رذایل اخلاق- اخلاق ذمیمه از معارف میپوشاند (یعنی مانع دستیابی انسان به حقایق میشود، شخص نمیتواند خیلی از معارف را درک کند. یک کسی میبینید به راحتی چیزی را درک میکند و هضم میکند ولی دیگری متوجّه نمیشود) حصول ملکات با تکرار اعمال است (مثلاً اعمالی ناشی از تواضع را تکرار میکند، به همه سلام میدهد هر جا شده است مینشیند، این اعمال خوب را تکرار میکند وقتی تکرار کرد ملکات برای او حاصل میشود) عمل همان جزاست- قول به تجسّم اعمال و ملکات- تضادّ بین دنیا و آخرت- برای فطرت و طبیعت و مزاج و سرشت دخالت و نقش است در نیکوگشتن ملکات و تباه و بدشدن آن - حقیقت مخلوقات و ماهیّت ملائکه- اقوال و گفتارهایی در تبدیل اخلاق و ملکات- شرافت و فضیلت علم اخلاق- تعریف نفس و نامهای نفس به اختلاف اعتبارات (نفس امّاره و لوّامه و مطمئنّه و...)- در اشاره به معتبربودن مدافعه قوای چهارگانه (عقل و شهوت و غضب و وهم، قوه عاقله و شهویه و غضبیه و متخیّله، اینها حالت تدافعی دارند) مقهورشدن نفس با تسخیر و تسلّط قوّه عالی- اختلاف صفات موجب اختلاف نفوس میشود (چرا انسانها با هم متفاوت هستند دو برادر با هم متفاوت هستند، این اختلاف صفات باعث اختلاف نفوس انسانها میشود)- تشکیل شدن و ترکیب و تألیف حقیقت انسان از جهات متقابل و متضاد (اگر این جهات متضادّه در انسان نباشد امتحان و تهذیب نفس معنا ندارد)- حقیقت خیر و سعادت- جمع بین اقوال مختلف در حقیقت خیر و سعادت- شرایط حاصلشدن سعادت- مرتبه آخر و نهایت سعادت چیست- تقسیم لذّتها و درد و رنجها- لذّت در حقیقت، عقلی است نه حسّی (لذّت حقیقی منحصر در لذّت عقلانی است. اگر به فقیری 20 سال پیش کمک کردهاید و مشکلش را حل کردهاید، شب گذشته هم غذایی خوردهاید، کدام لذّت هنوز باقی مانده است؟ آن لذّتی که 20 سال پیش بوده است. اینقدر لذّتش باقی است که به قیامت هم میرسد، که شاعر میگوید: «اگر لذّت ترک لذّت بدانی دگر لذّت نفس لذّت ندانی» بعضیها هستند به جایی میرسند که برای آنان مهم نیست چه میخورند، آنچه برای آنان اهمیّت دارد این است که حلال و پاک باشد، ولی اینکه حالا چه باشد اهمیّتی برایش ندارد. مثلاً خانمش به او میگوید من مشکل داشتم و شام درست نکردم، ناراحت نمیشود. ولی انسانهایی که دنبال لذّتهای نفسانی هستند برای همین مسأله زندگیشان را هم به هم میریزند. بعضی موارد شده است که طرف کارش سنگین است و یکی دو تا تخم مرغ کفافش نمیکند، زنگ میزند و غذای از بیرون سفارش میدهد ولی درگیری ایجاد نمیکند)- هشداری که در آن موعظه است- آگاهی بر اینکه فوتشده و از دسترفته دیگر جبران نمیشود (البتّه بعضی از چیزها قابل جبران است مثل نماز قضا، ولی آثاری که بر نماز در وقت بار است بر این نماز دیگر بار نیست و متفاوت است).