1404/08/21
بسم الله الرحمن الرحیم
روایت تحف/مقدمه /المكاسب المحرمة

موضوع: المكاسب المحرمة/مقدمه /روایت تحف
حدیث اخلاقی
روایت امروز، حکمت 58 نهج البلاغه است که البته در برخی از چاپها شماره متفاوتی دارد. میفرماید: اللِّسَانُ سَبُعٌ إِنْ خُلِّيَ عَنْهُ عَقَر[1] . زبان درندهای است که اگر رها شود، میگزد. بحث زبان، بسیار مهم است آنقدر که برخی از گناهان بزرگ از آن تولید میشوند. تعداد گناهان زبان را از بیست عدد تا دویست عدد شمردهاند.
امیر المومنین در نهج البلاغه در خطبه متقین، خطبه 184، در بحث فضائل متقین، اولین ویژگی را اینطور میفرماید: فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَاب[2] . در اولین ویژگی به بحث نطق و منطق و سخن گفتنِ متقین میپردازد که سخن آنها صواب است و سپس به بیان ویژگیهای دیگر میپردازد؛ وَ مَلبَسُهُمُ الِاقتِصَادُ وَ مَشیُهُمُ التّوَاضُعُ غَضّوا أَبصَارَهُم عَمّا حَرّمَ اللّهُ عَلَیهِم وَ وَقَفُوا أَسمَاعَهُم عَلَی العِلمِ النّافِعِ لَهُم. در این خطبه، به نعمتهای مختلف خداوند به انسان اشاره میکند اما ابتدا نعمت زبان را ذکر میکنند. اساسا حقیقت خلقت انسان به خلقت بیان او است که خداوند میفرماید: ﴿خَلَقَ الْإِنسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَيَانَ﴾[3] بدون استفاده از واو عاطفه.
حضرت امیر در وصیت خود به محمد بن حنفیه نیز در مورد کلام و زبان سفارش کردهاند؛ الْکَلاَمُ فِی وَثَاقِکَ مَا لَمْ تَتَکَلَّمْ بِهِ فَإِذَا تَکَلَّمْتَ بِهِ صِرْتَ فِی وَثَاقِهِ فَاخْزُنْ لِسَانَکَ.[4] زبان تا زمانی که سخن نگفتهاید، در بند شما است و وقتی که سخن گفتید، شما در بند زبان هستید. پس زبانت را حفظ کن. فَإِنَّ اللِّسَانَ كَلْبٌ عَقُورٌ فَإِنْ أَنْتَ خَلَّيْتَهُ عَقَر[5] ؛ چون زبان، سگ هاری است (این بیان در بسیاری از کلمات معصومین وجود دارد) که اگر او را رها کنی، میگزد.
در کتاب اختصاصِ شیخ مفید از امام صادق نقل شده است که امیر المومنین در وصیت خود به جناب محمد بن حنفیه میفرماید: وَ اعْلَمْ أَنَّ اللِّسَانَ كَلْبٌ عَقُورٌ إِنْ خَلَّيْتَهُ عَقَرَ وَ رُبَّ كَلِمَةٍ سَلَبَتْ نِعْمَةً فَاخْزُنْ لِسَانَكَ كَمَا تَخْزُنُ ذَهَبَكَ وَ وَرِقَكَ.[6] گاهی یک کلمه، غرب و شرق عالَم را بر هم میریزد و گاهی یک کلمه غرب و شرق عالم را آشتی میدهد. لذا مالک شدن بر زبان بسیار مهم است. موارد متعددی پیش آمده است که نسبت به برخی افراد گفتند آنها مالک زبان خود نیستند و هرچه بر زبانشان بیاید، مطرح میکنند.
امیر المومنین در جای دیگری میفرماید اگر کسی مراقب زبانش نباشد، خطاهایش زیاد میشود و عذاب او حاضر است. مَنْ لَمْ يَحْسُبْ كَلَامَهُ مِنْ عَمَلِهِ كَثُرَتْ خَطَايَاهُ وَ حَضَرَ عَذَابُهُ.[7]
پیماننامهای که خدای متعال از بنی اسرائیل گرفته است، مشتمل بر پنج پیمان است. در آیه 83 سوره بقره مطرح شده است. اهل منبر میتوانند از این آیات بحث کنند و روی آنها مانور دهند و قصههای زیادی در مورد این آیات وجود دارد. ﴿وَ إِذْ أَخَذْنا ميثاقَ بَني إِسْرائيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ ذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾[8] ؛ در جای دیگر میفرماید قولا سدیدا و قولا لیّنا. قول نرم بسیار اثرگذار است. سپس میفرماید: ﴿وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَليلاً مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُون﴾. بنابراین آیه میفرماید با مردم درست و با ملاطفت برخورد کنید.
شخصی که استادِ تجوید بود، در جلسهای حاضر شده بود که اشکالاتی را بر او وارد کردند و نتوانست جواب دهد. بعدا مطالعه کرد و تلاش کرد تا بتواند در جلسهای اشکال کننده را محکوم کند. از این جهت خوشحال بود. لذا ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ یک قاعده طلائی است. قاعده طلائی به قاعدهای گفته میشود که به هر نحله و ملتی داده شود، آن را میپذیرند. از جمله این قواعد، همین قاعده است. اهل بیت نیز همین را از ما خواستهاند. اساسا زبان، کلب عقور است که نباید رها شود و در غیر این صورت، نیش میزند. باید از آن مراقبت شود تا حرف درست از آن صادر شود.
امام صادق میفرماید: كونوا زينا لنا و لا تكونوا شينا علينا.[9] سپس میفرماید: قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ احْفَظُوا أَلْسِنَتَكُمْ وَ كُفُّوهَا عَنِ الْفُضُولِ وَ قُبْحِ الْقَوْلِ. زبان خود را حفظ کنید. یکی از تفاوتهای عاقل و منافق در همین است که عاقل ابتدا فکر میکند و سپس حرف میزند لذا کمتر پشیمان میشود اما احمق ابتدا حرف میزند و سپس فکر میکند. در برخی موارد اصلا لازم نیست که انسان حرف بزند و سکوت بهتر است. کسی که عقلش کامل شود، کمتر حرف میزند، إِذَا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْكَلَام[10] . لازم نیست انسان هرچه را میداند بیان کند. خصوصا نسبت به چیزهایی که نمیداند باید سکوت کند.
بنده چون با نظرات غربیان آشنایی دارم، ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ را قاعده طلائی میدانم. غربیان نیز به دنبال قواعد طلائی هستند. این گونه قواعد طلائی در آیات و روایات ما به وفور یافت میشود. در سال 1376 در دانشگاه قم بودم و یکی از دوستان ما میگفت اگر ما به یک آیه عمل کنیم، مشکلات شخصیتی ما به لحاظ فردی و اجتماعی حل خواهد شد و آن آیه 36 سوره اسراء است که میفرماید: ﴿وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾[11] . امیدوار هستیم که خدای متعال به ما توفیق دهد تا ادب زبان و گفتار را داشته باشیم خصوصا ما طلاب باید در رابطه با این مسئله بسیار مراقب باشیم. باید به جایی برسیم که حرف ما برای دیگران سند باشد.
روایت تحف
مروری بر مباحث گذشته
بحث در رابطه با طرق تصحیح سند روایت تحف بود. سومین طریق را مطرح کردیم و به مبنایی رسیدیم که برخی از بزرگان مثل مرحوم آقای فاضل داشتند. گفتند باید بین موارد اسناد جزمی و اسناد غیر جزمی تفصیل داد. در برخی از روایات، برخی از راویان در سند ذکر نشدهاند اما در عین حال، صاحب کتاب، به صورت جزمی اسناد میدهد و از تعبیر «قال» استفاده میکند. این بحث در مورد مرسلات شیخ صدوق مطرح است و مرحوم آقای فاضل میفرماید معامله ما با روایات تحف، همان معاملهای است که با مرسلات صدوق داریم لذا اگر از تعبیر «قال» استفاده شود، روایت را میپذیریم. در مورد این روایت از تحف، در برخی از نقلها از تعبیر «قال» استفاده شده است. البته در برخی از کتب نیز به جای «قال» از «روی» استفاده شده است.
گفتیم که در مورد مرسلات صدوق، سه نظریه وجود دارد: برخی مطلقا مرسلات صدوق را نپذیرفتهاند و آنها را حجت نمیدانند چه با «قال» اسناد داده شوند و چه با «روی» مثل مرحوم خوئی. برخی مثل مرحوم امام قائل به تفصیل شدند و اسناد قطعی را پذیرفتند. مرحوم آقای فاضل نیز همین نظریه را پذیرفتند.
بررسی طریق سوم در تصحیح سند روایت تحف
نظر حق در مورد مرسلات صدوق
بنای ما در اینجا بر بحث تفصیلی و مستوفا درباره اعتبار مرسلات صدوق نیست و شاید در آینده به تفصیل بیشتر به این بحث بپردازیم اما تا الان قول به تفصیل را پذیرفتهایم لذا مرسلات صدوق را در موارد اسناد جزمی، حجت و معتبر میدانیم چون راوی این روایات، شیخ صدوق است و چنین اشخاصی کلامی را بدون دلیل معتبر به امام نسبت نمیدهند. گاهی بسیار حساس میشویم تا مبادا کلامی را به اشتباه به خدا و معصومین نسبت دهیم و از طرف دیگر نباید راه را در حدّی ببندیم که بسیاری از روایات را از دست بدهیم. در بحث احکام فقهی باید دست به دامان اهل بیت شویم چون مخاطبان واقعی قرآن و شریعت، این بزرگواران هستند. طبق برخی از مبانی مثل مبنای اول، باید بسیاری از کتب روایی و میراث اهل بیت را کنار بگذارید.
وجه ذکر نشدن کتاب تحف در کتب رجالی
در رابطه با ابن شعبه و کتاب او، گفته شده است که کتاب تحف در فهرست کتب روایی نام برده نشده است و درباره شخصیت ابن شعبه مطلبی ذکر نشده است. توضیح دادیم که وجه نپرداختن به شخصیت ابن شعبه در کتب رجالی آن است که مبنای رجالیون در کتب رجالی، پرداختن به شخصیتهایی است کتب حدیثی و فقهی داشتهاند تا در مقابل کسانی بایستند که میگفتند شیعه کتاب حدیثی و فقهی ندارد. البته شخصیتهای واجد کتب تفسیری را نیز ذکر کردهاند. اما صاحبان بحثهای اخلاقی اصلا مطرح نبودهاند.
کتاب تحف نیز در مجموع یک کتاب اخلاقی است و شما حتما با این کتاب مأنوس هستید. یکی از آقایان میفرمودند این کتاب باید جزء کتب بالینی باشد. کتابِ بسیار ارزشمندی است. نظم و تبویب خاصی در این کتاب وجود دارد. بنا بر ذکر کردن تمام کتب شخصیتهای مختلف در کتب رجالی نبوده است و شاید به همین جهت نامی از این کتاب در کتب کشی و نجاشی به میان نیامده است.
افزون بر این، شخصیتهایی که در مورد کتاب تحف و ابن شعبه، مطالبی را بیان کردهاند و ایشان را ستودهاند، شخصیتهای بزرگی بودهاند مثل علامه مجلسی و صاحب وسائل و... که به حدود ده نفر میرسند. این مطالب نیز نباید نادیده گرفته شود. البته ما نمیگوییم که مرسلات ابن شعبه مثل مرسلات شیخ صدوق هستند و متفطن به تفاوتها میان این دو دسته از مرسلات هستیم و میدانیم که شیخ وسائط را در مشیخه ذکر کرده است. ما در مباحث آینده شاید به نتیجهای برسیم که بر اساسِ آن، نمیتوان این روایت را کنار گذاشت.
خلاصه مطالب مذکور در طریق سوم آن است که طریق سوم، راه و بیانِ غیر دقیقی نیست و به راحتی نمیتوان این وجه و طریق را ردّ کرد.
سوال: اسناد جزمی، اعم از دریافت حسیِ روایت است و ما برای فتوا دادن بر اساس یک روایت، نیاز داریم به دریافت حسیِ روایت. علاوه بر این ممکن است این اسناد جزمی مبتنی بر مبنای اجتهادی اسناد دهنده باشد.
جواب: بله همینطور است. باید در بحث مبنا باید تجدید نظری درباره حسّ و کالحس و امثال آن داشته باشیم. توجه به اختلاف مبانی داریم و میدانیم که اگر این مبنا پذیرفته شود که دریافتِ حسی لازم است، اشکال وارد خواهد بود. لکن ما یکی از راههای تصحیح سند روایات را مضامین روایات میدانیم. مضامین برخی از روایات، آنقدر عمیق است که نمیتواند از غیر معصوم صادر شود.
طریق چهارم در تصحیح سندیِ روایت تحف و بررسی آن
راه دیگری برای تصحیح سند روایت ذکر شده است و آن استفاده از شهرت میباشد. یعنی اگرچه قبول داریم که روایت مذکور، مرسله است اما شهرت در مورد آن وجود دارد و این شهرت جابر ضعف سند است.
در اینجا باید چند مطلب را مورد توجه قرار دهیم. اولا دو نوع شهرت داریم: شهرت روایی و شهرت فتوایی. مراد از شهرت در اینجا، شهرت فتوایی است نه روایی. البته شهرت روایی را نیز از مرجحات سندی قرار میدهند اما شهرتی که جابر ضعف سند است، شهرت فتوایی میباشد. شهرت فتوایی بر دو قسم است: شهرت عملی و شهرت فتوایی به معنای خاص. شهرت عملی آن است که مشهور فقها به روایتی عمل کنند و بر طبق آن فتوا دهند. اگر این شهرت اثبات شود، جابر ضعف سند خواهد بود. شهرت فتوایی به معنای خاص، اشتهارِ فتوایی منطبق بر محتوای روایت است در حالی که استناد فقها در آن فتوا به آن روایت، معلوم نیست یا عدم استناد فقها به آن روایت، معلوم است. آیا چنین شهرتی حجیت دارد؟ آیا این شهرت جابر ضعف سندی است؟ محل اختلاف و بحث است.
برخی از بزرگان مثل مرحوم آقای خوئی میفرمایند شهرت هیچ حجیتی ندارد مطلقا؛ چه شهرت قدمایی و چه شهرت متأخرین. برخی از بزرگان با این وجود که حجیت شهرت را نمیپذیرند، در عین حال، در برخی از مباحث فقهی نمیتوانند از شهرت بگذرند و آن را کنار بگذارند. ما بحث مفصلی در رابطه با طهارت داشتیم و همه ادله ذکر شد اعم از ادله موافقین و مخالفین. مرحوم خوئی میفرماید ادلهی طهارت، اکثر عددا و اقوی دلالتا هستند و روایت دال بر نجاست، کمتر و دارای دلالت ضعیفتری هستند اما در عین حال، مرحوم خوئی از مشهور بودن قول به نجاست اهل کتاب نتوانستند بگذرند و لذا احتیاطِ واجب را در اجتناب از اهل کتاب یا تمام کفار دانستند.
دسته دیگری از فقها اگرچه قائل به حجیت شهرت هستند اما آن را مختص به شهرت متقدمین میدانند. مرحوم آقای بروجردی همین نظریه را پذیرفتهاند. بسیاری از آقایان نیز بر همین نظر هستند و میگویند شهرت قدمایی حجت است. میگویند سبکِ کتبِ فقهی قدما، معمولاً سبکِ فقه مأثور است یعنی در کتب فقهی آنها، مضمون روایت یا عین روایت ذکر شده است. ما نظرات مرحوم شیخ صدوق در کتاب طهارت را مطرح کردیم و نشان دادیم که این عبارات، عین روایات هستند. این دسته از قائلان، گفتهاند فتوای قدما در کتب فقهی خود، مأثور است لذا نمیتوانیم به راحتی از کتاب شهرت فتوایی در بین قدما بگذریم. پس شهرت فتوایی در بین قدما حجیت دارد اما متأخرین در کتب خود، فروعات زیادی را مطرح کردهاند مثل شرایع که حدود چهار هزار فرع فقهی را ذکر کرده است و لذا شهرت متأخرین معتبر نیست.
بحثی که باید به آن بپردازیم در همین است که اگر روایت مذکور از تحف را مشهور بدانیم، آیا میتوانیم شهرت آن را جابر ضعف سندی آن بدانیم؟ دو بحث در اینجا در پیش داریم: یک بحث صغروی و یک بحث کبروی. بحث صغروی در این است که آیا این روایت، شهرت دارد و آیا کتاب تحف، شهرت دارد؟ بحث کبروی در این است که اگر شهرت وجود داشته باشد، آیا حجیت دارد؟ برخی از بزرگان اولا شهرت قدمایی را در اینجا انکار کردهاند و ثانیا بر فرض وجود شهرت، حجیت آن را انکار کردهاند و لذا سند این روایت را غیر معتبر دانستهاند. در جلسه بعد به این بحث میپردازیم. و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.