1404/07/07
بسم الله الرحمن الرحیم
ادوار فقه شیعه/مقدمه /المكاسب المحرمة
محتويات
1- ادوار فقه شیعه1.1- مروری بر مباحث گذشته
1.2- نوع رابطه مردم با عالمان دین
1.3- سیرِ بحث
2- شیخ اعظم انصاری
2.1- تولد و وفات
2.2- دوران جوانی
2.3- اساتید و اجازات

موضوع: المكاسب المحرمة/مقدمه /ادوار فقه شیعه
1- ادوار فقه شیعه
1.1- مروری بر مباحث گذشته
مرور: بحث ما درباره ادوار فقه بود و در این زمینه چهار قول را ذکر کردیم و به یک جمعبندی رسیدیم. اشارهای به جمعبندی خواهیم داشت و سپس نکتهای را از این جمعبندی استفاده میکنیم.
ما گفتیم که میتوانیم ادوار فقه شیعه را هشت دوره بدانیم. در جلسه اول گفتیم که این تقسیم، بیشتر سلیقهای است و بحث اجتهادی و فنّی و مبتنی بر مبانی اصولی نیست.
دوره اول، دوره تشریع است که از عصر پیامبر اکرم تا سال 260 میباشد یعنی تمام مقام عصمت را یک دوره دانستیم و گفتیم که برخی دوره پیامبر را از سایر معصومان تفکیک کردهاند. ما عرض کردیم که در این دوران اجتهاد مصطلحی وجود نداشته است. بله گاهی امام امر میکرد که بروید بنشینید و فتوا دهید لکن همه قول امام و پیامبر را ذکر میکردند و هدف این بوده است که قول معصوم در اقصی نقاط عالم بیان شود.
دوره دوم، دوره تدوین حدیث یعنی مرحله دسته بندی و تبویب است که فقه را به نوعی با احادیث دسته بندی میکردند که از غیبت صغری تا زمان شیخ طوسی ره بوده است. آیت الله سبحانی، عصر تدوین و اجتهاد را یکسان دانستند لذا شیخ طوسی را نیز داخل در این دوره قرار دادند. به نظر ما باید این تفکیک صورت گیرد و قبلا توضیح دادیم.
دوره سوم، دوره اجتهاد است که شاید بتوانیم این دوره را اولین دورهی تطوّر در فقه بدانیم. در این مرحله، مسائل فقه، از راه تفریع و تطبیق گسترش پیدا کردند. این دوره مربوط به عصر شیخ طوسی است.
دوره چهارم، دوره رکود و به تعبیر برخی، دوره جمود و دوره تقلید است. «و سموّه بالمقلّدة» در این عصر بیشتر تقلید وجود داشت و نظر و حرف جدید و مشرب جدیدی وجود نداشت و حتی در بعضی موارد، عین عبارات سابقین به کار برده میشد.
دوره پنجم، دوره تحوّل دوم و دوره تجدید حیات فقهی است که برخی از آن به دوره استدلال تعبیر کردهاند و این تعبیر خوبی است. این دوره از زمان ابن ادریس تا محقق حلی میباشد. برخی این عصر را تا مرحوم بهبهانی مستمر دانستهاند اما به نظر ما باید تفکیکی صورت گیرد چون محقق حلی و علامه حلی، صاحب مدرسه و مکتب بودند و تحوّل عمیقی در این دوره رخ داده است که مرحلهی گسترش استدلال و تنقیح بوده است. از سوی دیگر، میتوان این دوره را تا زمان مرحوم بهبهانی، صرفا یک دوره دانست چون زمان ابن ادریس تا مرحوم بهبهانی را عصر استدلال و تنقیح و گسترش استدلال دانستهاند و این ویژگی در تمام این زمان ادامه داشته است. در هر صورت به نظر ما با توجه به محقق و کار بزرگ ایشان، باید تفکیکی صورت گیرد و شما میدانید که فقها از محقق به بعد، متأخرین خوانده میشوند.
دوره ششم، دوره رشد و نموّ فقه و دوره سوم تحوّل و تطوّر است. این دوره از زمان محقق حلی تا عصر مرحوم بهبهانی است.
دوره هفتم، دوره تحوّل و تطوّر چهارم است که از استاد کلّ، مرحوم بهبهانی آغاز میشود که مبارزه علمی مهمی با اخباریگری داشتند. این زمان، یک دوره است و مفصّل باید به آن پرداخته شود.
سوال: اخباریگری بیشتر در عراق مطرح بود یا در ایران؟
جواب: بیشتر در عراق نمود داشته است. ممکن است به واسطه حضور برخی از شخصیتها در ایران، این جریان در ایران نیز خود را نشان داده باشد. البته این مسئله نیاز به دقت بیشتری دارد.
دوره هشتم، از زمان شیخ انصاری تا زمان حاضر است. این دوره، تدقیق در ابحاث فقهی است.
برخی دوره دیگری را نیز افزودهاند به نام دوره تلخیص که مربوط به عصر آخوند خراسانی است. به نظر ما تفکیک این دوره از دوره سابق مناسب نیست. مرحوم آخوند، از شاگردان شیخ انصاری بوده است و این مطلب در کتب تراجم ذکر شده است.
1.2- نوع رابطه مردم با عالمان دین
نکته: جا دارد به نکتهای توجه کنیم. شما میدانید که در دوران غیبت صغری و شیخ طوسی و دوران رکود و محقق حلی تا زمان مرحوم بهبهانی از تعبیر «مرجعیت» استفاده نمیشد. تعبیر «مرجع» و «مرجع عام» در زمان صاحب جواهر و اواخر به کار برده شد. وقتی که صاحب جواهر، کرسی مطلق تدریس را در نجف عهدهدار شد، در زمان شیخ انصاری این تعبیر متداول شد؛ خصوصا با توجه به بحثی که جناب شیخ در مورد تقلید از اعلم مطرح کردند. بحث تقلید از اعلم از همان زمان مطرح شده بود. بر همین اساس میتوان مقالهای را در رابطه با «نوع رابطه مردم با عالمان دین» نگاشت.
در زمان معصومان، مرجع بالاصاله پیامبر و معصومان بودند و اینطور نبوده است که از معصوم، دلیل فقاهتی و اجتهادی بخواهند. نزد معصوم حاضر میشدند و سوالات خود را مطرح میکردند لذا در نهج البلاغه آمده است که امیر المومنین ع بعد از رحلت پیامبر اکرم فرمودند: لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاء[1] یعنی با رحلت شما، چیزی را از دست دادیم که دیگر نمیتوانیم به دست آوریم یعنی وحی. پیامبر در بالای منبر مشغول صحبت بودند که جبرئیل نازل میشد و این قطع شد. در عصر ائمه نیز ارتباط با امام به دلیل ظلم حاکمان و اسارت ائمه بسیار سخت بود اما ارتباط با شاگردان امام فراوان بود. یکی از کارهای بزرگ امام هادی ع، راه اندازی شبکه وکالت بود که بسیاری از کارهای مهم از طریق این شبکه انجام میشد.
در یک دوره، رابطه مردم با عالمان دینی، رابطه مردم با محدّث بود. جناب شیخ صدوق و پدر بزرگوارشان، به عنوان عالم و محدّث با مردم ارتباط داشتند. این ویژگی در زمان شیخ طوسی ادامه داشت تا زمان صاحب جواهر. مردم سوالات خود را از عالمان دین میپرسیدند و رابطه مردم با عالم، وجود داشت.
سوال: آیا بین متشرع و غیر متشرع تفاوتی وجود نداشت؟
جواب: متشرعین برای دانستن تکلیف خود، سوال میکردند. ممکن بود افرادی در دورانهای مختلف به جهت محاجّه کردن با امام، سوال کنند. امام نیز شاگردان خود را به گونهای تربیت میکردند که بتوانند به این شبهات و سوالات پاسخ دهند.
از زمان صاحب جواهر به بعد، بحث مرجعیت و مرجعیت عام مطرح شد. خود صاحب جواهر ره، این را به صورتی رسمیتر کرد. صاحب جواهر وقتی بیمار شدند، همه علمای بزرگ را دعوت کردند. شیخ را نیافتند و دنبال ایشان فرستادند. شیخ را در حرم دیدند و متوجه شدند که شیخ مشغول دعا است. نزدیک شدند و متوجه شدند که شیخ برای سلامتی صاحب جواهر دعا میکند. شیخ محمد حسن میگوید بعد از پایان دعا از شیخ خواستم که تشریف بیاورند. شیخ نزد صاحب جواهر آمدند و صاحب جواهر ایشان را کنار خود نشاندند و دست خود را بر سینه ایشان گذاشتند و گفتند «الآن تاب لی الموت. هذا مرجعکم من بعدی». شیخ بعد از رحلت صاحب جواهر، در ابتدا، مرجعیت را نپذیرفتند و گفتند من یک هم بحثی داشتم که وقتی در کربلا بودیم، فهم قویتری از من داشت. شیخ به ایشان نامه نوشتند و ایشان پاسخ دادند که شاید در آن زمان فهم من در برخی از مسائل بهتر بود اما الان به شهر خود برگشتهام و به رتق و فتق امور مردم میپردازم لذا این جایگاه شایسته شما است نه من. شیخ سپس یک سخنرانی درباره اعلمیت داشتند و اولین بار بحث تقلید از اعلم توسط شیخ مطرح شد.
بنابراین تا اینجا ارتباط مردم با عالمان دین، سه مرحله شد: ابتدا پیامبر به عنوان مرجع دینی و سیاسی و معنوی بودند و مرجعیت بالاصاله داشتند و بقیه مرجعیت بالتبع و نیابتی داشتند الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاء[2] و الْفُقَهَاءَ حُصُونُ الْإِسْلَام[3] و سایر روایاتی که در شأن علما مطرح شدهاند. همچنین آیاتی در قرآن در این خصوص وجود دارند مثل ﴿الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم﴾[4] که بر ائمه تطبیق شده است. برخی تفسیر این آیات را ائمه دانستهاند لکن حق این است که تفسیر نیست بلکه تطبیق است. مصداق اولی و بالذات این آیه ائمه معصومین هستند و سپس بر عالمان صدق میکند. در مرحله دوم، ارتباط مردم با عالم، ارتباط مردم با محدّث بود و در مرحله سوم، این ارتباط، ارتباط مردم با عالم بود یعنی هر کسی در شهر خود با عالم دینی ارتباط برقرار میکرد. در مرحله چهارم، مردم و مرجع مطرح شد.
انقلاب اسلامی ارتباط مردم با عالمان را قویتر کرد و رابطه مردم با عالمان به رابطه امت با امام تبدیل شد. این بحث هم حیثیت کلامی و هم حیثیت فقهی دارد. بعد از توجه به بحث ادوار، توجه به این نکته مهم است. از زمان مرحوم شیخ تا زمان صاحب جواهر، ارتباط مردم با عالمان دین، ارتباط با عالمان دین بود اما ارتقا پیدا کرد و به ارتباط با مرجع و تقلید تبدیل شد و تقلید یعنی رجوع غیر کارشناس به کارشناس که برهان و دلیل عقلی دارد یعنی این تقلید، یک تقلید کورکورانه نیست. این بحث به اتمام رسید و جا دارد که کسی در این زمینه بیشتر بحث کند اما ضرورت ندارد.
امروز در رابطه با شیخ نکاتی را بیان میکنیم.
سوال: شاید بتوان گفت که دوره مرحوم بروجردی و دوره مرحوم خوئی بعد از ایشان را نیز باید به ادوار فقه شیعه افزود با توجه به تأثیر و تغییری که این دو بزرگ در فقه ایجاد کردند. همچنین میتوان مرحوم بروجردی و مرحوم خوئی را یک دوره در نظر گرفت اما مرحوم صدر و مرحوم مظفر را که مباحث را آکادمیک کردند، در دوره دیگری قرار داد.
جواب: گفتیم که مرحوم آقای بروجردی و مرحوم شهید صدر و مرحوم امام و مرحوم خوئی همگی صاحب مکتب هستند اما نمیتوان دوره فقهی جدیدی برای این بزرگان تصویر کرد. امام ره میفرماید فقه ما، فقه جواهری باشد. لذا دوره فقهی، همان دوره صاحب جواهر است. این تغییراتی نیز که رخ داده است، به شکلی مثل عصر مرحوم بهبهانی نبوده است که مثلا نهضتی در مقابل اخباری گری شکل گیرد. بله در مباحث اصولی، مباحث تهذیبی داشتند لذا امام ره معتقد به لزوم تهذیب شدن اصول بودند اگرچه بخش مهمی از این کار را خود مرحوم شیخ انصاری ره انجام دادهاند. همچنین در مورد مرحوم آقای بروجردی ره، از استادم شنیدم که فرمودند مرحوم آقای بروجردی میفرمودند: «اصول متورّم شده است». مباحث متعددی مثل مباحث ادبی و تفسیری را در اصول وارد میکردند و یکی از کارهای شیخ، تفکیک و حذف این مباحث بود. اما عدهای اصلا صاحب مکتب نیستند اگرچه مدرّس و صاحب سبک در تدریس باشند. به این موارد، سابقا اشاره کردیم.
1.3- سیرِ بحث
بحث را از اینجا شروع کردیم که فقه اسلام، متأثر از فقه رومیان نبوده است. سپس به معنای فقه و کارکرد آن پرداختیم و گفتیم کارکرد فقه باید عام باشد چون به کلّ سبک زندگی برگشت میکند و به نوعی با توسعه و تأسیس و تقویت و تنظیم ارتباطات پنج گانه در ارتباط است. سی سال قبل کتابی را در رابطه با ارتباطات نوشته بودم که بسیار مهم بود. اگر الان بخواهم چنین کتابی بنویسم، حدود هفتصد صفحه خواهد بود. ارتباطات به پنج دسته تقسیم میشود: ارتباط انسان با خود، ارتباط انسان با دیگران، ارتباط انسان با خدا، ارتباط انسان با محیط زیست و ارتباط انسان با حاکمیت و حکمرانی. فقه متکفل این امورات است لذا کارکرد فقه را حداکثری میدانیم. برخی افراد به یک کارکرد حداقلی برای دین قائل شدهاند. هنر آن است که بتوانیم مجموعه احکامی که در اسلام میخوانیم، در قالبهای خود قرار دهیم که هر کدام به کدام ارتباط انسان مربوط است. برخی از بزرگان در همین زمان این نکته را مطرح کردهاند و در مباحث فقهی خود آوردهاند. سپس به بحث از ادوار فقه پرداختیم و آن را به پایان رساندیم.
2- شیخ اعظم انصاری
اکنون به بیان نکاتی در رابطه با شیخ میپردازیم تا ایشان را مقداری بشناسیم. میدانید که مطالعه زندگی علما در حوزه تراجم، بسیار تأثیر گذار است و ما متوجه میشویم که نسبت به این بزرگان و عزیزانی که امور دین را متکفل و متولی بودند، بسیار کاستی داریم. خداوند دین را به این بزرگان سپرد و امروزه هر دینداری که در جامعه وجود دارد، به برکت این بزرگان و فقهای ما است یعنی کسانی که متکلم و اخلاقی و فیلسوف و فقیه و عارف به عرفان اهل بیتی بودند. نمیتوان با تشکیکات و ایجاد متشابهات، دین مردم را حفظ کرد. برخی از علما مثل جناب شیخ، بسیار اهل احتیاط بودند مثل استاد خود مرحوم ملا احمد نراقی. حتی وقتی رساله مناسک را نوشته بودند، گفتند من طوری این رساله را نوشتهام که در هر زمان میتوانند از این رساله استفاده کنند و این بدین معنا است که بر اساس احتیاط نوشته شده است. این احتیاط در رابطه با مسائل فردی بسیار کاربرد دارد اما در عرصههای سیاسی و اجتماعی و حکمرانی چه مقدار میتوان احتیاط را اجرا کرد؟ این بحث مفصل دیگری دارد که شاید در فرصت مناسبتر در آینده به آن بپردازیم.
2.1- تولد و وفات
جناب شیخ در سال 1214 در دزفول متولد شدند و در سال 1281 در نجف در گذشتند و در محضر امیر المومنین ع در سمت باب القبله دفن شدهاند. 67 سال عمر با برکت داشتند و 15 سال مرجع عام بودند. صاحب جواهر بعد از آنکه مرجعیت را به جناب شیخ ارجاع دادند، اشارهای به کم کردن احتیاطات داشتند و فرمودند «قلّل من احتیاطاتک» یعنی احتیاط خود را کمتر کن تا مردم به زحمت نیفتند.
پدر شیخ، جناب محمد امین از علمای پرهیزگار و مبلغان تأثیر گذار بودند. مادر شیخ نیز دختر یکی از علمای پرهیزگار و متعبد بودند. ایشان قبل از تولد فرزند، امام صادق ع را در خواب میبیند که حضرت یک قرآن طلاکاری شده به ایشان میدهد و معبّرین آن را به ولادت فرزندی صالح و بلند مرتبه تعبیر میکنند. مادر ایشان همواره با وضو فرزند را شیر میداد.
2.2- دوران جوانی
در جوانی به درجه اجتهاد رسید و در 20 سالگی همراه با پدر به عراق میرود و در آنجا علامه سید محمد مجاهد را ملاقات میکند و به جلسه بحث ایشان وارد میشود. در آنجا بحث نماز جمعه مطرح بود و اشکالی را مطرح میکند و جناب سید، اشکال را میپذیرد. شیخ به اشکال خود، اشکال میکند و سید باز هم اشکال را میپذیرد و این اشکالات حدود چهار مرتبه ادامه مییابد. سید به ایشان بسیار علاقهمند میشود و از ایشان میخواهد که در عراق بماند. شیخ در عراق ماند و مدتی نزد سید مجاهد و مدتی نزد مجتهد شریف مازندرانی تحصیل کردند.
2.3- اساتید و اجازات
والی بغداد حملهای به کربلا داشت و لذا شیخ مدّتی به ایران مراجعت میکند و سپس به عراق بر میگردد و مجددا محضر شریف العلما و شخصیتهای دیگر را درک میکند و مدّت کوتاهی نزد مرحوم کاشف الغطا تلمذ میکند. برخی گفتهاند که شیخ در مجموع حدود ده سال این اساتید را دیده است. برخی از بزرگان مثل مرحوم آقای بروجردی ره کم استاد دیدهاند. مرحوم شیخ انصاری سفر دیگری به ایران داشت برای ملاقات اقوام که در ایران، مرحوم سید رشتی و برخی علمای دیگر را میبیند. شیخ به ملا احمد نراقی میرسد و بعد از ملاقات با ایشان، حدود چهار سال نزد ملا احمد میماند. یعنی در آن زمان که شاید حدود سی مجتهد معروف و مطلق وجود داشتند، ملا احمد نراقی برتر بود که حکیم و ریاضیدان بود. کتاب «مستند الشیعه» از ایشان معروف است. ایشان در حوزه اخلاق نیز کتابهایی دارد مثل «معراج السعاده». ایشان شخصیت بسیار برجسته و کم نظیر بودند. به نظر من بیشترین زمانی که شیخ نزد استادی مانده بودند، حدود چهار سال نزد ملا احمد نراقی بود. زمان تلمذ شیخ در نزد سایر اساتید، حدود یک تا دو سال بوده است.
از جهت فضل و تقوا و ورع، میرزا حبیب الله میگوید که شیخ، از نظر علم و عمل، تالی تلو معصوم بوده است. میرزا حبیب الله از شاگردان برجسته صاحب جواهر بودند. در جلسه بحثی مطرح شد که ایشان بخشی از روایات را از باب حکومت ترجیح داد و ایشان گفت «حکومت چیست؟» پاسخ داد: «اگر بخواهی آن را متوجه شوی، باید شش ماهی را در درس ما حاضر شوی». حکومت و ورود از ابداعات شیخ است.
از نظر علمی، شخصیتی مثل مرحوم سید حسین کوه کمرهای درس خارج میگفت. وارد مدرس شد و دید که شیخ درس میگوید و بسیار دقیق تدریس میکند و اشکالات دقیقی وارد میکند. چند روزی به همین منوال در درس شیخ حاضر شد و در نهایت به شاگردان اعلام کرد که همگی باید در درس شیخ حاضر شویم.
مرحوم نراقی در اجازه نامه خود برای شیخ، میگوید: «در عصر حاضر من سی مجتهد مسلّم میشناسم که از جمله آنها شیخ انصاری است و آنچه از شیخ انصاری بهره بردم، بیشتر از آن است که شیخ از من استفاده کرد».
شیخ انصاری، مدّتی را در محضر مرحوم کاشف الغطاء درس میآموزد. مرحوم کاشف الغطاء به مرحوم شوشتری میگوید: «گمان نکن که شیخ نزد من آمده است و چیزی آموخته است؛ و الله إنه لمجتهد مطلق».
تواضع این علما برای ما بسیار درس آموز است. مرجعیت امری است که باید به سمت انسان برود نه اینکه انسان به سمت آن برود. این شهادت استاد در مورد اجتهاد شیخ، مربوط به زمانی است که شیخ تنها بیست و یک سال داشته است. مرحوم کاشف الغطاء جمله دیگری را به مرحوم شوشتری میگوید: «کلّ شیء سماعه أعظم من عیانه إلا شیخکم الشیخ المرتضی فإن عیانه أعظم من سماعه» یعنی شنیدن هر چیزی از دیدن آن بهتر است مگر شیخ شما، شیخ مرتضی که در محضر او بودن، بالاتر از سماع او است.
شیخ انصاری را خاتم المجتهدین میدانستند و سایر جملاتی که در مورد ایشان بیان شده است، حاکی از آن است که در مرحله عالی از علم قرار داشتند. نکات دیگری در رابطه با ابتکارات شیخ باقی مانده است که در جلسه بعد مطرح خواهیم کرد و سپس به بحث از مکاسب و متاجر و روایات و تعابیر خواهیم پرداخت.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.