1404/02/24
بسم الله الرحمن الرحیم
امام عادل/أحكام البغاة /کتاب الجهاد
موضوع: کتاب الجهاد/أحكام البغاة /امام عادل
حدیث اخلاقی
«قَالَ أَبُو ذَرٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ دَخَلْتُ يَوْماً عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ هُوَ فِي الْمَسْجِدِ جَالِسٌ وَحْدَهُ فَاغْتَنَمْتُ خَلْوَتَه ... َ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا كَانَتْ صُحُفُ إِبْرَاهِيمَ ع قَالَ كَانَتْ أَمْثَالا ... وَ عَلَى الْعَاقِلِ أَنْ يَكُونَ بَصِيراً بِزَمَانِهِ مُقْبِلًا عَلَى شَأْنِهِ حَافِظاً لِلِسَانِه»[1]
این مطلب در ضمن سفارش های پیامبر اکرم به ابی ذر است که در کتاب مکارم الاخلاق، صفۀ 383 بیان شده است. ابوذر می گوید به مسجد وارد شدم و دیدم که پیامبر تنها هستند و از فرصت استفاده کردم. کسانی که اهل معرفت و دانش هستند از این فرصت ها استفاده می کنند. سوال هایی را از پیامبر پرسیدم. سوال کردم: در صحف ابراهیم چیست؟ در قرآن به صحف ابراهیم و موسی اشاره شده است. پیامبر فرمودند در صحف ابراهیم مَثَل هایی وجود دارد و به تعبیر من قاعده های طلائی در آن وجود دارد که یکی از آن قواعد، در مورد عاقل است. عاقل به چه کسی گفته می شود؟ پیامبر اکرم بیان بسیار عمیق و دقیقی را ارائه می کنند و به سه نکته اشاره می کنند: اولا عاقل، آگاه به زمان است. در روایات ما آمده است که باید عالِم به زمان باشیم یعنی ما باید بدانیم که در چه موقعیت و زمانی هستیم. گاهی این آگاهی مربوط به جنبه های شخصی است که در چه وضعیتی هستم و زندگی من به چه شکلی است. این آگاهی چندان مهم نیست اگرچه در جای خود باید این آگاهی وجود داشته باشد که برای چه چیزی آفریده شده ایم و چه باید بکنیم «من أین و فی أین و إلی أین. اما آنچه برای مسلمان اهمیت دارد، این است که بداند شرایط امروز با شرایط دیروز تفاوت دارد و دشمنی های امروز با دشمنی های دیروز تفاوت دارد و دوستی های امروز با دوستی های دیروز تفاوت دارد و لذا انسان باید دوستان و دشمنان خود را بشناسد و نسبت به جبهه های مختلف آگاه باشد مثل سرباز و افسر در میدان جنگ که باید مرز دشمن و نقشۀ دشمن را بشناسد و بداند و نیروها را در حالت آماده باش نگه دارد. مراقب جهات مختلف حملۀ دشمن باشد و پیش بینی حملۀ دشمن را بکند. همانطور که یک سرباز باید به دوست و دشمن و سلاح های مورد نیاز توجه داشته باشد، یک مسلمان هم باید آگاهی ها و توجه های لازم را داشته باشد. اینکه مسلمانی بگوید من در گوشۀ حجره ای می نشینم و نمی خواهم اطلاعی از بیرون از حجره داشته باشم، مطابق تربیت اسلامی نیست و اسلام، مسلمان را اینطور تربیت نمی کند. تربیتی که از آموزه های اسلام به دست می آید، همراه با احساس مسئولیت نسبت به مسلمانان جهان است. مسلمانی که بگوید من با سایرین کاری ندارم و برای من اهمیتی ندارد که مسلمانان دیگر را می کُشند، مسلمانی نیست که در آیات و روایات ما آمده است.
ما پیامبر اکرم را به عنوان مقتدا می شناسیم که می فرماید «من أصبح و لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم»[2] . اگر از شما کمک بخواهند حتی غیر مسلمانان، باید اجابت کنید، «مَنْ سَمِعَ رَجُلًا يُنَادِي يَا لَلْمُسْلِمِينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ»[3] . اصلا این وظیفه به شما داده شده است که استیفای حقوق مظلوم کنید حتی اگر کافر باشد.
بنابراین عاقل به کسی گفته می شود که نسبت به زمان خود بصیر و آگاه باشد که این زمان با زمان گذشته تفاوت دارد. این مطلب در عرصه های مختلف تأثیر گذار است مثل سبک زندگی و تربیت خانواده و نوع ارتباط با فرزندان و دیگران. این مطلب در همه چیز اثرگذار است مثل جامعه شناسی و ارتباطات با سایر مسلمانان.
ویژگی دوم عاقل، «مقبلا علی شأنه» است یعنی عاقل، شأن و جایگاه و وظیفۀ خود را می داند. هر کسی در جایگاهی قرار دارد. عالِم و سرباز و وزیر و استاندار و ... همگی باید جایگاه خود را بدانند و نسبت به وظیفه اش شناخت داشته باشد و آن را به موقع مناسب انجام دهد.
ویژگی سوم عاقل، «حافظا للسانه» است یعنی عاقل، نگهبان زبانش است. این تعبیر ناظر به جنبه های بهداشتی زبان نیست که زبان را از آسیب های فیزیکی حفظ کند. مراد، حفاظت گفتار است یعنی شخص مراقب باشد که چه می گوید و مبادا چیزی را به محض شنیدن، در جای دیگر بیان و نقل کند. باید حافظ اطلاعاتی باشد که به او داده می شود. اگر شما مَحرَم اسرار دیگران قرار گرفتید، نباید آن را در جای دیگری نقل کنید و نقل مطالب در بعضی شرایط، حرام است و گاهی نقل مطالب، جُرم است و نیاز به محاکمۀ قضایی دارد مثل اینکه شخصی اطلاعات امنیتی و حساس را به بیرون منتقل کند. «حافظا للسانه» هم شامل مسائل شخصی می شود مثل حافظ زبان بودن نسبت به دوست و همسر و هم شامل مسائل حکومتی و امنیتی می شود.
در هامبورگ زن و شوهری نزد من می آمدند که بسیار از یکدیگر تعریف می کردند. اما روزی اختلاف پیدا کردند و اختلاف آنها اوج گرفت. ما تلاش کردیم که آشتی کنند. روزی مرد نزد من آمد و شروع کرد به بیان کردن مسائل بسیار شخصی میان خود و همسرش. من به او گفتم که شما مجاز به بیان مسائل شخصی طرف مقابل خود نیستید حتی اگر قرار بر جدایی و طلاق باشد. شما سی سال با همسر خود زندگی کردید و بعد از این زمان طولانی مسائلی را به او نسبت می دهید که اصلا در شأن او نیست. در این موارد نیز انسان باید حافظ گفتار و مالک زبان خود باشد و تملّک لسان داشته باشد.
گاهی شخص با بیان یک جمله و عبارت، غرب و شرق عالَم را بر هم می ریزد خصوصا کسانی که جایگاه سیاسی یا دینی دارند. گاهی افرادی که جایگاه دینی دارند، به مقدسات ادیان دیگر توهین می کنند و همین باعث می شود که پیروان آنها هم به مقدسات شما توهین کنند. آیه می فرماید اگر شما آلهۀ آنها را سبّ کنید، آنها هم آلهۀ شما را سبّ می کنند. همانطور که شما خود را برحقّ می دانید، آنها هم خود را برحقّ می دانند.
بنابراین عاقل باید آگاه به زمان خود باشد و جایگاه و وظیفۀ خود را بداند و نگهبان زبانش باشد.
جهاد با بغات
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما در رابطه با بغی در اصطلاح بود. آیا این بغی فقط در حکومت معصوم معنا پیدا می کند یا در حکومت دینی و حکومت مشروع مصداق دارد اعم از اینکه حکومت معصوم باشد یا غیر معصوم. بغی در جایی معنا می یابد که حکومت، مشروع باشد. در جلسۀ قبل گفتیم که برخی مشروعیت حکومت دینی را صرفا با معصوم دانستند و لذا گفتند باغی کسی است که علیه حکومت معصوم خروج کند و حتی باغی را کافر شمردند. این مباحث بسیار دقیق و مهم است و جا دارد که مطالعاتی در این زمینه صورت گیرد.
ما عبارات و سیری را ذکر کردیم. برخی گفتند مراد از «امام» و «سلطان اصل» و ... امام معصوم است. برخی مثل صاحب جواهر از تعبیر «علیه السلام» استفاده کردند. برخی مثل صاحب مفتاح الکرامه که تحقیق مفصلی در رابطه با «امام» داشتند گفتند مراد از «امام»، معصوم است. ما مباحثی را در این زمینه مطرح کردیم و از مجموع مباحث استفاده کردیم که بغی در جایی مطرح است که حکومت، مشروع و حاکم، عادل باشد.
عبارت مرحوم میرزای قمی را نقل کردیم که می فرماید: «فان المراد بالإمام فى اغلب هذه المسائل من بيده الامر. اما فى حال الحضور و التسلط فهو الامام الحقيقى. و اما مع عدمه فالفقيه العادل فهو النائب عنه بالأدلة»[4] .
برخی مثل مرحوم کاشف الغطاء در کشف الغطاء گفته اند که نائب اعم از خاص و عام است «و يدخل في البغاة كل باغ على الإمام أو نائبه الخاص أو العام»[5] .
در پایان جلسۀ قبل، عبارت علامه حلی در تذکرة الفقها، جلد9، صفحۀ 410 را نقل کردیم. ایشان فرمودند مشروعیت در هر مذهبی به حسب همان مذهب است. ما شیعیان مشروعیت را به وجود امام یا نایب خاص یا نایب عام او از راه نصب یا انتخاب می دانیم. اهل سنت نیز قائل به مشروعیت خاصی هستند. بنابراین علامه، بغی را مختص به خروج علیه معصوم و مختص به شیعه نمی داند. «كلّ من خرج على إمام عادل ثبتت إمامته بالنصّ عندنا والاختیار عند العامّة وجب قتاله إجماعاً، و إنّما يجب قتاله بعد البعث إليه»[6] یعنی اگر یک حکومت مشروع اهل سنت داشته باشیم که امام در رأس آن، عادل باشد، خروج علیه او بغی است. البته برخی از اهل سنت قائل اند به اینکه حق حکومت برای امام فاسق نیز وجود دارد. در مجموع علامه می فرماید اگر عده ای علیه حکومت مشروع اسلامی قیام کنند، قتال آنها واجب است. البته اگر متنبّه شوند و توبه کنند، حکومت آنها را می بخشد.
ملاک مشروعیت
ما می گوییم مصداق اتمّ برای حکومت مشروع دینی، حکومت معصوم است و حکومت معصوم، مصداق تمام نمای حکومت مشروع الهی است. بغی در جایی مصداق پیدا می کند که حکومت، مشروع باشد و این مشروعیت در مذهب شیعه، یک معنا دارد و در مذهب اهل سنت نیز معنای خاصی دارد. اگر حاکمی از اهل سنت، عادلانه عمل کند، حاکم مشروع در نزد آنها خواهد بود. البته در مسیحیت نیز حاکم عادل وجود دارد مثل پادشاه حبشه. جعفر بن ابی طالب به حبشه رفت و نامۀ پیامبر را به پادشاه حبشه داد و در آن زمان، پادشاه حبشه به پادشاه عادل معروف بود. در قبل از اسلام نیز پادشاهانی داشتیم که به عدالت برخورد می کردند مثل ذوالقرنین.
تأثیر «امام» در کلام بر «امام» در فقه
بخش پایانی مباحث ما در این بخش، بحثی است که اختصاص به شیعه دارد. فقهائی که در رابطه با بغی بحث می کردند، به صورت تفصیلی به آن می پرداختند لکن برخی از متأخرین بحث را چندان بسط و تفصیل نداده اند و علت آن این بوده است که این بزرگان قائل به اختصاص بغی به خروج علیه حکومت معصوم بوده اند چون حکومت مشروع را صرفا حکومت معصوم می دانستند و لذا تطویل بحث را بی فایده می دانستند. در کشف الغطاء آمده است: « و لا ينبغي الطول في هذا المقام لأن المسألة مبنية على وجود الإمام و هو أدرى بتكليفه»[7] بحث بغی اختصاص به معصوم دارد و او می داند که چگونه عمل کند و لذا بحث تفصیلی از آن جایی ندارد. با این بیان، بغی نیز مثل جهاد ابتدائی است که برخی آن را مختص به حضور معصوم دانسته اند و لذا از آن بحث نکرده اند مثل مقدس اردبیلی.
شاگرد: شروطی را برای صدق بغی بیان کرده اند از جمله امامت معصوم عند الشیعه یعنی شیعه بودن امام، لازم است.
استاد: امروز عبارت مرحوم علامه از تذکره را نقل کردیم. در نزد ما بغی باید علیه امام باشد و گفتیم که امام شامل معصوم و غیر معصوم می شود. «كلّ من خرج على إمام عادل ثبتت إمامته بالنصّ عندنا والاختیار عند العامّة وجب قتاله إجماعاً، و إنّما يجب قتاله بعد البعث إليه»[8] علامه در این عبارت، مبنای اهل سنت را نیز مطرح کرد و فرمود حکومتی که در رأس آن امام عادلی مطابق با نظر اهل سنت قرار داشته باشد، خروج علیه او، بغی است. ما در جمع بندی به این نتیجه رسیدیم که نمی توان بغی را صرفا نسبت به حکومت معصوم مطرح کرد چون احکام اسلام، تعطیل بردار نیستند و اگر شرایط تشکیل حکومت اسلامی فراهم شود، و حکومت تشکیل شود، اگر عده ای علیه آن حکومت خروج کنند، بغی معنا پیدا می کند.
شاگرد: اگر بغی صدق نکند، عناوین دیگر صدق می کنند و لذا نیازی به بغی نداریم.
استاد: بله عناوین دیگر نیز صدق می کنند اما به نظر ما بغی هم صادق است. گفتیم حتی شیخ مفید می فرماید فقیه می تواند قدرت و حکومت را از طرف حاکم جائر جاری کند با توجه به اذنی که معصوم به او داده است.
شاگرد: حکومتی که در رأس آن، امام عادل باشد اما قوانین مقبول در نزد امامیه را اجرا نمی کند، مشروع است؟
استاد: ما می خواهیم مفهوم بغی را در جایی تطبیق کنیم که احکام اسلام در آن مورد پیاده می شود و لذا می خواهیم بغی را به معنای موسّع آن بگیریم و می توانیم از این مفهوم موسع در حکومتی که شریعت اسلام در آن حکم فرما باشد، دفاع کنیم.
اختلاف نظر و اتفاق نظر شیعه و اهل سنت
اهل سنت به دو مرجعیت به صورت قطعی برای ائمه باور دارند: اولا مرجعیت علمی . در کتب اهل سنت مکرّر آمده است که «لو لا علی لهلک عمر» و «لو لا علی لهلک ابوبکر» و «لو لا علی لهلک عثمان». ائمۀ مذاهب اربعه همگی خود را شاگردان ائمه می دانند. ابوحنیفه می گوید «لو لا السنتان لهلک النعمان»[9] . در طول سی و چهار سال امامت امام صادق ع افراد مختلف در برهه های مختلف شاگردی ایشان را اختیار می کردند که در این میان، برخی برجسته بودند مثل زراره و محمد بن مسلم و ابان بن تغلب و هشام بن حکم و هشام بن سالم.
علامه می فرماید اگر عده ای علیه حکومت حاکم عادلی از اهل سنت خروج کنند، قتال آنها اجماعا واجب است به دلیل صدق بغی نه برانداز و مجرم سیاسی.
دوما، مرجعیت معنوی. اختلاف شیعه و اهل سنت در مرجعیت سیاسی ائمه است و ما معتقد هستیم که کسی که مرجعیت علمی و معنوی دارد، مرجعیت سیاسی نیز دارد و لذا خداوند، امیر المومنین ع را تعیین کرد و پیامبر اکرم را مأمور به ابلاغ کرد که ﴿يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس﴾[10] .
کفر یا اسلام بغات
اما آیا بر باغیان، کافر اطلاق می شود؟ عده ای بحث کفر بغات را مطرح کرده اند و آنان کسانی هستند که مباحث کلامی را در فقه سیاسی وارد کرده اند و گفته اند هرکس بر حکومت معصوم خروج کند، کافر شده است. اما این مطلب مورد اتفاق نظر فقها نیست. برخی از فقها در این مسئله سکوت کرده اند مثل ابن براج و قطب راوندی و ابن زهره و قطب الدین کیدری و فاضل آبی و ابن ادریس و محقق حلی و علامه حلی بلکه ظاهر عبارت این بزرگان آن است که خروج کنندگان بر معصوم، مسلمان اند لذا در قبرستان مسلمانان دفن می شوند. طلحه و زبیر در جنگ جمل، کافر اند یا مسلمان؟ این بزرگان می گویند طلحه و زبیر مسلمان اند که در مقابل امام معصوم ایستادند و وظیفۀ شرعی امام این بوده است که با آنان مقاتله کند.
معاویه کاملا متفاوت است چون معاویه می گفت من آمده ام تا نام پیامبر را محو کنم لذا حتی در میان اهل سنت نیز عده ای به دنبال اثبات کفر معاویه هستند. در وین، شخصی به نام شیخ عدنان داشتیم که اهل فلسطین و از علمای اهل فضل بود. ایشان کفر معاویه را اثبات کرده بود. لذا داستان معاویه متفاوت است و باید با منابع معتبر تاریخی این مسئله را بررسی و ملاحظه کنیم.
شاگرد: برخی از مسلمانان ظاهری در عصر پیامبر، بت داشتند. آیا آنان هم مسلمان هستند؟
استاد: هر کس شهادتین را ادا کند، به حسب ظاهر احکام اسلام نسبت به او جاری می شود اما اسلام واقعی خارج از بحث ما است. لذا افرادی که شراب می خورند و نماز نمی خوانند امروزه در قبرستان مسلمانان دفن می شوند.
شاگرد: کسانی که در جنگ جمل در مقابل امیر المومنین ایستادند، شاید در بقیع دفن شده باشند، اما ظاهرا کافر اند.
استاد: مفصل تر در این باره صحبت خواهیم کرد اما باید ببینیم از تعریفی که آقایان در ارتباط با اقسام جهاد مطرح کرده اند، کفر بغات استفاده می شود؟ در مورد ناصبی ها روایت و دلیل بر کفر داریم اما در مورد غیر آنان هم نیاز به دلیل محکم داریم.