« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد رضا رمضانی گیلانی

1404/02/22

بسم الله الرحمن الرحیم

امام عادل/أحكام البغاة /کتاب الجهاد

 

موضوع: کتاب الجهاد/أحكام البغاة /امام عادل

 

جهاد با بغات

دایرۀ حکومت مشروع

بحث ما دربارۀ مباحث مربوط به بغی بود و تعریف لغوی و اصطلاحی بغی و شرایط آن را مطرح کردیم و همچنین تفاوت بین بغی و اصطلاحات مشابه مثل محارب و براندازی و مفسد فی الارض و براندازی تبیین شد و اشاره ای به قانون مجازات اسلامی کردیم. بحثی که امروز مطرح می شود و اهمیت بسیار زیادی دارد، در این است که در بحث بغی، باغی کسی تعریف شده است که بر حاکم مشروع و حکومت مشروع خروج کند. طبعا «حکومت مشروع» محدودیت هایی را به دنبال خواهد داشت. به تعبیر دیگر، باغی کسی است که بر حاکم عادل یا بر امام عادل خروج کند که در روایات ما این الفاظ به کار برده شده است. بحث در این است که آیا این تمرّد باید حتما بر امام معصوم باشد یا بر حاکم عادل که اعم از امام معصوم است و شامل نائب خاص و عام امام نیز می شود؟

مراد از «امام عادل»

اولا اصطلاح امام عادل در برخی از روایات آمده است. در روایتی آمده است: «مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ بُنَانِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ الْمُغِيرَةِ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ: ذُكِرَتِ الْحَرُورِيَّةُ عِنْدَ عَلِيٍّ ع قَالَ إِنْ خَرَجُوا عَلَى إِمَامٍ عَادِلٍ أَوْ جَمَاعَةٍ فَقَاتِلُوهُمْ وَ إِنْ خَرَجُوا عَلَى إِمَامٍ جَائِرٍ فَلَا تُقَاتِلُوهُمْ فَإِنَّ لَهُمْ فِي ذَلِكَ مَقَالًا[1] حروریه مکانی است که خوارج در آن می جنگیدند و لذا وقتی در مورد جنگ های امیر المومنین ع از این تعبیر استفاده شود، جنگ نهروان اراده شده است. بعد از این جنگ، در محضر امام ع از جنگ خوارج سخن به میان آمد و امیر المومنین ع اینطور فرمودند که اگر علیه امام عادل یا گروهی از مردم قیام کردند، با آنان مقاتله کنید و اما اگر علیه امام جائر قیام کردند، با آنان مقاتله نکنید.

از تعبیر «امام جائر» برداشت می شود که امام، شامل عادل و جائر می شود. خروج بر امام جائر مثل خروج امام حسین ع بر یزید است. مثال های زیادی در این زمینه وجود دارد. در این روایت می فرماید کسانی که بر امام جائر خروج کرده اند را نکشید چون «فإنّ لهم فی ذلک مقالا» آنان برای حرکت و قیام خود استدلالی دارند. چرا بر امام جائر قیام می کنید؟ چون احکام اسلام را تعطیل کرده اند. لذا در زمان امام باقر ع و امام صادق ع خروج های زیادی از بنی الحسنات صورت می گرفت که تا زمان های بعد نیز ادامه داشت و در زمان هارون و مأمون نیز صورت می گرفت. برادر امام رضا ع معروف به زید النار علیه مأمون قیام کرد. البته امام ع کار او را تأیید نکردند. ما در سال گذشته مفصلا در مورد این قیام ها بحث کردیم.

تاریخچۀ تعبیرِ «امام عادل»

معنای لغوی امام، «جلودار» است که اطلاق دارد و شامل امام بر حقّ و امام بر باطل می شود و لذا در روایات ما صریحا از تعبیر «امام عادل» و «امام جائر» استفاده شده است. این اصطلاح بعدها به مباحث فقهی ما وارد شده است. برای اشاره به جنبۀ مثبت و حقانیت امام، در روایات ما از پسوند «عادل» استفاده شده است مثل همین روایت. حاکم عادل در حقیقت به معنای هر حاکمی عدالت ورز است اعم از معصوم و غیر معصوم. ممکن است امام عادل، معصوم باشد که بالاترین درجه را دارد و ممکن است به درجۀ عصمت نرسیده باشد.

اما در تاریخ فقه شیعه تحوّلاتی در این اصطلاح صورت گرفته است و حتی مباحث کلامی به نوعی خودشان را در فقه سیاسی نشان داده است و این مطلب، اهمیت دارد. در کتب متقدمین، امام عادل به معنای امام معصوم آمده است مثلا جناب سید مرتضی در کتاب انتصار دربارۀ حکم باغی می فرماید: «و مما انفردت به الإمامية: القول بأن من حارب الامام العادل و بغى عليه و خرج عن التزام طاعته يجري مجرى محارب النبي (صلى الله عليه و آله) و خالع طاعته في الحكم عليه بالكفر[2] حکم به کفر اهل بغی نیز می شود.

شاگرد: چون با امام معصوم مقابله کرده اند، حکم به کفر ایشان می شود.

استاد: احسنت این نکته صحیح است و علاوه بر باید ببینیم آیا وقتی خروج بر امام معصوم کنند، به خروج کنندگان کافر گفته می شود؟ عده ای خروج کنندگان بر امام معصوم را کافر شمرده اند و عده ای نپذیرفته اند. جناب سید مرتضی حکم به کفر آنها کرده است. در آینده به این بحث خواهیم پرداخت.

شیخ طوسی در مبسوط و شهید ثانی در مسالک نیز حکم به کفر کرده اند و گفته اند اگر شخص بر امام معصوم خروج کند، کافر است و احکام مشخصی دارد.

این برداشت از امام عادل به صورت سنت رایج در میان فقهای شیعه مطرح شد به گونه ای که بسیاری از فقها در هنگام استفاده از تعبیر «امام عادل»، امام معصوم را اراده می کردند مثل شهید اول در کتاب لمعه، جلد دوم، صفحۀ 47 و صاحب ریاض، مرحوم سید علی آقا طباطبائی، در کتاب آیات الأحکام، جلد 8، صفحۀ 23 و مرحوم آیت الله خوئی در منهاج الصالحین، جلد اول، صفحۀ 389. ایشان تصریح کرده اند به اینکه مراد از امام عادل، امام معصوم است. صاحب جواهر وقتی از تعبیر «امام عادل» استفاده کردند، به دنبالش از تحیّت «علیه السلام» استفاده کردند. برخی از فقها با استفاده از این تحیّت اشاره می کنند که مراد از امام عادل، امام معصوم است و برخی از فقها تصریح کرده اند که امام عادل، معصوم است مثل مقدس اردبیلی در کتاب مجمع الفائدة و البرهان، جلد 7. لذا تعابیری مثل سلطان عادل و امام اصل و امام الملّة همگی سرنوشت امام عادل را پیدا کرده اند یعنی این تعابیر نیز در هنگام استعمال در کتب فقها به معنای امام معصوم به کار گرفته می شدند.

سید جواد عاملی صاحب مفتاح الکرامة در این زمینه تحقیق مفصلی دارد. مفتاح در زمینۀ جمع آوری آراء فقها و جمع بندی و تحلیل آنها بسیار ارزشمند است. ایشان در خصوص «امام عادل» و «امام الملّة» و «امام اصل» و «سلطان عادل» تحقیق مفصلی را ارائه می کند. نتیجۀ تحقیق ایشان این عبارت است: «و يظهر من الفقهاء أن الإمام و السلطان العادل و الإمام العادل كان اصطلاحا في المعصوم»[3] . بنابراین جمع بندی بحث این نکته است که فقهای متقدم امام عادل را مختص به معصوم می دانستند.

تأثیر «امام» در کلام بر «امام» در فقه

ریشۀ این بحث یک مطلب و بحث کلامی است. شیعه و عالمان شیعه معتقدند که ائمۀ معصومین سلام الله علیهم اجمعین چهارده نفر هستند. همین مباحث کلامی به نوعی در فقه سیاسی تأثیر گذاشته است که از میزان این تاثیر بحث خواهیم کرد. در تعابیر ایشان آمده است که «تنها حکومت مشروع، حکومت معصومان است». شاهد بر اینکه بزرگان ما «امام عادل» را به معنای امام معصوم می دانستند، این مطلب است که «امام عادل» را در مقابل «امام جائر» ذکر می کردند و قرار می دادند. از جمله شیخ در نهایه همین گونه عمل کرده است. سابقا گفتیم که در کتاب نهایه مباحث شیعی ذکر شده است اما در مبسوط آراء عامه نیز بیان شده است. «كلّ‌ من خرج على إمام عادل، و نكث بيعته، و خالفه في أحكامه، فهو باغ، و جاز للإمام قتاله و مجاهدته. و يجب على من يستنهضه الإمام في قتالهم، النّهوض معه. و لا يسوغ له التّأخّر عن ذلك. و من خرج على إمام جائر، لم يجز قتالهم على حال[4] شیخ طوسی ره حکومت مشروع و غیر مشروع را در این عبارت تبیین می کند و به همین جهت به کسانی که منصوب خاص از طرف امام ع بودند، حکم امام معصوم می دادند مثل مالک اشتر و محمد بن ابی بکر. بنابراین اندک اندک حکومت مشروع بر حکومتی اطلاق شد که در رأس آن امام معصوم یا منصوب از سوی امام معصوم در عصر معصوم باشد. اما اگر امام معصوم نباشد و منصوب خاص از سوی او نداشته باشیم، تکلیف در برابر ظلم و ستم چیست؟ آیا می توانیم احکامی را امام معصوم یا منصوب خاص او اجرا می کردند، تعمیم دهیم؟ در اینجا بحث نائب عام مطرح می شود. اولا آیا نواب عام اجازۀ حکومت دارند؟

تاریخچۀ ولایت فقیه

می دانید که امروزه گفته می شود که بحث ولایت فقیه از ابتکارات امام خمینی ره بوده است اما بحث ولایت فقیه در طول تاریخ به صورت مفصل در کلمات فقهای شیعه آمده است اما اجرایی و پیاده شدن این بحث توسط امام صورت گرفت. امام خمینی ره در نجف این بحث را از لابه لای مباحث فقهی بیرون آوردند و به صورت مستقل مطرح کردند و بعدا حکومتی بر همین اساس تشکیل دادند و این بحث در قانون اساسی اعمال شد. اما اصل ولایت فقیه در مباحث سابق بر ایشان نیز مطرح بود. اولین کسی که این بحث را مطرح کرد، جناب شیخ مفید ره در کتاب المقنعه، صفحۀ 810 است. ایشان فرمودند «ائمۀ هدی اعمال نظر در اقامۀ حدود را به فقهای شیعه تفویض کرده اند تا در صورت امکان بدان اقدام کنند». حتی شیخ مفید می فرماید اگر حاکم ظالمی که حکومتش مشروعیت ندارد، به فقیهی اجازه انجام امور را بدهد، این فقیه چون از جانب امام زمان عج اجازۀ دخل و تصرف در امور را دارد، می تواند اعمال قدرت کند اگرچه تحت حاکمیت حاکم ظالم. یعنی فقیه باید از هر فرصتی برای برپایی عدل و مقابله با ظلم استفاده کند. من ندیدم که کسی از فقهای متقدم این نظر را داشته باشد غیر از شیخ مفید ره.

محقق حلی دربارۀ دخالت فقیه در اخذ و تقسیم سهم امام می فرماید «لازم است کسی بدین کار اقدام کند که بر اساس حق نیابت، حکم به او واگذار شده است» مراد از حق نیابت، نیابت عام است چون نیابت خاص مصداقا در زمان غیبت تحقق پیدا نمی کند.

این تطوّرات دربارۀ اختیارات فقیه جامع شرایط آنقدر ادامه یافته است که برخی از فقها می فرمایند تمام اختیارات امام معصوم در باب حکومت، برای فقیه جامع شرایط ثابت است و این مطلب ارتباطی با مقامات معنوی ائمه ندارد. ابن براج در کتاب المهذّب و ابن ادریس در سرائر و شهید اول در دروس و ابن فهد در المهذّب البارع این مطلب را بیان کرده اند.

مقدّس اردبیلی در پاسخ به این سوال که در عصر غیبت معصوم، آیا باید احکام تعطیل شوند، می فرماید چاره ای نیست جز اینکه فقیه، حاکم علی الاطلاق باشد و هرچه به لحاظ حاکمیت و حکومت در اختیار امام معصوم است، در اختیار دارد و در غیر این صورت، نظام اجتماعی کاملا مختلّ می شود.

مرحوم آقای خوئی و مرحوم آقای روحانی در فقه الصادق فرمودند معنا ندارد که حکمی مثل جهاد صرفا برای چندین سال حضور جعل شده باشد.

بنابراین با ملاحظۀ سیر تاریخی بحث، روشن می شود که بحث ولایت فقیه بسیار پر دامنه بوده است. مرحوم محقق کرکی در کتاب رسائل، جلد اول، صفحۀ 143 و مرحوم احمد نراقی در کتاب عوائد الأیام، صفحۀ 188 این بحث را مطرح کرده اند و تمام اختیارات را برای فقیه جامع شرایط قائل شده اند.

مرحوم میرزای قمی می فرماید اصلا مقصود از امام در نصوص دینی فقط امام معصوم نیست بلکه من بیده الأمر است، «فان المراد بالإمام فى اغلب هذه المسائل من بيده الامر. اما فى حال الحضور و التسلط فهو الامام الحقيقى. و اما مع عدمه فالفقيه العادل فهو النائب عنه بالأدلة»[5] .

جمع بندی، صدق باغی بر خروج کننده علیه حکومت مشروع

سوال: آیا در بغی لازم است که خروج بر امام معصوم باشد؟ پاسخ: با توضیحات مذکور وقتی حکومتی در دست فقیه جامع شرایط باشد، باز هم بغی قابل تحقق است. بحث ما فعلا در انتصابی یا انتخابی بودن ولایت فقیه نیست. گاهی ولی فقیه را منصوب عام از جانب امام معصوم می دانیم و گاهی انتخابی بودن ولایت فقیه را می پذیریم. مرحوم آقای منتظری در کتاب ولایت فقیه خود نظریۀ انتخاب را پذیرفته اند. در هر صورت بغی شامل خروج علیه منصوب عام و خاص می شود.

مرحوم کاشف الغطاء در کشف الغطاء می فرماید: «و يدخل في البغاة كل باغ على الإمام أو نائبه الخاص أو العام»[6] .

بنابراین روشن شد که مراد از حاکم عادل، اعم از امام معصوم و فقیه جامع شرایط است. بنابراین بغی هم در حکومت معصوم معنا پیدا می کند و هر در حکومت غیر معصوم. البته برخی با الغاء خصوصیت و تنقیح مناط همین مطلب را بیان کرده اند. مرحوم بحر العلوم در کتاب بلغة الفقیه، جلد 4 می فرماید: «و ذلك بعموم الملاك و وحدة المناط - فان الخروج على أمير المؤمنين عليه السلام إنما يوجب الكفر من حيث التمرد على الإمامة الكبرى التي هي من ضروريات الدين، و ذلك المعنى شامل للخروج على كل إمام مفترض الطاعة. قال ابن أبي الحديد - في شرح النهج ج 1 ص 9 طبع دار إحياء الكتب العربية -: «و لا ريب في أن الباغي على الإمام الحق و الخارج عليه بشبهة أو بغير شبهه فاسق، و ليس هذا مما يخصون به عليها عليه السلام فلو خرج قوم من المسلمين على غيره من أئمة الإسلام العدول، لكان حكمهم حكم من خرج على علي صلوات اللّه عليه».»[7] اگر عده ای از مسلمانان بر غیر معصوم از امامان عادل اسلامی خروج کنند، حکمشان حکم کسی است که بر امیر المومنین ع خروج کند.

برخی از بزرگان مثل علامه حلی ره، بحث حکومت و امامت معصوم را مطرح می کنند اما کلام عامه را در مورد معنای موسّع برای امام ذکر می کنند و می فرمایند: «كلّ‌ من خرج على إمام عادل ثبتت إمامته بالنصّ‌ عندنا... وجب قتاله إجماعاً، و إنّما يجب قتاله بعد البعث إليه»[8] کسانی که بر امام عادل خروج کنند، باید کشته شوند.

بحثی در اینجا مطرح است که شما آن را پیگیری کنید با ملاحظۀ تعاریف مربوط به جهاد با بغات و آن بحث در این است که آیا همۀ فقها قائل به کفر خروج کنندگان بر امام معصوم هستند؟ آیا بحث کلامی در بحث فقه سیاسی تاثیر داشته است؟ به تعریف جهاد با بغات دقت کنید. می توانید این نکته را از تعریف جهاد با بغات به دست بیاورید که آیا بر خروج کنندگان کافر اطلاق می شود؟ در جلسۀ بعد در این باره بحث خواهیم کرد.

 


[8] موسوعة الفقه الإسلامي طبقا لمذهب أهل البیت علیهم السلام، جلد: ۱۵، صفحه: ۴۵.
logo