1404/01/20
بسم الله الرحمن الرحیم
اشتراط قدرت در جهاد ابتدائی/شرائط وجوب الجهاد /کتاب الجهاد
موضوع: کتاب الجهاد/شرائط وجوب الجهاد /اشتراط قدرت در جهاد ابتدائی
حدیث اخلاقی
حدیث امروز از جناب ابوذرّ است. «عَنْ أَبِي ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ هُوَ جَالِسٌ فِي الْمَسْجِدِ وَحْدَهُ فَاغْتَنَمْتُ خَلْوَتَه ... قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا كَانَتْ صُحُفُ إِبْرَاهِيمَ ع قَالَ كَانَتْ أَمْثَالا ... وَ عَلَى الْعَاقِلِ أَنْ [لَا] يَكُونَ ظَاعِناً إِلَّا فِي ثَلَاثٍ تَزَوُّدٍ لِمَعَادٍ أَوْ مَرَمَّةٍ لِمَعَاشٍ أَوْ لَذَّةٍ فِي غَيْرِ مُحَرَّم»[1] .
نکته ای را در جلسۀ قبل بیان کردیم و گفتیم کسانی که اهل تدیّن هستند از هر فرصتی استفاده می کنند و هیچ گاه فرصت سوز نیستند بلکه همیشه فرصت ساز هستند. به تعبیر اهل معرفت این افراد، ابن الوقت یا ابو الوقت هستند یعنی کاملا فرصت را مغتنم می شمارند. اگر به محضر امام یا پیامبر برسند، استفاده می کنند. جناب ابوذر از این افراد بوده است؛ می گوید وارد مسجد شدم و دیدم که پیامبر تنها نشسته اند. خیلی عجیب است. ما اساتیدی داشتیم که می گفتند به تنهایی در محضر بعض اساتید بودیم مثل علامه شعرانی و شیخ محمد تقی آملی. جناب ابوذرّ می گوید وارد مسجد شدم و پیامبر را دیدم که تنها نشسته اند و از فرصت استفاده کردم و به خدمت ایشان رفتم. از این تعبیر برداشتی داشتیم که امام جماعت نباید به گونه ای عمل کند که وقتی برای تعامل با مردم نداشته باشد و صرفا بعد از اذان وارد مسجد شود و بعد از نماز از مسجد خارج شود. امام جماعت مسجد باید امامت کند نسبت به همۀ امورات مسجد.
ابوذرّ می گوید از پیامبر پرسیدم که در صحف ابراهیم چه نکاتی وجود دارد. حضرت فرمودند در کتاب حضرت ابراهیم تمثیلات و ... وجود دارد. پیامبر فرمودند عاقل، حیات عاقلانه دارد و لذا به سه چیز توجه دارد: 1. جمع آوری توشه برای آخرت. این دنیا گذرا و مسافر خانه است و لذا به پیامبر می گوید ﴿إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُون﴾[2] . در خاطر من است که در گذشته وقتی افراد به مشهد می رفتند، قصد ده روز می کردند و به اندازۀ خوراک ده روز، مواد اولیه برای پخت غذا به همراه می بردند. در مشهد مسافرخانه ای می گرفتند و برای این مدّت مسافرت، خانه ای تهیه نمی کردند.
از شیخ الانبیاء سوال می کنند: «دنیا را چگونه یافتی؟». پاسخ می دهد: «دنیا را مثل دو درب یافتم: درب ورود و درب خروج». وقتی عزرائیل برای قبض روح حضرت نوح ع آمد، حضرت نوح ع گفت: «ما عمر زیادی نداشتیم». ملک گفت: «اگر عمر مردم آخر الزمان را داشتی، چه می کردی؟» نوح پاسخ داد: «عمر مردم آخر الزمان چقدر است؟» ملک گفت: «حدود 70 سال». نوح گفت: «به یک سجده تمام می کردم».
بنابراین نگاه ما به دنیا باید نگاه توشه گیری باشد و بهترین توشه تقوا است. می فرماید برای عاقل سزاوار نیست مگر اینکه به سه امر توجه کند: 1. توشه گیری برای آخرت. 2. سامان دادن امور معاش. شخص باید امور زندگی دنیایی خود را سامان دهد یعنی نباید گوشه گیر شود و صرفا دعا کند. آمدند خدمت پیامبر و گفتند مردان ما به کوه ها رفته اند و کار نمی کنند و وقتی از آنها مخارج زندگی را می طلبیم، می گویند خدا بزرگ است. پیامبر ناراحت شدند و از بلال خواستند اذان بگوید با اینکه وقت اذان نبود. پیامبر مردان را جمع کرد و به آنها فرمود: من پیامبر هستم و با این حال کار می کنم تا مخارج خانواده را تأمین کنم. بنابراین سامان دادن امور معاش لازم است اما بعضی افراد به گونه ای در این راستا فعالیت می کنند که همین امور نیز عبادت باشد.
3. لذت حلال. عاقل به دنبال لذت است. انسان چون جنبۀ مادی دارد، نیازمند التذاذها است. البته کسانی که اهل معرفت و سلوک و عرفان هستند، لذت را در وادی خود می بینند و افراد در رتبه های دیگر، مطابق با مرتبۀ خود لذت می برند لکن هر کسی در هر مرتبه ای نیاز به لذت دارد لکن لذت باید در امر حلال باشد. اسلام لذت بردن را در نظر گرفته است لکن نه لذت به نحو مطلق بلکه لذت با محدودۀ خاص و مشخص. وقتی شخص غذا می خورد، از مزۀ غذا لذت می برد. لذت برخی افراد، لذت معنوی است مثل عیسی علیه السلام. ما از خوابیدن لذت می بریم و جای نرم و گرم آماده می کنیم اما برخی افراد این لذت و این امور را بر خود حرام کرده اند که البته قابل تعمیم به همگان نیست. امیر المومنین ع می فرماید «مقتدای شما به دو قرص نان و ... اکتفا می کند لکن شما نمی توانید مثل او باشید اما او را به ورع و اجتهاد یاری کنید».
در مجموع طبق این روایت، ابوذر به پیامبر عرض کرد: «در صحف ابراهیم چیست؟» فرمود: «در صحف امثال و تمثیل و حکایات است و از جمله این مطلب که بر عاقل است که به سه امر توجه کند و در این سه امر برای خود برنامه داشته باشد: جمع آوری توشه برای آخرت و فراهم کردن امور لازم برای معاش و لذت در امر حلال.»
اشتراط قدرت در جهاد ابتدائی
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما در رابطه با شرایط عامۀ وجوب جهاد بود که از چهار شرط بحث کردیم و وارد به شرط پنجم یعنی قدرت شدیم و گفتیم که تعابیر مختلفی برای اشتراط قدرت به کار گرفته شده است و گفتیم که این تعابیر برای اشاره به مصادیق عدم قدرت بیان شده اند مثل «الشیخ الهِمّ» یعنی پیرمردی که بدن او ذوب شده است و قدرت و رمقی برای جنگیدن ندارد. این عنوان مطرح شده است چون از مصادیق عجز می باشد لذا شرط محل بحث، قدرت و عدم عجز است که به دو صورت ایجابی و سلبی مطرح می شود. جهاد بر قادر واجب است و از عاجز ساقط است. جهاد بر کسی واجب است که بتواند اسب سواری کند و سلاح در دست گیرد و حتی باید بتواند به مدّت مورد نیاز سوارکاری کند مثل دو روز.
دلیل بر اشتراط قدرت، اولا آیۀ 91 سورۀ توبه است که ما چندین جلسه در مورد آن بحث کردیم. در این آیه آمده است: ﴿لَيْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى وَ لا عَلَى الَّذِينَ لا يَجِدُونَ ما يُنْفِقُونَ حَرَجٌ﴾ ما ضعف در این آیه را به معنای ضعف جسمی گرفتیم لذا جهاد بر کسی که قدرت جسمانی ندارد، واجب نیست.
دلیل دوم بر اشتراط قدرت: قاعدۀ لاحرج
ثانیا قاعدۀ نفی حرج دلیل بر اشتراط قدرت است. بر اساس این قاعده می گوییم اگر جهاد، حرجی باشد و عسر و سختی داشته باشد، واجب نخواهد بود. نکاتی را باید بیان کنیم: اولا گفته شد که اگر جهاد، سختی داشته باشد، واجب نیست، به این معنا نیست که جهاد هیچ سختی ندارد. ماهیت جهاد، سختی است. جهاد، آوارگی و جراحت و شهادت و قطع عضو و بسیاری مشکلات به دنبال دارد لذا مراد از حرج در بحث جهاد، این نیست که جهاد نباید هیچ حرج و سختی داشته باشد و الا بر اساس قاعدۀ نفی حرج، وجوب جهاد به کلی منتفی میشد. مراد از حرج در این قاعده، حرج و عسر و سختی متناسب با همان موضوع است مثلا حرج در وضو با حرج در حج و حرج در روزه متفاوت است. روزه گرفتن، گرسنگی و تشنگی و سختی متناسب با خود را دارد. جهاد نیز سختی متناسب با خود را دارد. ما در گذشته مصادیق متعددی برای حرج بیان کردیم و بیان مرحوم آقای خوئی را در این زمینه مطرح کردیم.
ثانیا قاعدۀ لاحرج از قواعد مسلّم فقهیِ ما است. اگر به آیات و روایات مربوط به این قاعده مراجعه کنید، مستند بودن این قاعده را به وضوح می یابید. یکی از مباحث مطرح در مورد قواعد فقهی این است که هر قاعده در چه بابی از ابواب فقهی مطرح و مورد استفاده است و یکی دیگر از مباحث ذیل قواعد، مدرک قواعد است. لازم است که قواعد فقهی را یک دوره بخوانید. در مورد تفاوت بین قاعدۀ فقهی و ضابطۀ اصولی، حدود هفت تفاوت بیان شده است که ان شاء الله در جای مناسب مطرح خواهیم کرد. در هر صورت قاعدۀ لاحرج از قواعد قطعی ما است که ادلۀ قطعی و منابع معتبر بر آن دلالت دارند. از جمله قواعدی که در مورد آنها هیچ تردیدی وجود ندارد، قاعدۀ لاحرج است بر خلاف قاعدۀ لاضرر که مستند آن، روایت سمرة بن جندب و ضعیف است. از جمله مستندات قاعدۀ لاحرج، آیات اند. ما مختصری به ادلۀ این قاعده می پردازیم تا همین بحث فرصت خوبی برای شما فراهم کند تا به بررسی قاعدۀ لاحرج بپردازید.
ادلۀ قاعدۀ لاحرج
آیۀ شش سورۀ مائده یکی از مستندات این قاعده است، ﴿ما يُريدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ يُريدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون﴾ یعنی خداوند متعال هیچ گاه امر مشتمل بر عسر و حرج را برای شما اراده نکرده است. از این آیه در ابواب مختلف می توان استفاده کرد و می توان آن را در ابواب مختلف فقهی تطبیق کرد.
آیۀ 185 سورۀ بقره از مستندات این قاعده است، ﴿يُريدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى ما هَداكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون﴾.
آیۀ ﴿لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها﴾که در سورۀ بقره آیۀ 286 قرار دارد یکی دیگر از مستندات قاعدۀ لاحرج است. در سورۀ انعام آیۀ 152 و سورۀ اعراف آیۀ 42 و سورۀ مومنون آیۀ 62 همین مضمون آمده است.
برخی دیگر از آیات، مشتمل بر مضمون نفی حرج هستند و برخی آیات مشتمل بر کلمۀ «حرج» هستند. کلمۀ «حرج» در سه آیه ذکر شده است: آیۀ 61 سورۀ نور: ﴿لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَريضِ حَرَجٌ وَ لا عَلى أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَواتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خالاتِكُمْ أَوْ ما مَلَكْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَديقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْكُلُوا جَميعاً أَوْ أَشْتاتاً فَإِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَكَةً طَيِّبَةً كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون﴾؛ آیۀ 91 سورۀ توبه: ﴿لَيْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى وَ لا عَلَى الَّذِينَ لا يَجِدُونَ ما يُنْفِقُونَ حَرَجٌ﴾؛ آیۀ 17 سورۀ فتح: ﴿لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَريضِ حَرَج﴾.
روایات و اصول عملیه نیز دال بر همین قاعده هستند لکن با وجود ادلۀ لفظی نوبت به اصول عملیه نمی رسد. در هر صورت ادلۀ محکمی برای قاعدۀ لاحرج داریم. البته موارد تطبیق این قاعده، باید مورد بحث قرار گیرند.
برخی از آیات قرآن بدون استفاده از لفظ «حرج» مستند این قاعده هستند مثل آیۀ 102 سورۀ نساء ﴿وَ إِذا كُنْتَ فيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرائِكُمْ وَ لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْرى لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَ أَمْتِعَتِكُمْ فَيَميلُونَ عَلَيْكُمْ مَيْلَةً واحِدَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ كانَ بِكُمْ أَذىً مِنْ مَطَرٍ أَوْ كُنْتُمْ مَرْضى أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَكُمْ وَ خُذُوا حِذْرَكُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْكافِرينَ عَذاباً مُهيناً﴾ این آیه نماز در شرایط جنگ یعنی نماز خوف را بیان می کند و می فرماید باید اسلحه به دست داشته باشید و با سلاح نماز بخوانید و مراقب باشید. در ادامه می فرماید اگر بیمار هستید یا وضعیت آب و هوا به گونه ای است که حمل اسلحه دشوار است، اشکالی ندارد که سلاح را بر زمین بگذارید.
بنابراین دلیل دوم برای اثبات اشتراط قدرت در جهاد ابتدائی، قاعدۀ لاحرج است.
دلیل سوم بر اشتراط قدرت: اجماع
دلیل سومی برای اشتراط قدرت مورد تمسک قرار گرفته است و در کلمات بیان شده است و آن اجماع می باشد. صاحب جواهر این اجماع را ادعا کرده است لکن این ادعا را نسبت به «الشیخ الهِمّ» مطرح کرده است نه نسبت به اشتراط قدرت. معقد اجماع، قدرت است نه شیخ الهمّ. صاحب جواهر می فرماید: « و لا على الشيخ الهم العاجز عنه للأصل و ظاهر الآية المعتضد بعدم الخلاف المحكي و المحصل، مضافا إلى قاعدة نفي الحرج المقتضية كالآية للحوق المريض و نحوه به كما صرح به غير واحد إلا أن يكون مريضا مرضا لا يمنعه منه، نعم لو فرض قوة الهم عليه وجب عليه و إن كبر سنه كما وقع من عمار بن ياسر في صفين و مسلم بن عوسجة في كربلاء و كيف كان فلا خلاف بين المسلمين في وجوبه في الجملة بل هو كالضروري، خصوصا بعد الأمر به في الكتاب العزيز في آيات كثيرة.»[3] صاحب جواهر در بیان دقیقی می فرماید اینطور نیست که جهاد از هر سالمندی ساقط باشد. برخی افراد سالمند بسیار قدرتمند بودند مثل جناب عمار در جنگ صفین و جناب مسلم بن عوسجه در کربلا. تنها اشکالی که در اینجا بر مرحوم صاحب جواهر وارد است، این نکته است که معقد اجماع، «الشیخ الهمّ» نیست بلکه قدرت است یعنی جهاد واجب نیست به دلیل عاجز بودن و قادر نبودن. شرط اصلی، قدرت و عاجز نبودن است نه «الشیخ الهمّ» نبودن.
شرط ششم، سلامت از مرض است که در جلسۀ بعد به آن خواهیم پرداخت. بحث از شرایط عامه را تا سه جلسۀ آینده به پایان خواهیم رساند و در جلسات باقی مانده، جهاد با بغات را مطرح خواهیم کرد و در سال آینده ان شاء الله مکاسب محرّمه را آغاز خواهیم کرد.