« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد رضا رمضانی گیلانی

1403/10/10

بسم الله الرحمن الرحیم

شرائط وجوب جهاد/شرائط وجوب الجهاد /کتاب الجهاد

 

موضوع: کتاب الجهاد/شرائط وجوب الجهاد /شرائط وجوب جهاد

 

شرایط وجوب جهاد ابتدائی

عبارت ابن رشد در بدایة المجتهد

ما باید به تک تک شرایط وجوب جهاد اشاره ای داشته باشیم. کلمات فقها را خواندیم. گفتیم که به عبارات علمای اهل سنت نیز اشاره خواهیم کرد لذا عبارت ابن رشد در کتاب بدایة المجتهد و نهایة المقتصد را می خوانیم. در جلد اول، صفحۀ 310 آمده است: «وَأَمَّا عَلَى مَنْ يَجِبُ فَهُمُ الرِّجَالُ الْأَحْرَارُ الْبَالِغُونَ الَّذِينَ يَجِدُونَ بِمَا يَغْزُونَ الْأَصِحَّاءُ لَا الْمَرْضَى وَلَا الزَّمْنَى، وَذَلِكَ لَا خِلَافَ فِيهِ؛ لِقَوْلِهِ تَعَالَى: ﴿لَيْسَ عَلَى الأَعْمَى حَرَجٌ وَلا عَلَى الأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ﴾ [الفتح: 17] ، وَقَوْلِهِ: ﴿لَيْسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَلا عَلَى الْمَرْضَى وَلا عَلَى الَّذِينَ لا يَجِدُونَ مَا يُنْفِقُونَ حَرَجٌ﴾ [التوبة: 91] الْآيَةَ.» در این عبارت به رجل بودن و حر بودن و بالغ بودن و قدرت اشاره شده است. در کلمات فقهای ما نیز تقریبا همۀ این شروط ذکر شده است.

با توجه به اینکه برخی از این شرایط، شرایط عامۀ تکلیف اند، کمتر از آنها بحث خواهیم کرد و در عوض بیشتر به برخی دیگر از شرایط خواهیم پرداخت. دوستان در این بحث به کلمات بزرگان و ادلۀ اشتراط این شروط مراجعه کنند و استدلال ها را مطالعه کنند.

اشتراط بلوغ

اولین شرط، بلوغ بود. همه این شرط را ذکر کرده اند. سن بلوغ بحث مفصلی دارد و در جای خود باید مورد بحث قرار گیرد. اما آنچه در رابطه با جهاد بود، روایتی مذکور در کتب عامه بود که توسط علمای شیعه نیز در کتب ذکر شده است مثل مبسوط و منتهی. این بحث را در جلسۀ قبل مطرح کردیم و نتیجه گرفتیم که بر شخص نابالغ واجب نیست جهاد کند اما دلیلی بر عدم جواز جهاد نابالغ نداریم. برخی افراد اگرچه سیزده ساله اند اما قدرت و توان جسمی زیادی دارند و در مسابقات شرکت می کنند و برندۀ مدال می شوند. بنابراین جهاد بر نابالغ واجب نیست اما جائز است. در روایت عبد الله بن عمر آمده بود که در چهارده سالگی از پیامبر اذن جهاد خواست و پیامبر به او اذن ندادند. این روایت ناظر به سوال از وجوب جهاد است و اگر نزد پیامبر می آمد و اصرار بر شرکت در جهاد داشت و اعلام آمادگی جسمی می کرد، حتما پیامبر به او اجازه می دادند. در برخی موارد در روایات آمده است که اشخاصی نزد پیامبر می آمدند و اجازۀ شرکت در جنگ می خواستند اما پیامبر اجازه نمی دادند. آن افراد برای اثبات توان جسمی و آمادگی خود، از پیامبر اجازۀ کُشتی گرفتن طلب می کردند. روشن می شود که علت عدم اجازۀ پیامبر، کم سن بودن آن افراد بوده است. پیامبر فرمودند کشتی بگیرید. کشتی گرفت و برنده شد و پیامبر به او اجازۀ جهاد داد. اگر شخص قدرت جنگیدن داشته باشد، بر او جائز خواهد بود.

شاگرد: در بیان پیامبر سخنی از بلوغ به میان نیامده است و شاید اجازه ندادن ایشان، به دلائل دیگری بوده است.

استاد: جزئیات امور در روایت ذکر نشده است ولی در روایت آمده است که ابن عمر می گوید من چهارده سال سن داشتم و علت ذکر این عدد، اهمیت داشتن همین سن بوده است و پیامبر با توجه به علم خود به سن ابن عمر او را از جهاد منع کردند.

در برخی از کلمات اهل سنت آمده است که علت عدم اذن جهاد برای طفل، ضعیف بودن او است. گفتیم که این مطلب نیز صحیح نیست. طفل در اینجا در مقابل بالغ قرار دارد و ما اطفالی داریم که از جهت جسمی بسیار آماده و قدرتمند هستند لذا ضعف جسمی نمی تواند دلیل باشد و نهایتا استحسان است.

بحث از عقل را مطرح خواهیم کرد و سپس به بحث از شرط حریت خواهیم پرداخت. بحث حریت گستردگی بیشتری دارد چون مورد انکار برخی واقع شده است مثل ابن جنید و توسط شیخ جزو شروط ذکر نشده است. همچنین بحث مذکر بودن نیز مباحث بیشتری را خواهد داشت.

اشتراط عقل

یکی از شرایطی که برای وجوب جهاد ابتدائی ذکر شده است، عقل است. لازم است که بیشتر در مورد عقل توضیح دهیم هم به عنوان منبع استدلال در حوزۀ فقه و هم به عنوان شرط وجوب احکام تکلیفی. روایاتی در این زمینه وجود دارند از جمله روایت رفع قلم که به گونه های مختلفی نقل شده است مثل «رفع عن امتی تسعة»[1] و «رفع عن امتی اربع خصال»[2] . یکی از روایات مورد بحث ما روایت مذکور در کتاب خصال است: « حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ السَّكُونِيُّ الْمُزَكِّي بِالْكُوفَةِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَضْرَمِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ أَبِي مُعَاوِيَةَ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ أَبِي ظَبْيَانَ قَالَ: أُتِيَ عُمَرُ بِامْرَأَةٍ مَجْنُونَةٍ قَدْ فَجَرَتْ فَأَمَرَ عُمَرُ بِرَجْمِهَا فَمَرُّوا بِهَا عَلَى عَلِيٍّ ع فَقَالَ مَا هَذِهِ فَقَالُوا مَجْنُونَةٌ قَدْ فَجَرَتْ فَأَمَرَ بِهَا عُمَرُ أَنْ تُرْجَمَ فَقَالَ لَا تَعْجَلُوا فَأَتَى عُمَرَ فَقَالَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ الْقَلَمَ رُفِعَ عَنْ ثَلَاثَةٍ عَنِ الصَّبِيِّ حَتَّى يَحْتَلِمَ وَ عَنِ الْمَجْنُونِ حَتَّى يُفِيقَ وَ عَنِ النَّائِمِ حَتَّى يَسْتَيْقِظَ[3]

عقل، بما هو عقل، مطیع کامل است. عقل، محبوب الهی و نعمت بزرگ الهی است. ملاک عقاب و ثواب و خطاب، عقل است. خطاب به عقل است. اساسا جایی که عقل نباشد، امر و نهی نیست. روایات صحیح و محکم بر این مطلب دلالت دارند مخصوصا روایات کتاب العقل و الجهل از کافی. عقل بسیاری از امور را درک و تحلیل و تفکیک می کند اما مجنون این توانایی را ندارد اعم از مجنون ادواری و اطباقی. به مجنون خطابی تعلق نمی گیرد و لذا کسی که عاقل نیست، مکلف نیست. مقداری که در اینجا لازم است به بحث از عقل بپردازیم، به همین مقدار است.

در مجموع شروط عقل و بلوغ و مذکر و حر بودن به صورت فراوان در عبارات ذکر شده است. فرعی در اینجا نسبت به این چهار شرط مطرح است و آن این چنین است: اگر امام و حاکم جامعه تشخیص دهد که افراد فاقد این شروط باید در جنگ شرکت کنند، ایرادی ندارد مگر مجانین که نباید در جنگ شرکت کنند. عبارت شیخ را در این زمینه سابقا خواندیم «فإن أراد الامام أن يغزو بهم و يخرجهم للحاجة إليهم جاز ذلك إلا المجانين فإنه لا نفع فيه[4] از طرف دیگر پیامبر در جنگ ها، زنان را همراه خود می بردند برای پشتیبانی و درمان و سایر امور لازم. «و كان النبي صلى الله عليه و آله و سلم يحمل معه النساء في الغزوات[5]

شاگرد: اینکه می فرماید «نفعی در جهاد مجانین» نیست، شاید به این معنا باشد که نفعی برای خودشان ندارد چون کودکان و زنان و سالخوردگان با حضور در جهاد از ثواب و فضیلت جهاد بهره مند می شوند اما مجنون از ثواب و فضیلت بهره مند نمی شود.

استاد: نه این مطلب از عبارت شیخ برداشت نمی شود چون می فرماید «للحاجة الیهم الا المجانین فانه لا نفع فیهم» یعنی نیازی به مجانین نیست و نفعی در آنها نیست.

شاگرد: آیا سفیه نیز به مجنون ملحق می شود؟

استاد: سفیه صرفا مربوط به امور اقتصادی است و مجنون محسوب نمی شود و وجوب جهاد به او تعلق می گیرد و سفیه با آموزش می تواند امور نظامی و جنگی را انجام دهد.

اشتراط حرّیّت

شرط دیگر در این زمینه حریت است. در این رابطه به کلمات فقها مراجعه کنید و ببینید کدامیک از فقها این شرط را ذکر نکرده اند. مثلا شیخ در برخی از کتب خود و ابن جنید این شرط را ذکر نکرده اند.غالب فقها اعم از فقهای شیعه و اهل سنت، حریت را ذکر کرده اند. برخی برای اشتراط حریت، حکمت هایی را بیان کرده اند که بعدا به آنها اشاره خواهیم کرد. برخی از آقایان مثل مرحوم خوئی ره وقتی به بحث حریت می رسند، اشتراط حریت برای جهاد ابتدائی را به مشهور نسبت می دهند و دلیل آن را غیر ظاهر می شمارند «الثالث: الحرّية على المشهور، و دليله غير ظاهر، و الإجماع المدّعى على ذلك غير ثابت. نعم، إنّ‌ هنا روايتين: إحداهما رواية يونس بن يعقوب، قال: قلت لأبي عبد اللّه (عليه السلام): إنّ‌ معنا مماليك لنا و قد تمتعوا، علينا أن نذبح عنهم‌؟ قال: فقال: «إنّ‌ المملوك لا حجّ‌ له و لا عمرة و لا شيء» . و الأخرى رواية آدم بن علي، عن أبي الحسن عليه السّلام، قال: «ليس على المملوك حجّ‌ و لا جهاد» الحديث و لا يمكن الاستدلال بشيء منهما على اعتبار الحريّة[6] روایت اول در کتاب وسائل، جلد 8، باب پانزدهم از ابواب وجوب الحج آمده است. مرحوم خوئی می فرماید نمی توانیم به هیچ کدام از این دو روایت تمسک کنیم. ما باید بحث و بررسی کنیم که چگونه می توانیم حریت را شرط وجوب جهاد بدانیم.


logo