1403/07/24
بسم الله الرحمن الرحیم
نوع وجوب جهاد/شرائط وجوب الجهاد /کتاب الجهاد
موضوع: کتاب الجهاد/شرائط وجوب الجهاد /نوع وجوب جهاد
نوع وجوب جهاد
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما در رابطه با کفائی بودن وجوب جهاد بود و مباحث متعددی در این زمینه مطرح شد. دو نفر قائل به وجوب عینی بودند و در موارد شک بین وجوب عینی و کفائی، برای وجوب عینی نیازی به دلیل نیست لکن اصلا تردیدی در کفائی بودن وجوب جهاد نداریم. در عین حال برای کفائی بودن وجوب ادله ای بیان کردیم از جمله اجماع که توسط فقهای شیعه و عامه مطرح شده است. در تعریف واجب کفائی نیز دقت هایی وجود دارد که سابقا به آنها اشاره کردیم. برخی مثل صاحب جواهر ادعای ضرورت مسئله را مطرح کرده است. همچنین سیرۀ پیامبر اکرم را مطرح کردیم و گفتیم از سیرۀ ایشان کفائی بودن وجوب جهاد برداشت می شود. در این زمینه سفارش کردیم به مطالعه کردن جنگ های پیامبر با دقت ویژه که آیا در جنگ های پیامبر، جهاد ابتدائی وجود داشته است؟ لازم است با یک نگاه اجتهادی به بررسی جنگ های پیامبر بپردازیم و حتی می توان رساله هایی را در سطح سه و چهار در این زمینه نگاشت. البته در بحث جهاد حدود شصت موضوع را برای پایان نامه می توان ارائه کرد.
سپس به بحث از دو آیۀ 95 سورۀ نساء و 122 سورۀ توبه پرداختیم. در ادامه نیز به بررسی قاعدۀ عسر و حرج خواهیم پرداخت.
در خصوص آیۀ 95 سورۀ نساء مباحث زیادی ذکر شد که خلاصۀ آن را بیان می کنیم.
بررسی دلالت آیۀ 95 سورۀ نساء بر وجوب کفائی جهاد
در این آیه می فرماید: ﴿لا يَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجاهِدِينَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدِينَ دَرَجَةً وَ كُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنى وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ عَلَى الْقاعِدينَ أَجْراً عَظيما﴾[1] اجر برای قاعدین و مجاهدین دلالت دارد بر اینکه وجوب جهاد، کفائی است چون اگر عینی بود، قاعدین، عصیان گر بودند و پاداش به عاصیان وجهی ندارد. مجاهدان پاداش بیشتری نسبت به قاعدین دارند چون سختی های زیادی را به جان خریده اند لذا می فرماید قاعدین با مجاهدین مساوی و برابر نیستند و سپس می فرماید خداوند مجاهدین را بر قاعدین فضیلت داده است و در نهایت می فرماید مجاهدین نسبت به قاعدین از اجر عظیمی برخوردار هستند.
برخی معتقدند که ممکن است صدر و ذیل آیه تعارض داشته باشند. همچنین در آیۀ بعد می فرماید ﴿دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيما﴾آیا فضیلت مجاهدین بر قاعدین، درجه است یا درجات؟ پاسخ های متعددی مطرح شده است.
اولا در مقایسۀ مجاهد با قاعد، آیۀ 95 می فرماید مجاهد بر قاعد فضیلت دارد اما مجاهدین نیز درجات متعددی دارند و به حسب مرتبۀ عقیده و باور و اخلاق و عمل، درجات متفاوتی خواهند داشت. برخی از مجاهدان تقید بیشتری به اعمال دارند و برخی تقید بیشتری به صفات حسنه دارند و برخی باورهای قویتری دارند. در باب توکل، درجات مختلفی از توکل در افراد وجود دارد. شخصیت انسان ها وابسته به اخلاق و عمل و باور است. می فرماید ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ﴾[2] و ﴿مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُون﴾[3] این مقامات در روایات نیز ذکر شده اند. در روایت از امام باقر ع نقل شده است که خدای متعال جهادگران را بر کسانی که از جهاد سر باز می زنند، به هفتاد درجه برتری داده است که فاصلۀ هر دو درجه از یکدیگر به اندازۀ مسافتی است که با یک مرکب تیزرو به طول هفتاد سال طی شود. البته این تعبیر برای تقریب مطلب به ذهن مخاطب بوده است. همچنین بین مجاهدین نیز تفاوت وجود دارد.
ابو علی جبائی می گوید منظور از درجه و مقام که در ابتدا آمده است، برتری مقام است که خداوند با آن، مجاهدین را به دلیل جهاد کردن تحسین می کند. اما منظور از درجات که در ادامۀ آیۀ شریفه بیان شده است، درجات مردم با ایمان و جهاد گر است که بین آنها بر اساس ایمان و اخلاق و عمل آنها تفاوت وجود دارد.
برخی معتقدند برتری مورد اشاره در آیه برتری در دنیا و برتری در آخرت است. این وجوه در کتب متعدد تفسیری ذکر شده است از جمله در مجمع و المیزان و تسنیم.
بنابراین هیچ ناسازگاری بین آغاز و فرجام آیه وجود ندارد و اساسا به هیچ وجه در قرآن تناقضی نمی توان یافت. برخی مثل عبد الله بن ... مقامات و درجات را ذکر می کند و این درجات در این آیه را مشیر به درجات و مقامات مذکور در سورۀ توبه می داند. در سورۀ توبه قبل از آیۀ 122 به حدود هشت مقام اشاره شده است که برخی همۀ آنها را دارند و برخی کمتر.
مطالب مذکور در اینجا، مباحث تفسیری ذیل آیۀ 95 سورۀ نساء بود و در نهایت روشن شد که می توانیم به این آیه تمسک کنیم برای اثبات کفائی بودن وجوب جهاد.
بررسی دلالت آیۀ 122 سورۀ توبه بر وجوب کفائی جهاد
آیۀ دوم، آیۀ 122 سورۀ مبارکۀ توبه و معروف به آیۀ نفر است. ﴿وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُون﴾[4] می دانید که در مباحث مختلف از این آیه بحث می شود از جمله در بحث حجیت خبر واحد و بحث اجتهاد و تقلید. در بحث اجتهاد و تقلید عده ای که مهاجرت کرده اند و دین را آموخته اند به دیگران آموزش می دهند و بر دیگران لازم است که تقلید کنند. گفته شده است که در زمان گذشته، اجتهاد و تقلید مطرح نبوده است چون افراد مستقیم به امام دسترسی داشتند و از امام سوال می کردند. لکن در همان زمان حضور معصوم نیز اجتهاد و فتوا دادن به برخی از غیر معصومان اجازه داده می شد چون با گسترش شهرها و جمعیت امکان حضور مستقیم در نزد معصومین وجود نداشته است و لذا پیامبر اکرم و معصومین اصولی را به شیعیان می آموختند و فرمودند « عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَيْكُمُ التَّفْرِيعُ.»[5] البته باید به این نکته توجه شود که تفقه در دین شامل تفقه در فروع و اصول دین می شود و صرفا اختصاص به فروع ندارد.
شأن نزول آیۀ 122 سورۀ توبه
اما در مورد آیۀ مذکور باید به چند نکته توجه شود: اولا شأن نزول آیه. مرحوم طبرسی در مجمع و مرحوم شیخ طوسی در تبیان شأن نزول را نقل کرده اند. در مجمع از ابن عباس نقل شده است که پیامبر اکرم ص به سوی میدان جهاد حرکت می کردند و همۀ مسلمانان به جز معذوران و منافقان همراه ایشان در جنگ حاضر می شدند. ابتدا مذمت و ملامتی نسبت به منافقان و قاعدین در جنگ تبوک صادر شده بود لذا مومنان برای حضور در جهاد مصمم شده بودند حتی مومنان در جنگ هایی که پیامبر خودشان حاضر نبودند نیز شرکت می کردند. در آن زمان آیات و روایات بسیار مهم تلقی می شدند مثلا در مورد شرکت در نماز جمعه تفاوت زیادی بین زمان گذشته و زمان فعلی وجود دارد که البته این تفاوت ناشی از این مطلب است که در گذشته شرکت نکردن در نماز جمعه، مخالفت با حکومت تلقی می شد. در هر صورت پیامبر مستقیم وحی را دریافت می کردند و به مردم ابلاغ می کردند و به همین جهت امیر المومنین ع بعد از وفات پیامبر فرمود: چیزی را از دست دادیم که دیگر هرگز به دست نمی آوریم، «لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِك»[6] . با صدور آیات تاکید بر جهاد، مردم نسبت به قاعدین و منافقین نگاه بدبینانه پیدا می کردند و لذا به شرکت در جهاد اهمیت فراوانی می دادند و بعد از صدور این آیات همه سعی می کردند در جهاد شرکت کنند و لذا در این فضا گاهی همۀ افراد شهر را ترک می کردند و به جهاد می رفتند. آیه فرمود نباید امر به این صورت باشد و عده ای باید در شهر بمانند و از محضر پیامبر استفاده کنند تا وقتی مجاهدین از جنگ برگشتند، به آنها آموزش دهند. عده ای از هر طایفه باید محضر پیامبر بیایند و بیاموزند و به منطقۀ خود برگردند و دیگران را تعلیم دهند. بنابراین شأن نزول اول این است که همۀ افراد به جهاد می رفتند و آیه نازل شد تا نهی کند و هشدار دهد و بگوید که سزاوار نیست که همۀ مومنان کوچ کنند م﴿ا کان المومنون لینفروا کافة﴾. ﴿فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة﴾ پس چرا طایفه ای از هر فرقه کوچ نکنند. برخی تعبیر «لتبقی طائفة اخری لیتفقهوا فی الدین» را در تقدیر گرفتند.
در مجمع البیان شأن نزول دیگری بیان شده است به این صورت: پیامبر اکرم ص یاران خود را برای تبلیغ اسلام به نقاط مختلف می فرستادند. بادیه نشینان دو گونه با مبلغان برخورد می کردند: گاهی با مبلغان به نیکی برخورد می کردند و از آنان استقبال می کردند و از آنان می آموختند. و گاهی به مبلغان ایراد می گرفتند و آنها را مواخذه می کردند که چرا جهاد و جنگ را رها کرده اند و به بادیه آمده اند. مبلغان ناراحت و رنجیده خاطر می شدند و لذا خدمت پیامبر رسیدند و آیه بر پیامبر نازل شد و این برنامۀ تبلیغی توسط پیامبر تصویب شد و پیامبر با این آیه برنامۀ تبلیغی آنها را امضا کردند.
شأن نزول دیگری در کتاب تبیان از شیخ الطائفه ذکر شده است. شیخ الطائفه در حوزه های مختلف صاحب نظر بودند از جمله در فقه و تفسیر و روایت. ایشان می فرماید: بادیه نشینان گروه گروه و عشیره ای مسلمان می شدند. هم اکنون نیز در بسیاری از نقاط، مردم با رئیس عشیره و قبیله ارتباط برقرار می کنند. عشائر در استان های متعدد کشور عراق جایگاه های بسیار مهمی دارند. در ایران نیز عشائر پایگاه و جایگاه مهمی دارند. در کشورهای آفریقایی مباحث قبیله ای وجود دارد مثل نیجریه. در نیجریه گاهی یک نفر مسلمان می شود و ده هزار نفر را به دنبال خود مسلمان می کند. تعداد شیعیان در مالی و نیجریه بسیار افزایش یافته است مثلا در مالی حدود دو میلیون شیعه وجود دارد. اخیرا یکی از علمای بزرگ پاکستان اعلام کرد که من و همۀ قبیله ام مکتب اهل بیت را پذیرفتم. در هند و بنگلادش برخی افراد اگر صوفی هستند اما معتقد به عقائد امامیه هستند و ارادت ویژه ای به اهل بیت دارند. لازم است که هنگام سخن در این زمینه احتیاط و دقت کنیم و همه را یکسان نپنداریم.
در هر صورت صاحب تبیان شأن نزول سوم را بیان کردند و فرمودند بادیه نشینان در زمان پیامبر اکرم ناگهان گروه گروه مسلمان می شدند و بعد از مسلمان شدن همگی می خواستند به مدینه بیایند و از محضر پیامبر ص استفاده کنند لکن این بسیار دشوار بود لذا آیه نازل شد و دستور داد که عده ای از بادیه نشینان کوچ کنند و معارف را بیاموزند و برگردند و آموزش دهند. با مهاجرت کردن عدۀ زیادی افراد از بیرون مدینه به مدینه، مشکلات اقتصادی زیادی برای مدینه پدید می آمد و قیمت اجناس تغییر می کرد و بالا می رفت لذا آیۀ مذکور نازل شد.
برخی گفته اند این شأن نزول با سایر مواردی که به عنوان شأن نزول بیان شده اند، تنافی ندارند و قابل جمع هستند. گاهی افرادی به مدت زیادی در جهاد و جنگ بودند و نیاز به آموزش داشتند لذا افرادی برای آموزش به میدان جنگ می رفتند.
نکتۀ مهمی حائز اهمیت است که آیات قبل نسبت به متخلفان از جهاد ملامت و توبیخ دارد و لذا گویا از آنها برداشت می شود که همه باید به جنگ بروند لکن این آیه می فرماید مبادا همه به جنگ بروند. مبادا تصور شود که این آیه با سایر آیات تنافی دارد چون در موارد مختلف از جنگ، نیروی انسانی مورد نیاز متفاوت است. می فرماید: « ﴿وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذينَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذا ضاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلاَّ إِلَيْهِ ثُمَّ تابَ عَلَيْهِم ْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيم يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقينَ ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ لا يُصيبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ في سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغيظُ الْكُفَّارَ وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلاً إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ وَ لا يُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً وَ لا يَقْطَعُونَ وادِياً إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما كانُوا يَعْمَلُون﴾»[7] همانطور که گفتیم در این آیات به مقامات مجاهدین اشاره شده است. بعد از این آیات می فرماید: ﴿ما کان المومنون لینفروا کافة﴾ و این آیات تنافی ندارند چون تفاوت بیان به دلیل نوع جنگ و قدرت جنگی و سپاه دشمن و آرایش جنگی است.
در آیۀ 122 سورۀ توبه با دو نوع جهاد روبرو هستیم: جهاد با دشمن بیرونی و جهاد با جهل. در این آیه هم به جنگ و جهاد در میدان رزم اشاره شده است و هم به جهاد در عرصۀ علم و روایتگری اشاره شده است. حتی در روایات ما آمده است که افرادی در میدان جنگ حاضر شوند تا وقایع را به طور صحیح ضبط کنند. در سابق افرادی موظف بودند که تاریخ را بنویسند و حوادث برخی از جنگها در میانۀ جنگ نوشته شده اند چون تاریخ نگاری در میدان بهتر صورت می گیرد چون تاریخ نگاری در بیرون میدان نیاز دارد به اینکه تاریخ نویس خودش را متن صحنه حاضر کند تا بتواند تحلیل صحیحی ارائه کند. در هر صورت طبق همین آیه جهاد با جهل لازم است چون جهل باعث پسرفت و ضعف جامعه می شود. در زیارت اربعین به همین نکته اشاره شده است که می فرماید: «و بذل مهجته فیک لیستنقض عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة». امیر المومنین در نهج البلاغه می فرماید: « إِلَى اللَّهِ أَشْكُو مِنْ مَعْشَرٍ يَعِيشُونَ جُهَّالًا وَ يَمُوتُونَ ضُلَّالًا لَيْسَ فِيهِمْ سِلْعَةٌ أَبْوَرُ مِنَ الْكِتَابِ إِذَا تُلِيَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ وَ لَا سِلْعَةٌ أَنْفَقُ بَيْعاً وَ لَا أَغْلَى ثَمَناً مِنَ الْكِتَابِ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِه»[8] یعنی جهل باعث می شود که فرد و جامعه به ذلت و خواری کشانده شود و از وظایف خود دست بردارد و حتی نسبت به شناخت ولی خدا نیز کوتاهی کند.
در مجموع به نظر ما این آیه نیز دلالت بر کفائی بودن جهاد دارد و با توجه به هر کدام از شئون نزول مذکور این مطلب به دست می آید که لازم نیست همۀ مسلمانان در میدان رزم حاضر شوند و لذا جهاد واجب عینی نیست. چند نکته در این زمینه باقی مانده است که ان شاء الله در جلسۀ بعد بیان خواهیم کرد.