1404/07/01
بسم الله الرحمن الرحیم
مراجعه 68 ، احادیث وصایت
موضوع: مراجعه 68 ، احادیث وصایت
ادامه مباحث حدیث وصایت در مراجعه 68
اهمیت مساله ولایت
امام باقر (ع) در روایتی درباره اهمیت ولایت فرمودند: « بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ.»[1] . اسلام بر پنج پایه استوار است: نماز و زکات و روزه و حج و ولایت و آن گونه که به ولایت سفارش شده است به چیز دیگری سفارش نشده است. در روایت دیگری آن حضرت در پاسخ به این سوال که کدامیک افضل است، فرمودند: «الْوَلَايَةُ أَفْضَلُ لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ وَ الْوَالِي هُوَ الدَّلِيلُ عَلَيْهِن»[2] . ولایت از برجستگی بییشتری برخوردار است. بعد امام در علت این امر فرمودند: وجه آن این است که اولا: ولایت کلید آن چهار امر دیگر است، یعنی اگر فردی بخواهد نماز درستی مطابق آنچه خداوند تشریع کرده است، بخواند باید مطابق با ولایت باشد. ثانیا: راهنمایی آن امور نیز از طریق ولایت ممکن است. والی هم به لحاظ معرفتی و شناخت صحیح آموزه های دین و هم از نظر اسوه عملی بودن، شاخص است.
نکته دیگر اینکه برجستگی ولایت، اختصاصی به فروع دینی که در این روایت آمده است ندارد، بلکه در مورد اموری مانند توحید و مباحث مربوط به نبوت و معاد هم ولایت راهگشا است. توضیح اینکه بخشی از مسائل توحید، ما قبل از وحی است یعنی اعتقاداتی است که وحی و نبوت مبتنی بر آنها است. دستیابی به معرفت در این بخش جز از طریق عقل امکان پذیر نیست، مانند اصل وجود خدای متعال و اینکه او عالم و حکیم و قادر است (صفاتی که برای خداوند باید معتقد باشیم تا بر اساس آنها ضرورت وحی و نبوت ثابت شود). اما از این چند مساله که بگذریم، به نبوت و تبیین معصوم نیاز است.
در خداشناسی، بخشی از مسائل آن تفاصیل معرفت الله است که بر نبوت و وحی مبتنی نیست، مثلا ما باید بدانیم که خداوند متعال عالم و قادر است، اما اینکه علم او چگونه است آیا زائد بر ذات است یا نه، در اثبات نبوت فرقی ندارد. اینها را تفاصیل مربوط به مباحث خداشناسی می گویند. در این گونه مسائل انسانی که دو ویژگی داشته باشد می تواند به فهم دست یابد اولا: عقل او ورزیدگی کافی را داشته باشد و ثانیا مجال زندگی برای فهم این مطالب برای او فراهم باشد. البته بیانات معصومین برای این افراد نیز راهگشا است و لطایف و نکاتی را برای آنها باز می کند.
بیانات معصومین برای دو گروه راهگشا است: 1. کسانی که نسبت به مسائل دقیق و غامض از نظر فکری، استعداد لازم را ندارد و یا مجال و شرایط برای آنها فراهم نیست، به معارف اهل بیت (ع) رجوع می کنند و معارف دین را می فهمند. 2. برای خواصی امثال ملاصدرا و علامه طباطبایی که استعداد و مجال کافی را برای فهم معارف دارند، رجوع به روایات اهل بیت (ع)، زوایایی حکمی و لطایفی را باز می کند[3] . شهید مطهری در کتاب «سیری در نهج البلاغه» در این باره می فرماید: یک سری معارف عمیق فلسفی وجود دارد که فلاسفه قبل از ملاصدار به آنها دست نیافته بودند، اما مرحوم صدرا به دلیل انسی که با روایات داشتند توانستند به آن نکات را پی ببرند مانند مساله احدیت و بساطت ذات که در بحث توحید مطرح شده است.
مثال دیگر مساله اراده الهی است. اینکه آیا اراده الهی از صفات ذاتی است یا فعلی؟ مشهور فلاسفه اراده را از صفات ذاتی می دانند، اما برخی از متکلیمن آن را از صفات فعل دانسته اند. وقتی به روایات رجوع کنیم می بینیم که در روایات تصریح شده است که اراده الهی از صفات فعلیه است، حتی در مناظره ای که میان امام رضا (ع) با یکی از متکلمان معتزلی صورت گرفت، امام به همین مساله اشاره کرده و اراده را از صفات فعل دانستند.
اشکال برخی از وهابیون
برخی از عالمان وهابی اشکال کرده گفته اند: این روایت امام باقر (ع) و موارد شبیه آن نشان می دهد که دیدگاه شیعه درباره توحید نادرست است، زیرا به جای اینکه بنای اسلام را بر توحید و نبوت دانسته باشد، بنایی آن را بر ولایت استوار دانسته است.
پاسخ
اگر یک فرد مسیحی بخواهد درباره قرآن اشکالی کند و به یک یا دو آیه استناد کند، بر او اشکال می گیریم و روش او را نادرست می دانیم و می گوییم: برای فهم قرآن باید مجموعه آیات هم موضوع بررسی شود. در مورد فهم کلام پیامبر اکرم (ص) هم همین مساله وارد است. اکنون در جواب این عالم وهابی می گوییم اگر تنها همین روایت در منابع شیعه آمده بود اشکال شما وارد بود، اما در همان بابی که این روایت آمده است، مباحث فراوانی از معصومین درباره توحید آمده است. بنابراین قضاوت شما درباره شیعه نادرست است. اما اینکه چرا در این روایت مساله ولایت برتر دانسته شده است، به جهت اعداد سایر فقره های این روایت یعنی نماز و روزه است. البته آنچه در این روایت بیان شده به عنوان ذکر نمونه و مصداق است و الا ولایت مفتاح برای همه احکام اسلامی است.
نکته دیگر اینکه ما معتقدیم طبق فرمایش خود ائمه اطهار (ع)، آنچه ایشان بیان می کنند از طرف خود آنان نیست، بلکه از کتاب و سنت است: «مَا مِنْ شَيْءٍ إِلَّا وَ فِيهِ كِتَابٌ أَوْ سُنَّة»[4] . وقتی سماعه از امام کاظم (ع) در این باره سوال کرد حضرت فرمود: علم آن نزد اهلش است «فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون»
اهمیت پاسخ گویی به شبهات در کلام امام مجتبی (ع)
کتاب «الاحتجاج» کتابی مهم است که مرحوم طبرسی از علمای قرن ششم هجری (معاصر با مرحوم طبرسی صاحب تفسیر مجمع البیان) آن را تالیف کرده است. ایشان می گوید این کتاب را برای این نوشتم که شنیدم بعضی می گویند اهل بیت (ع) اهل احتجاج نبودند و از این کار منع می کردند. برای نفی آنان این کتاب را نوشتم. نهی اهل بیت (ع) نیز مربوط به کسانی که اهلیت آن را ندارند و چون در این میدان وارد شوند به جای اصلاح، افساد می کنند.
ایشان در مقدمه کتاب 18 روایت را نقل کرده است که همه از امام عسکری (ع) است. ایشان می گویند من سند روایات را به جهت طولانی بودن نقل نمی کنم، مگر روایات امام عسکری (ع) که سند آنها را در ابتدا نمی کنند. در روایت 15 چنین آمده است:
«قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع وَ قَدْ حَمَلَ إِلَيْهِ رَجُلٌ هَدِيَّةً فَقَالَ لَهُ أَيُّمَا أَحَبُّ إِلَيْكَ أَنْ أَرُدَّ عَلَيْكَ بَدَلَهَا عِشْرِينَ ضِعْفاً يَعْنِي عِشْرِينَ أَلْفَ دِرْهَمٍ أَوْ أَفْتَحَ لَكَ بَاباً مِنَ الْعِلْمِ تَقْهَرُ فُلَاناً النَّاصِبِيَّ فِي قَرْيَتِكَ تُنْقِذُ بِهِ ضُعَفَاءَ أَهْلِ قَرْيَتِكَ إِنْ أَحْسَنْتَ الِاخْتِيَارَ جَمَعْتُ لَكَ الْأَمْرَيْنِ وَ إِنْ أَسَأْتَ الِاخْتِيَارَ خَيَّرْتُكَ لِتَأْخُذَ أَيَّهُمَا شِئْتَ فَقَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَثَوَابِي فِي قَهْرِي ذَلِكَ النَّاصِبَ وَ اسْتِنْقَاذِي لِأُولَئِكَ الضُّعَفَاءِ مِنْ يَدِهِ قَدْرُهُ عِشْرُونَ أَلْفَ دِرْهَمٍ قَالَ أَكْثَرُ مِنَ الدُّنْيَا عِشْرِينَ أَلْفَ أَلْفِ مَرَّةٍ قَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَكَيْفَ أَخْتَارُ الْأَدْوَنَ بَلْ أَخْتَارُ الْأَفْضَلَ الْكَلِمَةَ الَّتِي أَقْهَرُ بِهَا عَدُوَّ اللَّهِ وَ أَذُودُهُ عَنْ أَوْلِيَائِهِ فَقَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ع قَدْ أَحْسَنْتَ الِاخْتِيَارَ وَ عَلَّمَهُ الْكَلِمَةَ وَ أَعْطَاهُ عِشْرِينَ أَلْفَ دِرْهَمٍ فَذَهَبَ فَأَفْحَمَ الرَّجُلَ فَاتَّصَلَ خَبَرُهُ بِهِ فَقَالَ لَهُ حِينَ حَضَرَ مَعَهُ يَا عَبْدَ اللَّهِ مَا رَبِحَ أَحَدٌ مِثْلَ رِبْحِكَ وَ لَا اكْتَسَبَ أَحَدٌ مِنَ الْأَوِدَّاءِ مِثْلَ مَا اكْتَسَبْتَ مَوَدَّةَ اللَّهِ أَوَّلًا وَ مَوَدَّةَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ ثَانِياً وَ مَوَدَّةَ الطَّيِّبِينَ مِنْ آلِهِمَا ثَالِثاً وَ مَوَدَّةَ مَلَائِكَةِ اللَّهِ تَعَالَى الْمُقَرَّبِينَ رَابِعاً وَ مَوَدَّةَ إِخْوَانِكَ الْمُؤْمِنِينَ خَامِساً وَ اكْتَسَبْتَ بِعَدَدِ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ كَافِرٍ مَا هُوَ أَفْضَلُ مِنَ الدُّنْيَا أَلْفَ مَرَّةٍ فَهَنِيئاً لَكَ هَنِيئا»[5]
شخصی خدمت امام مجتبی (ع) آمد و هدیه ای به ایشان داد. امام (ع) فرمود: آيا مايلى در مقابل آن، بيست برابرش بتو بدهم، يا مطالبى به تو بياموزم كه بر فلان فرد ناصبى چيره شده و گروهى از مردم گمراه و سادهلوح را از تبليغات شوم او نجات دهى؟ و اگر حسن انتخاب داشته و آن را كه بهتر است برگزينى برايت هر دو را جمع مىكنم. و گر نه در تشخيص بهتر خطا كنى، و در هر حال در انتخاب يكى از آن دو مخيّر خواهى بود.
آن مرد گفت: آيا اجر و ثواب من در غلبه بر دشمن، و نجات مردم از شرّ تبليغات و سخنانش به اندازه ارزش بيست هزار درهم است؟ حضرت فرمود: نه، بلكه ارزش آن عمل برابر با هزار هزار قيمت همه دنيا است.
مرد گفت: پس چطور امر بىارزش و پستتر را برگزينم، بلكه آن ديگر را انتخاب مىكنم.
امام عليه السّلام فرمود: در اختيارى كه داشتى بهترين را برگزيدى. پس آن مطالب را به او آموخته و بيست هزار درهم نيز بدو عطا فرمود.
بارى آن مرد، پس از بازگشت به شهر خويش با آن فرد ناصبى مباحثه و جدال نموده و او را ساكت و مجاب كرد. خبر اين پيروزى به امام عليه السّلام رسيده و در ملاقات بعدى به او فرمود: هيچ كس مانند تو در عمل و كسب سود نبرد، كارى كردى كه موجب محبّت خدا، و پيامبر، و جانشينان اطهار او، و فرشتگان مقرّب، و برادران مؤمن به تو شد، و بهرهاى كه تو بردى به اندازه تمام اهل ايمان و كفر، و بيش از مقدار هزار برابر دنيا بود. پس اين نعمت بزرگ بر تو گوارا و خوش باد!
سیر بحث سال گذشته درباره المراجعات
موضوع بحث ما در سه شنیه و چهارشنبه ها بحث خارج امامت با محوریت کتاب المراجعات بود. نقدی بر این کتاب به نام «الحجج الدامغات» توسط ابومریم اعظمی نوشته شده است. نویسنده خیلی تلاش کرده تا کتاب المراجعات را از جهت سندی و دلالی مخدوش کند. ما در این مباحث به بیان کتاب المراجعات و پاسخ به نقدهای کتاب الحجج الدامغات پرداختیم، تا به مراجعه 70 رسیدیم. در سال تحصیلی گذشته مبحث وصایت امیرالمومنین (ع) مطرح شد. در مراجعه 66 امام شرف الدین اشاره ای به نصوص وصایت کردند، و شیخ سلیم درخواست کردند که نصوص ولایت را برای ایشان از طریق اهل سنت نقل کند. امام شرف الدین در مراجعه 68 اشاره کردند که نصوص وصایت متواتر است و بعد چند حدیث را نقل کردند، از جمله: حدیث یوم الدار، حدیث بریده «لک نبی و وارث ...»، روایت سلمان فارسی «ان وصی و موضع سری ...»، حدیث انس که نقل می کند پیامبر (ص) فرمود «اول من یدخل من هذا الاباب ....»، روایت ابوایوب انصاری که نقل می کند پیامبر خدا (ص) به حضرت فاطمه (س) فرمود: «أَمَّا عَلِمْتَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اطَّلَعَ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ فَاخْتَارَ مِنْهُمْ أَبَاكَ فَبَعَثَهُ نَبِيّاً، ثُمَّ اطَّلَعَ الثَّانِيَةَ فَاخْتَارَ بَعْلَكِ فَأَوْحَى إِلَيَّ فَأَنْكَحْتُهُ فَاتَّخَذْتُهُ وَصِيّا». اینها در مراجعه 68 آمده است.
در ادامه به بررسی سندی و دلالی این روایات پرداختیم. از جمله بررسی شد که معنای وصیت معروف فقهی در اسلام وصیت مالی است، اما در این روایات این معنای وصایت فقهی مراد نیست، بلکه وصایت به معنای تدبیر امور مورد نظر است. شواهد آن نقل شد که از جمله آنها همین حدیث بریده بود که فرمود: « لکل نبی وصی و وارث» که مربوط به مساله نبوت است و روشن است که مراد از آن وصایت نبوت و ادامه دهنده راه او است.
ادامه بحث انشاء الله در جلسه آینده بیان می شود