« فهرست دروس
درس امامت - کتاب المراجعات - استاد علی ربانی‌گلپایگانی

1404/02/10

بسم الله الرحمن الرحیم

مراجعه 66: حدیث وراثت

موضوع: مراجعه 66: حدیث وراثت

مراجعه 66: حدیث وراثت

در مراجعه 66، امام شرف الدین به درخواست شیخ سلیم که حدیث وراثت در منابع اهل سنت را خواسته بود، به ذکر موارد این حدیث در این منابع می پردازند. در مورد مساله وراثت امیرالمومنین (ع) از پپامبر اکرم (ص)، سه دسته روایت آمده است: در برخی تعبیر «باب علم» و «باب حکمت» آمده است. در برخی کلمه وراثت بدون متعلق آمده و در دسته سوم کلمه وراثت با متعلق علم آمده است (وارث علمی).

ابومریم اعظمی بر سخنان امام شرف الدین اشکالاتی وارد کرده است که به نقل و بررسی آنها می پردازیم:

 

اشکال و پاسخ اول: تکرار حدیث الدار

اعظمی می گوید: شرف الدین در این جا حدیث الدار را چند جا تکرار کرده است و این کار اگر ناآگاهانه باشد، نشان دهنده نادانی و اگر آگاهانه و از روی دانستن باشد، نشانه خباثت و تدلیس است.[1]

در پاسخ می گوییم ذکر این حدیث در این مراجعه از روی آگاهی بوده است، منتها آنجه در این مراجعه بیان شده تکرار نیست بلکه ذکر اجمال و تفصیل است که امری رایج و حکیمانه است. امام شرف الدین ابتدا به نام این حدیث در این مراجعه اشاره کرده و در ادامه آن را شرح و تفصیل داده است.

اگر می گویید که مراد تکرار این حدیث در مراجعات دیگر است، باز اشکالی متوجه ایشان نیست، زیرا چه اشکالی دارد که مطالب مهم، به جهات گوناگون نقل شود و این امری عاقلانه و نشانه حکمت است. در قرآن کریم هم قصص قرآن چند بار تکرار شده است.

 

اشکال و پاسخ دوم: حجت نبودن کلام صحابی

اعظمی می گوید: در حدیث قثم آمده است که وقتی از وی سوال شد چرا علی (ع) وارث پیامبر شد و شما نشدید، می گوید: «لأنه كان أولنا به لحوقا، و أشدنا به لزوقا». آنچه قثم می گوید سخن خود اوست نه آنچه از پیامبر (ص) نقل می کند، و کلام او برای ما حجیت ندارد.[2]

پاسخ این است که اگر ما می خواستیم به حرف قثم استناد کنیم، اشکال وی وارد بود، اما قثم در این روایت استدلال کرده است و باید ببینیم استدلال وی چگونه است. اگر استدلال وی اعتبار عقلایی دارد، برای همه حجت است (زیرا دیگر مساله شخصی نیست). این دو مساله که قثم بیان می کند یعنی مقدم بودن امیرالمومنین (ع) و بیشتر همنشین بودن ایشان با پیامبر (ص)، از مسلمات تاریخی است. توضیح مساله در قالب مثال این گونه است: یکی از شاگردان استادی از نظر هوشی مانند بقیه یا باهوش تر است، اما هم نسبت به سایرین تقدم دارد و هم حشر و نشرش با استاد بیشتر است و غیر از جلسات عمومی در جلسات خصوصی هم حضور دارد. حال اگر مطلبی را استاد به او ارجاع دهد، سوال می کنند چرا به او ارجاع داده است؟ می گویند: چون او بیشتر با استاد مانوس بوده و استعدادش هم از بقیه کمتر نبوده است. این یک استدلال عقلایی است.

نکته: رای و نظر صحابی غیر از قول صحابی است. رای وی ممکن است از روی اجتهاد باشد، اما قولی که نقل می کند، طبق نظر اهل سنت، چون صحابی عادل هستند، پذیرفته شده است.

 

اشکال و پاسخ سوم: استناد به سخن اسماعیل بن اسحاق قاضی

در روایت نقل شده از چند قاضی آمده بود که اسماعیل بن اسحاق قاضی در توضیح گفت: مراد از این حدیث وراثت علمی است نه مالی، زیرا اگر مال باشد تا عمو هست، نوبت به فرزندان عمو نمی رسد، و این امری اجماعی است. اینکه با وجود عباس، علی بن ابیطالب (ع) وارث شده است به معنای وراثت علمی است. شرف الدین به این سخن استناد کرده است. اعظمی در اشکال بر این مطلب می گوید: اولا ادعای اجماعی که وی کرده نادرست است، زیرا مستند آن روایت قثم است و صحت این روایت مورد اجماع نیست. ثانیا: همانند اشکال قبلی، سخن اسماعیل بن اسحاق قاضی برای ما حجت نیست.[3]

پاسخ این است که هیچکدام از این دو اشکال وارد نیست. اما اینکه می گوید اجماعی نیست، مراد از اجماعی که قاضی گفته است اجماع میان علما است و ارتباطی به روایت قثم ندارد. دوم اینکه اگر کسی به قول اسماعیل بن قاضی تعبدا استناد کند، سخن شما درست است، اما او استدلال کرده است. اگر استدلال او مشروع و عقلایی است، حرفش پذیرفته می شود. اگر حتی یک بچه هم حرف حقی بزند، سخنش قبول می شود، زیرا سخن حق از سوی هر کسی که گفته شود، حق است.

 

اشکال و پاسخ چهارم: انحصار حجیت در کتاب و سنت

اعظمی می گوید: حجت، تنها کتاب و سنت است. قرآن می فرماید: «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‌ شَيْ‌ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُول»[4] ‌. در کجای آیه آمده است که شما به سراغ اسماعیل بن اسحاق قاضی بروید؟ شما راه را بیراهه می روید.

در پاسخ می گوییم درست است که حجیت تنها از کتاب و سنت است، اما اگر بخواهیم کتاب و سنت را بفهمیم باید این کار را چگونه انجام دهیم؟ آیا غیر از قواعد عقلایی محاوره مانند اصالت الاطلاق و اصالت العموم و ... راهی وجود دارد؟ بنابراین باید بر اساس این موازین به فهم کتاب و سنت بپردازیم و استدلال های عقلی هم یکی از این موازین است. فهم عقلایی بشر همین است و علمای اسلامی بر اساس موازین عقلایی کتاب و سنت، این را فهمیده اند که وراثت مالی و معنوی وجود دارد و وقتی وراثت مالی صدق نکند، جای وراثت معنوی است. بنابراین عدول از کتاب و سنت نیست، بلکه فهم کتاب و سنت است .

 

بیان خاطره: دلایل قوی باید و معنوی

:: لزوم رعایت ادب و احترام در مباحث علمی

وقتی که دکتر سروش، مقاله «قبض و بسط تئوریک شریعت» را نوشت و در کیهان فرهنگی چاپ کرد، یکی از دوستان، این مقاله را برای من آورد و گفت: این مقاله اشکالاتی دارد، شما هم مطالعه کنید. من آن را یک بار خواندم و احساس کردم در مواردی اشکال دارد. دوباره خواندم و فهمیدم راست می گوید و نکات نادرستی دارد. مقاله را خدمت حضرت استاد آیت الله سبحانی بردم و گفتم: آیا این مقاله را خوانده اید؟ فرمودند: نه. گفتم من آن را خوانده ام و به نظرم اشکالاتی دارد. ایشان فرمودند: پس مجددا مقاله را با دقت بخوانید و هر جا فکر می کنید اشکال دارد، مشخص کنید و بیایید با هم مذاکره کنیم. من مجددا آن را خواندم و سپس چند جلسه خدمت ایشان رسیدم تا اینکه نقدی بر آن مقاله نوشته و قرار شد در همان کیهان فرهنگی چاپ شود. با اینکه حضرت استاد، خیلی مودب است و در ابتدای مقاله آورده بودند «مقاله ای به خامه دانشمند محترم، جناب آقای دکتر عبدالکریم سروش که ابهاماتی دارد و ما می خواهیم که روشن شود». اما یک جای مقاله، تعبیر کمی زننده داشت. به ایشان گفتم صلاح می دانید این عبارت حذف شود، فرمود آری آن را بردارید.

«دلایل قوی باید و معنوی نه رگ های گردن به حجت قوی»

 

مدلول احادیث وراثت

مدلول وراثت علی بن ابی طالب (ع) از علوم پیامبر (ص) چیست؟ آیا ملازمه ای وجود دارد که اگر ایشان وارث علم پیامبر (ص) باشند، خلیفه ایشان هم در امور سیاسی هستند؟ این روایات قطعا وراثت علمی امیرالمومنین (ع) را به صورت کامل ثابت می کند (البته این به این معنا نیست که بقیه بهره علمی از پیامبر (ص) ندارند، بلکه مراد این است که وارثت کامل آن نزد امیرالمومنین (ع) است). پس هر کس بخواهد به علم پیامبر (ص) برسد، باید به سراغ ایشان برود. امامت هم یکی از ابعادش مرجعیت علمی است و همه صحابه باید به ایشان مراجعه کنند. مساله زعامت سیاسی و اینکه چه کسی باید خلیفه پیامبر باشد، نیز خود یک بحث علمی است. وقتی این مساله از مسائل دین است، امیرالمومنین (ع) که باب مدینه علم النبی (ص) است، و احکام دین را در همه ابعاد آن به صورت کامل دارد، در صورتی که میان ایشان و دیگران در این مساله اختلاف نظر باشد، مردم باید به سراغ امیرالمومنین(ع) بروند. و وقتی به ایشان مراجعه کنیم معلوم می شود که ایشان خود را نسبت به دیگران محق به این منصب می دانستند.

ادامه این بحث را در جلسه آینده دنبال کنید.


[1] الحجج الدامغات، ابومریم اعظمی، ج2، ص592.
[2] الحجج الدامغات، ابومریم اعظمی، ج2، ص593.
[3] الحجج الدامغات، ابومریم اعظمی، ج2، ص593.
logo