1404/01/26
بسم الله الرحمن الرحیم
مراجعه 63 و 64
موضوع: مراجعه 63 و 64
استدلال «اعظمی» بر عدالت صحابه به آیه 10 سوره حشر
موضوع بحث شبهاتی است که ابومریم اعظمی بر امام شرف الدین وارد کرده است. امام شرف الدین در پاسخ این سوال شیخ سلیم که گفته بود «چرا احادیث فضایل که در منابع شیعه نقل شده در منابع اهل سنت نیامده است» گفتند: این مساله مربوط به شرایط ظالمانه ای بود که در آن زمان از سوی حکام وجود داشته است.
اعظمی چند نقد بر کلام امام شرف الدین بیان کرده است که مورد بررسی قرار گرفت. آخرین نقد وی، استناد به آیه 10 سوره حشر است: «وَ الَّذينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذينَ سَبَقُونا بِالْإيمانِ وَ لا تَجْعَلْ في قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذينَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحيم»[1] . وی می گوید: روافض عدالت صحابه را زیر سوال می برند در حالی که صحابه در آیات متعدد قرآن مدح شده اند که یکی از آنها همین آیه است. این آیه می فرماید کسانی که بعد از مهاجرین و انصار می آیند، برای آنان طلب مغفرت و دعا می کنند که در قلب ما کینه و حقد برای مومنین قرار نده. ما نیز باید نسبت به صحابه چنین نگاهی داشته باشیم اما رافضه به این دعا راضی نیستند.[2]
نقد و بررسی
1. در مورد اینکه مراد از «جائوا من بعدهم» چه کسانی هستند دو قول بیان شده است: برخی گفته اند مراد عده ای از مهاجرین و انصار هستند که بعد از اینکه اوضاع و احوال مسلمانان بهتر شد، مهاجرت کردند. قول دیگر این است که مقصود، مومنین بعد از مهاجرین و انصار است که همه مومنین تا روز قیامت را شامل می شوند.[3] بنا بر هر دو دیدگاه، عده ای از صحابه داخل در این عبارت آیه هستند.
در مورد «و لاتجعل فی قلوبنا غلا» نیز گفته شده که شامل همه اصحاب و مهاجرین است و غیر مهاجرین را نیز شامل می شود و معنای آن این است که مومنین نباید نسبت به همدیگر کینه داشته باشند.
2. بر اساس واقعیت های تاریخی آیا واقعا این مساله صورت گرفته و همه صحابه نسبت به همدیگر همین گونه بودند یا نه عده ای نسبت به دیگری کینه و حقد داشته اند؟ واقعیت های تاریخی نشان از رویارویی ها، برخورد های تند، متهم کردن به کذب و نفاق، جنگ و درگیری و سب و ناسزا در میان صحابه دارد.
گاه می گوییم تعلیق حکم به وصف در آیه مشعر به علیت است و بر این اساس معنای آیه این است که هیچ مومنی نباید نسبت به مومن دیگر بما انه مومن، کینه و حقد داشته باشد. این سخن درست است و مومن راستین نسبت به هیچ کدام از مومنین، هر جای عالم باشد، به ما انه مومن بدش نمی آید. اما سخن در مورد صفات و رفتار نادرستی که ممکن است از سوی برخی مومنین صورت گیرد. روشن است که نمی توان نسبت به این صفات خشنود بود. در مورد صحابه نیز ممکن است بگوییم نسبت به سایر صحابه از جهت ایمانی، کینه ای نداشتند، اما این حقد و کینه های می توانسته به جهات صفات و رفتاری بوده که آن را نمی پسندیدند. بنابراین وجه این کینه و حقد، جهت ایمانی آنها نبوده، بلکه به خاطر جهات دیگری این مساله بوده است.
صحیح مسلم و بیان دستور معاویه بر سب امیرالمومنین (ع)
در صحیح مسلم آمده است: «أمر معاوية بن أبي سفيان قل لسعد: ما منعك أن تسبّ أبا تراب، قال: أما ما ذكرت ثلاثا قالهن له رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فلن أسبّه، لأن تكون لي واحدة منهن أحبّ إليّ من حمر النعم، سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يقول له و قد خلّفه في بعض مغازيه، فقال له عليّ: يا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خلّفتني مع النساء و الصبيان، فقال له رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: أما ترضى أن تكون منّي بمنزلة هارون من موسى، إلّا أنه لا نبوّة بعدي، و سمعته يقول يوم خيبر: لأعطين الراية رجلا يحبّ اللّه و رسوله و يحبّه اللّه و رسوله، و دفع الراية له ففتح اللّه عليه، و لما نزلت هذه الآية: «نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ» دعا رسول اللّه عليّا و فاطمة و حسنا و حسينا، فقال: اللّهم هؤلاء أهلي»[4] : در صحيح مسلم است كه معاويه از شخصى به نام سعد خواست كه امير المؤمنين على عليه السلام را سبّ كند و سعد گفت: من هرگز على عليه السلام را سبّ نمىكنم و اگر يكى از سه چيزى كه رسولاللَّه صلى الله عليه و آله و سلم براى على بن ابى طالب عليه السلام گفت براى من گفته بود ارزش و بهاى آن نزد من محبوبتر از شتر قرمز رنگ بود (شتر قرمز نزد اعراب اشرف اموال محسوب است) و آن سه چيز اين بود:
1- رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و سلم عازم سفر براى جنگ بود، على عليه السلام را به عنوان خليفه خود تعيين كرد كه بماند، على عليه السلام گفت: يا رسولاللَّه صلى الله عليه و آله و سلم مرابا زنها و بچهها مىگذارى؟ رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: آيا خوشنود نمىشوى كه نسبت به من بمنزله هارون نسبت به موسى عليه السلام باشى جز اينكه بعد از من پيامبرى نيست؟
2- شنيدم رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و سلم در جنگ خيبر فرمود: فردا پرچم جهاد را به دست مردى مىدهم كه او خدا و رسول خدا را دوست مىدارد و خدا و رسول خدا نيز او را دوست دارند، روز بعد همه حاضرين گردن كشيديم كه شايد يكى از ما باشيم ولى رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: على عليه السلام را نزد من بياوريد، على عليه السلام را آوردند در حالى كه چشمش درد مىكرد، رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و سلم آب دهان مباركش را در چشمان او ريخت و پرچم را به او داد پس خداوند براى آن حضرت فتح و پيروزى نصيب كرد.
3- وقتى آيه مباركه فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ .... «1» نازل شد، رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و سلم على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را طلبيد و گفت خدايا اينها اهل من هستند.
ابومریم می گوید: روافض صحابه را لعن می کنند و این برخلاف قرآن است. به وی می گوییم اگر ما مثلا معاویه را لعن می کنیم همین مساله در میان صحابه هم وجود داشته است و برخی از آنها برخی دیگر را لعن می کردند. آیا می پذیرید که عمل این صحابه هم بر خلاف قرآن بوده است.
نکته ای درباره حدیث منزلت
بر اساس حدیث منزلت، همه منزلت هایی که هارون (ع) نسبت به حضرت موسی (ع) داشتند، غیر از آنچه استثنا شده است، بر امیرالمومنین (ع) نسبت به پیامبر خدا (ص) دلالت می کند. به عنوان نمونه حضرت هارون (ع)، افضل یاران حضرت موسی (ع) بود، طبق حدیث منزلت، امیرالمومنین (ع) هم افضل یاران پیامبر (ص) بودند.
یکی از منزلت های هارون (ع) که قرآن به آن اشاره می کند، استخلاف است: «وَ قالَ مُوسى لِأَخيهِ هارُونَ اخْلُفْني في قَوْمي».[5] در مورد اینکه آیا این استخلاف بعد از بازگشت حضرت موسی (ع) ادامه داشته یا نه، دو دیدگاه بیان شده است. اگر بگوییم این استخلاف ادامه داشته است، در این صورت خود آن یک دلیل مستقل بر امامت امیرالمومنین (ع) خواهد بود، کما اینکه مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی در «تجرید» آن را به عنوان دلیل مستقل ذکر کرده است.
نکته دیگر اینکه حضرت موسی (ع) دو مقام داشتند: مقام نبوت و مقام امامت. ایشان از خداوند می خواهد که هارون (ع) هم با او در این امور شریک شود. « وَ اجْعَلْ لي وَزيراً مِنْ أَهْلي. هارُونَ أَخي. اشْدُدْ بِهِ أَزْري. وَ أَشْرِكْهُ في أَمْري»[6] . در حدیث منزلت، نبوت برای امیرالمومنین (ع) استثنا شده است، بنابراین مقام امامت برای ایشان باقی می ماند.
سوال: امامت حضرت موسی (ع) چگونه اثبات می شود؟ امامت یعنی کسی که مسئولیت مدیریت و زعامت جامعه را به عهده دارد. امامت ابعادی مختلفی دارد: امامت سیاسی، علمی، اخلاقی و امامت باطنی. عمده بحث، در امامت و زعامت سیاسی است. تمام انبیا دارای مقام امام بودند، هم امامت باطنی و هم امامت اخلاقی و امامت سیاسی. منتهی امامت سیاسی برای اعمال، نیازمند مقبولیت مردمی است. برخی از انبیا مانند حضرت یوسف (ع) و سلیمان (ع) توانستند امامت سیاسی را اعمال کنند اما برای بقیه این شرایط فراهم نشد. کما اینکه ائمه اطهار (ع) هم همه دارای مقام امامت بودند، اما برخی توانستند امامت را اعمال کنند و برخی نه.
نکته ای در مورد استغفار در آیه
از نظر قرآن کریم استغفار برای مشرک توسط مسلمان جایز نیست: «ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكينَ وَ لَوْ كانُوا أُولي قُرْبى مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحيم»[7] . اما کسی که شهادتین را بگوید هر چند منافق باشد، استغفار در مورد او اشکالی ندارد، اما تاثیری ندارد. «وَ إِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُون»[8] بعد قرآن در آیه بعد می فرماید: «سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقين»[9] . بنابراین مراد از «سبقوا بالایمان» مومنین و کسانی هستند که شهادتین گفتنند اما ممکن است مرتکب معاصی شوند.
غل و کینه و حقد نیز اگر به خاطر ایمان فرد باشد، روشن است که حرام است، اما اگر به خاطر مسائل دیگر و کارهای اشتباهی است که فرد انجام داده است اشکالی ندارد.
ادامه بحث در جلسه آینده بیان می شود.