1404/01/20
بسم الله الرحمن الرحیم
مراجعه 63 و 64
موضوع: مراجعه 63 و 64
استناد به آیه «السابقون الاولون» بر عدالت صحابه
در جلسه گذشته بیان شد که آیه «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْه»[1] ، از آیاتی است که عموم اهل سنت برای عدالت عموم صحابه بر آن استناد کرده اند. صاحب کتاب «الحجج الدامغات» نیز در نقد امام شرف الدین به آن استناد کردند. آنان می گویند: خداوند در این آیه به صراحت رضایت خود را از صحابه به صورت مطلق اعلام کرده است و این نشان می دهد آنان از عدالت برخوردار هستند و دیگر جای مناقشه ای نیست.
در نقد این سخن گفته شد نمی توان به اطلاق آیه استناد کرده و ادله و قرائنی بر آن وجود دارد که در جلسه گذشته مورد بررسی قرار گرفت. در مورد آیه دو نکته مهم وجود دارد:
نکته اول: شمول آیه مورد بحث بر همه مسلمانان تا قیامت
آیه شریفه بعد از بیان مهاجرین و انصار می فرماید: «و الذین اتبعوهم بإحسان»، یعنی رضایت مندی الهی اختصاصی به مهاجرین و انصار ندارد، بلکه شامل تابعین هم می شود. مراد از آن تابعین در اینجا، معنای اصطلاحی آن نیست، بلکه همه مسلمانان را تا قیامت شامل می شود. بنابراین معنای عمل به اطلاق آیه این خواهد بود که خداوند از جمیع مسلمین رضایت دارد. به تعبیر دیگر معنای آیه این می شود که ایمان به رسول و ما جاء به، در رضایت مندی الهی کفایت می کند، اعم از اینکه فرد در عمل صالح باشد یا فاسد. اما اگر معنای آیه مقید باشد، معنای آن این است که ایمان شرط لازم است اما کافی نیست و شرط دیگر آن انجام عمل صالح است.
نکته دوم: مطلق نبودن معنای رضایت در آیه
نکته دقیق دیگری که مرحوم علامه طباطبایی در «المیزان» بیان می کنند این است که اگر آیه شریفه چنین مدلولی می داشت که خداوند از تمامی اعمال صحابه راضی است، قطعا صحابه نیز این معنا را از آیه می فهمیدند و لذا نباید همدیگر را نقد کرده و مورد اعتراض قرار می دادند، زیرا اعتراض نسبت به کسی است که رضایت از او ندارد (صحابه حتی گاه همدیگر را رمی به نفاق و کذب کرده و گاه کار آنها به نزاع و جنگ کشیده است).
ممکن است کسی بگوید، عمومیت در آیه طبق قاعده خطای در اجتهاد، بدون اشکال می ماند. علامه می فرماید: طبق قاعده خطای در اجتهاد نیز نمی توان به عموم آیه استناد کرد، زیرا خطای در اجتهاد، مساله عمل را حل می کند اما بحث عدم رضایت را حل نمی کند. هر مومن و مسلمان واقعی از خداوند راضی است و نسبت به هر آنچه او از آن راضی است، باید رضایت داشته باشد. اعتراض صحابه و درگیری های آنها نسبت به یکدیگر به معنای این است در مواردی نسبت به رضایت الهی، رضایت نداشته اند، و این تضاد است و صحیح نیست که هم از خدا راضی بودند و هم نبودند.[2]
برداشت ابن کثیر از آیه و نقد آن
ابن کثیر از این آیه برداشت کرده و گفته است: « فَقَدْ أَخْبَرَ اللَّهُ الْعَظِيمُ أَنَّهُ قَدْ رَضِيَ عَنِ السَّابِقِينَ الْأَوَّلِينَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ، فَيَا وَيْلُ مَنْ أَبْغَضَهُمْ أَوْ سَبَّهُمْ أَوْ أَبْغَضَ أَوْ سَبَّ بَعْضَهُمْ، وَلَا سِيَّمَا سَيِّدُ الصَّحَابَةِ بَعْدَ الرَّسُولِ وَخَيْرُهُمْ وَأَفْضَلُهُمْ أَعْنِي الصِّدِّيقَ الْأَكْبَرَ وَالْخَلِيفَةَ الْأَعْظَمَ أَبَا بَكْرِ بْنَ أَبِي قُحَافَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَإِنَّ الطَّائِفَةَ الْمَخْذُولَةَ مِنَ الرَّافِضَةِ يُعَادُونَ أَفْضَلَ الصَّحَابَةِ وَيُبْغِضُونَهُمْ وَيَسُبُّونَهُمْ. عِياذًا بِاللَّهِ مِنْ ذَلِكَ. وَهَذَا يَدُلُّ عَلَى أَنَّ عُقُولَهُمْ مَعْكُوسَةٌ وَقُلُوبَهُمْ مَنْكُوسَةٌ، فَأَيْنَ هَؤُلَاءِ مِنَ الْإِيمَانِ بِالْقُرْآنِ إِذْ يَسُبُّونَ مَنْ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ؟»[3] :
با توجه به نکاتی که بیان شد معلوم شود که اولا: آیه اطلاق ندارد و شامل مسلمانان تا روز قیامت می شود. اگر آیه دارای اطلاق باشد به این معنا است که هر مسلمانی از مسلمان دیگر ناراضی شود، به معنای کفر آن است. ثانیا: واقعیت های تاریخی را چه می گویید؟ از مسلمات تاریخی مشاجره ها و سب هایی است که میان صحابه واقع شده است. در ادامه چند نمونه از آنها بیان می شود:
1. معاویه (لعنت الله علیه) سب و دشنام بر امیرالمومنین (ع) را واجب کرد و آن را طی بخشنامه ای عمومی و اعلام کرد. در صحیح مسلم این روایت آمده است که سعد بن ابی وقاص به این دستور عمل نکرد، معاویه او را احضار کرد و از وی علت آن را جویا شد. سعد گفت: من تا سه مطلب را از پیامبر (ص) درباره امیرالمومنین (ع) می دانم او را سب نمی کنم: جواز بیتوته در مسجد، اعطاء پرچم در روز خیبر و سد الابواب مگر باب علی (ع): « كانت لعلي عليه السّلام مناقب لم تكن لأحد كان يبيت في المسجد و أعطاه الراية يوم خيبر و سدّ الأبواب إلّا باب عليّ». اکنون به ابن کثیر می گوییم مگر شما نمی گویید اگر کسی صحابه را سب کند کافر است، آیا شما حکم می کنید که معاویه و دیگر صحابه ای که سب کرده اند، همه کافر هستند؟!
2. در جریان «افک» نیز همین نزاع ها و سب ها در میان صحابه رخ داد. ماجرای «افک» تهمتی بود که برخی منافقین نسبت به عایشه، همسر پیامبر (ص) زدند. آیه وی را از این جریان تبرئه کرد: «إِنَّ الَّذينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُم »[4] . طبق حدیثی که در بخاری در تفسیر همین آیه آمده است، پیامبر اکرم (ص) برای مردم سخنرانی کرد و این این جریان اعلام ناراحتی کرد. سعد بن عباده، رئیس قبیله جزرج برخواست و سخنانی گفت. در این میان سعد بن معاذ رئیس قبیله اوس نیز برخواست و سعد را متهم به کذب کرد. بعد اسید بن حضیر به دفاع از سعد بن معاذ برخواست و سعد بن عباده را کاذب و منافق دانست و این گونه مشاجره میان صحابه پیامبر (ص) بالاگرفت. در نهایت و با پا در میانی پیامبر اکرم (ص) مساله ختم به خیر شد. « فقام سعد بن عبادة و هو سيد الخزرج فقال لسعد [بن معاذ] كذبت لعمر اللَّه ... فقام أُسيد ابن حضير و هو ابن عم سعد [بن معاذ] فقال لسعد بن عبادة: كذبت لعمر اللَّه لنقتلنّه فإنّك منافق تجادل عن المنافقين، فتثاور الحيّان حتّى همّوا أن يقتتلوا و رسول اللَّه قائم على المنبر، فلم يزل رسول اللَّه يخفِّضهم حتّى سكتوا و سكت»[5] . اکنون آیا می توان گفت که همه این صحابه که صحابه دیگر را توهین و سب کرده است، همه کافر هستند؟!
3. طه حسین در کتاب «الفتن الکبری» نقل می کند که عمار بن یاسر، عثمان را تکفیر کرد و خونش را مباح و او را پیرمرد خرفت می دانست. عبدالله بن مسعود هم وقتی در کوفه بود کشتن عثمان را روا می دانست و وقتی خطبه می خواند او را مذمت می کرد.[6]
4. عبدالرحمن ابن عوف از شورای شش نفره می گفت: چون عثمان به شرایط در شوری عمل نکرده است، جنگ با او جایز است و من حاضرم چنین کنم.
بنابراین میان صحابه مخالفت های شدید بود و همدیگر را سب و لعن می کردند طبق فتوای ابن کثیر باید همه آنان را کافر دانست.
خاطره ای از مرحوم آیت الله کافی در تبعید
مرحوم آیت الله کافی از سخنرانان بی نظیر و بی رقبب بود و کسی مانند ایشان مستمع نداشت تا جایی که گاه برای شنیدن سخنرانی های ایشان، شب در خیابان می خوابیدند تا جا بگیرند. ایشان را به ایلام تبعید کردند، با اینکه تبعیدی بودند اما با غیرت و خوش سلیقه عمل می کردند. قسمتی از خانه خود را به عنوان «باقریه» قرار داده و کلاس و درس می گذاشتند. زندگی ایشان خیلی ساده بود. ایشان در همان شرایط به مناطق مختلف رفته و از مردم می خواستند تا جلسات دینی تشکیل دهند و لذا یازده منبری را برای ماه رمضان از قم و بیت آیت الله گلپایگانی دعوت کردند، تا در ایلام و اطراف آن منبر بروند. بنده هم جز آنان بودم. ایشان آقای محمودی بهبهانی را که سخنران زبردستی بودند برای ایلام قرار دادند و ما نیز دو شب در خانه ایشان ماندیم تا جای ما مشخص شود. خاطرات خوبی از ایشان دارم. با ایشان به مسجد می رفتیم و وقتی آقای محمودی، منبر می رفت، ایشان با اینکه خود منبری مشهوری بودند، اما با تواضع جلوی منبر می نشست و به سخنان ایشان گوش می دادند. در آن جلسه آقای محمودی بهبهانی مقداری سیاسی صحبت می کرد. این در زمانی بود که حکومت از منبری ها امضا می گرفت تا راجع به مسائلی از جمله اسرائیل و نظام پهلوی صحبت نکنند. آن شب که به خانه آمدیم، تلفن آقای کافی زنگ خورد و پشت خط آقای محمودی بود و بیان می کرد که شهربانی به ایشان زنگ زده و از وی خواسته است برای امضا باید فردا به شهربانی برود. آقای کافی گفتند: «بله، بله، کسی که در شهری آمده و نمی داند استاندار و فرماندار کیست و روی منبر نشسته و اینها را با هارون الرشید و فرعون محشور می داند، باید هم منتظر باشد که از سوی شهربانی مورد خطاب قرار گیرد». بعد گفتند نگران نباشد و کار ایشان را درست می کنند.
آقای کافی، انسان عجیبی بودند. ایشان شراب فروشی را در همان مسیری که به مسجد می رفتیم به نوار فروشی تبدیل کرده بودند.
نکته ای در مورد اجتهاد و اجتهاد در مقابل نص
اجتهاد در مقابل نص صحیح نیست، اما در جایی که نصی نیست، اجتهاد امری پذیرفته شده است و اختصاصی به دوران یا دوران صحابه ندارد. البته مجتهد عالم، باید مصالح امت اسلامی را هم بداند و سخنی نگوید که باعث ایجاد شقاق شود و بر خلاف مصلحت امت اسلامی باشد. خود همین مساله که هر سخنی را هر جا نگوید، یک نحوه اجتهاد است.
استناد ابومریم اعظمی به آیه 10 سوره حشر
آخرین آیه ای که ابومریم به آن استناد کرده آیه 10 سوره حشر است: «وَ الَّذينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذينَ سَبَقُونا بِالْإيمانِ وَ لا تَجْعَلْ في قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذينَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحيم». وی می گوید آیه بیان می کند کسانی که بعد از صحابه می آیند، آنها را دعا می کنند و نباید نسبت به صحابه کینه ای داشت، در حالی که شما شیعیان نسبت به صحابه کینه دارید.
ادامه بحث انشاء الله در جلسه آینده بیان می شود.