« فهرست دروس
درس امامت - کتاب المراجعات - استاد علی ربانی‌گلپایگانی

1403/11/23

بسم الله الرحمن الرحیم

مراجعه 63 و 64

موضوع: مراجعه 63 و 64

 

ولید بن یزید و تیر اندازی به قرآن کریم

ولید بن یزید را «بی‌پروای بنی‌مروان» ملقب کرده‌اند، نقل است، روزی قرآن را گرفته به قصد تفال آن را گشود این آیه آمد: «و استفتحوا و خاب کلّ جبّار عنید»: و طلب فتح کردند، در حالی که نصیب هر ستمگر جبار، هلاکت و هرمان است. ولید قرآن را‌ انداخته آن را هدف تیر قرار داد و گفت:

تهدّدنی بجبار عنید نعم انا ذاک جبار عنید اذا ماجئت ربک بعث فقل یا رب خرّ قنی الولید

مرا به جبار عنید می‌ترسانی آری من همان جبار عنیدم هرگاه روز محشر نزد پروردگارت رفتی بگو ولید مرا درهم درید.[1]

 

سخن تفتازانی مبنی بر عدم وثوق همه صحابه

تفتازانی در کتاب شرح المقاصد می گوید:

«أن ما وقع بين الصحابة من المحاربات و المشاجرات على الوجه المسطور في كتب التواريخ، و المذكور على ألسنة الثقات يدل بظاهره على أن بعضهم قد حاد عن طريق الحق، و بلغ حد الظلم و الفسق. و كان الباعث له الحقد و العناد، و الحسد و اللداد، و طلب الملك و الرئاسة و الميل إلى اللذات و الشهوات إذ ليس كل صحابي معصوما و لا كل من لقي النبي (صلى اللّه عليه و سلّم) بالخير موسوما [1] إلا أن العلماء لحسن ظنهم بأصحاب رسول اللّه (صلى اللّه عليه و سلّم) ذكروا لها محامل و تأويلات بها تليق، و ذهبوا إلى أنهم محفوظون عما يوجب التضليل و التفسيق صونا لعقائد المسلمين عن الزيغ و الضلالة في حق كبار الصحابة، سيما المهاجرين منهم و الأنصار، و المبشرين بالثواب في دار القرار. و أما ما جرى بعدهم من الظلم على أهل بيت النبي (صلى اللّه عليه و سلّم) فمن الظهور بحيث لا مجال للإخفاء، و من الشناعة بحيث لا اشتباه على الآراء، إذ تكاد تشهد به الجماد و العجماء، و يبكي له من في الأرض و السماء، و تنهد منه الجبال، و تنشق الصخور، و يبقى سوء عمله على كر الشهور و مر الدهور، فلعنة اللّه على من باشر، أو رضي، أو سعى، و لعذاب الآخرة أشد و أبقى».

تفتازانی می گوید: نزاع های که میان صحابه وارد شده و در کتب تاریخ آمده است نشان می دهد که برخی از آنان منحرف شده و دست به ظلم و ستم زدند. منشا آن نیز (صرفا خطای در اجتهاد نبود بلکه) طلب مُلک و ریاست و هوای نفس بود، زیرا هر صحابی که معصوم نیست. وی سپس می گوید: این گونه نیست که هر کسی پیامبر را ملاقات کرده باشد، دلیل بر خوب بودن او است. بزرگان اهل سنت مصلحت اندیشه گفته اند که در باره صحابه صحبت نشود تا حریم صحابه خراب نشود، اما ظلم و ستم هایی که از سوی برخی از آنان بر اهل بیت پیامبر (ص) شده، خیلی واضع است و قابل انکار نیست و از محکمات و قطعایت تاریخ است. این مطلب آن قدر واضع است که سنگ هم به آن شهادت می دهد. و حوادث اینقدر جگر سوز است که هر کس در این آسمان و زمین است بر آنها می گرید. و این فاجعه آن قدر سنگین است که کوه می خواهد متلاشی شود و سنگ های سخت پاره پاره شود، و این حوادث آن قدر سنگین است با گذشت زمان، پاک نمی شود. پس لعنت خدا بر کسی که این کارها را در حق اهل بیت (ع) انجام داده یا راضی شده و یا در این باره تلاش کرده است. و این برای دنیا است وعذاب آخرت که شدیدتر است.

تفتازانی در ادامه می گوید:

« فإن قيل: فمن علماء المذهب من لم يجوز اللعن على يزيد [2] مع علمهم بأنه يستحق ما يربو على ذلك و يزيد.

قلنا: تحاميا عن أن يرتقى إلى الأعلى فالأعلى، كما هو شعار الروافض على ما يروى في أدعيتهم و يجري في أنديتهم فرأى المعتنون بأمر الدين إلجام العوام بالكلية طريقا إلى الاقتصاد في الاعتقاد و بحيث لا تزل الأقدام عن السواء، و لا تضل الأفهام بالأهواء. و إلا فمن يخفى عليه الجواز و الاستحقاق؟ و كيف لا يقع عليهما الاتفاق؟ و هذا هو السر فيما نقل عن السلف من المبالغة في مجانبة أهل الضلال، و سد طريق لا يؤمن أن يجر إلى الغواية في المآل، مع علمهم بحقيقة الحال و جلية المقال. و قد انكشف لنا ذلك حين اضطربت الأحوال و اشرأبت الأهوال، و حيث لا متسع و لا مجال و المشتكى إلى عالم الغيب و الشهادة الكبير المتعالي».[2]

سعدالدین تفتازانی در شرح العقاید نسفیه می گوید: «لحق أن رضى يزيد بقتل الحسين وإهانته أهل البيت مما تواتر معناه وإن كان تفاصيله آحادا فنحن لا نتوقف في شأنه بل في إيمانه لعنة الله عليه وعلى أنصاره وأعوانه»[3] : حق این است که رضایت یزید به کشتن امام حسین (ع) و اهانت به اهل بیت پیامبر (ص)، اگر چه جزئیات آن متواتر نیست، اما اصل قضیه متواتر است. (در اهل سنت برخی کتاب برای تطهیر یزید نوشته اند) اما ما در ایمان یزید شک داریم. رفتارهای او نشان می دهد که اصلا ایمان نداشته و لذا لعنت خدا بر او و اعوان و انصار او باد.

 

اشکال به دیدگاه شیعه درباره عدالت صحابه

ابومریم اعظمی می گوید آنچه امام شرف الدین درباره صحابه گفته است، همان دیدگاه شیعه نسبت به صحابه است. ما در مقدمه کتاب خود با استناد به کتاب های اصول آنها مانندکافی، اختصاص، تنقیح المقال و ... اثبات کرده ایم که روافض بر صحابه طعن می زنند و اشکال می گیرند، بلکه آنان را صریحا تکفیر می کنند، درحالی که خداوند فرموده است: کسی که نسبت به صحابه غضبناک باشد کافر است: « مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ ... لِيَغيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ»[4] . اصحاب پیامبر (ص) ابتدا همانند نهال شکننده ای بودند و کم کم قوی شدند. خداوند این ها را پرورش داد و منشا غضب کفار شدند. پس کسانی که به صحابه غضب کنند، کافر هستند. همچنین قرآن سابقین و تابعین صحابه را مدح کرده است: « وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ »[5] . و خداوند به ما تعلیم داده که آنها را دوست بداریم و برای آنها دعا کنیم: « وَ الَّذينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذينَ سَبَقُونا بِالْإيمانِ وَ لا تَجْعَلْ في‌ قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذينَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحيم‌»[6] . اما رافضه نه تنها به دعا برای آنها راضی نیستند، بلکه اگر کسی برای آنها دعا کند، هم ناراحت می شوند.[7]

 

نقد و ارزیابی

در پاسخ به این اشکال چند نکته را یادآور می شویم:

1. کتاب های که وی نام برده مانند اصول کافی و اختصاص، نزد شیعه به عنوان کتاب اصول شناخته نمی شوند. اینها کتاب های حدیثی هستند که نه اصول فقه و نه اصول عقاید اند. و اگر مراد اصل بودن در علم حدیث باشد، باز تنها کتاب کافی صحیح است و ما بقیه این گونه نیستند. و اگر مرادش علم رجال باشد، باز این تعبیر صحیح نیست.

2. دیدگاه مشهور و رسمی شیعه در مورد کتب شیعه که همان دیدگاه مجتهدین شیعه است این است که ما کتاب حدیثی که از اول تا آخر صحیح باشد نداریم، لذا همه آنها نیازمند بررسی سندی هستند. بنابراین اگر فرض کنید که در کتاب کافی، روایتی مبنی بر مذمت عموم صحابه یا تکفیر آنها آمده باشد نمی توان آن را به عنوان عقاید شیعه قلمداد کرد. برای فهمیدن عقاید شیعه باید به کتاب هایی که به عنوان کتاب عقاید در شیعه توسط عالمان نوشته شده مراجعه شود.

3. بنابراین روش ابومریم در اشکال به امام شرف الدین اشتباه است. علاوه بر اینکه امام شرف الدین در زمینه های مختلف آثار دارد و از جمله کتابی به نام «الفصول المهمه» دارد که در آن دیدگاه خویش و شیعه را درباره صحابه بیان کرده است. چرا شما به کتاب ایشان مراجعه نکرده و ایشان و شیعه را متهم می کنید؟!

امام شرف الدین در فصول المهمه درباره صحابه و دیدگاه شیعه در این باره می فرماید:

« في الامور التي ينفر منها أهل السنة و لا يأتلفون بها مع الشيعة، و هي أمور مكذوبة بهتنا بها المبطلون، و قد سمعت في الفصول السابقة جملة منها، و وقفت على ما يشفي صدرك من الأجوبة عنها، و لم يبق سوى مسألة الصحابة (رضي اللّه عنهم) فانها المسألة الوحيدة و المعضلة الشديدة، و ذلك أنّ بعض الغلاة من الفرق التي يطلق عليها لفظ الشيعة، كالكاملية «1» يتحاملون على الصحابة كافة (رضي اللّه عنهم) و ينالون من جميع السلف، فيظن الجاهل أن ذلك رأي مطلق الشيعة، و يتوهم أنه مذهب الجميع، فيرمي الصالح بحجر الطالح، و يأخذ البري‌ء بذنب المسي‌ء، كما هو الشأن فيمن يختلط عليه الحابل بالنابل، و لو عرف رأي الامامية في هذه المسألة و وقف على كلامهم فيها لعلم أنه أوسط الآراء، إذ لم يفرطوا تفريط الغلاة و لا أفرطوا إفراط الجمهور.

و كيف يجوز عليهم ما يقوله الجاهلون أو يمكن في حقهم ما يتوهمه الغافلون، بعد اقتدائهم في التشيع بكبراء الصحابة كما يعلمه الخبير (بالاستيعاب و الاصابة و أسد الغابة) «2» و أليك إكمالا للفائدة و إتماما للغرض بعض ما يحضرني من أسماء الشيعة من أصحاب رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لتعلم انّا بهم اقتدينا و بهديهم اهتدينا، و سأفرد لهم ان وفق اللّه كتابا يوضح للناس تشيّعهم، و يحتوي على تفاصيل شئونهم، و لعلّ بعض أهل النشاط من حملة العلم، و سدنة الحقيقة يسبقني إلى تأليف ذلك الكتاب فيكون لي الشرف، اذ خدمته بذكر أسماء بعضهم في هذا الباب، و ها هي على ترتيب حروف الهجاء. »[8]

از اموری که باعث تنفر اهل سنت شده است، دروغ هایی است که اهل باطل به شیعه نسبت داده اند، که از جمله آنها مساله صحابه است.

بعضی از غلات، همه صحابه و سلف را مورد نقد قرار می دهند. و اهل سنت گمان می کنند که شیعه مطلق صحابه را رد می کنند، در حالی که اگر رای امامیه و نه غلات شیعه را می دانستند این گونه قضاوت نمی کردند. دیدگاه شیعه در مورد صحابه، معتدل ترین دیدگاه است، زیرا از سویی با غلات همراهی نمی کند و از سوی دیگر افراط برخی اهل سنت را نمی پذیرد.

چگونه شما می گویید که شیعه همه صحابه را رد می کند در حالی که شیعیان، تشیع را از بزرگان صحابه گرفته اند؟ اگر کتاب «الاستیعاب» و «الاصابه» و «اسد الغابه» را بخوانید می بینید که چقدر از صحابه شیعه بودند. بعد مرحوم شرف الدین نام 213 نفر از صحابه که شیعه بودند را می برد و بعد می فرماید علاوه بر اینکه صحابه ای که گرفتار شبهه شده بودند و عنادی نداشتن و یا کسانی که به خاطر شرایط سخت آن موقع جانب احتیاط را می گرفتند که تعدادشان زیاد بود، از نظر شیعه رد نمی شوند.

آری به اعتقاد شیعه عده ای در میان صحابه بودند که منافقانه عمل می کردند و بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص) دست به مخالفت با آن حضرت و عداوت نسبت به اهل بیت ایشان زدند. روایات متواتر داریم که در کتب اهل سنت هم آمده است که بیان می کند برخی از صحابه مرتد و به قهقرا رفتند، از جمله آنها احادیث حوض در کتاب صحیح بخاری است که در جلسه گذشته بیان شد.

« على أنا نتولى من الصحابة كل من سبق في عدم تشيعه بشبهة اضطرته إلى الحياد، أو إلى مسايرة أهل السلطة بقصد الاحتياط على الدين، و هم كثيرون جدا فكيف ترمى الشيعة بعد هذا ببغض الصحابة كافة سبحانك هذا بهتان عظيم.

نعم هناك جماعة نافقوا في صحبة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله، و ظهر نفاقهم بما أحدثوه بعده من الحوادث العظيمة، و بما نصبوه لعلي و لسائر أهل البيت من العداوة و البغضاء، حتى كان ما كان وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ «3» و قد تواترت الاخبار عن أئمتنا الأبرار بردّتهم، و حسبك في اثبات ذلك ما أخرجه البخاري في باب الحوض و هو في آخر كتاب الرقاق من صحيحه عن أبي هريرة قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بينا أنا قائم (يعني يوم القيامة على الحوض) فإذا زمرة حتى إذا عرفتهم، خرج رجل من ‌ بيني و بينهم فقال: هلم. فقلت: أين؟ قال: إلى النار و اللّه. قلت: و ما شأنهم؟ قال:

انهم ارتدّوا بعدك على أدبارهم القهقرى، ثم إذا زمرة حتى إذا عرفتهم خرج رجل من بيني و بينهم فقال: هلم. قلت: إلى أين؟ قال: إلى النار و اللّه. قلت: ما شأنهم؟ قال: انهم ارتدّوا بعدك على أدبارهم القهقرى، فلا أراه يخلص منهم الا مثل همل النعم «1».

و أخرج البخاري في باب الحوض عن أبي هريرة أيضا انه كان يحدّث أن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قال: يرد عليّ يوم القيامة رهط من أصحابي فيحلئون عن الحوض فأقول: يا رب أصحابي. فيقول: نك لا علم لك بما أحدثوا بعدك، انهم ارتدّوا على أعقابهم القهقرى «2».

و أخرج في الباب المذكور أيضا عن أنس عن النبي صلّى اللّه عليه و آله قال: ليردّن عليّ ناس من أصحابي الحوض حتى عرفتهم اختلجوا دوني فأقول: أصحابي. فيقال:

لا تدري ما أحدثوا بعدك «3».

و أخرج في الباب المذكور أيضا عن سهل بن سعد قال: قال النبي صلّى اللّه عليه و آله:

اني فرطكم على الحوض، من مرّ عليّ شرب، و من شرب لم يظمأ ابدا، و ليردنّ عليّ أقوام اعرفهم و يعرفوني ثم يحال بيني و بينهم. قال البخاري: قال أبو حازم:

فسمعني النعمان بن أبي عياش فقال: هكذا سمعت من سهل؟ فقلت: نعم. فقال:

أشهد على أبي سعيد الخدري لسمعته و هو يزيد فيها: فأقول انهم مني فيقال:

انك لا تدري ما أحدثوا بعدك. فأقول: سحقا سحقا لمن غيّر بعدي «4».

و أخرج في آخر الباب المذكور عن أسماء بنت أبي بكر (رضي اللّه‌ عنهما) قالت: قال النبي صلّى اللّه عليه و آله: اني على الحوض حتى انظر من يرد عليّ منكم، و سيؤخذ ناس دوني فأقول: يا رب مني و من أمتي. فيقال: هل شعرت ما عملوا بعدك، و اللّه ما برحوا يرجعون على أعقابهم. قال البخاري: فكان ابن أبي مليكة يقول: اللهم انا نعوذ بك أن نرجع على أعقابنا و نفتن عن ديننا «1».

و أخرج أيضا في باب غزوة الحديبية من صحيحه عن العلاء بن المسيب عن أبيه قال: لقيت البرّاء بن عازب (رضي اللّه عنهما) فقلت: طوبى لك صحبت النبي و بايعته تحت الشجرة. فقال: يا ابن أخي انك لا تدري ما أحدثنا بعده «2».

و أخرج أيضا في أول باب قوله تعالى: وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلًا «3» من كتاب بدء الخلق من الجزء الثاني من صحيحه عن ابن عباس عن النبي صلّى اللّه عليه و آله قال: انكم تحشرون حفاة عراة غرلا ثم قرأ: كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلِينَ «4» و أول من يكسى يوم القيامة ابراهيم، و ان ناسا من أصحابي يؤخذ بهم ذات الشمال فأقول: أصحابي أصحابي. فيقال انهم لم يزالوا مرتدين على أعقابهم منذ فارقتهم. فأقول كما قال العبد الصالح: وَ كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً ما دُمْتُ فِيهِمْ إلى قوله: الْحَكِيمُ «5» «6».»[9]

ادامه بحث انشاء الله در جلسه آینده دنبال می شود.

 


[1] الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج5، ص290.
[2] شرح المقاصد، سعد الدین تفتازانی، ج5، ص310- 312.
[3] شرح العقائد النسفیه، تفتازانی، ص117.
[7] الحجج الدامغات، ابومریم اعظمی، ج2، ص584- 585.
[8] الفصول المهمه، امام شرف الدین، ص263- 264.
[9] الفصول المهمه، امام شرف الدین، ص309- 311.
logo