« فهرست دروس
درس امامت - کتاب المراجعات - استاد علی ربانی‌گلپایگانی

1403/10/19

بسم الله الرحمن الرحیم

مراجعه 62

موضوع: مراجعه 62

نقد و بررسی اشکال عدم وجود احادیث صحیح و متواتر نزد شیعه

ابومریم اعظمی در اشکالی به امام شرف الدین گفته بود ادعای وی مبنی بر وجود احادیث صحیح و متواتر در منابع شیعه صحیح نیست زیرا شیعیان حدیث صحیح و متواتری ندارند کما اینکه آیت الله خویی به این مطلب اذعان کرده است.

در نقد این سخن گفته شد کلام آیت الله خویی ناظر به دیدگاه اخباریون است و هرگز بیان نمی کند که در شیعه حدیث صحیح و متواتر وجود ندارد. نکته دیگر اینکه کتب حدیثی شیعه تنها منحصر در کتب اربعه نیست بلکه منابع معتبر حدیثی دیگری نیز در میان شیعیان وجود دارد که در ادامه بیان می شود.

 

وجود منابع حدیثی دیگر غیر از کتب اربعه نزد شیعه

روایات شیعه، در معارف و احکام دینی به آنچه در کتاب های چهارگانه (کافی، من لایحضر، تهذیب و استبصار) ‌نقل شده منحصر نیست، زیرا پس از کلینی، صدوق و شیخ طوسی، محدثان دیگری به گردآوری و نقل احادیث از ائمه اهل بیت (علیهم السلام) پرداخته و کتاب هایی چون «وسائل الشیعه»، «بحارالانوار» و «مستدرک الوسائل» را تالیف نموده اند، و روایات بسیاری را از اصول و مصنفات نقل کرده اند که در کتب اربعه موجود نیست.

شیخ حر عاملی (م 1104هـ) در مقدمه کتاب «وسائل الشیعه» گفته است: «من به روایات کتب اربعه بسنده نکرده ام، اگر چه روایات این کتاب ها از روایات کتاب های دیگر مشهورترند، ولی کتاب های بسیار و معتبر دیگری از مؤلفان موثق و جلیل القدر وجود دارد که نسبت آن کتاب ها به مؤلفان آن ها متواتر است».[1] ایشان در فایده چهارم (از فواید دوازده گانه ای که در خاتمه وسائل الشیعه ذکر شده است)، هشتاد کتاب را که روایات کتاب الوسائل را از آن ها نقل کرده، نام برده است.[2]

علامه مجلسی (م 1111هـ) نیز در مقدمه کتاب «بحارالانوار» گفته است: «پس از احاطه بر کتاب های متداول و مشهور، اصول معتبری را یافتم که در عصرهای پیشین به دلیل تسلط سلاطین ستمکار و مخالف شیعه، یا به دلیل رواج علوم باطله میان جاهلانِ مدعی فضل و کمال، یا به خاطر اکتفا نمودن عده ای از متاخرین به کتاب های مشهور و کم اعتنایی به کتاب های دیگر، متروک و مهجور مانده اند»[3] .

محدث نوری (م 1320هـ) نیز در مقدمه «مستدرک الوسائل» گفته است: «با فحص و جست و جوی کتاب های اصحاب ابرارمان (عالمان شیعه) به مجموعه ای از اخبار دست یافتم که کتاب «وسائل الشیعه» آن ها را در بر ندارد. برخی از آن ها را در کتاب های قدیمی یافتم که صاحب وسائل به آن ها دسترسی نداشته است، و برخی را از کتاب هایی برگرفته ام که ایشان آن ها را در اختیار داشته و مؤلف آن ها را نمی شناخته و به این جهت از آن ها اعراض کرده است، ولی ما اسامی مؤلفان آن را شناخته و مورد اعتماد بودنشان را احراز کرده ایم. برخی دیگر از این احادیث را از کتاب هایی که صاحب وسایل در اختیار داشته نقل کرده ایم، ولی ایشان از آن ها غفلت کرده یا از آن ها آگاه نشده است».[4]

 

بیان چند نمونه از احادیث متواتر در منابع شیعه

1. علامه مجلسی، در جلد 38 بحارالانوار، بابی را با عنوان «جوامع الاخبار الدالة علی امامته من طرق الخاصة و العامة» مطرح کرده و 133 روایت را نقل کرده است.[5] در این روایات از علی (ع) به عنوان «ولی یا مولی» بر مسلمانان، حجت خداوند بر آنان پس از رسول خدا (ص)، امام مسلمین و متقین، خلیفه رسول خدا (ص)، سید الناس بعد النبی(ص) (بزرگ انسان ها پس از پیامبر (ص))، وصی رسول اکرم (ص)، سید اوصیاء، و کسی که اطاعت از او پس از پیامبر (ص) بر مردم واجب است، همان گونه که اطاعت از پیامبر اکرم (ص) بر آنان واجب بود، یاد شده است که همگی بر امامت آن حضرت دلالت دارند.

با این فرض که نیمی از این روایات از طریق شیعه باشد، بیش از شصت روایت خواهد بود، و با این فرض که نصف آن ها نیز مکرر باشد، حدود سی روایت باقی می ماند و مصداق روایت متواتر خواهد بود. البته، این مقدار تنها روایات یکی از ابواب مربوط به امیرالمؤمنین (ع) است. اگر روایات ابواب دیگر نیز به آن ها ضمیمه شود، در متواتر بودنشان در خصوص امامت آن حضرت جای کم ترین تردیدی باقی نخواهد ماند، چنان که علامه مجلسی در پایان همان باب گفته است: «اخبار نصوص امامت علی (ع) ‌در اکثر ابواب قبل و بعد این مجلد، ذکر شده است».[6]

2. شیخ حر عاملی، در باب اول از ابواب مقدمات عبادات که مربوط به بیان دعائم و ارکان ایمان است، روایات بسیاری را نقل کرده که در آن ها ولایت امامان اهل بیت (علیهم السلام) یکی از ارکان و بلکه پس از توحید و نبوت،‌ مهم ترین رکن ایمان به شمار آمده است.[7] این روایات از بیست طریق از امیرالمؤمنین، فاطمه زهرا، امام باقر، امام صادق، امام رضا،‌ امام هادی و امام عسکری (علیهم السلام) روایت شده است. بدیهی است، روایت یک مطلب از بیست طریق، آن هم از پیشوایان معصوم در زمان های مختلف، نمونه ای روشن از حدیث متواتر است.

ابن حجر عسقلانی، روایت «تقتلک الفئة‌ الباغیة» که مربوط به عمار بن یاسر است و از طریق عمار، عثمان، ابن مسعود،‌ حذیفه، ابن عباس و برخی دیگر نقل شده است را متواتر دانسته است.[8]

ابن کثیر، روایتی که علی (ع) از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده و دوازده نفر از علی (ع) نقل کرده اند را متواتر دانسته است.[9]

ابن حجر مکی، روایت مربوط به نماز ابوبکر به جای پیامبر اکرم (ص) که از هشت نفر از صحابه نقل شده را متواتر شمرده است.[10]

ابن حزم، حدیث «الائمة من قریش» را که از انس بن مالک، عبدالله بن عمر و معاویه، جابر بن عبدالله، جابر بن سمره و عبادة ‌بن صامت، نقل شده را متواتر دانسته است.[11] وی در جایی دیگر، حدیث مربوط به فروش آب را که از چهار نفر از صحابه روایت شده، متواتر شمرده است.[12]

 

حدیث متواتر و چیستی آن

در مورد اینکه چه حدیثی متواتر است اختلاف نظر و دو دیدگاه کلی وجود دارد: برخی تعداد ناقلین را در حدیث متواتر شرط دانسته اند و برخی دیگر کیفیت را شرط حدیث متواتر دانسته اند. در مورد دیدگاه اول نیز در مورد تعداد راویان حدیث متواتر اختلاف نظر است. آنچه معروف و مشهور است و خصوصا طبق کلام سیوطی در «الفیه» این عدد عشره است. عده ای هم عدد را معتبر نمی دانند، بلکه معتقدند تواتر، طریق و ابزار است که ما را به علم برساند، حال که افاده علم ملاک است، ممکن است تعدد کم باشد و علم حاصل شود و ممکن است عدد زیاد باشد اما علم نیاورد. در نظر اینان خصوصیات راویان هم در شکل گیری تواتر مهم است.

نکته دیگر اینکه در صورتی که دلیل با تواتر تعارض پیدا کند، اگر آن تعارض قوی باشد، تواتر نمی تواند با آن معارضه کند مانند اینکه در خبر متواتر سخن از تجسیم آمده باشد.

 

اشکال ابومریم اعظمی به شیخ صدوق

ابومریم سپس به شیخ صدوق که امام شرف الدین به کتاب ایشان استناد کرده است، اشکال می گیرد و می گوید: صدوق هم قائل به تحریف قرآن و هم قائل به غلو است. دلیل وی بر این ادعا، روایتی است که شیخ صدوق در کتاب «خصال» نقل کرده است. در این روایت آمده است: « عَبْدُ اللَّهِ بْنُ بَشِيرٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ الزِّبْرِقَانِ الْمُرَادِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ عَيَّاشٍ عَنِ الْأَجْلَحِ عَنْ أَبِي الزُّبَيْرِ عَنْ جَابِرٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ يَجِي‌ءُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثَلَاثَةٌ يَشْكُونَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْمُصْحَفُ وَ الْمَسْجِدُ وَ الْعِتْرَةُ يَقُولُ الْمُصْحَفُ يَا رَبِّ حَرَّقُونِي وَ مَزَّقُونِي وَ يَقُولُ الْمَسْجِدُ يَا رَبِّ عَطَّلُونِي وَ ضَيَّعُونِي وَ تَقُولُ الْعِتْرَةُ يَا رَبِّ قَتَلُونَا وَ طَرَدُونَا وَ شَرَّدُونَا فَأُجْثُوا لِلرُّكْبَتَيْنِ لِلْخُصُومَةِ فَيَقُولُ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ لِي أَنَا أَوْلَى بِذَلِكَ.».[13]

 

نقد و بررسی

1. اولا عبارت روایتی که ایشان نقل کرده «حرقونی» است نه حرفونی. و بر فرض قبول که حرفونی هم باشد، چه دلیلی وجود دارد که مراد از آن تحریف لفظی است، چرا که می تواند به معنای تحریف معنوی باشد؟

2. نکته دیگر اینکه کتاب حدیث و روایت، غیر از کتاب عقیده است. ما حق نداریم به صرف اینکه نویسنده ای حدیثی را در کناب روایت خود نقل کرده بگوییم که آن حدیث را صحیح دانسته و معتقد به آن بوده است. عقیده شیخ صدوق در کتاب «الاعتقادات» ایشان آمده است. وی در آنجا درباره تحریف قرآن فرموده است: «و ما أنزله اللّه تعالى على نبيه صلّى اللّه عليه و آله على نحو الإعجاز هو ما بين الدّفتين الموجود اليوم في الدنيا بين المسلمين، و ليس بأكثر من ذلك، و من نسب إلينا- يعني الشيعة الإمامية- أنّا نقول: إنّه أكثر من ذلك فهو كاذب».[14]

3. اگر کسی بخواهد بر اساس روایات تحریف، عقیده ای را نسبت دهد، اهل سنت به قائل بودن به تحریف اولی هستند زیرا تعداد روایات تحریفی که آنها نقل کرده اند از شیعه بیشتر است، اما اگر بنا باشد مساله به صورت اجتهادی بحث شود، باید بررسی شود که مقصود این روایات چیست؟ صاحب المنار می گوید: قائلین به تحریف قرآن به جهت وجود پاره ای روایت، اشتباه کرده اند و خیال کرده اند آنچه بر پیامبر (ص) وحی شده، همه قرآن بوده است، در حالی که وحی ای که به پیامبر (ص) شده دو گونه است: وحی قرآنی و وحی غیر قرآنی.

در مورد عدم تحریف قرآن در نظر عالمان شیعه به کتاب «البیان»، آیت الله خویی و کتاب در «درآمدی بر شیعه شناسی» و کتاب «مصونیت قرآن از تحریف»، آیت الله معرفت مراجعه شود.

ادامه بحث انشاء الله در جلسه آینده بیان می شود.


[1] وسائل الشیعه، ج1، ص4، مقدمه مؤلف.
[2] همان، ج20، ص36- 49.
[3] بحارالانوار، ج1، ص3-4، مقدمه مؤلف.
[4] مستدرک الوسائل، ج1، ص2، مقدمه مؤلف.
[5] بحارالانوار، ج39، ص90- 154.
[6] همان، ص166.
[7] وسائل الشیعه، ج1، ص7- 19.
[8] تهذیب التهذیب، ج6، ص13، شماره 4987.
[9] البدایة و النهایة، ج7، ص321، حوادث سال 37 هـ ق.
[10] الصواعق المحرقة، ص32، باب اول، فصل سوم.
[11] الفصل، فی الملل و الاهواء و النحل، ج4، ص89.
[12] المحلّی، ‌ج9، ص6، مساله 1511.
[13] خصال، شیخ صدوق، ج1، ص175.
[14] الاعتقادات، شیخ صدوق، باب33.
logo