« فهرست دروس
درس امامت - کتاب المراجعات - استاد علی ربانی‌گلپایگانی

1403/08/29

بسم الله الرحمن الرحیم

فضائل اهل بیت (ع) و شبهه غلو و عدم اسوه گیری

موضوع: فضائل اهل بیت (ع) و شبهه غلو و عدم اسوه گیری

بیان فضائل اهل بیت (ع) و اشکال غلو

در مورد اهل بیت (ع) و فضایلی که برای آنها بیان می شود، دو اشکال مطرح می شود: یکی اینکه این مساله غلو است و ما شرعا نهی شده ایم که نسبت به آنان غلو داشته باشیم. دیگر این که بیان این صفات ما فوق بشری برای آنان، باعث می شود آنها از اسوه بودن خارج شوند «دست ما کوتاه و خرما بر نخیل» و این امر به هدف هدایت گری آنها آسیب می زند.

این اشکالات در کتابی با عنوان «مکتب در کتاب تکامل» آمده است. نویسنده معتقد است که مساله عصمت ائمه (ع) و علم لدنی و علم غیب آنها مربوط به عصر ائمه (ع) نبوده و به تدریج در فضای عقاید شیعه مطرح شده و رسمیت پیدا کرده است. در ادامه به بررسی این دو اشکال و نقد آنها می پردازیم.

 

نقد اشکال از جهت غلو در لغت و عرف

غلو یک معنای لغوی و عرفی و یک معنای شرعی دارد. اگر مقصود از آن غلو از نظر لغت و عرف باشد پاسخی دارد و اگر غلو شرعی است پاسخ دیگری دارد. غلو در لغت به معنای مبالغه کردن و زیاده روی درباره چیزی است. مثلا برای فردی اوصافی قائل شویم که در او نیست. این غلو و چنین اظهار نظری حرمت شرعی ندارد، مگر اینکه سخن فرد مطابق با واقع نباشد و مشمول کذب شود و یا این توصیفات افرادی را به گمراهی بکشاند که در این صورت نیز از جنبه ثانویه حرام است.

بیان چنین ویژگی های در صورتی که پشتوانه دلیل داشته باشد بدون عیب است. آنچه در مورد اهل بیت (ع) بیان می شود نیز همین گونه است یعنی اگر بر اساس قرآن و روایات معتبر باشد، صحیح و بدون عیب است، کما اینکه از قرآن کریم برخی از این ویژگی ها استفاده می شود. قرآن درباره حضرت آدم (ع) می فرماید «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها »[1] . مراد از این اسماء یا اسماء الهی و یا اسماء فعلی است. این علمی است که ملائکه هم چنین علمی نداشتند «قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا». نه اینکه خداوند به آنها نداده است بلکه می گویند ما ظرفیتی بیش از آنچه به ما داده ای نداریم، و این نشان می دهد که مقام حضرت آدم (ع) بالاتر از ملائکه بود و به همین خاطر آنان به حضرت سجده کردند. در این آیه مراد از آدم (ع)، شخص نیست، بلکه حجت الهی مراد است. مرحوم آقا شیخ مرتضی حائری می فرماید: این آیه دلالت روشن بر این مطلب دارد که همواره باید روی زمین حجتی در تراز حضرت آدم (ع) وجود داشته باشد، زیرا اگر یک لحظه روی زمین چنین فردی نباشد، احتجاج آنها بدون جواب می ماند که «چرا ما خلیفه نشدیم با اینکه برتر هستیم».

بنابراین این آیه بیان می کند که ائمه طاهرین (ع) خلفای الهی و بر ملائکه برتر هستند. این ملائکه هم اطلاق دارد و شامل همه آنها از جبرئیل (ع) تا ملائکه حامل عرش الهی و سایر ملائکه می شود. از آیه شریفه این مقدار از ویژگی های اولیاء الله را می توان به دست آورد.

روایات نیز در این باره فراوان است. در زیارت جامعه که هم از جهت سند و هم متن کاملا معتبر است، تعدادی از این ویژگی ها آمده است. بنابراین اگر ویژگی هایی که برای ائمه اطهار (ع) بیان شده خلاف واقع نباشد و پشتوانه دلیل نیز داشته باشد، استناد آنها بلا اشکال است.

اینان در اشکال دیگری می گویند، درست است که سند این روایات معتبر است اما سند شرط لازم است نه شرط کافی. این روایات از جهت متن غلو دارد و لذا ممکن است این روایات توسط غلات جعل و سند سازی شده است، تا تخلف آنها آشکار نشود. پاسخ این اشکل در گام دوم که در ادامه می آید معلوم می شود.

 

نقد اشکال از جهت غلو در شرع

غلو شرعی چیست؟ غلو و تفویض هر دو شرک هستند با این تفاوت که تفویض مربوط به مقام ربوبیت و غلو مربوط به مقام الوهیت است. در روایات هر دو به شدت نهی شده اند.

اگر کسی معتقد باشد که خداوند همه صفات جمال و جلال را بالذات دارد، به این معنا است که او را اله دانسته است. چنین عقیده ای درباره هر موجود دیگری باشد غلو و شرک است. اکنون سوال این است که آیا کسانی که فضایل پیامبر اکرم (ص) یا ائمه اطهار (ع) را بیان می کنند، به الوهیت آنها قائل هستند؟ خیر در میان شیعیان کسی چنین عقیده ای ندارد. در مورد ربوبیت هم اگر کسی معتقد باشد که چیزی در عرض خدا، ربوبیت دارد و بالاستقالال تاثیر گذار است، عقیده اش شرک و باطل است. بر این اساس اگر کسی عظیم ترین کارها را به کسی نسبت دهد، اما بگوید این کار به اذن الله است، غلو نکرده است. قرآن درباره آوردن تخت بلقیس به دربار حضرت سلیمان (ع) می فرماید: ابتدا جنی برخواست و گفت من می توانم قبل از اینکه تو از جای برخیزی آن را برایت حاضر کنم. عاصف بن برخیا که وزیر و وصی حضرت سلیمان (ع) بود برخواست و گفت قبل از اینکه پلک بهم بزنی من آن را حاضر می کنم. « قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُك‌»[2] . ایشان این کار عظیم را انجام می دهد اما چون به اذن الله است، کار مذموم و غلوی نیست.

این مساله حتی در مورد خلقت هم هست، یعنی ولی خدا می تواند موجودی را خلق کند اما باذن الله . قرآن درباره حضرت عیسی (ع) می فرماید: «وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْني‌ فَتَنْفُخُ فيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْني‌»[3] ، یعنی این کار خدا است نه من و خداوند از طریق من این کار ار انجام می دهد .

شخصی خدمت امام (ع) آمد و گفت: آیا کارهای خارق العاده که به انبیا و اولیاء الهی نسبت می دهند، مانند اینکه بیماری را شفا می دادند درست است؟ حضرت فرمودند: آیا مقام ولی خدا از سبزی کمتر است که به عنوان نیرو یا دارو مصرف می کنند؟ یک نبات چنین اثری دارد اما آیا انسان چنین تاتیری باذن الله ندارد؟ ولی خدا که عالم تکوین در تسخیر او است آیا نمی تواند چنین کارهایی انجام دهد؟

بنابراین اگر کسی قائل به الوهیت و ربوبیت بالاستقلال باشد، هر چند کوچکترین کاری را به دیگری نسبت دهد، شرک است، اما اگر بالاترین کارها را هم انجام دهد، اما باذن الله باشد، غلو و شرک نیست.

قرآن کریم درباره شرک می فرماید: «يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا في‌ دينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى‌ مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُم‌»[4] : اى اهل كتاب، در دين خود غلوّ مكنيد، و در باره خدا جز [سخنِ‌] درست مگوييد. مسيح، عيسى بن مريم، فقط پيامبر خدا و كلمه اوست كه آن را به سوى مريم افكنده و روحى از جانب اوست. پس به خدا و پيامبرانش ايمان بياوريد و نگوييد [خدا] سه‌گانه است. باز ايستيد.

بنابراین شبهه غلو اگر به لحاظ لغت و عرف در نظر گرفته شود در صورتی که آن صفت یا فعل، دلیل داشته باشد دیگر غلو نخواهد بود. غلو شرعی هم آنجا است که نسبت الوهیت و ربوبیت بالاستقلال به دیگری داده شود اما اگر باذن الله باشد غلوی نخواهد بود.

نکته ای درباره عبادت

هر خضوعی عبادت نیست، بلکه عبادت دو رکن دارد: یکی خضوع و دیگری عقیده به الوهیت و ربوبیت است، بنابراین اگر کسی در برابر کسی یا چیزی خضوع کند اما نه به عقیده الوهیت، شرک نخواهد بود. معبود قرار گرفتن، به خضوع و دست بوسیدن و احترام به مقبره نیست بلکه به عقیده است.

 

بیان فضائل اهل بیت (ع) و اشکال اسوه بودن

اشکال دیگری که به بیان فضائل اهل بیت (ع) گرفته شده این است که وجود چنین ویژگی های برای آنان، اسوه پذیر بودن آنان را دچار مشکل می کند، چرا که تافته ای جدا بافته خواهند بود که کسی یارای رسیدن به آنها را ندارد، در حالی که قرآن کریم می فرماید: « لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‌ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة».[5]

نقد و بررسی

در نقد این اشکال چند نکته را بیان می کنیم:

1. اسوه پذیری از پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) و صدیقه طاهره (س) چند شرط دارد: اولا: اسوه باید برتر باشد، همان گونه که قرآن کریم می فرماید: «أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى‌»[6] . ثانیا: وقتی می خواهیم کسی را اسوه قرار دهیم باید اعتقاد به درستی راه و روش او داشته باشیم. اسوه باید قابل اعتماد باشد. این ها در امور عادی هم رایج است. ثالثا: اسوه در امور دینی که سعادت ابدی زندگی انسان را به دنبال دارد، اهمیت ویژه و حساسیت خاصی دارد. رابعا: اسوه و الگوی دینی را چه کسی تعیین می کند؟ همان طور که راه و رسم دین، فعل خداوند است، اسوه این دین هم باید از سوی خداوند مشخص شود. خامسا: دین و اسوه دینی هر دو جلوه رحمت و حکمت بالغه الهی هستند (سوره زخرف: 31 تا 32). در این آیه مساله اسوه بودن دینی آن قدر مهم است که خداوند با اینکه نعمت های فراوانی به بشر داده و بر هیچ کدام منت نگذاشته است اما بر این نعمت، منت می گذارد و می فرماید: « لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي‌ ضَلالٍ مُبين‌»[7] .

2. از خدایی که دارای کمال مطلق و برترین صفات است، انتظار می رود که کار او نیز برترین باشد و عیب و نقصی نداشته باشد. اگر فعل او معیوب باشد، با این مقام در تعارض است. بنابراین خداوند وقتی اسوه معرفی می نماید، برترین اسوه ها را معرفی می کند چرا که علم الهی او کامل است و لغزش و خطایی در آن نیست. « وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَة»[8] و « وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْما»[9] و «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقين‌»[10] .

3. اسوه گرفتن به چه معنایی است؟ آیا غرض از اسوه و الگوگیری این است که فرد از همه جهت مثل فرد اسوه شود یا مراد متابعت است؟ مراد متابعت در حد ظرف اسوه گیرنده است. آیا مماثلت هم در اسوه گیری شرط است؟ آنچه در این جا شرط است مماثلت در رفتار و الگو است نه مماثلت شخصیه. مشابهت از جهت مسیر و مقصد مراد مثل اینکه همان مقصدی که امیرالمومنین (ع) رفته اند او نیز برود منتها بر اساس ظرفیت وجودی خود.

4. بر اساس آنچه گفته شد هر چقدر اسوه عالی تر باشد، اعتماد ما به بیشتر می شود، بنابراین بر خلاف آنچه مستشکل می گوید نقش این ویژگی ها در اسوه گیری مثبت است نه منفی، و باعث وثاقت هر چه بیشتر، و اعتماد و شیدایی بالاتر می شود. امیرالمومنین (ع) در نامه عثمان بن حنیف فرمود: « أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَاد»[11] : آگاه باش! هر پيروى را امامى است كه از او پيروى مى‌كند، و از نور دانشش روشنى مى‌گيرد، آگاه باش! امام شما از دنياى خود به دو جامه فرسوده، و دو قرص نان رضايت داده است، بدانيد كه شما توانايى چنين كارى را نداريد امّا با پرهيزكارى و تلاش فراوان و پاكدامنى و راستى، مرا يارى دهيد.

5. خدای متعال هم که در اوج صفات کمال و جلال هستند به عنوان اسوه معرفی شده اند. قرآن کریم می فرماید: « وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ».[12] در روایت نیز از پیامبر خدا (ص) نقل شده است که فرمود: «تخلقوا باخلاق الله ».[13]


[11] نهج البلاغه، نامه 45.
[13] بحارالانوار، ج58، ص129.
logo