« فهرست دروس
درس امامت - کتاب المراجعات - استاد علی ربانی‌گلپایگانی

1403/08/16

بسم الله الرحمن الرحیم

مراجعه 58 ، نقد و ارزیابی اشکالات حدیث غدیر

موضوع: مراجعه 58 ، نقد و ارزیابی اشکالات حدیث غدیر

 

اشکال ابومریم، بدعت و شرک دانستن بزرگداشت غدیر

ابومریم اعظمی در اشکالی بر امام شرف الدین، اهتمام ائمه اطهار (ع) و شیعیان به مساله غدیر خم و بزرگداشت آن را بدعت و شرک دانسته و علت آن را نبودن چنین برنامه ای در سنت نبوی دانسته است. وی توسل شیعیان به قبر امیرالمومنین (ع) را نیز شرک و از قبیل همان کاری دانسته که مشرکان عصر رسالت نسبت به بت ها انجام می دادند.[1]

 

بدعت و ارکان آن

گفته شد برای پاسخ به شبهه ابومریم، باید حقیقت بدعت روشن شود. بدعت دو رکن دارد: یکی اینکه فاعل آن فعل را مستند به دین انجام دهد و الا اگر امر مباحی مانند رسم و رسوم های عرفی، انجام آنها اشکالی ندارد. مثل جشنی که برای تولد گرفته می شود. لذا خیلی از کارهایی که وهابیون به شیعیان اتهام بدعت می زنند، از قبیل همین رسومات ملی و عرفی است و به عنوان دین انجام نمی گیرد.

رکن دوم بدعت این است که فعلی انجام شود که دلیلی از شرع مقدس اعم از دلیل خاص یا عام نداشته باشد، و الا اگر مستدل باشد، هر چند کار جدیدی باشد بدعت نخواهد بود، مثل اینکه اصل تکریم النبی (ص) شرعا مطلوب است. حال این تعظیم و تکریم در گذشته به سبکی و امروز به سبک دیگری انجام می شود. انجام کاری که فی نفسه حرام نباشد، بلکه ممدوح و به عنوان تعظیم پیامبر (ص) انجام شود، مطلوب و مشروع است.

این مطلب را تنها ما نمی گوییم بلکه عالمان اهل سنت نیز بیان کرده اند مانند ابن حجر عسقلانی و ابن رجب حنبلی که گفته اند: بدعت عبارت است از وارد کردن چیزی در دین در حالی که سابقا نبوده، و اصل و ریشه ای هم در دین نداشته باشد.

 

بدعت و تفاوت مبانی فقهی

نکته دیگری که در پاسخ این شبهه گفته شد این بود که مبانی فقهی عالمان متفاوت است، مثلا ممکن است بر اساس فقه حنفی، چیزی را بر مبنای قیاس داخل شرع و دین بدانیم، در حالی که همان چیز بر مبنای دیگری، داخل در دین به نباشد. آیا می توان گفت ابوحنیفه در مورد این مساله بدعت کرده است؟ خیر مساله مبنایی است. ما می گوییم مذهب فقهی اهل بیت (ع) نیز مبانی دارد. اتفاقا این مذهب نسبت به سایر مذاهب دیگر رجحان دارد و آن مستند بودن گفتار و رفتار اهل بیت (ع) به حدیث ثقلین است. آیا شما دلیلی دارید که مثلا ابوحنبفه از سوی پیامبر (ص) تایید شده و دیگری نشده است؟ به چه دلیل شما مذاهب را در این چهار نفر حصر کرده اید؟

ابن خلدون در مقدمه تاریخ خود می گوید: « واعلم أيضا أن الأئمة المجتهدين تفاوتوا في الاكثار من هذه الصناعة والاقلال فأبو حنيفة رضي الله تعالى عنه يقال بلغت روايته إلى سبعة عشر حديثا أو نحوها ومالك رحمه الله إنما صح عنده ما في كتاب الموطأ [1] وغايتها ثلثمائة حديث أو نحوها. وأحمد بن حنبل رحمه الله تعالى في مسنده خمسون ألف حديث ولكل ما أداه إليه اجتهاده في ذلك»[2]

اکنون در مورد مذهب اهل بیت (ع) در مورد غدیر و اهتمام به آن می گوییم، بر فرض که در توصیه به اهتمام نسبت به غدیر، سنت پیامبر (ص) هم نبوده باشد، فرد می تواند به پیامبر (ص) اقتدا کند و آن واقعه را تعظیم کند، و لااقل آن را به عنوان فضیلت برای امیرالمومنین (ع) برشمارد. همه بالاتفاق مساله فضیلت داشتن این حدیث برای امیرالمومنین (ع) را قبول دارند.

اشکال وهابیون در مورد شرک و نقد آن

مراد وهابیون از اتهام شرک، شرک در عبادت است. محمد بن عبدالوهاب این شبهه را اینگونه بیان می کند: فارق شما با مشرکان عصر رسالت چیست؟ آنها بتها را وسیله تقرب می دانستند و از آنها شفاعت می خواستند، شما نیز همین گونه هستید؟ آنها هم بت ها را خالق و رب خود نمی دانستند، با این حال قرآن آن را مشرک خوانده است. فارق شما با آنها چیست؟

وهابیون نوعا رفتار خشنی با دیگران دارند. دکتر تیجانی می گوید همین رفتار علمای وهابی در مدینه باعث شده در مورد این مذهب به اندیشه بیفتم، خصوصا بعد از سفری که به عراق داشتم و رفتارهای خوب آنها را دیدم. اینجا بود که به سراغ تحقیق می رود و یکی از کتابهای که باعث استبصار ایشان می شود همین کتاب المراجعات است.

جالب است که در نقد محمد بن عبدالوهاب، اولین کسانی که علیه وی وارد شدند و کتاب نوشتند علمای اهل سنت هستند.

خلاصه نقد وهابیت در بحث شرک در عبادت این است که شرک در عبادت دو رکن دارد: یکی عقیده و دیگری عمل. عقیده این است که معتقد باشد آن موجودی که نسبت به آن خضوع می کند، غنی بالذات است یا رب و یا خالق بالاستقلال است. از جهت عمل نیز این است که گفتار یا رفتاری خاضعانه را نسبت به آن موجود انجام دهد. بنابراین شرک در عبادت این است موجودی را را مستقل در ذات و خالقیت و یا موثر بالاستقلال در زندگی بداند و عملی خاضعانه را در مقابل آن انجام دهد. بر این اساس اگر حتی بزرگ ترین و خاضعانه ترین عمل را (که ممنوع نشده باشد مانند سجده) انجام دهد، اما این عقیده تعظیم و تکریم بالاستقلال نباشد، شرک نیست.

دلیل آن آیات قرآن است، آنجا که مساله استعانت را مطرح می کند آن را متفرع بر ربوبیت و خالقیت می داند: « ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ خالِقُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ فَاعْبُدُوهُ»[3] . در اینجا عبودیت مبتنی بر ربوبیت و خالقیت شده است. و یا در سوره حمد ابتدا بحث مالکیت و ربوبیت مطرح شده و بعد عبودیت آمده است «مالک یوم الدین. ایاک نعبد و ایاک نستعین».

اگر قرار باشد مطلق خضوع شرک باشد، آیا می توان گفت قرآن توصیه به شرک کرده است، آنجا که در مورد پدر و مادر می فرماید: « وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَة»[4] و یا به پیامبر خدا (ص) دستور می دهد که نسبت به مومنین خاضع باشد « وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنين‌»[5] . و آیا قرآن امر به شرک می کند آنجا که می فرماید: « وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ »[6] با اینکه قرآن شرک را ظلم عظیم می داند[7] . و یا در مورد سجده برادران یوسف به ایشان می فرماید: « وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً».[8] قرآن از این عمل با عنوان یک فضیلت یاد می کند.

نکته دیگر اینکه حتی اگر سجده برای غیر خدا منع شده باشد، باز اگر به نیت استقلال نباشد، باز شرک نیست بلکه انجام فعلی حرام است.

 

مغالطه وهابیون در مقایسه شیعیان و مشرکان عصر رسالت

وهابیون در استدلال خود نسبت به شیعه و توسل به قبور اهل بیت (ع) می گویند: قرآن اینگونه عمل مشرکان عصر رسالت را نقل می کند که آنها عبادت بت ها را به منظور تقرب به خداوند انجام می دادند: «وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‌»[9] . از سوی دیگر آنها به ربوبیت و مالکیت خداوند معتقد و اذعان داشتند. « وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ »[10] و « وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَيَقُولُنَّ اللَّه‌»[11] و « قُلْ لِمَنْ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلْ لِلَّهِ »[12] و « قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا ».[13]

پس آنان به دو دسته از آیات استناد می کنند آیاتی که سخن مشرکان عصر رسالت را برای ما بیان می کند که می گفتند ما با عبادت بت ها می خواهیم به خداوند نزدیک شویم. از آن طرف وقتی از آنها سوال می شود خالق و مالک و رب این عالم کیست می گفتند خدا. شما شیعیان هم همین را می گویید، پس فرق بین شما و آنها چیست؟ این اعمال خاضعانه را آنها انجام می دادند شما هم انجام می دهیم. آنها بت ها را رب و خالق نمی دانستد، شما نیز اهل بیت (ع) را رب نمی دانید. با این حال عمل آنها شرک محسوب می شد و عمل شما نیز چنین است.

 

نقد و بررسی

در نقد این شبهه ما هم با استناد به قرآن پاسخ می دهیم. قرآن کریم در سوره مریم می فرماید: « وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا »[14] مشرکان بدان خاطر بت ها را عبادت می کردند که برای آنها عزت بیاورد. اینها معتقد بودند که بت ها برای آنها نقش دارند و عزت آفرین است. و یا معتقد بودند با توسل به بت ها می توانند به پیروزی دست یابند. این آیه نشان می دهد که آنها برای بت ها تاثیر استقلالی قائل بودند. سید محسن امین می فرماید: از مجموع آیات قرآن بدست می آید که مشرکان در ربوبیت های عظیم مثل خلقت آسمان و زمین موحد بودند و فقط خدا را خالق و مسخر پدیدهایی مثل شب و روز می دانستند. آنها معتقد بودند که تدبیر کلان جهان از آن خداوند است، اما در مسائل جزئی بت ها را موثر می دانستند. بنابراین مشرکان عصر رسالت هم موحد بودند و هم مشرک.

شاهد تاریخی آن هم این است که ابن هشام در کتاب «سیره نبوی» می گوید: این عمرو بن لحی بود که برای اولین بار تخم بت پرستی را در جزیره العرب کاشت. او در سفری که داشت وقتی دید بت پرستان، بت هایی می پرستند از آنها درباره علت این کار پرسید، گفتند ما هر وقت مشکلاتی داشته باشیم اینها را عبادات می کنیم تا مشکل ما حل شود. او هم دید چیز خوبی است چند بت را با خود به عنوان سوغاتی به مکه آورد که بت هبل یکی از آنها بود. وی هبل را بالای کعبه نسب کرد و اینگونه مردم آنها را عبادت کردند تا مشکلاتشان حل شود[15] .

قرآن کریم در آیه ای دیگر این عقیده مشرکان را اینگونه بیان می فرماید: « إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمين‌»[16] : آن گاه كه شما را با پروردگار جهانيان برابر مى‌كرديم. مشرکان به ربوبیت بت ها قائل بودند، یعنی می توان گفت هم به ربوبیت الله اعتقاد داشتند و هم ربوبیت بتها، منتها ربوبیت های بزرگ را از آن خداوند و ربوبیت های جزئی را برای بتها می دانستند.

ادامه بحث انشاء الله در جلسه آینده بیان می شود.


[1] الحجج الدامغات، ابومریم اعظمی، ج2، ص560- 562.
[2] تاریخ ابن خلدون، ج1، ص444.
[15] السیره النبوی، ابن هشام، ج1، ص79؛ کشف الارتباب، سید محسن امین، ص170.
logo