« فهرست دروس
درس امامت - کتاب المراجعات - استاد علی ربانی‌گلپایگانی

1403/08/02

بسم الله الرحمن الرحیم

مراجعه 58 ، نقد و ارزیابی اشکالات حدیث غدیر

موضوع: مراجعه 58 ، نقد و ارزیابی اشکالات حدیث غدیر

 

اشکال ابومریم اعظمی در مورد استناد به جریان رحبه کوفه

سخن در اشکالاتی بود که ابومریم اعظمی بر امام شرف الدین در مورد حدیث غدیر گرفته بود. از جمله اشکالات وی مربوط به جریان رحبه کوفه و گرفتار شدن انس بن مالک به نفرین امیرالمومنین (ع) است. امام شرف الدین در این باره گفته است: «و رب قوم أقعدهم البغض عن القيام بواجب الشهادة كأنس ابن مالك و غيره، فأصابتهم دعوة أمير المؤمنين عليه السّلام، و لو تسنّى له أن يجمع كل من كان حيا يومئذ من الصحابة رجالا و نساء، ثم يناشدهم مناشدة الرحبة، لشهد له أضعاف أضعاف الثلاثين، فما ظنك لو تسنّت له المناشدة في الحجاز قبل أن يمضي على عهد الغدير ما مضى من الزمن؟ فتدبر هذه الحقيقة الراهنة تجدها أقوى دليل على تواتر حديث الغدير».

ایشان همچنین در پاورقی در این باره فرموده است: «حيث قال له علي عليه السّلام: «ما لك لا تقوم مع اصحاب رسول اللّه فتشهد بما سمعته يومئذ منه؟» فقال: يا أمير المؤمنين، كبرت سنّي و نسيت، فقال علي: «إن كنت كاذبا فضربك اللّه ببيضاء لا تواريها العمامة»، فما قام حتى ابيضّ وجهه برصا، فكان بعد ذلك يقول: أصابتني دعوة العبد الصالح ... الخ‌ . قلت: هذه منقبة مشهورة ذكرها الإمام ابن قتيبة الدينوري، حيث ذكر أنسا في أهل العاهات من كتابه- المعارف- آخر ص 194. و يشهد لها ما أخرجه الإمام أحمد بن حنبل في آخر ص 119 من الجزء الأول من مسنده، حيث قال: فقاموا إلّا ثلاثة لم يقوموا، فأصابتهم دعوته. (منه قدّس سرّه)».[1]

ابومریم اعظمی در اشکال خویش گفته است: اولا ابن قطیبه در کتاب خود بعد از نقل این حدیث گفته است این حدیث اصلی ندارد، پس چرا شرف الدین به کلام ابن قطیبه استناد کرده اما ذیل آن را نادیده گرفته است؟ ثانیا: همان طور که طبرانی در معجم الصغیر از عمیر نقل کرده، انس در همان جریان رحبه کوفه شهادت داد و لذا نسبتی که به وی داده شده دروغ است. ثالثا: شرف الدین در مورد اسناد حدیث غدیر وقتی از صحابه ای که این حدیث را نقل کرده اند نام می برد، اسم انس بن مالک را نیز به عنوان یکی از ناقلین حدیث می آورد و این با مطلبی که در اینجا گفته است تناقض دارد.

نقد و بررسی

علامه امینی در الغدیر نام صحابه ای که در جریان رحبه کوفه شهادت داده را آورده و نیز نام کسانی که شهادت نداده اند را نیز ذکر کرده است و از جمله آنها انس بن مالک است. علامه سپس در مورد این مطلب ابن قطیبه که گفته است: «لیس لهذا اصل» گفته است: شواهدی داریم که این جمله در کتاب ایشان نبوده و بعدا دست برده شده و اضافه شده است. از جمله این شواهد کلام ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه[2] است که گفته است: ابن قطیبه در این نقل این سخن متهم نیست، زیرا خودش جزء ارادتمندان امیرالمومنین (ع) نبوده بلکه نسبت به ایشان انحراف داشته است. یعنی اگر وی مرید آن حضرت می بود ممکن بود گفته شود وی این سخن را تحت تاثیر محبت ایشان گفته است، اما با توجه به سوء عقیده ای که او دارد دیگر متهم نیست. این سخن ابن ابی الحدید نشان می دهد که در نسخه ای که در اختیار او بوده جمله «لیس له اصل» در آن نبوده است و الا دیگر نیازی نبود که این توجیه را بکند.

شاهد دیگر انگیزه ابن قطینه از نوشتن کتاب «المعارف» است. وی گفته است من مطالبی را در آن آورده ام که آنها را قبول دارم و لذا هیج جای کتاب، غیر از همین موردی که بیان شده تعبیر لااصل له نیامده است. این نشان می دهد که این مطلب را بعدها اضافه کرده اند[3] .

در مورد بخش دوم اشکال ابومریم که گفته است در روایتی از عمیره بن سعد نقل شده که انس بن مالک در رحبه کوفه شهادت داده است، می گوییم این سخن درست است کما اینکه ابن مغازلی و ابن کثیر هم این روایت را نقل کرده اند.[4] اما آنچه امام شرف الدین بیان کرده نقل مشهور است. نقلی که بیان می کند انس شهادت داده است نقل غیر مشهور است. اما از کجا می گویید که این قول مشهور است؟ ابن ابی الحدید در همان آدرس گفته است: مشهور این است که علی (ع) از حاضران خواست تا شهادت دهند، عده ای شهادت دادند اما انس خودداری کرد و در پاسخ امام گفت من پیر شده ام و حضرت او را نفرین کرد. ابن ابی الحدید در جای دیگر گفته است جمعی از مشایخ بغدادیین ما گفته اند عده ای از صحابه و تابعین و محدثین نسبت به امیرالمومنین (ع) انحراف فکری داشتند و یا بدگویی کرده و یا مناقب ایشان را کتمان می کردند و یا برای منافع دنیوی به دشمنان وی کمک می کردند که یکی از آنها انس بن مالک بوده است.[5] بنابراین هر چند در اینجا دو قول است اما شرف الدین به قول مشهور استناد کرده است و لذا اشکال ابومریم وارد نیست.

در مورد بخش سوم اشکال باید دانست که تناقض گویی آن جا است که شرف الدین می گفت انس بن مالک در جریان رحبه شهادت داده و شهادت نداده است. اما اینکه انس بن مالک در جریان رحبه شهادت نداده دلالت بر اینکه در مابقی دوران زندگی خویش هم این کار را نکرده است نیست، لذا چه بسا وی قبل از جریان رحبه، حدیث غدیر را نقل کرده باشد و بعدا دچار انحراف فکری شده باشد و یا ممکن است بعد از جریان رحبه متنبه شده باشد و لذا دیگر تناقضی در کار نیست. شاهد آن نیز اینکه بعد از جریان رحبه از وی نقل شده است که گفته است من بعد از جریان رحبه عهد کرده ام که دیگر فضایل امیرالمومنین را کتمان نکنم.

 

اشکال دیگر در مورد تواتر حدیث و عدم تمسک به صحابه

ابومریم می گوید: جریان رحبه که از ابوالطفیل نقل شده و گفته است سی نفر از صحابی شهادت داده اند، خبر واحد است و با خبر واحد تواتر حاصل نمی شود در حالی که شرف الدین سخن از تواتر حدیث آورده است. ثانیا شما اصلا برای صحابه ارزش و اعتباری قائل نیستید، بنابراین چگونه حرف آنان را اینجا می پذیرید. ثالثا: اگر واقعا شما برای صحابه احترام قائل هستید، در اینجا سی نفر صحابی شهادت دادند اما در جریان بیعت با ابوبکر و عمر چندین برابر بیشتر این کار را انجام دادند، چرا به رای آنان در آنجا عمل نمی کنید؟[6]

نقد و بررسی

1. امام شرف الدین بعد از قضیه شهادت سی نفر در رحبه کوفه می فرماید: «و أنت تعلم أن تواطؤ الثلاثين صحابيا على الكذب مما يمنعه العقل، فحصول التواتر بمجرد شهادتهم إذا قطعي لا ريب فيه، و قد حمل هذا الحديث عنهم كل من كان في الرحبة من تلك الجموع، فبثّوه بعد تفرقهم في البلاد، فطار كل مطير».[7] ابومریم کلام شرف الدین را مثله کرده و قضاوت کرده است. مرحوم شرف الدین هم گفته است روایت ابوالطفیل خبر واحدی است که محکی آن تواتر است. اما وقتی این حدیث ثابت شد نشان می دهد که اگر سی نفر بر مطلبی اتفاق نظر دارند و شهادت دادند تواتر از نظر صحابه ثابت شده است، علاوه بر سی نفر کسانی که آنجا حاضر بودند که جمع زیادی بودند علی القاعده این مطلب را نقل کرده اند و همه جا پخش شده است و این همان تواتر است.

2. این سخن ابومریم که می گوید شما شیعیان برای صحابه ارزشی قائل نیستید و قائل به ارتداد تعداد زیادی از آنها هستید، درست نیست، زیرا اولا بحث ارتداد را تنها ما نقل نکرده ایم، بلکه در اصح کتب شما مانند صحیح مسلم و بخاری[8] این مطلب آمده است که از جمله آنها احادیث حوض است. ما حصل این احادیث آن است که در روز قیامت رسول گرامی اسلام (ص) می بینند که عده ای زیادی از اصحاب ایشان را به جهنم می برند. وقتی سوال می کنند می گویند: شما نمی دانید که اینها بعد از شما چه کردند، به قهقرا رفتند و مرتد شدند.

ثانیا: ما که می گوییم بعد از رسول خدا (ص) تعداد زیادی مرتد شدند به معنای خروج از اسلام به کفر نیست، بلکه مراد این است که مومنانی که جانشان کف دستشان باشد (مومن تنوری زمان امام صادق (ع))، اندک بودند و الا علمای شیعه در رابطه با صحابه و تابعین، جمع کثیری را فهرست کردند که شیعه بودند و اعتقاد به ولایت امیرالمومنین (ع) داشتند، اما آن از خودگذشتگی لازم که پای کار باشند و به میدان بیایند نداشتند.

 

شبهه: لغزان بودن پایه های مذهب شیعه

برخی شبهه می کنند که پایه های مذهب شما شیعیان لغزان است، زیرا شما می گویید که چند نفر بیشتر بعد از پیامبر با ایمان باقی نماندند، یعنی کل مذهب شما اعم از اعتقادات و غیر آن بر اساس خبر واحد بنا شده است، و این گونه تواتر حاصل نمی شود. آنچه بیان شد این شبهه را پاسخ می دهد.

در باره شناخت صحابی که شیعه بودند به کتاب «فصول المهمه» امام شرف الدین و «بحوث فی الملل و النحل»، جلد ششم از حضرت آیت الله سبحانی مراجعه کنید.

3. ابومریم میان اجماع و تواتر خلط کرده است. بحث سقیفه و بیعت صحابه با خلفا رای است در حالی که تواتر نقل است. در تواتر مذهب شرط نیست بلکه باید نفی تبانی بر جعل عادتا در آن منتفی باشد. اما اجماع دلیل تعبدی است و وقتی ثابت است که مسلمانان باشند.

 

شبهه نازل شدن جبرئیل (ع) بر حضرت زهرا (س)

گفته اند شما معتقدید که جبرئیل (ع) بر حضرت زهرا (س) نازل شده است در حالی که اگر چنین باشد او نبی خواهد بود.

در پاسخ باید می گوییم اولا: روایات مصحف حضرت زهرا (س) معتبر است و ما به آنها معتقد هستیم و یکی از منابع علم ائمه (ع) را صحیفه حضرت زهرا (س) می دانیم. امام خمینی (ره) فرمودند: جبرئیل (ع) که فرشته مقرب الهی است آن گونه که بر حضرت زهرا (س) نازل می شد بر خیلی از انبیا نازل نشده است و تنها بر کملین از انبیا نازل شده است.

ثانیا: سوال این است که آیا اگر ملک با کسی صحبت کند او نبی و پیامبر خواهد بود؟ خیر، اینگونه نیست. در صحیح بخاری و مسلم این روایت آمده است: « لقد كان فيمَن كان قبلكم من بني إسرائيل رجال مكلّمون من غير أن يكونوا أنبياء، فإن يكن في أُمَّتي أحدٌ فعمر» در امت های قبل رجالی بودند که محدث بوده و ملائکه با آنان سخن می گفتند بدون آنکه نبی باشند. اگر در این امت از آن آدم های قبلی کسی باشد، آن عمر است. طبق این حدیث شما اهل سنت هم قبول دارید که افرادی غیر از انبیا بودند که ملک بر آنها نازل شده است، منتها ما محدث را امیرالمومنین (ع) و حضرت زهرا (س) می دانیم، اما شما کس دیگری را می دانید، یعنی بحث ما با شما بحثی صغروی است.

کلام امام خمینی (ره) درباره عظمت حضرت زهرا (س)

من راجع به حضرت صدیقه ـ سلام الله علیها ـ خودم را قاصر می دانم که ذکری بکنم،‌ ‌فقط اکتفا می کنم به یک روایت که در کافی شریفه است و با سند معتبر نقل شده است و‌ ‌آن روایت این است که حضرت صادق ـ سلام الله علیه ـ می فرماید:فاطمه ـ سلام الله علیهاـ‌ ‌بعد از پدرش ۷۵ روز زنده بودند در این دنیا، بودند و حزن و شدت برایشان غلبه داشت و‌ ‌جبرئیل امین می آمد خدمت ایشان و به ایشان تعزیت‌ عرض می کرد و مسائلی از آینده‌ ‌نقل می کرد.‌ ظاهر روایت این است که در این ۷۵ روز مراوده ای‌ بوده است؛ یعنی،‌ ‌رفت و آمد جبرئیل زیاد بوده است و گمان ندارم که غیر از طبقۀ اول از انبیای عظام‌ ‌دربارۀ کسی این طور وارد شده باشد که در ظرف ۷۵ روز جبرئیل امین رفت و آمد داشته‌ ‌است و مسائل را در آتیه ای که واقع می شده است، مسائل را ذکر کرده است و آنچه که به‌ ‌ذریۀ‌ او می رسیده است در آتیه، ذکر کرده است و حضرت امیر هم آنها را نوشته است،‌ ‌کاتب وحی بوده است حضرت امیر، همان طوری که کاتب وحی رسول خدا بوده است ـ‌ ‌والبته آن وحی به معنای آوردن احکام، تمام شد به رفتن رسول اکرم ـ کاتب وحی‌ ‌حضرت صدیقه در این ۷۵ روز بوده است. مسئلۀ آمدن جبرئیل برای کسی یک مسئلۀ‌ ‌ساده نیست.... من این شرافت و فضیلت را از همۀ فضایلی که برای حضرت زهرا ذکر کرده اند بالاتر از همه می دانم که برای غیر‌ ‌انبیا ـ علیهم السلام ـ آن هم نه همۀ انبیا، برای طبقۀ بالای انبیا ـ علیهم السلام ـ و بعض از‌ ‌اولیایی که در رتبۀ آنها هست، برای کس دیگر حاصل نشده است[9] .


[1] المراجعات، امام شرف الدین، ص382- 383.
[2] شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج19، ص189.
[3] الغدیر، علامه امینی، ج1، ص388 و 389.
[4] البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج7، ص244.
[5] شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج4، ص59.
[6] الحجج الدامغات، ج2، ص559- 560.
[7] المراجعات، امام شرف الدین، ص381.
[8] صحیح بخاری، کتاب الفتن، ج4، باب فی الحوض، ح1 و 7 و 8 و 9 و 10.
[9] صحیفه امام خمینی، ج20، ص4- 5.
logo